سلام دوستان. خوبید یا بهترید آیا؟ من روز جمعه بانو رو برای اولین بار در مشهد از نزدیک دیدم. گفتم به همین بهانه چند سطری بنویسم. نمیدونم منشا آشناییمون از کجا، کی و چه جوری بود. هرچی فکر میکنم و تمام فسفرهای مغزم رو به کار میگیرم چیز زیادی یادم نمیاد. با خودم گفتم یه گز بخورم شاید معجزه کنه و یادم بیاد اما نشد که نشد. اما فکر کنم از لاین شروع شد. نمیدونم کی اول شروع کرد؟ کی سر حرف رو باز کرد؟ اما چیزی که میدونم این هست که با خودم میگفتم این دختر خودشیفته دیگه کیه؟ آخه مگه آدم اسم خودش رو میذاره بانو. یادم
Tag: ییلاق
بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی، صوفی نشود صافی، تا در نکشد جامی. چند روز پیش، توسط یکی از همکاران خوش ذوقمان به منطقه ییلاقی شان دعوت شدیم. حدود ساعت دو بعد از ظهر به اتفاق دو تن از همکاران و خانواده شان از گرما و شرجی شهر رشت رهسپار آن دیار خوش آب و هوا شدیم. از رشت، انزلی و رضوانشهر گذشتیم و به شهر پَره سَر رسیدیم. در نزدیکی سه را پونِل، به خانواده میزبان ملحق شدیم و به همراه آنها به خانه زمستانی شان رفتیم. بعد از قدری استراحت و گفت و گو، به سمت آبشار ویسادار حرکت کردیم. به نقل از یک خبرنگار: