خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادش به خیر: روز هایی که تازه از آسمان آمده بودی

ببخش اگر به خاطر تو از تو میگذرم و این جمله کلیشه ای را بهانه جدایی می کنم. عزیزکم: به اقیانوسی میمانی که اسیدی شده باشد. دیگر وقتی در تو شنا میکنم نفسم میگیرد. آب اقیانوست اسیدی شده, بد طعمی میدهد. به دریایی میمانی که ماهی های مهربانت را صید می کنند, میکشند و میخورند. به یک پیتزای خوشمزه میمانی که تمام سس هات را با مکش سرنگ از سطحت برداشته باشند تا دیگر خوشمزه نباشی. عزیزکم: خشک شده ای مثل شاخه خشک پیچک تنهایی که حتی سیاوش هم از حالت خبر دارد. آب میخواهی. آب. من از گلدانی که در آنی دور افتاده ام. اگر بودم تشنه نبودی.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

شما میدانید چرا؟

پس چرا؟ چرا دوباره وقتی شادی می کنم, دوباره وقتی می دوم, دوباره وقتی دوش آب گرم می گیرم, دوباره وقتی گرمم می شود کله ام میخارد. خارشی شدید اللحن. خارشی از جنس خشونت. خارشی با یک خ که این خ را به اندازه صد هزار برابر فشرده کرده باشی. خ. خ. خارش. همه این چرت و پرت ها بر می گردد به موضوعی که پیش از این در این پست دوی مهر ماه مطرح کرده بودم. آری. مطرح کرده بودم و دریغ از یک نظر. دریغ از یک انسان که بفهمد چه بر سر من میرود از هر پاییز تا تابستان. 9 ماه انزوا. 9 ماه خودکشی عمدی.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 9 شهریور 91

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

و اما بنویسم از درونیاتم!

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

آخ که چه حالی داد امشب.

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

ارسالی از محمد جواد خادمی

موضوع: نمیدانم متن پیام: دورود بر شما آیا تا کنون میدانستید که من هم مثل نویسنده سایت خادمی هستم. آیا میدانستید که من در همان مدرسه ای درس میخواندم که ایشان هم درس میخواندند. آیا میدانستید که من فقط یک سال از ایشان پایینتر بودم. آیا میدانستید که من بعد از ایشان به رشته کامپیوتر رفتم و خیلی چیزهای دیگر که با بین ما دوتا شبیه بود. شاید بپرسید خوب به ما چه؟ اصلن چه اهمیتی دارد که وقت ما را میگیری. مگر مریضی یا نصفه شب به سرت زده که این چیزها را فریاد میکنی. اما دلیلش را بهتان میگویم. تا حالا فکر کرده اید که در طول
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

وقتی از دوریت شلخته می شوم

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بیشتر از این هم میشه؟ بازدید دیروز 1004؟

به حق حرفای نشنیده و چیزای ندیده و اتفاقهای نیفتاده! امروز الان ساعت 5 و 36 دقیقه صبح دوشنبه 23 مرداد 91 خورشیدی من روی صندلی پشت میز کامپیوترم نشستم و در تعجب از این که چطور ممکنه!؟ امروز که نه. دیروز بازدید ما از مرز 900 که نه. از مرز 1000 هم گذشت و ی نگاهی که به آمار واقعی و نه آزمایشی بیندازین متوجه میشین که محلمون دیروز 1004 بازدید داشته. البته حالا فکر نکنید هی خودم میام تو محله و میرم بیرون و دوباره و سه باره و چهار باره همین کارو تکرار میکنم که بازدید زیاد بشه ها! اون جوری ارزشی نداره! من دیروز کلا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

تورو خدا اینو نخونین, آخه اگه بخونین من باید دیه تونا بدم!

انگشتامو خودمونیو خاکی کورمال کورمال رو صفحه کلید میکشمو هرچی نوشته بشه و هرچی تو ذهنتون رسم کنه با خودشه با خودمه با خودتونه با محیطه با صفحه خوانه با هر چیزیه که روی خوندنتون تاثیر میذاره. این قد خودمونی دس میکشم رو این کلیدا که تصویر رسم شدش تو ذهنتونم خودمونی بشه و البته با تاثیراتی که گفتم کیا میتونن رو کیفیت این تصویر بذارند. ی تصویر جالبو سردرگمو در عین حال معنی دار. ایمان هم منو نمیشناسه. حتما منم نمیشناسمش دیگه. چون اگه اون هم منو نشناسه یعنی اول من نشناختمش که بعد اون هم منو نمیشناسه هان؟ یعنی اگه اون هم منو میشناخت, حتما اول من
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اعلام رسمی

وای من از دست این بچه ها چه کنم. آخه یکی نیست به اینها بگه روز تعطیلی یا ساعت 4 عصر تا فردا صبح که من توی کتابخونه نیستم از کجا بدونم کدوم کتاب رو دارم کدوم کتاب رو ندارم. من که تمام کتابهای کتاخونه رو حفظ نکردم. یا دنبال خودم خونه نمیبرم که. ساعت ده شب کتاب رو از کجا بیارم. راستی از همین جا و با لباس کاملا رسمی و با تمام قدرت و صراحتا اعلام میکنم من متخصص کامپیوتر و موبایل نیستم 1 2 3 تکرار می شود من متخصص کامپیوتر و موبایل نیستم 3 2 1 تاکید میشود از بنده حقیر و سر تا پا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

این جا می نویسم چون خانه ما این جاست.

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من آژانسی نیستم ولی

من آژانسی نیستم ولی می خواهم امروز از خودم بنویسم و از دغدغه هایم. از کار هایی که انجام داده ام, کار هایی که انجام می دهم و انجام خواهم داد تا صبح را به شب برسانم و شب را به صبح. این جمله آخری را از ترجمه انگلیسی به فارسی فرازی از زیارت آل یاسین که در 11 سالگی حفظ کرده بودم به خاطر دارم: “سلام بر تو هنگامی که شب را به صبح میرسانی و صبح را به شب!” یادش بخیر! بچه بودم و از دنیا هیچ نمیفهمیدم. تمام غصه ام یک صدم معدل بیشتر بود, یک مثبت بیشتر از معلم بود, یک بار برنده شدن در
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

هم ترسوندینم هم خوشحالم کردین!

همچین که میدیدم پهنای باند محله توی این ماه میلادی یعنی جولای که دیروز روز آخرش بود داره تند و تند و تند توسط دانلود های شما هم محله ای ها خورده میشه از یک طرف به خودم می لرزیدم که اگه پهنای باند تموم شد چه گِلی به سر بریزم و از طرف دیگه خوشحال بودم که اگر پهنای باند ما داره خورده میشه یعنی دانلود ها زیاد شده و این معنیش اینه که چیز هایی که میگزاریم به درد میخوره! پس دل را به دریا زدم و گفتم بگذار محدودیت دانلود ایجاد نکنم ببینم چی میشه که خوشبختانه دیروز در کمال مسرت و خوشبختی ماه میلادی به
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چرا من آن نرمالم؟

حس عجیبیه. ی حس خیلی بد. ی حس خسته کننده. از اون حس هاست که منو به خودکشی میرسونه. هر وقت یکی توی رابطه بهم نارو میزنه, هر وقت می فهمم یکی اونی که میخوام نیست, هر وقت با یکی بد میشم, هر وقت ی اتفاق بد توی زندگیم میفته, این حس میاد سراغم. الان دقیقاً توی ی چنین حسی پیچیده شدم. همه وجودم توی این آشوب دست و پا میزنه. اگه بخوام این حس رو به صورت فیزیکی و ملموس توضیح بدم این طوری میشه که توی سینهم یعنی بالا تر از شکم و به مواظات قلبم بین بطن چپ و راستم داره غلغلک میشه که به خارش
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

ی دو سه روزی نیستم!

سلام. الان که دارم واسهتون مینویسم خونه داداشیمم و با کمترین امکانات یعنی یک ویندوز هفت 64 بیتی و ی صفحه خوانی به نام ان وی دی آ دست و پنجه نرم می کنم. تازه کیبردشم استاندارد نیست. دو تا دیدگاه رو هم که تایید کردم با بدبختی بود. مشکل دیگه این که بچه ها توی آموزشگاه فلش ویروسی آوردند که بازی ببرند و فلش منو با ویروس یکی کردند به حدی که وقتی رسیدم خونه داداشم مجبور شدم با جاز 12 به دون پارس آوا بیام توی سایت خودم و صفحه خوان فارسی رو دانلود کنم. ی وضعی دارم نا جور. در کل فردا عروسی دختر دختر خالهم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کلید خونه مون گم شده!

هر جا که فکرشو بکنین هم گشتم. تو چمدون, زیر میز, زیر فرش, غیره و ذالِک. نیست که نیست! شما کف یکی از کوچه های محله ندیدینش؟ هر کی پیداش کرد زود بهم بگه. جرات نیست از خونه بری بیرون. چرا؟ چون کلیدتو گم کردی و کسی غیر خودت خونه نیست! کلیدم کووو. ماماااان! من کلیدما میخوااام!
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چه فایده داره این زندگی؟!

وقتی تو از دستم ناراحت باشی! وقتی نتونم درون تو باشم و درکت کنم اون طور که میخوای! وقتی اشک میریزی توی تنهایی خودت و مروارید هات از سدف چشمای خوشگلت رو گونه هات می پاشن و توی هوا میترکند! وقتی نه منو میتونی محرم رازت کنی نه کس دیگه ای رو! وقتی میام ی رفتارو توی تو اصلاح کنم و بدتر ی زخم به زخم های روحت اضافه می کنم! وقتی بی تجربگی هام کار دستمون میده! وقتی منِ احساساتی میخوام خودمو واست به آب و آتش بزنم و داشته باشمت اما نمیشه! وقتی تمام دنیا توی ی تیم یک طرف واستادن و منو تو هم یک طرف!
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

درد دل

درد دل سلام من به هیچ وجه دنبال رنکینگ بالا نیستم منظورم اینه که نمیخوام محله مون همیشه توی گوگل رتبهش یک یک باشه ولی اینو میخوام که اگه کسی چیز مفیدی توی این محله گذاشت بقیه بتونند از طریق موتور های جستجو اون مطلب مفید رو پیداش کنند. نمیدونم چطوری باید محله رو به طور هر چه بیشتری برای موتور های جستجو مناسب سازی کنم. شاید کلمه نابینا رو کم به کار می برم ولی این هم که نشد راه آخه. به هر حال من یک افزونه یعنی یک قطعه برنامه به امکانات محله اضافه کردم که تا حدودی این کار مناسب سازی مطالب رو انجام بده. مشکل
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

قصه یادداشت های روزانه من!

یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود. ی پسر بود بش میگفتن مجتبی. چش نداشت ولی زرنگُ ناقلا. حدود سه سال پیش این آقا پسر. کله داغ بود آی وی ام زدش به سر. ی پیام گیر واسه دوستاش گذاشت. پر یادداشت های ناب هیشکی نداشت. از خودش می گفتُ از دوروبرش. این که روزگار چی آورد به سرش. لینک دانلود تموم حرفاشو. میذارم این جا تو دانلود کن, پاشو.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بعضی وقتا

بعضی وقتا بعضی وقتا با خودم میگم چرا من مثل شما نیستم؟ بعضی وقتا با خودم میگم چرا شما مثل من نیستید؟ بعضی وقتا با خودم میگم چرا روحیه من بر عکس نابیناییمه؟ بعضی وقتا با خودم میگم چرا دوست دارم تنهایی برم بیرون ولی عصا سرعتمو کند می کنه؟ بعضی وقتا با خودم میگم چرا دوست دارم تنهایی برم بیرون ولی ندیدن لذتمو کم می کنه؟ بعضی وقتا با خودم میگم چی میشد من ی کم پول داشتم؟ بعضی وقتا با خودم میگم چرا ی چیزو به بچه ها بهتر یاد میدم تا بزرگتر ها؟ بعضی وقتا با خودم میگم خوب تا حالا دوام آوردم! بعضی وقتا با