خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

رعد بزرگ و خاطره ای از بیمارستان

بچه های گوشکنی و نبین ها و ببین ها سلااااااام . از خدا و یک عده از نبین ها پنهوون نیست؛از شما هم پنهوون نباشه که بعد از پست آخریم راهی بیمارستان شدم. البته قرار بود اون ماه بستری بشم . خودتون که بهتر میدونید ام اس دارم. پس قصه رعد از داخل بیمارستان شروع میشه . روزهای اول چون کورتن درمانی شروع نشده بود حالم خوب بود و بخورو بخوابو و وب گردی . از توی بیمارستان هم محله رو رصد میکردم خخخخ اونجا هم دنیای خودشو داشت . دوستای نبینم که الهی غمو غصها ازشون دور بشه با وویوساشون منو شاد میکردن . بریم سر اصل مطلب