خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

آرزوهای بر باد رفته ی غول چراغ جادو

وای خدااا! چه قدر گشنمه! وای مردم از گشنگییییی! بذار این ظرف غذا رو بذارم تو ماکرو وِیو! خب درشو باز کردم. سلام عسیسم! با من کاری داشتی گلم؟ یا خدااا! کی بود؟ چی بود؟ اصلاً این صدا از کجا داره میاااد؟ منم نانازم نترس. من غول چراغ جادو بودم که با انقراض چراغ علاالدین اومدم تو این ماکرو وِیو زندگی میکنم. شوخیت گرفته؟ بنده ی خدا تو این ماکرو وِیو پر از اشعه هست. تو چه طوری میتونی تو این زندگی کنی آخه؟! خب دیگه! ما غولها قابلیتهای خاصی داریم. حالا بگو ببینم آرزوت چیه بلاااا! حالا چرا این شکلی حرف میزنی؟ چه شکلی حرف میزنم مگه جیگر!؟