سلاااااااااااااام رفتیم یه جا الان میگم وایسا چقدر عجله داری وایسا شنبه 14ِ آذرِ 1394 کانون ملکشهر رفتیم رفتیم تو بعد از یکی 2 سال مربیها رو دیدمُُُُُُُُُُُُُُ سلامُ اینجور چیز میزا میزها نَوا یععنی چیزها خخخ خخخ خخخ خخخ بعد از تموم شدن آهنگ دکلمه ی یک ناشنوا پیانوی یک نابینا یکی از دوستام پیانو و دکلمه ی یک نابینا یکی از دوستام قصه ی روباه حیله گر و و و و یه چییییییز بااااحاااال جایزه نَوا سفالگری یکی ماشین و دوچرخه و بقیه منم یک روستای کوچک با 2 خانه کوه بلند و چشمه ساختم کامنت بذارید موفق باشید
Tag: 12 آذر
روز 12 آذر در زندگی یک معلول، همیشه پرحادثهترین روز زندگی او است. در این روز او با ویلچیر شکسته و فرسوده خود به پرواز در میآید، با عصای سفیدی که دیگر رنگی به رخ ندارد از سختترین گذرگاهها و موانع زندگی میگذرد و زیباترین نواهای امیدبخش را با گوشهای ناشنوای خود میشنود. در این روز تمامی مسؤولین تا کمر در مقابل او تعظیم کرده دست نوازش بر سر او میکشند و او را آنچنان بزرگ میدارند که فراموش میکند این روز نیز مثل تمامی روزهای عمرش غروب میکند. اگر بتوانیم روز 12 آذر سال 85 را که معلولان توانستند برای نخستین بار با رئیس جمهور دیدار کنند فراموش