بعد از ثبت اطلاعات و پیگیری شماره ای که باهاش باهام تماس گرفته شده بود؛ رامتین تصمیم گرفت که برگردیم خونه. توی ماشین پر از سکوت بود و اصلا هم قصد شکستن این سکوت رو نداشتم ولی انگار رامتین قصد داشت آرامش منو خراب کنه برای همین گلوش رو با سرفه مصلحتی صاف کرد و گفت: فکر نمی کردم یه روز تو رو اینقدر آروم و ساکت ببینم. نیم نگاهی بهش انداختم و گفتم: ترجیح میدم سکوت کنم تا اینکه تو با حرفات منو آزار بدی. اخم ریزی کرد و گفت: اوه دختر تو چقدر دل نازکی. می خوای باور کنم با یه