خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

یک, دو, سه, چهار

این فقط یک داستان است و شخصیت های آن فرضی یک, دو, سه, چهار باز در حال قدم زدن در پارک. آرام و با احتیاط, جلو می روم و منتظرم. منتظرم که دستم را بگیرد. دستم را بگیرد که با هم قدم بزنیم. اما…. مثل همیشه چند قدم عقب تر خود را به چیزی مشغول کرده. این بار آرام می آید که به منی که آنقدر آرام قدم برمی دارم نرسد. دفعه قبل به بهانه صحبت با تلفن ازم جلو زده بود که… که یک وقت دستم را نگیرد. یک, دو, سه, چهار واقعا دوست داشتن به حرف است یا عمل؟ اگر کسی را دوست داشته باشی, ولی از