خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

یک پرنده، یک پرواز.

امشب آوای خوشت کو که بدان گوش کنم! تو بخوان تا که من این قصه فراموش کنم! کاش خاموش شود آتشِ خاکسترِ من! تو بخوان تا برود حادثه از باورِ من. یکی بود یکی نبود. جز خدایی که همیشه بوده و هست، خیلی‌ها بودن. یه آسمون بود و یه خاک. خاکی که هر گوشه‌اش یک رنگ بود. یه پرنده بود که تمامِ وجودش هوای پریدن بود. خاک‌رو باور نداشت. آسمون همه چیزش بود. عشقش پرواز بود. می‌خواست وسطِ پهنای آسمون آغاز و پایانش باشه. اما هر بار که عشقِ پریدن شعله‌ورش می‌کرد وعده‌ی زمانِ موعودی‌رو می‌شنید که هرگز نمی‌رسید. پاییز بود. می‌شنید که حالا آسمون عبوسه. باید منتظرِ باز
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من هنوز پریسای گوش کنم. این رو همه بدونن!

سلام به همگی. شکلک نگاه به اطراف محله آرام و تلاش بسیار شدید برای سرکوب هوس ترکوندن1ترقه ای چیزی که همه رو بترسونه همه چیز رو به هم بریزه همه بیان ببینن چه خبره وسط شلوغی بساط جلوی مغازه ها رو به هم بریزن بخورن به هم بی افتن توی حوض میدون محله بزنن به هم دعوای سبک برره ای بشه خلاصه اوضاع قلم قاطی بشه من1گوشه وایستم یواشکی خفه بشم از شدت خنده. خوب خوب شیطونی بسه. امروز کاملا جدی اومدم که اگر بشه کاملا جدی باشم. اگر بشه. بچه ها من هیچ وقت بلد نشدم چه مدلی1مقدمه خوب و کوتاه و درست بچینم پس بیخیالش میشم و