خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

وقتی حالم خوب نیست

وقتی از تشنگی شدید, نیمه های شب که مادرم کنارم نیست و تازه خوابم برده, از خواب بیدار میشوم, وقتی در یک خوابگاه بو گرفته, زندگی موقتیم دستخوش یک غربت و دستخوش این تشنگی میشود, حسی ناخوشایند را تجربه میکنم که گفتنش سخت است و نوشتنش سخت تر و حتما تجربه کردنش باید یک تر بیشتر از سخت تر داشته باشد, سخت تر تر. حس بدی که همه وجودم را می خورد, احساس میکنم بدنم دارد از فرط تشنگی, به همه اعضای خودش چنگ می زند و این چنگ زدن بدنم به عضو های مختلفش, در من صدایی ایجاد می کند شبیه به خرپ خرپ خورده شدن پفک, صدایی