خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

داستان استقلال من

داستان استقلال من از کجا شروع شد؟ از همان روزهای نخست. از همان روزها که عاشق گِل بازی بودم. یکی از همان روزها بود که آن رهگذر به خانه ما آمد و مژده داد که میتوانم با وجود نابینایی، تحصیل کنم. حکایت استقلال من از همانجا آغاز شده بود. در همان نقطه بود که پدر و مادرم تصمیم گرفتند مرا از خود یا خود را از من جدا کنند تا من دنیای دیگری را تجربه کنم و به حال خود هم هیچ فکری نکردند دل بستند به آینده ای مبهم. به دور دستی که شاید بهتر از آن چه بود که حالا در انتظار من بود. به خاطر دوری