خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
اخبار و اطلاعیه

مروری بر پست‌های محله نابینایان در آبانماه 1402!

همراهان سلام. دل‌هاتون روشن و لحظه‌هاتون به رنگ خدا!   با مروری دیگه و گشتی دیگه در ماهی که در محله نابینایان گذشت همراهتون هستیم. ماهی که پشت سر گذاشتیم برای محله و اعضاش شاد نبود. امیدواریم که دل‌های گرفته دوستانمون در محله نابینایان، احمد و شهاب عزیز، هرچه زودتر به آرامش و التیام برسن! با دعا برای شادی روح درگذشتگان این دو عزیز و طلب صبر برای بازماندگان از درگاه قادر هستیبخش، به مروری کوتاه بر آنچه در آبان 1402 گذروندیم می‌پردازیم. در ماهی که گذشت:   طبق روال هر ماه فهرستی از فعالیت‌های محله در ماه گذشته یعنی مهرماه داشتیم: مروری بر پست‌های محله نابینایان در مهرماه
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تسلیت به احمد حیدری، رفیق محله و هممحله‌ای‌ها

پاییز. فصل باران. فصل هجران. فصل سرد. وای بر شب‌های بی‌پایان درد! زندگی دفتری هزاران برگ از قصه‌هاست، و این بار قصه محله ما شاد نیست. ما همه یکی هستیم. دلی از دل‌هامون اگر شکست، همه از دردش می‌شکنیم. دیشب یکی از ما عزادار شد. احمد حیدری‌رو همه می‌شناسیم. رفیق گرم و کوشایی که همیشه از خنده‌هاش صمیمیت می‌بارید. دیشب ستاره وجود پدرش برای همیشه از زندگیش رفت و خاموش شد. احمد امروز دلش بدجوری گرفته. از طرف محله نابینایان و از طرف تمام رفقا و هممحلی‌های آشنات بهت تسلیت میگیم احمد! خیلی حرف‌ها در چنین موقعیتی میشه زد ولی هیچ کدومشون التیام چنین دردی نیستن. اینو همه می‌دونیم.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

آتریسا کوچولو به دنیای ما خوش اومدی

برای آتریسا دختر عزیزتر از جانم سلام به دختر عزیزم آتریسا خانم مهربون. شاید سالها بگذره تا بتونی این نامه رو بخونی و معنی اون رو درک کنی. اما هر وقت این نامه رو خوندی، بدون که من این نامه رو درست روز تولدت از طرف خودم و مادرت برات نوشتم. اولش بگم که خیلی ذوقزده هستم که داری درست روز تولد خودم به دنیا میایی. ما هیچ برنامه ریزی برای این اتفاق نداشتیم و تو خودت تصمیم گرفتی که این تقارن رو به وجود بیاری. از این که پا به دنیای ما میذاری انقدر خوشحالیم که نمیدونم برای ابرازش از چه کلماتی استفاده کنم. تو مثل یه فرشته
دسته‌ها
ویژه نابینایان

گزارشی از کنفرانس پذیرش والدین فرد نابینا به همراه فایل صوتی؛ برگزار شده به تاریخ 31 اردیبهشت‌ماه در تیم تاک محله نابینایان با حضور دکتر پویان سهرابی.

کنفرانس محله نابینایان با موضوع پذیرش والدین فرد نابینا به تاریخ 31 اردیبهشت ماه، در تیم تاک و با حضور دکتر پویان سهرابی برگزار شد. در این مطلب علاوه بر دانلود فایل صوتی، میتوانید خواننده گزارش این کنفرانس با نویسندگی خانم یلدا باشید. گفتگو با دکتر سهرابی باز هم اتفاق افتاد. موضوع بحث آن چیزی بود که کم و بیش افراد مختلفی را درگیر کرده است؛ پذیرش والدین یک فرد نابینا… ایشان با یک جمله طلایی به بحث ورود پیدا کردند: خوشبختی یک احساس ذهنی است. جمله ای کوتاه اما عمیق، حس خوشبختی چیزی شبیه به مخدر می تواند باشد. حسی آنی پس از تزریق مقداری کمی هرویین، فرد
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بنام پدر

سلام ای زیباترین گل زندگیم. سلام استوارترین تکیهگاهم در سختیها و نا ملایمتی های زندگیم. سلام به تو که هیچ گرمایی نمیتونه جای گرمی دستها و آغوشتو بگیره. درسته که من سالهای زیادی از کودکیم میگزره و دیگه اون روزها بر نمیگردن تا من بتونم چهره تو و رنج چشماتو ببینم اما از زمانی که بیناییمو از دست دادم حواس دیگه بکمکم اومدن تا تو رو با تموم وجودم حس کنم. گرمی دستاتو آغوش پرمهر و قدمهای استوار و مهربانیهاتو وقتی با من صحبت میکنی الآن زمانی رسیده که تو دلت میخواسته ثمره تلاشها و مراقبت ها و سختیهایی که برای من کشیدی را ببینی. من یادم نرفته که
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تمام زندگی من! همیشه کنارم باش!

سلام بچه ها. خوبین؟ امیدوارم حالتون خوب باشه و اوضاع بر وفق مراد. راستش امروز به این فکر میکردم که چقدر زندگی ما جالبه. امروز و اینجا یکی متولد میشه و همین لحظه یکی دیگه توی یه جای دیگه از این کره ی خاکی، چشماش رو واسه همیشه روی زندگی میبنده. یکی چشماش پر از اشکه و یکی از ته دل میخنده. البته که همین تضادهاست که زندگی رو واست شیرین و خواستنی میکنه. همین که نمیدونی زندگی 1 ساعت بعد چی واست داره، همین بهت روحیه و امید واسه ادامه دادن میده. از دیروز که پست تسلیت توی محله ی همیشه خواستنیم زده شد، خوب حالم زیاد خوب
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تسلیت به جناب خادمی به مناسبت درگذشت پدر گرامیشان

گفتم که چرا رفتی و تدبیر تو این بود / گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود / گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود. بسمه تعالی متأسفانه مطلع شدیم دقایقی پیش، پدر جناب خادمی دار فانی را وداع گفتند. از طرف تیم مدیریت محلۀ نابینایان به ایشان و خانواده محترمشان تسلیت عرض نموده، و از خدای متعال برایشان طلب صبر مینماییم. روحشان شاد، و یادشان گرامی.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

پدر من کجاست!

ضمن درود فراوان و عرض ادب! روز پدر بر کلیه پدران محله مبارک… همچنین روز پدر بر پدران بچه های محله مبارک… دوستان عزیز امشب میخواهم ماجرایی از پدرم را براتون تعریف کنم که عجیبه… پدر من اخلاق جالبی داره بعضی اوقات پیش می آمد که ناگهانی از روستا به شهر می آمد و میگفت من میخواهم به مشهد بروم و ما هم به حرفش احترام میگذاشتیم و با حیئتی هماهنگیش میکردیم و میرفت مشهد و برمیگشت… چند سال پیش هم به شهر آمد و برایش بلیت گرفتیم و به مشهد رفت و در مکان حسینیه نجف آبادیها ساکن شد و پس از چند روز برگشت و به روستا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

به یاد پدری که از دستش دادم.

سلام هم محلیها. خوبید؟ خوشید؟ سلامتید؟ ان شاء الله همیشه خوب و خوش باشید و دلتون شاد شاد باشه. ان شاء الله هیچ وقت دلتون نگیره. من که خیلی دلم گرفته. خیلی دلتنگم. دلتنگ پدری که از دستش دادم. پدری که ندارمش که روز پدر رو بهش تبریک بگم. امسال اولین سالیه که ندارمش. اومدم با شما درد دلی کنم، شاید یه کم سبک بشم. هیچ وقت یادم نمیره لحظه ای رو که از دنیا رفت. باورتون نمیشه. هنوزم شبا کابوس می بینم. هنوزم شبا صدای خرخری که لحظه ی آخر از گلوش خارج می شد تو گوشم میپیچه. روز اول آذر 1395 بود. هم بابا، هم مامان، کمی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

پدرم شرمنده ام

و خدایی که در این نزدیکیست بار ها و بار ها نوشته ام, از همه کس و همه چیز, از کوه و جنگل و دریا, از درخت توت و زاینده رود, از عابرانی که چه بسیار از عرض خیابان ردم کرده اند, از خاطرات کودکیم, از خرید یک بستنی, از خرابی لپتاپم, از صدای جیک جیک گنجشکان, از بی رنگ ترین غم هایم تا پر رنگ ترین شادی هایم و …. و …. و …. ولی چه کم برای تو نوشته ام پدرم! واقعیت جز آن شکایت نامه پر سوز و گداز خود خواهانه ای که یکی دو سال قبل برایت نوشته ام در نوشته هایم گم شده ای!
دسته‌ها
شعر و دکلمه

پدر، تکیه گاه وجود

سلام دوستان امیدوارم که حالتان خوب باشد. در این پست می خواستم دل نوشته دیگری از خودم با نان «پدر، تکیه گاه وجود» را برایتان بگذارم. وقتی نام تو در گوشم طنین انداز می شود به یاد روز های خسته ام می افتم روز هایی که گریه هایم با لبخند مهر تو به فنا می رفت و دستان گرمت مرا شیفته ی عطر وجودت می کرد و با باران مهربانت و عطر نوبهارت سبزه می زدم و تو در میان آغوش تنگت نفس هایت را با من قسمت می کردی تا دیگر دلم احساس تنهایی نکند و حال سال هاست که با تکیه گاه وجودت زندگی می کنم و
دسته‌ها
شعر و دکلمه

شعری در باره ی پدر با صدای خودم

سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه کلی دلم تنگ شده بود تو عید گرفتار بودم بعدش هم هر چی فکر می کردم مطلبی به ذهنم نمیرسید اما این مسابقه ای که دوستمون در رابطه با روز پدر ترتیب دادن بهونه ای شد که من این شعر رو بخونم دوستان الان ساعت نزدیک 4صبح هستش من با 1اسپیکر آهنگ بی کلام پخش کردم در کنارش شعر رو خوندم و با وویس رکوردرم ضبط کردم  میکس و ادیت هم که بلد نیستم خوب و بد بودنشو به بزرگی خودتون ببخشید شما میتونید این فایل رو از اینجا  دانلود کنید. https://dl.dropboxusercontent.com/u/42034471/elizabeth%2Cpedaram.MP3 در پایان هم متن دکلمه رو براتون میذارم شاد باشید. آنقدر وسوسه
دسته‌ها
زبان خارجی

درس 20 از سری دروس شنیداری آموزش زبان انگلیسی

سلام یاران. آقا! ما رو نمی‌بینین خوشحالین؟ -بععععععله که خوشحالیم. زود حرف‌تو بزن برو. -وای چه بد اخلاق! بابا دست خالی نیستم که. -مثلا چی داری؟ -امون بده، نزن، الآن می‌گم. درس بیستمو آوردم. بله، درس بیستم از کلاسای انگلیسی‌مون. خوب بریم ببینیم تو این درس چه گلی به سر‌مون زدیم: ابتدا رفتیم سراغ تاپناچ یونیت 3 اونو کلید زدیم. راجع به خانواده اعم از گسترده یا کوچیک خیلی چیزا یاد گرفتیم. راجع به نسبتها و وضعیت تأهلم یه لغتایی رو آموختیم. یه کمی روی فرزند‌خواندگی، نا‌خواهری یا نا‌برادری نا‌پدری یا نا‌مادری بحث کردیم چند تا لغتم یاد گرفتیم. بعدش به اینترچنج اینترو سر زدیم. یونیت هفت رو پی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

26 خرداد 93

خوب. راستیاتش من ی آدم کلا شادم و غم ها اگرم اثری روم بگذارند زودی از بین میره. فقط خواستم یک سری واقعیت یا رویداد روزمره که هزاران بار در روز واسه هزاران جنبنده ی این کره ی خاکی تکرار میشه رو بنویسم و بگم که واسه منم اتفاق افتاد و تکرار شد. بابام بیچاره کهولت سن باباش رو درآورده و حواسش پرت شده شدید. دکتر میگه پتانسیل و آمادگی ابتلا به بیماری فراموشی رو داره ولی من میگم حتما فراموشی رو گرفته و بدجورم گرفته. مثلا دیگه منو نمیشناسه یا به زور میشناسه. اه. پستم داره میره توی فاز دلسوزی و غم و اون چیزایی که نمیخوام. اصن