خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

خاطرات یه مادر .فصل اول

سلام دوستان. حال و احوال! راستش این داستان رو برای مسابقات داستان بلند سال 94 نوشتم و فرستادم، حالا تصمیم به ویرایش و دست کاری کردنش گرفتم. عین هدیه شیرین می ذارمش اینجا تا شما دوستای خوبم برای اینم کُمَکَم کنید. ********************** توی پارک نشستم و دارم به عابرانی که هر از گاهی از جلوم رد میشن نگاه می کنم. صدای هیاهوی بچه ها تو زمین بازی من رو به وجد آورده و دلم می خواست بچه بودم و می پریدم بِینشون و یه دل سیر بازی می کردم. ساعتمو نگاه می کنم.. هنوز نیم ساعت مونده به وقت قرار ولی من زودتر اومدم چون عاشق این پارکم. از