خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
شعر و دکلمه

دلم گرفته آسمان!

صدایم کن آسمان! دلم گرفته از سردیِ بی‌رحمِ این خاک! دلم گرفته از شب، از سکوت، از خنده‌های سنگیِ نمناک! صدایم کن آسمان! خسته‌ام از این جاده‌های نافرجام! خسته‌ام از قصه‌های سیاه و از قدم‌های ناکام! صدایم کن آسمان! دلگیرم از ماندن! خاموشم از فریاد! بیمارم از تکرار! زخمینم از بیداد! صدایم کن آسمان! شکسته‌ام از سنگینیِ این غربتِ خزانزده، در این وادیِ شب‌نشان! نشسته‌ام به تماشای هیچ، مدهوش. تبدار. ویران! صدایم کن آسمان! ارچه مرا بالِ پریدن نیست! ارچه نگاهِ تارَم را، صبحی برای دیدن نیست! صدایم کن آسمانم! مرا بخوان به قلبِ خویش، اگرچه بی‌ستاره‌ای! اگرچه همچو روحِ من، ز درد، پاره پاره‌ای. مرا بخوان اگرچه در
دسته‌ها
نشریه جهان آزاد

نشریه جهان آزاد، شماره 3: کمک به کودکان دارای اختلالات حسی کاوش و یادگیری

“کیسی وست رابرتسون” معلم دانش آموزان نابینا در شمال می سی سی پی  و همچنین مدرس مؤسسه تحقیق و توسعه حرفه ای دانشگاه فنی لوئیزیانا و انجمن نابینایان است. در این مقاله ، او استراتژی های خلاقانه ی خود را برای کمک به کودکانی که در پردازش ورودیهای حسی مشکل دارند خلاصه می‌کند عنوان مقاله: کمک به کودکان دارای اختلالات حسی کاوش و یادگیری اثر کیسی وست رابرتسون   مترجم: پریسا جهانشاهی   منبع: Future Reflections    فایل صوتی سومین شماره از نشریه جهان آزاد: https://gooshkon.ir/dl/jahan%20azad%203%20(Wwww.Gooshkon.IR).mp3     یادداشت سردبیر: کیسی وست رابرتسون   اختلالات حسی منحصر به نابینایی و کم‌بینایی نیست. این اختلالات در بسیاری از کودکان ،
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

توجه! یک نینی، به نام پریسا، متولد شد!

سلااام بچه ها. خوبین؟ این مدت حسابی از فضای لبریز از عروسی محله استفاده کردین؟ خب، پس بیاین همچنان این فضا رو شاااد شاد نگهش داریم! وسط این همه عروسی، یه نینی که اسمشو گذاشتن پریسا، یادش افتاده که همینجور یهو باید به دنیا بیاد! یه نینی که خبر نداره وقتی بزرگ شد، قراره کلی دیوونه بازی در بیاره، کارایی رو بکنه که فقط خاص خودشه. خبر نداره که با شلوغ کاریاش قراره خیلی چیزا رو به هم بریزه! شلوغ کاریا، احساسات لطیفی که شاید خیلی وقتا به ضررش بوده، اما مطمئنم از اینکه به ندای قلبش گوش داده ناراحت نیست، چون اگر گوش نمیداد پشیمونتر میشد! پریسای عزیز،
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

ماجراهای من و دلتنگیام، و خوابهای دنباله دارم واسه محله!

سلام به همه! وااای که دلم لک زده بود واسه ی پست زدن توی محله، واسه صمیمیت اینجا، قهر و آشتیاش و خلاصه همه ی ماجراهاش! مثل کسی بودم که یه غریبه بی اجازه اومده و اتاقشو اشغال کرده، ولی هیچ کاری واسه بیرون کردن این غریبه از دستم بر نمیومد! هر روز محله رو باز میکردم و با هر بار بالا نیومدنش دلم میگرفت. خلاصه یه چیزی کم بود! اما اگر بگم خواب دیدم که چه روزی قراره محله مون برگرده باور میکنین؟ به جان خودم راست میگم! از آقای خادمی تو خواب پرسیدم، ایشونم گفتن و دقیقا همون روز محله برگشت! فکر کنم کسی اندازه من واسه
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

سورپرایز، گروهیش میچسبه! ملیسای مهربون؟ تولدت مبارک!

سلام بچه ها! خوبین همگی؟ اینجا قطعا همتون حساااابی شارژ شارژین و منتظرین با هم واسه دوست و هم محله ای خوبمون، ملیسای همیشه دوست داشتنیمون، یه جشن حسابی بگیریم و بترکونیم! بچه ها؟ امروز، یعنی امروز که نه، دیروزِ امروز تولد دوست، و هم محله ای خوبمون ملیسا بود، و ما اعضای یه گروه دور همی کوچولو توی واتساپ، تصمیم گرفتیم این مدلی دوست خوبمون رو سورپرایز کنیم. پس برو که بریم! ملیسای دوست داشتنی؟ هم محله ای و هم گروهی مهربون؟ من، به اتفاق هم گروهی ها، یعنی پریسا، سارا، نیایش، عادل اکبری، آریا، محمد میرقاسمی، وحید رضازاده و محمد ملکی تولدتو از صمیم قلب بهت تبریک
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دنیای این روزای من!

سلام به همگی! چطورین آیا؟ من که فعلا حسابی آرومم! چرا؟ الآن میگم! اول یه سوال، میگم میشه اینجا یه چیزی نوشت که هیچی نباشه؟ یعنی نه شعر و متن، نه خاطره و نه گزارش و اطلاعرسانی و آموزش و… فقط حرف باشه! حرف، حرف حرف و دیگر هیچ! آهان خوب میبینم اینجا گزینه ای هم به نام صحبتهای خودمونی موجوده، پس بزن بریم! با استعانت از پریسای متعال، سخنانم رو با نق آغاز میکنم! آقا یکی به من بگه این قفسه ی من هر چند وقت یک بار چش میشه که میزنه سرش و هییییچییی نمیتونم آپلود کنم؟؟؟ یعنی حتی یه فایل کوچولو؟؟ الآنم باز همونجوری شده و
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من، پریسا، قناری!

تاریک روشن صبح بود، کنار دریا روی یه تخته سنگ نشسته بودیم و پاهامون توی آب بود. نسیم خنکی صورتمون، و موجهای دریا هم پاهامون رو نوازش میداد و با ماسه های زیر پامون بازی میکرد. یه قناری دستش بود، پریسا رو میگم، میخواست هدیه بدش به من. ولی من که کلا از هرچه پرنده و خزنده و جهنده هست وحشت دارم اصلا حاضر نبودم به قناری حتی نزدیک بشم. پریسا با قناری حرف میزد، نوازشش میکرد و میبوسیدش، بهم میگفت فرزان این زبون بسته ها بی آزارترین موجودای دنیان، هیچ کاری باهات ندارن ولی من توجه نمیکردم. یه دفعه پریسا قناری رو گذاشت روی شونم. از جام پریدم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

پریسای گوش کن, تولدت مبارک

سلام دوستان. امیدوارم هر کجا هستید حالتون خوب باشه و سلامت و موفق باشید. بچه ها امروز یه روز خیلی قشنگ برای ما هست. امروز روز تولد یکی از هم محله ای‍های خوب و دوست داشتنیمونه. این هم محله ای خوب، کسی نیست جز پریسا. راستش وقتی داشتم این پست رو مینوشتم، کلی خاطرۀ خوب و شیرین که با پریسا داشتم توی ذهنم مرور شد. انگار همین دیروز بود که تو همین محلۀ خودمون توی قهوه خونه ها پریسا شیطنت میکرد و همه مون از شیطنتها و کامنتهاش انرژی میگرفتیم. انگار همین دیروز بود که توی همۀ پستهای این محله، پریسا صمیمانه حضور داشت و باعث میشد همه مثل