خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

ازدواج با بینا یا نابینا؟

به نام خدا
سلام دوستان با توجه به علاقه بیشر شما عزیزان به موضوع ازدواج به نوشتن این پست مشتاق شدم.دوست دارم همه شما هم محله ای های عزیز بیایید و تک تکتون نظر بدید و بفرمایید ازدواج نابینا با فرد نابینا بهتره یا با فرد بینا.فقط لطفاً به این نکته توجه بفرمایید که به نظر و عقیده ی دوستانتون احترام بذارید.در ضمن دوستانی که تجربه دارند اگه دلایلشونو مطرح کنند کمک شایانی به نتیجه گیری بحثمون می کنند.پاینده باشید

۱۷۰ دیدگاه دربارهٔ «ازدواج با بینا یا نابینا؟»

سلام فاطمه
من خودم قصد داشتم همین روزها این چنین پستی را در محله منتشر کنم اما فرقی نداره همین که شما خودت زحمتشو کشیدی ممنونم.
این بحث چندی پیش در سایت کنار زندگی مطرح شد اما متأسفانه با کمظرفیتی برخی افراد نتیجه ای جز بحث و جدل نافرجام در پی نداشت.
ازدواج یکی از نیازهای ضروری انسانهاست که در دین اسلام هم بسیار به آن تأکید شده است.
با شرایط پیش آمده در جامعه ی ما افراد عادی هم با مشکل ازدواج دست و پنجه نرم میکنند.
چه برسد به معلولین و بخصوص نابینایان که مشکلاتشان چند برابر است.
چیزی که مشخص است و بحثی در آن نیست این است که آیا ازدواج با بینا بهتر است یا نابینا؟
نگاه اکثریت جامعه به این گونه است که دو معلول نمیتوانند زندگی موفقی داشته باشند آیا براستی چنین است؟
در میان خود ما نیز افراد نظرات مختلفی را مطرح میکنند و هرکدام دلایل خاص خود را دارند.
من نیز از دوستان خواهش میکنم که با حوصله و بدور از هرگونه بحث حاشیه ای نظرات خود را کاملً آزادانه بیان کنند و در ضمن بنظرات دیگر دوستان نیز احترام بگذارند تا به نتیجه ای قابل قبول برسیم. دوستان بینا هم که در این محله حضور دارند نظراتشان برای ما ارزشمند و قابل احترام است و در واقع نظرات افراد عادی جامعه را بما منتقل میکند، پس از این دوستان هم خواهشمندم که در بحث ما شرکت کنند.
جناب آقای خادمی بنظر من این بحث قابلیت این را دارد که موضوع بحث کنفرانس نیز باشد پس از شما هم تقاضا دارم که در صورتی که این بحث در این پست بدور از حاشیه پیش برود این نکته را نیز در نظر بگیرید و در صورت صلاحدید خودتان این بحث را جزو اولویتهای موضوعات کنفرانس قرار دهید.
پیشاپیش از همه ی دوستان بابت شرکت در این بحث مهم و سرنوشتساز متشکرم.

سلام آقای خیراندیش مقدم خواهش می کنم.من اصلاً ادعای نویسندگی ندارم اگه می دونستم شما چنین قصدی دارید هیچ وقت به خودم اجاره نمیدادم این پستو منتشر کنم.من به نظر شما و همه دوستان احترام میذارم و خوشحالم شما با یک نابینا زندگی موفقی دارید.می شه بپرسم دختر شما بیناست یا نابینا؟و اینکه برای نگهداری از بچتون شما و الهام خانم از خانواده هاتون کمک می گیرید یا نه؟اگه دوست دارید جواب بدید.ممنون که اومدید.

سلام فاطمه نه من قصد اینو نداشتم که بگم چرا شما این پست رو منتشر کردین بلکه خواستم بگم که چقدر این پست ضروری است و باید منتشر میشد.
ما دوتا بچه داریم که خدا رو شکر که هردو سالمند و ما از اول ازدواجمون جدا از خانواده زندگی کرده ایم و هیچ کمکی از کسی برای بزرگ کردن فرزندانمون نگرفته ایم البته الهام موقع ازدواج با من نیمه بینا بود ولی یکی دو سال پیش با یک عمل جراحی خوشبختانه بخش عمده ای از مشکلش حل شد.
ولی نکته ای که مهم است این است که ما موقع ازدواج اصلً به این عمل جراحی فکر نمیکردیم و با همه ی مشکلاتی که داشتیم همدیگرو پذیرفتیم. و این هم میدونم که اگه هرکدوم از ما روزی به بهبودی کامل هم برسیم همون دیدگاه رو نسبت به طرف مقابلمون خواهیم داشت. موفق باشید.

سلام مجدد منظور من این بود که شما مهارت بیشری برای مدیریت چنین پستی دارید استاد. من خودم اعتراف می کنم اصلاً مهارتی در نوشتن ندارم.خیلی خوشحالم که شما اینقدر از زندگیتون راضی هستید.امیدوارم بیشتر از این هم احساس خوشبختی کنید.

آیا قبل از هر چیز ما به پختگی لازم برای ازدواج رسیدیم.
یا اینکه فقط دنبال ایده آل های رویاییمون هستیم؟
بخاطر رویا های خواستنی ازدواج کردن دور از واقعیت هستش.
و ازدواج کاملا واقعیست.
چقدر میتونیم نظرات مخالف شریک زندگیمون رو بپذیریم و در برخی از موارد از خواسته های خودمون بگذریم؟
آیا اون قدر بزرگ شدیم که متوجه باشیم خانواده ی ما و همسر ما بر گردن ما حقوقی داره که بخاطرش باید از بعضی خواسته های شخصی بگذریم؟
آیا به نیاز های ریز زندگی فکر کردیم؟
اگرچه معمولا زندگی پر شده از حرف های بزرگ ولی
این اتفاقات کوچیک هستش که زندگی رو میسازه و رقم میزنه.
اتفاقات کوچیکی مثل خرید نان خرید میوه و نیاز های خانه.
اگر به موارد این چنینی فکر کرده باشیم و اون ها رو تحلیل و بررسی کرده باشیم و بخاطرش تحقیق کرده باشیم
اون وقت تصمیم دقیقی برای ازدواج خواهیم گرفت.
سپاس از فاطمه

سلام فاطمه.
از طرح این مطلب و انتشار این پست که میتونه بسیار موثر و سازنده باشه تشکر.
اما همونطور که در صندلی داغ من مشاهده کردی، پاسخهای صادقانه و اظهار تجربیات شخصی من، به نوعی به ترویج ازدواج برون گروهی تعبیر شد.
من اول این مطلب رو تاکید میکنم که این قصد رو ندارم و زندگیهای درون گروهی زیادی هم دیدم که موفق بودن البته برعکس این ماجرا هم بوده که باعث تاسف بوده.
در ادامه متذکر میشم که : معمولا بیشتر ازدواجها ریسک محسوب میشه، چون یا با یک عشق آتشین شروع میشه که هیچکس نتیجه اینطور ازدواجها رو نمیتونه پیش بینی کنه، یا بصورت سنتی که والدین پسر دختری رو در نظر میگیرن، که باز هم احتمال شکست این جور ازدواجها هم وجود داره.
بنا بر این ازدواج ازدواجه و معلول و غیر معلول نداره، ولی شاید کمی حساسیت این موضوع بیشتر به نظر برسه.
اگه من باید فقط از تجربه شخصی خودم بگم، باید تکرار کنم که ازدواج من با یک بینا کاملا موفق بوده، که دلیل اصلیش رو هم در پست صندلی داغ گفتم و باز هم تاکید میکنم دلیلش فقط و فقط این بوده که همسر من از ابتدای آشنایی من رو به دید یک معلول و یا یک نابینا نگاه نکرد و بعنوان یک فرد عادی با ایشون زندگی کردم.
من معتقدم اگر قرار باشه یک نابینا با یک بینا ازدواج کنه، اول باید مشکل معلولیت رو در روزمرگی و ادامه زندگی کاملا حل کنن و کلا این قضیه روملاک زندگی قرار ندن و این دیدگاه رو کاملا و برای همیشه کنار بذارن.
حالا اگر قرار باشه که یک ازدواج درون گروهی صورت بگیره، در مورد مشکلات دو جانبه که هر دو طرف در جریان هستن که مشکلی نیست، اما در باره قضایایی که قراره بعد از ازدواج پیش بیاد باید صبر و طاقت ها شون رو اندازه بگیرن و ببینن که میتونن از عهده تحمل مشکلات احتمالی مانند: وضعیت جسمانی فرزندی که قراره بعدها به دنیا بیاد، سطح توقعات طرفین باهم، و سطح توقعات خانواده طرفین، و اعمال روزانه و عادی زندگی موتونن بر بیان، سپس برنامه ازدواج رو بچینن، که خدایی ناکرده سرخوردگی و پشیمانی به وجود نیاد که معمولا غیر قابل جبرانه.
فاطمه جان: این فقط نظر شخصی من بود که شاید بسیار اشتباه باشه.

سلام بر آقای چشمه و سایر دوستان
همانطور که در کامنت اول هم عرض کردم ما فقط نظرات خودمون رو میگیم و دوستیمون سر جای خودش و به این بحث ربطی نداره
حالا من یه نکته عرض میکنم و دوتا سؤال میپرسم
نکته/ از نظر پزشکان معلولیت یک فرد عوامل بسیاری دارد که یکی از آن میتواند معلولیت پدر یا مادر یا هردو آنان باشد و این تصور که اگر دو فرد معلول با یکدیگر ازدواج کنند فرزند آنان حتمً معلول بدنیا میآید تصوری عوامانه و بدور از واقعیت است. اگرچه این ریسک همیشه برای معلولان وجود دارد که فرزندشان معلول بدنیا بیاید ولی این مسأله ارتباطی به ازدواج با معلول یا غیرمعلول ندارد.
حالا سؤالات من
۱ بنظر شما چند درصد از دخترخانمهای جامعه ی ما در شرایط عادی حاضرند با یه فرد معلول ازدواج کنند؟
۲ چند درصد از آقا پسرها حاضرند در شرایط عادی با یه دختر معلول ازدواج کنند؟ آیا آنهایی که حاضر به این کار هستند با مخالفت اطرافیان و بخصوص مادرشان روبرو نخواهند شد؟ و این مخالفت تأثیری در زندگی مشترک آنها نخواهد گذاشت؟
مرسی.

سلاماصغر عزیز.
۱. به نظر من ۳ درصد از دخترها با عشق و یا متاسفانه بعضیها که من چند نفر شون رو میشناسم به خاطر تکلیف شخصی و ارضای حس انسان دوستی با معلولین ازدواج میکنن، البته ازدواجهای موفقی هم در این میان موجوده.
۲. من معتقدم که ۱ درصد از پسرها خاضر میشن که با دختران معلول ازدواج کنن.
بحث خانواده بحث مفصلیه که جنبه های مختلفی رو در قبل از ازدواج و هم در بعد از ازدواج رو پوشش میده که شاید این پست جواب گو نباشه و پست جداگانه ای رو بطلبه.

سلام
ازتون ممنونم که موضوع جالبی رو برای بحث انتخاب کردید
از نظر من اون چیزی که در درجه اول اهمیت قرار داره این نیست که دو نفری که برای ازدواج با هم قراری میذارن، از نظر جسمی شبیه هم باشن یا نباشن. مهمتر از معلول بودن یا نبودن، تفاهم بین دو نفره، اگه یه نابینا بخواد با معلولی ازدواج کنه باید ببینن که اولا با هم در زمینه های اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و…. تفاهم دارن یا نه و دوم اینکه ببینن هر کدوم از خودشون به استقلال لازم برای یک زندگی مشترک و جدای از خانواده رسیدن یا نه.
اگه یه نابینا بخواد با یه فرد سالم ازدواج کنه باید اول ببینن با هم در زمینه های مختلف تفاهم دارن یا نه، دوم اینکه اون نابینا مستقل از خانواده میتونه زندگی رو اداره کنه و سوم اینکه اون فرد سالم آیا مسئله معلولیت براش حل شده یا نه، مثلا اگر روزی با همسر نابیناش توی یه جمعی قرار بگیره خجالت میکشه؟ یا میتونه بی هیچ ناراحتی یا خجالتی به اطرافیان یا دوستهاش بگه همسرش معلوله یا نه.

سلام, منم کاملً با محمدرضا چشمه موافقم در این مورد, و اینم متذکر بشم کهاصلً نمیشه گفت که ازدواج با بینا بهتره یا نابینا, بنظر من این امر کاملً به شرایط و عقیده فرد بستگی داره, و هر کسی دلیل خودشو داره. مطره شدنش خوبه نه فقط بینه خودمون, اگخ رسان ای باشه خیلی خوب نتیجه میده چون هستن افرادی که خودشون با نابینا مشکلی ندارن بلکه خانواده هست ها هستن که این جور ازدواج را سراسر مشکل آفرین تصور میکنند باید افکار اینا را هم تغییر داد اینجاست که اینجور بهثها نتیجه نداره آخرسر. و اینم بگم که در کناره زندگی هم بهث یکطرفه بود یعنی نویسنده گفته بود که اذدواج با نابینا بهتر از ازدواج با بیناست به خاطره همان آخرش اونجوری شد. شما که چنین بحثی را مطرح میکونید باید منتظره شنیدنه نظرات مخالف هم باشید, انشا الاه که خوب پیش میره.

از نظر من ازدواج دو حالت داره: بی بچه و با بچه.
در مورد ازدواج با بچه که کلا با ازدواج دو نابینا مخالف مخالفم. اصلا نیازی هم نیست دلیل بیارم. خودتون فکرشو بکنید اگر ی بچه ی بینا بودید و بابا و مامانتون جفتشون نابینا بودند، چه کمبود های فاجعه باری رو میداشتید؟
ازدواج بی بچه هم مشکلات خودشو داره. نه که بگیم نمیشه ولی حال گیری هستش. مثلا من نابینا همسرمم نابینا. وقتی میریم سفر، خودمون نمیتونیم رانندگی کنیم که رانندگی در کنار همسرت یکی از بهترین حسهای زندگی هستش. باید یکی راننده ی ما باشه. یا با وسایل نقلیه عمومی بریم. هی باید از کسی بخواهیم محیط و اماکن رو بهمون نشون بده. البته ناگفته نمونه که بی تجربگی من، به این بدبینیم دامن میزنه ها!

سالم فاطمه جان مرسی از پست قشنگت.از همه ی دوستان خاهش میکنم تو این بحث شرکت کنن منم خودم تجربه ی ازدواج ناموفق با یه بینارو دارم البته اصلا نمیخام بگم که ازدواج یه بینا با یه نابینا خوبه یا نه چون ماجرای من کاملن فرق داشت و من همسرم اصلا قصدش زندگی با من نابود یا نمیدونم شایدم از ازدواج با یه نابینا پشیمون شده بود.به هر حال بدون خداحافظی رفت و مهریه خاست.منم با نظر جناب خیر اندیش موافقم بهتر مجتبا جان یه کنفرانس هم در این مورد بزاره.بازم میام

سلام من می خوام اول باین فکر کنیم هدف از ازدواج با همسر ازدواج با خود اونه یا با تموم تواناییها و ناتوانیهاش ؟درسته توانایی و ناتوانی اون جزیی از وجودشه ولی اون باید واسه ما و ما واسه اون چیزی بیشتر ازین باشیم اونوقت اگه با داشتن هم به آرامش برسیم داشتن و نداشتن خیلی از چیزای مهم آزارمون نمیده

سلام سلام ۱۰۰تا سلام به همه ی هم نوع های عزیز این بحث باید در یه کنفرانس اجرا بشهاما کلی بگم با این که شک ندارم که با فرد نابینا بهتر و رومانتیک تر میشه زندگی کرد اما من خودم با فرد بینا ازدواج کردم با تمام احترامی که برا همسرم قاعلم اما میگم اسلن زندگیمون رومانتیک نیست چون منه نابینا چیزاییرو میبینم که همسرم نمیبینه و بلعکس من معتقدم دنیای نابینایان از دنیای بینا ها کاملان جداست مثال بزنم من تو خونه به صداهایی توجه میکنم که خانومم به تساویرش بیشتر میژردازه ببخشید من تازه تایژ یاد گرفتم دستام خیلی کنده ژدرم در اومد راستی برا بهتر شدن نوشتنم چیکار کنم ..از آقای خادمی میخوام که هرچه سریع تر یه کنفرانس برنامه ریزی شده در این مورد تشکیل بدن ممنون

سلام دوباره
اول باید بگم که ازدواجهایی که با عشق آتشین شروع میشن معمولً ریسک بالایی دارند و احتمال اینکه به شکست منجر بشند بسیار بالا است.
دوم اینکه من بشخصه با ازدواجهایی که از روی احساس تکلیف یا حس انسان دوستی یا بعبارت سادهتر از روی ترحم باشه بسیار مخالفم چون آینده ی خوبی نداره
نظر ترانه خانم رو کاملً قبول دارم اما با نظر آقای بهرامی مخالفم چون بسیاری را میشناسم که با غیر معلول ازدواج کرده اند و زندگی بسیار موفق عاشقانه و رمانتیکی را دارند و از آن با تمام وجود لذت میبرند.

سلام فاطمه جان
ببخش دوستم ولی از تنها بحثی که متنفرم بحث ازدواج نابینا با نابینا یا بیناست
هزار بار در هزار زمان و هزار سایت مختلف از این بحث ها صورت گرفته که هیچ کدام مفید نبوده
آخرش هر کسی حرف خودش رو میزنه و بحث بی نتیجه خاتمه پیدا میکنه
من خودم با یک نابینا ازدواج کردم ولی ترجیح میدم هیچ اظهار نظری نکنم فق خواستم بگم ااین بحث ها راه به جایی نمیبره

سلام خانم بشارت
ما هم میخاییم که اینبار بینتیجه نباشه و اینکه شما هیچ اظهار نظری نمیکنید اختیار دارید و کسی نمیتونه شما رو مجبور کنه فقط خواستم بگم که اگه ما بفکر هم نباشیم کسی به فکر ما نیست. من خودم هم ازدواج کرده ام و نیازی به این بحث ندارم اما دلم میخاد که بخشی از مشکلات همنوعانم رو تا جایی که بتونم پیگیری کنم و بخواست خدا شاید مقداری از آن حل شود موفق باشید.

سلام سارا جان اگه خوندن این پست باعث ناراحتی شما شده من از شما معذرت می خوام.در ضمن شاید برای شما این بحث ها مهم نباشه ولی برای بیشتر دوستان نیازه چون از تجربه هم نوعان آگاه میشن.حتی اگه ی نفرم از دوستان بتونه از بحث استفاده مفید کنه جای خوشبختی داره.

درود
با تشکر از نویسنده این پست و توضیح مختصر و معقولانه ایشان . از اصغر آقا هم تشکر می کنم بخاطر پیگیری ای مبحث، تا به جائی که من اشتباها می خواستم نام ایشان را به عنوان نویسنده درج کنم !
دوستان من موافقت یا مخالفت با دیدگاه ها موردی را حل نخواهد کرد .برخی در اینجا تجربه خودشان را می نویسند ،برخی دیگر ایده آل ها و خواسته ها ، برخی از ما تجربیات موفق ، برخی از ما تجربیات ناموفق را دیده ایم .اما مطالب عنوان شده تفاوتی را میان بینا و نابینا نمی شناسد و مسائلی که مطرح شده برای دو نابینا یا بینا یکسان است ، یعنی اگر دو بینا ندانند که در موارد زندگی چطور برخورد کنند نتیجه همان می شود که نباید بشود ! لذا حتی دو نابینا هم مسائلی دارند ، حتی یک بینا با نابینا هم مسائلی دارد ، شرط اصلی درک و واقعیت امر است ، اگر شناخت پیدا شود و به دیده ترحم به یکدیگر نگاه نکنند ، اگر راه کنار آمدن با یکدیگر را بیابند بطوریکه نتیجه آن یک زندگی توام با تفاهم باشد و هر دو از زندگی لذت ببرند ، دیگر تفاوتی نمی کند که فرد بینا باشد یا نابینا !
من زندگی خودم را با عنوان بینا با همسرم آغاز کردم ! اما به تدریج در همان چند سال اول دید خودم را از دست دادم و هم اکنون از خواندن و تشخیص محروم شده ام یا اصطلاحا کم بینا شده ام که موارد خاصی را برایم به وجود آورده است .حتی برای خرید نمودن لباس همسر و … . اما این را بگویم اگر ناراحتی های من و عدم کنار آمدن من با وضعیت خودم نباشد که هم اکنون به حداقل رسیده و این چند سال خودم را با کامپیوتر مشغول کرده ام ، زندگی بسیار خوب و توام با درک همسرم دارم که ایشان همواره نگران من است ام ترحم ندارد ف به بچه ها همواره گوشزد می کند تا مواظب من باشند .نگاه کنید من از اول زندگی مشترک اینطور نبودم اما همسرم خیلی زود با من کنار آمد .یادمان باشد نگرانی های خانم ها با نگرانی های ما متفاوت است اگر موفق شویم تا نگرانی های همسرمان را کنترل و او را از آنها دور نگاه داریم قطعا زندگی خوش و راحتی را تجربه خواهیم کرد .
مبحث دیگر اینکه خانواده ها موثرند نه برای جامعه ما بلکه همه اجتماع از آن رنج می برند پسر اگر نابینا باشد بسته به خواسته یا سرنوشت که بینا باشد یا نابینا خانواده اشان تلاش می کنند تا بهترین را انتخاب کنند ف اما دختران ما در همه ایران مسائل بیشتر ی دارند و آن هم به دلیل فقر فرهنگی است .من خانواده ای را می شناسم که حاضر است برای پسرشان هزینه کند ولی برای دخترشان خیر ، درمان پسر مهم تر از دختر است !سرشناس و وضعیت خوب درآمدی دارند اما حداقل امکانات یک فرد ناتوان مالی را برایشان فراهم نکرده اند !وقتی که این مسائل را می بینم و در مقابل آن دوستان این محله را تفاوت را عمیق تر از قبل حس می کنم .بودن این پست ها موجب شعو ر و بالا رفتن ظرفیت ها می شود موجب آگاهی ما می شود یک خانم بینا با یک ناشنوا و نیمه بینا یعنی هم کر ، لال و نیمه بینا ازدواج کرد! دو فرزند آورد اما به دلیل کتک کاری و اذیت و آزار و شاید نفهمیدن خواسته های او قرار داشت و طلاق گرفت و رفت و ازدواج زن بخاطر بنیه ضعیف خانواده و معتاد بودن والدین بود .هنوز هم از حضورش در خانه فرزندانش هراس دارد چرا که حضور او مردش را با شرایطی که دارد مطلع می کند معلوم نیست بو می کشد یا اینکه واقعا او را می خواسته ولی بینا درکش نکرده است .
همه مسائلی که گفتیم فقط با فرهنگ شسازی و بالا بردن توان زندی معلول امکان پذیر استمابقی گذشت و تاثیر پذیری و راه و رسم زندگی است .
من نیز همانند نویسنده دیدگاه های این پست را دنبال خواهم کرد .
ببینید مجردها به دنبال چه هستند ، همانطور که فکر می کنند ، زندگی را هم می توانند بسازند ، هر طوری که تشخیص دادید با آگاهی قدم بردارید .

بنظر من ازدواج نابینا با بینا هم مشکلات مخصوص خود را داره چه برسه به اینکه هردو نابینا باشند من با نظر مجتبا خادمی موافقم رانندگی با همسر آدم خیلی حال میده ولی من باید بگویم من همسرم رانندگی بلده ولی هیچ حث خوبی ندارم چون خدم نابینا هستم تصور بکنید همسر آدم باید در بین راح باید برای انجام بعضی کارها مانند خرید بنزین زده و خیلی کارهای دیگه باید از ماشین بیاد بیرون بهرحال ازدواج نابینا با نابینا خیلی جحنمیه البته بنظر من

سلام دوستان , ای وای دوباره از این بحثا؟ من که واقعً از این بحث به شدت متنفرم چون تو هر سایتی و هر پستی که در این باره صحبت شده نه تنها به هیچ نتیجه ای نرسیده بلکه دوستان با هم دیگه جر و بحث کردن و بعضی ها هم به یک دیگه توهین کردن. من که خودم با نابینا ازدواج کردم ولی لازم نمیبینم که در این مورد بحثی بکنم. امیدوارم که هر کس با بینا یا نابینا ازدواج میکنه خوشبخت بشه. موفق باشید.

من با نظرات آقای چشمه موافقم.یعنی همون نظر منو در قالبی بسیار پخته تر و سنجیده تر بیان کردین.اصولا ازدواج مسئله ای سوا از معلولیت و یا عدم معلولیت هست.ازدواج یعنی درک متقابل ,ادراکی که با عقلانیت و دوست داشتنی خالصانه و وفاداری همراه باشه ,نه تنها در زمینه نابینایی بلکه معلولان حرکتی هم با همین موضوع روبه رو هستن.مثل معلولان هشت سال دفاع مقدس که خیلی هاشون ازدواج کردن و خوشبختم هستند.اتفاقن ما توی فامیلمون نزدیکتر فرد بهمون معلوله جنگه و ازدواجش با خانمی فهمیده توی خوشبختی نمونه اش کرد.پرستاری از معلول های جنگی واقعا کار دشواریه اونم یک عمر .ولی همدلی و درک متقابل و نکاتی که آقای چشمه گفتند واقعا برای ازدواجی عاقلانه واجبه

سلامی به گرمی آفتاب نثار شما مهربانان و با تشکر از فاطمه خانم از مطرح کردن این بحث

چند نکته به نظرم میرسد که عرض میکنم :با انجام ازدواج قرار است دو نفر در کنار هم به آرامش برسند . لازمه ازدواج موفق علاقه و محبت و عشق بین طرفین است ، در بین افراد بینا نیمی از این علاقه در دیدن وضعیت ظاهری از قبیل زیبائی ، رنگ پوست ،بلندی یا کوتاهی قد،و از این قبیل موارد خود بخود به وجود می آید . در بین افراد نابینا این کار بایستی با تاثیر کلام صورت گیرد و این کار میسر نمیشود مگر در سایه صداقت و مهربانی و نفوذ کلام زیبا
دوستان عزیز من ازدواج دو نفر نابینا را باهم نفی نمیکنم لیکن با آن موافق هم نیستم البته سراغ دارم نابینایانی که با هم ازدواج
کرده اند وبا هم زندگی میکنند البته بدون بچه
همین طور هم سراغ دارم دختر خانم بینائی را که برای ازدواج با یک نابینا مدتها با خانواده اش در بحث و گفتگو بود تا آنان را متقاعد کرد و با شخص نابینا ازدواج کرد و اکنون هم بخوبی زندگی شیرینی دارند

.در هنگام ازدواج فرد بینا با ونابینا طرفین بایستی در وهله اول در نظر داشته باشند که ازنظر جسمانی در شرایط نابرابر هستند بنابر این بایستی توقع از یکدیگر در حد توان طرف مقابل باشد همچنین بایستی این افراد بدانند که در پاره ای موارد از خواسته خود صرفنظر و یکی برای دیگری گذشت داشته باشد و دوستان عزیز این را هم بگویم که ابراز علاقه به همسر محبت را در بین آنها زیاد میکند.
دوستان عزیز من خودم زمانی که ازدواج کردم بینا بودم و رفته رفته بینائی خودم را از دست دادم در سالهای اول نزد افراد فامیل دچار اشتباهاتی میشدم که شاید بعضی موارد موجبات خنده افرادی را که مشگل من را نمیدانستند را فراهم میکرد اما درک همسرم از این موضوع و کنار من بودن به من کمک بسیاری کرد تا با کم بینائی کنار آمده و دیگران هم بفهمند نابینائی هم مانند دیگر ناتوانیهاست که انسان به آن دچار میشود
آگاهی دادن خانواده ها و تشریح شرایط زندگی فرد نابینا برای همسر آینده میتواند در تصمیم گیری صحیح کمک و از بروز اختلافات در آینده جلوگیری کند در زندگی مشترک افراد بایستی در کنار هم باشند ، گذاشتن بار زندگی بر روی دوش طرف مقابل جایز نیست بلکه بنظرم افراد نابینا باید در حد توان در کنار همسرشان همفکری و حتی در انجام کارها کمک کنند و نشان بدهند که برای همسرشان و آسایش او اهمیت قائل هستند

خب! در این مورد حرفهای زیادی میشه زد, ولی چون حسش نیست که بنویسم پس فقط نظرمُ میگم: به نظر من چیزی که مهمه شخصیت و روحیات طرف مقابل هست و مهارتهای زندگی و کلا صفات و نگرشها و عقاید به هر حال اگر من روزی بخام ازدواج کنم بینا نیمه بینا یا نابینایی برام الویت اول نخواهد بود نه که اصلا مهم نباشه اما منهر کس رو که برای زندگی با خودم مناسب ببینم در صورت آمادگیه ازدواج اقدام میکنم فارغ از این که بینا باشه یا نابینا. و البته هر انتخابی داشته باشم مسؤولیتشم میپذیرم.

با سلام و وقت به خیر. بنده تمامی نظرات رو خوندم. و به تمامی نظرات هم ارزش قائل هستم. بذارید بنده نظر خودم رو که دیروز به پدر ومادرم عرض کردم و در مورد اون بگو و مگوهایی هم شد اینجا هم عرض کنم. طرف مقابلی که از راه انسان دوستی و یا ترحم و اصلاً این جور موارد وارد زندگی میشن به نظر بنده نمیتونن یه زندگی پایداری داشته باشن. خودشم بهونه ی این گونه افراد هم اینه به خاطر خدا میام خدمت میکنم. متأسفانه هیش کی هم نیست این مسائل رو بهشون بفهمونه که شما که به خاطر خدا میای فردا با یه نمیدونم حرف کوچیکی هر دو طرف صدمه میبینین. از اون به بعد صمیمیت بینتون کم میشه این جور آدما میتونن یکی از سه گروه افراد باشن. یکی اینکه جزو خانواده ی قدیمی و سنتی باشن. دوم اینکه توی خونواده یه اتفاقاتی رخ داده و یا رخ میده میخوان به خونه ی طرف مقابل پناه ببرن. و سوم این که جزو افراد مذهبی بی ترمز باشن یعنی دین و مذهب رو قبول داشته باشن اما بدون عقل و منطق. بذارید یه مثال طنزی رو این جا مطرح کنم همین اخوی خود بنده از یکی از این افراد عزیزمون پرسیدن که چرا مشروب حرامه یا سؤال دیگه ی برادرم این بود که چرا روزی پنج بار نماز میخونیم طرف به برادرم جواب داده که تو مرتدی…
خلاصه به مدیریت مدرسه گزارش و فلان و این جور چیزا. برادرم رو به دفتر مدیریت صدا کردن و و و. برادرم گفته که جواب سؤال اول این که برین نهج البلاغه خطبه ی شماره ی فلان که الآن بنده حضور ذهن ندارم عرض کنم رو بخونید جواب سؤال دوم اینکه ما به این خاطر روزی پنج بار نماز میخونیم که اگه حالا حضرت ازرائیل (ع) اومد سراغمون و قرار باشه بریم پیش خدا با وضو و پاک بریم.
از این که از بحث خارج شدم عذر بنده رو پذیرا باشید.
اول بایستی فرهنگ سازی بشه که خونواده ها از حالت قدیمی و سنتی بیان بیرون و حد اقل اول از همه تحت شرایطی دختر و پسر رو به طور غیر مستقیم رو به رو کنن اصلاً طرف نابینا ببینه که طرف مقابل به دلش میشینه یا نه. صحبتهاش یا اعمال و رفتارش یا اصلاً صداش. چون ما نابیناها چون از اول قیافه یا اصلاً تصویر جسم رو ندیدیم پس برای ما صدا اهمیت داره تا تصویر و قیافه. بنده هم جزو خونواده ی قدیمی و سنتی هستم ولی با مرور زمان و دیدن مشکلات روزمره ی همنوعان دیدگاه جدیدی نسبت به زندگی دارم. بنده با ازدواج دو نابینا بگم موافقم دروغ گفتم و مخالف هم نیستم چون هر کسی با یه دیدگاه به زندگی نگاه میکنه. و این که با ترحم و انسان دوستی و همون به خاطر خدا ها هیچ چیزی حل نمیشه و زندگی پایدار و با دوام نخواهیم داشت. تنها عامل پایدار ماندن زندگی عشق و علاقه و صداقت بین دو طرف هستش که اینم با آشنایی و شناخت, حل میشه.

نظر خانم بشارت را لایک می کنم همچنین نظر جوان مرد را
اما نظر خود را که قبلا در پست مشاوره پیش از ازدواج خودم که توی این سایت است بیان کردم همچنین همایش ازدواج که دو بار در اصفهان برگذار شد نظر متخصص را برای این امر در بر گرفت
با تشکر و احترام به نظر تمام دوستان

سلام به همه ی شما عزیزان، به نظر من تفاهم و درک متقابل هرف اول رو در این زمینه میزنه و شخصیتها و بینشها هم تعسیر زیادی را دارند اما هیچ وقت فراموش نکنیم که هر خوبی بدیهایی داره و هر بدی هم خوبیهایی داره، منظورم اینه که که اگر دو نفر که مشکل بینایی دارند و با هم ازدواج میکنند حتما نگرشهای مثبتی رو هم در این زمینه تجربه کردند و این که من با هر دو موافقم چرا که افرادی هستند که با فعالیتهای مختلف در زمینه های گوناگون ثابت کردند که نابینایی ناتوانی نیست و مثل فرد بینا میتونند زندگی مستقلی رو به دست بگیرندو… موفق باشید

درود بر فاطمه که چنین بحثی را عنوان کرد ۱ من نظر سارا را لایک میکنم یعنی ازدواج با بینا یا نابینا به سلیقه افراد بستگی دارد ۲ نظر مجتبی را هم لایک میکنم ببینید محال است دو نابینا با هم ازدواج کنن و برای بزرگ کردن بچه به بینا نیاز نداشته باشن آموزش و پرورش بچه پیچیدگی های بسیاری داره که اصلا شوخی بردار نیست چرا اون بچه باید قربانی احساسات دو نابینا بشه درباره نگهداری از بچه این امر فقط در شیر دادن و خواباندن بچه خلاصه نمیشه خانم من با نگاه کردن به بچه میفهمه که بچه ناراحت هست یا خوشحال از رنگ رخسار بچه میفهمه که بچه مریض هست یا نه یا حتی بچه دستشویی داره یا نه حتی از رنگ ادرار یا مدفوع بچه به چیزهای زیادی پی میبره درباره نکات تربیتی که میشه یک کتاب نوشت ولی هر کس بخواد تجربیاتم را در اختیارش میگذارم در پایان خاطرنشان میکنم هر کس اختیار زندگی خودش را دارد و میتواند مطابق سلیقه اش انتخاب کند ولی از بعضی از واقعیت ها هم نمیشود فرار کرد

سلام دوست عزیز من
این حرفتو نمیتونم قبول کنم چون دوست نابینایی دارم که بهتر از یه یا چند فرد بینا بچه ها رو میفهمه و هر نظری در مورد بیماری بچه میده درست از آب در میاد و بعد هم اینکه ما نگفتیم که کسی اختیار زندگی خودشو نداره بلکه هدف ما در اصل اصلاح برخی افکار غلط موجود در جامعه و بخصوص میان خود ما نابینایان است. موفق باشید.

سلام.
بحث ازدواج نابینایان هیچ وقت به نتیجه نخواهد رسید.
من اینو به ضرس قاطع میگم.
تا به حال تو هیچ بحثی از این دست ندیدم که یکی بیاد بگه حرفی که من زدم اشتباه بود و با توضیحات دیگران قانع شدم و پذیرفتم که اشتباه میکردم.
اولش همه میایم میگیم که خب نمیشه نسخه ی واحد برای همه پیچید.
بعد کم کم به اینجا میرسیم که هر کسی نظرش محترمه.
نهایتش هم پیش به سوی دعوا و کشت و کشتار!
همیشه تو این بحث هدف هر کدوم از ما این بوده که در ابتدا به صورت مسالمت آمیز دیگران نظر ما رو بپذیرن و بعد اگه نپذیرفتن، وادارشون کنیم بپذیرن. وگرنه آدمای بدی هستن که نظر ما رو نپذیرفتن.
پیشنهاد میکنم وقتی این جور بحثها رو بکنیم، که آمادگی نقد شدن داشته باشیم که خب فعلا نداریم و بعید هم میدونم که حالا حالاها پیدا بکنیم!

ضمنا با شیوه جدیدی که بعضی از آقایان در پیش گرفتن به شدت مخالفم آقای نابینا بعد از سالها زندگی مشترک با بینا به این نتیجه رسیده که مثلا به خاطر رضای خدا با یک دختر نابینا هم ازدواج کنه آن هم فقط با یک دختر نابینای شاغل دقت کنید حتما باید شاغل باشد آن هم بدون جدایی از همسر اول و با دارا بودن فرزند از از زن بینا

راستی منظور من به شخص خاصی نیست چون خیلی از آقایان با من در رابطه با چنین موضوعی بحث کرده اند و فقط کسانی که با من بحث کرده اند مشمول چنین بحثی هستند در آخر باید بگویم کرامت دختر نابینا بیش از اینها است و من با وجودی که با ازدواج دو نابینا مخالفم ولی به شدت برای دختران نابینا ارزش قائل هستم

آیا قبل از هر چیز ما به پختگی لازم برای ازدواج رسیدیم.
یا اینکه فقط دنبال ایده آل های رویاییمون هستیم؟
بخاطر رویا های خواستنی ازدواج کردن دور از واقعیت هستش.
و ازدواج کاملا واقعیست.
چقدر میتونیم نظرات مخالف شریک زندگیمون رو بپذیریم و در برخی از موارد از خواسته های خودمون بگذریم؟
آیا اون قدر بزرگ شدیم که متوجه باشیم خانواده ی ما و همسر ما بر گردن ما حقوقی داره که بخاطرش باید از بعضی خواسته های شخصی بگذریم؟
آیا به نیاز های ریز زندگی فکر کردیم؟
اگرچه معمولا زندگی پر شده از حرف های بزرگ ولی
این اتفاقات کوچیک هستش که زندگی رو میسازه و رقم میزنه.
اتفاقات کوچیکی مثل خرید نان خرید میوه و نیاز های خانه.
اگر به موارد این چنینی فکر کرده باشیم و اون ها رو تحلیل و بررسی کرده باشیم و بخاطرش تحقیق کرده باشیم
اون وقت تصمیم دقیقی برای ازدواج خواهیم گرفت.
سپاس از فاطمه

با آنکه قبلا به جهت طرح این بحث در یکی از گروه های نابینایان یعنی ایستگاه سرگرمی به شدت مورد بیمهری واقع شدم . اما با خواندن نظرات دوستان نتوانستم خود را در اظهار نکردن عقیده ام در اینجا باز دارم. کسانی که در این محله مرا میشناسند به خوبی میدانند که نظرم در خصوص ازدواجافراد نابینا چیست راجع به آن به تفصیل قبلا نوشته ام و دلایل مخالفتم را با ازدواجهای برون گروهی مفصلا تشریح کرده ام پس در این محله به ذکر آنها نمیپردازم چون هم از نظر وقت در مضیقه ام اگر هم این چنین نبود حاضر به تکرار آنچه که قبلا نوشته امدر این محله نیستم. برای نتیجه گرفتن از این گفتگو کمکی کرده باشم چندین سؤال را مطرح میکنم که امیدوارم دوستان به آنها پاسخ دهند چنانچه پاسخهای دوستان با واقعیات زندگی مطابقت داشت، نه با نظر من موافق آن وقت میتوان به ادامه ی بحث جدیتر پرداخت. در غیر این صورت ورود به این گونه مباحث بیهوده خواهد بود سؤال اول چرا باید یک فرد بینا با توجه به شرایط نابرابری که با یک معلول دارد با او ازدواج کند لطفا در پاسخ دادن از تکرار شعارهای متداول پرهیز نمایید شعارهایی مانند اینکه درک متقابل علاقه و عشق و از این قبیل که به نظرم بسیار عوامانه هستند کدام درک متقابل کدام علاقه چرا یک فرد سالم که میتواند از یک موقعیت کاملا برابر بهرهمند شود باید با یک فرد کمتوانتر از خود ازدواج کند باید همه ی گفته هایی را که میخواهید در این زمینه بیان کنید مستدل باشد و الا پرداختن به بازگو کردن چندین عبارت از پیش ساخته شده که کاری ندارد دوم اینکه آیا دنیای یک فرد نابینا با دنیای یک فرد بینا میتواند همسان باشد آیا میتواند به هم نزدیک شود اگر جوابتان آریست باید بتوانید این گفته ی خود را اثبات کنید سوم توانایی یک فرد نابینا را چطور باید اندازهگیری کرد با چه معیاری این اندازهگیری را انجام میدهید توانایی یک فرد بینا را چطور این دو را چگونه میخواهید در دو کفه یک ترازو قرار دهید وقتی این دو توانایی با هم هیچ تناسبی ندارند.و بعد اینکه در میان نظراتی که خواندم دو تن از دوستان بودند که از بحث ازدواج متنفر شده بودند اما چرا دلیلشان را ذکر نکردند دیگر اینکه همه ی دوستان دیدگاه های خود را به هر شکل مطرح کردند اما هیچ کس نگفت که پس جایگاه یک دختر نابینا در این میانه در کجاست تکلیف او چه میشود چند درصد از پسران بینا حاضر به ازدواج با دختری نابینا هستند و اگر هم حاضر باشند انگیزه ی این ازدواج چیست؟ نکند باز بحث همان درک متقابل و علاقه در میان است بیایید از واقعیات زندگی فرار نکنیم. یکی میگوید ازدواج با نابینا یک ازدواج جهنمیست دیگری میگوید که زندگی با بینا چنین و چنان است. اما هیچ کس نمیخواهد بگوید که پس تکلیف دختر نابینا در این میان چه میشود. او باید چه کند نکند باید مثل مواردی که در این اواخر شنیده ایم تن به ازدواجهای غیر متعارف بدهد.آنچه که من در میان دیدگاه هایی که در این محله و در دیگر گروه های نابینایی از اکثر آقایان نابینا تا کنون دیده ام بازگو کننده ی یک واقعیت بیشتر نیست و آن جبران ضعف نابینایی خود با کمک گرفتن از بینایی همسر بینایشان است آیا این حرف با واقعیت یکسان نیست. دوستی میگوید که اگر کنار همسری بینا بنشیند و او رانندگی بکند حس خوبی به آدم دست میدهد اگر این باز گو کننده ی همان جبران ضعفی نیست که نابینایی بر شخص تحمیل کرده پس بازگو کننده ی چیست شاید من نمیتوانم مسایل را به خوبی بفهمم شما عزیزان بر من؛ منت گذاشته و مرا نسبت به این گونه امور بهتر و عمیقتر به آگاهی برسانید خلاصه اگر دوستان از این دوست کوچکشان نرنجند و نظرات خود را با ادله ای قابل فهم برای این حقیر در اینجا بگذارند شاید که من هم رستگار شدم از همه تشکر میکنم حالا چه نظر بدهند چه ندهند یا با آن به مخالفت برخیزند اما اگر این مخالفتها بر اساس یک قاعده ی مشخصی باشد که من هم بتوانم با آن رابطه ای منطقی بر قرار کنم. دست کم خود دوستان میتوانند در این موارد عمیقتر بیاندیشند و به بازگو کردن عقایدشان بپردازند.

ضمن درود فراوان و عرض ادب! من کوچگتر از آنم که بخواهم در مورد آینده ی فردی نظر دهم،‏ ما باید اول پای درد دل مادرانی بنشینیم که یک یا چند فرزند معلول یا نابینا دارند،‏ وقتی بنده با چند مادر در مورد ازدواج فرزند نابینایش صحبت کردم یکی میگفت:‏ من یک نابینا دارم و به دومی نیاز ندارم،‏ دیگری میگفت:‏ من دو نابینا دارم و به سومی یا…‏ نیاز ندارم،‏ مادری درد دل میکرد و میگفت:‏ چرا مردم انتظار دارند من که رنج کشیده هستم درد و رنج مرا افزایش دهند-چرا مردم فکر میکنند چون من دو فرزند نابینا دارم فرزندان سالمم میتوانند با نابینا ازدواج کنند،‏!!! دوستان عزیز ما قبل از اینکه نظر خود را در مورد ازدواج درون گروهی یا برون گروهی بدهیم بیاییم درد دل مادران و خواهران و به کلی خانواده های معلولین و نابینایان را بشنویم،‏ سپس نتیجه گیری کنیم،‏ من اینجا نظرم روی فرد خاصی نیست-شما که این همه نظرات خوب میدهید تاکنون با چند خانواده در مورد ازدواج درون گروهی مشورت داشته اید،‏!!! با عرض پوزش از دوستان که

سلام.
من با نظر عدسی موافقم، در بالا هم اشاره کرده بودم.
برای ادامه این بحث مفید از فاطمه عزیزم خواهش میکنم که یک پست هم درباره روابط و دیدگاه های خانواده ها در باره ازدواج معلولین و نابینایان ترتیب بده.
ممنون.

درود بر داوود عزیز پاسخ به سوال اول چرا خیلی از نابیناها بر این قضیه پافشاری میکنند که امکان ندارد یک دختر بینا عاشق یک پسر نابینا شود من نمیخوام شعار بدم ولی من شخصا با کسی ازدواج کردم که عاشقانه مرا دوست دارد هر چند قبول دارم کسی که حاضر میشه با یک نابینا ازدواج کنه به هر حال کمی با دیگران متفاوت هست چون من اگر خودم بینا بودم با یک نابینا ازدواج نمیکردم دوم موفقیت ازدواج یک نابینا با یک بینا دقیقا به سوال دوم شما رابطه داره هر قدر توانایی فرد نابینا بیشتر باشه موفقیت بیشتری نصیب فرد میشه من یک معلم هستم غیر از رانندگی تقریبا هر کاری میکنم از تدریس گرفته تا درختکاری و پرورش مرغ و خروس حتی تمام خریدهای منزل هم به عهده من است البته ببخشید این پاسخ سوال سوم بود اما سوال دوم شاید نشه دنیاها را همسان کرد ولی میتوان اونها را نزدیک به هم کرد خصوصا کسانی که روزی بینا بوده اند مثل من بهتر میتوانند به چنین کاری دست بزنند من لزومی نمیبینم که شما حرفهای من را بپذیرید من و خواهرم با بینا ازدواج کرده و هر دو هم راضی هستیم من اعتقاد دارم دختران نابینای ما باید توانایی خود را در خیلی از سطوح بالا ببرند مثلا تعدادی از دختران نابینا را میشناسم که حتی روشن کردن یک گاز را هم نمیدانند با وجودی که تحصیلات عالیه هم دارند اینها چگونه توقع ازدواج دارند حال چه با بینا چه با نابینا خلاصه داود جان من آمادگی هر سوالی از طرف شما دارم راستی این را هم بگم خانم من فوق دیپلم سخت ابزار داره و خانواده اون به شدت با ازدواج ما مخالف بودن تا جایی که نهایتا حاضر شد به خاطر من به دادگاه مراجعه کنیم و دادخواست سقوط اذن پدر بده ضمنا خانم من از نظر زیبایی هم تقریبا چیزی کم نداره راستی من یک مردسالار هستم البته دیکتاتور نیستم این را هم بگم من با عصای سفیدم دنیا را فتح میکنم و مثل بعضی از نابیناها استقلال را به این معنی نمیدونم که آژانس بیاد دم در سوارم کنه و دم در مقصد پیاده ام کنه اینها را گفتم که بهتر قضاوت کنید هر چند بعضی از چیزایی که گفتم خصوصی بود ولی چاره نبود

آقای آرتیمان کاش این همه کلی گویی نمیکردید! این عقیده ی شمادیگه تو این دوره صادق نیست الآن دیگه دختری وجود نداره که نتونه کارای خونه رو انجام بده ببخشید نابیناست عقب افتاده نیست که نتونه کارهای به این سادگی رو انجام بده که اگه نتونه فرمایش شما متینه.

آرتیمان عزیز سلام حرف شما درست ما نفی کننده ی ازدواج بینا با نابینا نیستیم ولی باید این را هم در نظر گرفت که تو کشور ما با این فرهنگ ضعیفی که داریم چندتا دختر مثل خانم شما هست که بخواد با یه نابینا ازدواج کنه و در صورت مخالفت خانواده اش در مقابل آنها به ایسته این سؤال در مورد پسرها هم مطرحه و باید ببینیم که چند پسر سالم میخواد که با دختر معلول ازدواج کنه و آیا این پسرها بعدً پشیمون میشن یا نه؟ آیا مقابل دوستانشان خجالت میکشند یا نه؟ آیا این درسته که یه دختر نابینای باسواد با یه پسر بیسواد ازدواج کنه چون سالمه؟
آیا این درسته که یه پسر نابینای باسواد با یه دختر بیسواد دهاتی با چند سال سن بیشتر از خودش ازدواج کنه چون اون سالمه؟
و خیلی چیزهای دیگر ….

از دوستانی که تا به حال به چندین پرسش که از سوی من طرح شده بود پاسخ داده اند تشکر میکنم اما ترجیح میدهم تا تعداد بیشتری از دوستان در این بحث مشارکت کرده و نظراتشان را در این خصوص بیان کنند آن وقت من هم نظرم را در یک مطلب نسبتا مفصل تشریح خواهم کرد اما در اینجا به ذکر یک نکته بسنده میکنم دوست عزیزمان آرتیمان گفتند که برای کرامت انسانی دختران نابینا ارزش و احترام قایلند اما نفرمودند که این کرامت را چگونه باید ارج نهاد وقتی همنوعان ایشان یعنی مردان نابینا تمایلی به ازدواج با آنها را نداشته باشند کرامت ایشان چگونه محترم خواهد ماند چرا باید یک مرد بینا بیاید و با یک دختر نابینا که به نسبت یک دختر بینا کم توانتر است ازدواج کند تعداد دختران نابینایی که تا به حال با مردان بینا ازدواج کرده اند آنقدر اندک است که میتوان به سادگی آنها را مورد شمارش قرار داد و من گمان نمیکنم که عده ی ایشان از عدد بیست تجاوز کند دوستان عزیز بیایید برای یک بار هم که شده واقع بین باشیم کرامت یک دختر نابینا شوخی نیست شعار نیست باید برای حفظ این کرامت گامی برداشته شود به عمل کار بر آید به سخندانی نیست همه ی حرف من در همین جمله خلاصه میشود دختر نابینا کیست؟ و چه کسی باید او را محترم بدارد و چرا شعار دادن کار من نیست پس از این کار پرهیز کرده و میکنم من و امثال من کرامت یک دختر نابینا را در عمل محترم داشتیم چون با یکی از ایشان پیوند زناشویی بستیم با همه ی سختیهایی که در پیش رویمان بود از کرده ی خویش هم پشیمان نشدیم از راه باز نماندیم آن همه سختی را به جان خریدیم تا بگوییم که دختر نابینا صاحب کرامت است. او یک انسان است، و در عین حال دوست داشتنیست. و قابل احترام این گونه سخن گفتن که میبایستی کرامت دختران نابینا را محترم شمرد اگر با عمل همراه نباشد آیا یک شعار بیشتر نیست ادامه را بعد از اظهار نظر دوستان خواهم نوشت

با سلام و تشکر از شما به خاطر این پست مفید راستش یکی از دغ دغه های ذهنی من همین مسأله هست که اگر با بینا ازدواج کنم خوشبخت میشم یا نابینا
در مورد این موضوع عقیده های مختلفی وجود داره بعضیها میگن یک همنوع بهتر ما رو درک میکنه اما یک بینا نمیتونه اون طوری که باید و شاید ما رو درک کنه فقط میتونه توی انجام دادن کارهای روز مره کمک حالمون باشه
و یه عده هم با بینا ازدواج کردن و میگن ما از همه لحاض از زندگیمون راضی هستیم
نظر من اینه که دوتا نابینا در صورتی که توانمند باشن و هر دو مستقل باشن میتونن زندگی خوبی رو داشته باشن در صورتی که بچه نخوان چون بچه دار شدن دو نابینا مشکلات خاص خودش رو داره هم از جهت تربیتی و هم از نظر این که شاید اون هم نابینا به دنیا بیاد
از شما سپاسگزارم موفق باشید.

سلام.
دوستان عزیز من معتقدم که یکی از مهمترین دلایلی که این قبیل بحثها بهنتیجه نمیرسه به متعهلها برمیگرده.
متأسفانه نمیدونم به چه دلیل بخش بزرگی از متهلها از زندگیشان به عنوان عید عالترین زندگی یاد میکنند و متأسفانه من نخوندم دیدگاهی رو که یک نفر بنویسه من از زندگیم راضی هستم ولی ازدواج درونگروهی یا برونگروهی برای من این مشکلات و سختیها رو به دنبال داشته و خلاصه کمتر به سختیهای موجود پرداخته شده.
اینکه ما با بخش عمده ای از این مسائل و مشکلات آشنایی داریم درست اما ماها که مجردیم هرچردرم که درس خونده باشیم و سعی کنیم سنجیده نظر بدیم بازم بیرون گود هستیم و من فکر میکنم نظرات دوستان متعهل میتونه سازنده تر باشه.
خواهشا دوستان متعهل بیان و قدری هم از

سلام به خواسته مادر با دختری بینا صحبت کردم از ماشین حرف زد جواب دادم خوب من که نمیتونم استفاده کنم از ندیدنم خبر نداشتی خبردار بودم اشکال نداره نابینا هستی ولی ماشین بران ماشین خوبه شخصی غیر از این را هم صحبت کردم ۲۰ ساله بود هر حرفی زدم قبول کرد سوادش هم سیکل ولی از نظره ظاهر هم خیلی زیبا و مرتب بود قرار شد مقدمات جور بشه که رفتم تحقیق که مشخص شد با ریختنه داروی خواباور در غذا شبها از خانه خارج میشده و ۳ ماه از خانه فراری بوده حتی دختری نیمه بینا از خجالت کشیدنش از ازدواج با نابینا با من حرف زد که از حرف مردم ناراحت میشود که بعدها مرا به هم نشان میدهند که شوهر این زن نابیناست شاید در قدیم افراده بینا حاضر به ازدواج با نابینا بودند ولی حالا شخصی حاضر به ازدواج با معلول نخواهد شد غیر از شخصی که تمامه در ها را برای خود بسته ببیند

با سلام مجدد من خدمتتون عرض میکنم که منظورم از نظارت و تربیت این هست که یک کودک شاید وقتی متوجه ندیدن ما بشه اگر بینا باشه متأسفانه کمتر از ما حرف شنوی خواهد داشت و وقتی ما میخوایم از کارهای نادرست اون رو باز بداریم از ما حساب نمیبره چون خورد سال هست و دارای سطح فکر پایین
و اما از لحاظ رسیدگیهای دیگه هم دچار مشکل میشیم مثلا اگه خدایی ناکرده بچه نصفه شب مریض بشه برای زن و شوهر نابینا سخت هست که زود اون رو به بیمارستان برسونن خدا نگهدار

سلام وحید عزیز
اول اینکه من یه دختر دوم ابتدایی دارم و با اینکه من خیلی کم میبینم و مادرش بطوری که قبلً گفتم وضعیت بینایی خوبی داره حرفشنوی دخترم بیشتر از منه تا مادرش
دوم هم اینکه بچه ی هرکی نصف شب مریض بشه اگه ماشین نداشته باشه با آژانس اونو به درمانگاه میبره و این مشکلی نیست که مختص ما نابینایان باشه
خدا حفظت کنه

با سلام خدمت دوستانی که نظراتشنا دادند من در این جا به ۲ نکته اشاره میکنم اوّل از شما دوست عزیز خواهش میکنم نسخه واحده برای هم نپیچیم و دوّم از شما سؤالی دارم هدف خود راباید از ازدواج مشخّص کنیم منظورم با دوستانی هست که بیشتر همسر بینا را برای رانندگی، منشیگری و امثال این میخواهند. دوست عزیز آیا فکر نمیکنید با چنین نگریستن به ازدواج کرامت طرف مقابل و ازدواج را زیر سؤال میبرید.

سلام به فاطمه عزیز ممنون موضوع جالبی را انتخاب کردی اما من به چند نکته اشاره میکنم نتیجهگیری با خودتون
اولا: باید توجه داشت که هدف هر فرد از ازدواج متفاوت است پس نمیتوان نسخه واحدی پیشبینی کرد
دوما باید دید هر فردی به چه قیمتی حاضر به ازدواج است؟
سوما: چه اولویتهایی دارد و حاضر است برای ازدواج خوب چه کارهایی بکند یا از چه خواسته هایی بگذرد؟
چهارما: فرهنگ نقش بسیار مهمی دارد که یکی از عوامل ایجاد کننده تفاهم است و عامل دیگر ارضا کمبودهای احساس شده است که تفاهم ایجاد میکند.
پنجما بعضی تفاوتها یکپارچگی ایجاد میکنند و باعث تکامل میشوند، مثلا شما هیچگاه دو دایره را نمیتوانید در کنار هم بطوری که یک واحد را ایجاد کنند قرار دهید اما یک مربع و مسططیل را میتوانید یک مربع و مثلث را میتوانید.
نکته دیگه ای که باید بگم اینه که پسرهای نابینا شانس بیشتری در ازدواج با فرد بینا هستند و این به دلیل فلسفه ازدواج آنهاست و همچنین خانمهای بینا در رابطه با ازدواج با مرد نابینا بخش احساسی فعالتری دارند.
خانمهای نابینا شانس کمتری برای ازدواج با فرد بینا دارند چون مسؤلیت بیشتر کارها بر عهده آنهاست حال فردی که از قبل با نابینا آشنایی نداشته باشد به توانمندیهای او نیز اعتماد ندارد.
برای ازدواج باید به دنبال کسی بود که دنیاش مانند شما باشد نه ظاهرش بسیارند نابیناهایی که دنیایی متفاوت دارند و همین امر خواستها و تواناییها تفریحات جزابیتها و منفورات آنها را متفاوت میسازد.
اگر دو نابینا از نظر استقلال تواناییها دنیایی ذهنی و ایده عال و فرهنگی مشابه برخوردار باشند میتوانند بهترین زندگی را داشته باشند و اگر به پختگی رسیده باشند مانند تمام مشکلاتی که تا کنون برایش راه حل یافتند برای مشکلات پیش رو راه حل پیدا میکنند و میسازند
نیاز همیشه سر آغاذ سازندگی و پیشرفت است
عذر میخوام خیلی پر حرفی کردم در این رابطه هر کس دوست داشت بیشتر گفتگو کنیم میتواند به آیدی اسکایپ من مراجعه کند به آدرس:hananeh.derafshi
خوش باشید تا همیشه

داوود عزیز یعنی چون من با دختر نابینا ازدواج نکردم پس کرامت او را نادیده گرفتم راستی پریسیما دخترم ببین خانهداری فقط نیمرو درست کردن نیست بلکه مهارتهای خیلی زیادی لازم داره شاید شما خودت را میبینی که واقعا دختر توانمندی هستی و در باورت نمیگنجه که ببینی کسی مثل تو توانمند نباشه

راستی درباره این مطلب که بعضی از دوستان به رانندگی و منشیگری اشاره داشتن باید بگم به هر حال باید پذیرفت ما در بعضی از چیزها محدودیت داریم مگه چه اشکالی داره خانم رانندگی کنه اتفاقا حس خیلی قشنگی به من دست میده ضمنا من اصلا اصرار ندارم کسی نظرات من را بپذیره حتی وقتی شاگردانم برای مشاوره به من مراجعه میکنن من به اونها میگم ببینید خودتون چه طور راحتید سلیقه شما چیه حتی بهشون هشدار میدم کاری به نحوه انتخاب و زندگی من نداشته باشن و فقط روحیه خودشون را در نظر بگیرن ببخشید خیلی عذرخواهی میکنم ولی از بعضی از فرمایشات دوستان بوی دیکتاتوری به مشام میرسه به قول حنانه و یکی دیگه از دوستان ما نمیتونیم نسخه واحدی برای همه بپیچیم من نظر آنها را لایک میکنم

با سلام به فاطمه ی عزیز مهم نیست که با بینا ازدواج کنیم یا نابینا مهم این که مثل همهی آدما با ایدالمون ازدواج کنیم و حق انتخاب و ازدواج داشته باشیم پس به نظر من بحث سر این موضوع وقتگیره ممکنه یه نفر بینا ایداله ما باشه و یا ممکنه یه نفر نابینا ایداله ما باشه مسئله مهم تغییر فرهنگ جامعه و جا انداختن این موضوع هست که ما هم حق انتخاب و ازدواج و در کل زندگی داریم ما نباید به دلیل این که نابینا هستیم خودمون رو محدود کنیم که حتماً با نابینا ازدواج کنیم و یا اینکه به خاطر داشتن عصا با بینا ازدواج کنیم در کل باید با کسی ازدواج کرد که میانگینی از ملاک های ما رو داشته باشه ما نابیناها به خاطر مشکله بینایی خودمون رو دستکم می گیریم و به هر کسی راضی میشیم میدونم تغییر فرهنگ کار خیلی سختی هست ولی یک دفعه که اتفاق نمیفته ما باید با حضورمون در جامعه و نشان دادن تواناییامون خودمون رو به افراد بینا نشون بدیم ما با شناسوندن خودمون میتونیم خودمون رو ثابت کنیم تا کی باید نشست تا دیگران حرکت کنند هیچ کس به غیر از خودمون نمیتونه دید جامعه رو تغییر بده البته این حرفا فقط شامل افراد خوشبین میشه و افرادی که خودشون رو انسان میدونن و دارای حق زندگی

جهت اطلاع سرکار خانم باید بگم بنده با وجود مرد بودن در پختن چندین غذا مهارت دارم خصوصا در دم کردن پلو و این را حتی به خانمم هم ثابت کردم و این مهارتم را مدیون دوران شیرین دانشجویی هستم ضمنا بار دیگر اشاره میکنم خانهداری فقط به شکم مربوط نمیشه تمام این آخرین کامنت من بود چون دیگه لزومی به توضیح بیشتر نمیبینم و دوست ندارم کسی از من به دلیل نظرات شخصی من برنجه خیلی دوستون دارم پایان

سلام آرتیمان عزیز
فکر کنم شما خودتون کمی از ما و بعضی از بچه ها رنجیده اید
من اول کار هم گفتم بشرطی اینجا هستم و کامنت میذارم که در جَّوی کاملً دوستانه و با احترام به نظر یکدیگر نظرمونو سریح بیان کنیم تا از این نظرات استفاده کنیم
من از شما هم خواهش دارم با کمی حوصله بحث رو پیگیری کنید و نظراتتونو بفرمایید تا استفاده کنیم.

دیشب هشدار دادم که چی میشه و همونم شد!
یه نکته ی ظریف تو این بحث هست که فکر میکنم کمتر کسی رعایت میکنه.
من نوعی خودم و همسرم نابینای مطلق هستیم.
فکر میکنید وقتی کسی میاد و میگه زندگی دو نابینا جهنمیه چه حسی پیدا میکنیم؟!
غیر از اینه که پی فرصتی میگردیم که حسابی حالش رو تو همین بحث بگیریم؟!
یا مثلا آرتیمان میاد و نظراتش رو صادقانه مطرح میکنه، هرچند ممکنه اشتباه باشه، ولی او زندگیش رو روی این عقاید استوار کرده و حد اقل برای خودش این عقاید کارساز بوده.
بعد اگه کسی بیاد و با کلمات زهر‌آگین بخواد حالش رو بگیره، به نظرتون غیر از اینه که برنجه و نخواد دیگه بحث رو ادامه بده؟
نه دوستان من! به نظرم بحث کردن ما با هم دیگه صحیح نیست.
پیشنهاد من اینه که یکی دوتا کارشناس بی طرف و با سواد پیدا کنیم، بعد از همه ی کسایی که میخوان تو بحث شرکت کنن بخوایم تا نظرشون رو به صورت محرمانه ارسال کنن و همه ی این نظرات در اختیار این کارشناسان قرار بگیره، بعد اونها بیان و یک جمعبندی نقادانه در مورد تک تک نظرات ما ارائه بدن.
اون وقت باز سؤالاتی که این مباحث ایجاد میکنه به صورت محرمانه ارسال بشه و همین طور قضیه ادامه پیدا کنه تا شاید به نتیجه ی بهتری برسیم.

سلامی سرشار از ارادت به تمامی خوانندگان عزیز، همچنین با تشکر از فاطمه خانم و همه ی عزیزانی که این پست را پیگیری میکنند.
خودتون را آماده کنید که میخوام کلی حرف بزنم.
۱. با وجود مشغله ی فراوانی که دارم، ولی به خاطر این که در زمینه ی ازدواج، خوشبختی تمام دختر و پسرهای نابینا را مانند خوشبختی خواهر و برادر خودم می دانم و بی نهایت از شنیدن خوشبختی و رضایت آنها از زندگیشان شاد میشوم، و معتقدم خودم هم به عنوان یک برادر کوچکتر باید هر خدمتی از دستم بر میآید برای همنوعانم انجام بدهم، این بحث را تا به اینجا با تمام کامنتهایش خواندم و دنبال هم می کنم. دوست دارم که علاوه بر احترام به نظر خوانندگانی که نظرشان را تا به این جا بیان فرموده اند ضمن بیان تجربیات شخصی به نقد و بررسی برخی از دیدگاه ها بپردازم.
۲. درک متقابل و شناخت تواناییها و ضعفها در هر ازدواجی حرف اول را میزند، وقتی تصمیمی با شناخت کامل گرفته شود، و به قول جوانمرد دانا هر انتخابی انجام دادیم مسوولیت آن را هم به عهده بگیریم، قسمت عمده ای از مشکلات حل میشود.
هر کس باید در ابتدا نیاز های خود را و انتظارات خود را از یک همسر در نظر بگیرد، و بعداً اقدام به عمل کند، و وقتی هم کاری کرد، تمام محاسن و و مشکلاتش را به جان بپذیرد.
۳. من یک نابینای مطلق هستم که با یک نیمه بینا ازدواج کرده ام. خدا و خانمم شاهد هستند که برای این که به خانمم ثابت کنم که میزان بیایی او در انتخاب وی از جانب من به عنوان همسر، هیچ نقشی نداشته، تا ۱۰ روز بعد از عقدمان از میزان بینایی او هیچ سوالی نپرسیدم و اتفاقاً این باعث تعجب ایشان هم شده بود. وقتی ما با هم ازدواج کردیم، به راحتی و مانند تمام عروس و دامادها در دوران عقد بیرون از منزل با هم قرار می گذاشتیم، و در حد وسع مالی خود به جاهای مختلف می رفتیم. در ابتدا با هم قرار گذاشتیم که به خاطر احتمال نابینا شدن فرزند، از داشتن فرزند خود داری کنیم. اما بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک، با هم تصمیم گرفتیم (دقت بفرمایید که با هم به این نتیجه رسیدیم) که بچه دار شویم و در هر دو صورت بینا بودن یا نابینا بودن فرزند نسبت به او مسوولیت پذیر باشیم.
دختر اول ما با وزن ۷۵۰ گرم به دنیا آمد، و همین امر موجب شد که بزرگ کردنش در ابتدا با بچه های عادی تفاوتهای زیادی داشته باشد. در ابتدا که ۳۸ روز در بیمارستان بود و سپس با وزن ۹۴۰ گرم او را به خانه آوردیم، شیر دادن به این گونه کودکان باید به صورت گاواژ و لاواژ باشد و ما به راحتی این کار را از پرستار یاد گرفتیم و خودمان یعنی هم من نابینای مطلق و هم خانمم که نیمه بینا بود، این کار را هر دو ساعت یک بار انجام میدادیم. یعنی یک لوله ی باریک از دماغ بچه وارد معده اش شده بود، ابتدا با یک سرنگ میزان شیر هضم نشده را از معده اش بیرون میکشیدیم، سپس میزان شیر هضم نشده را از مقداری که باید به او میدادیم کم میکردیم، شیر هضم نشده را به معده بر میگرداندیم و مقدار کسری هم که باید جبران میشد، وارد معده اش میکردیم.
البته در روزهای ابتدایی بعضی از بستگان نزدیک برای کمک به ما می آمدند، اما به زودی کم می آوردند و این ما بودیم که به لطف خدا توانستیم ادامه بدهیم، تا جایی که همه از پرستارها گرفته تا فامیل، انگشت حیرت به دهان می گزیدند.
خدا را شکر دختر اول ما بینا بود ولی ما تصمیم گرفته بودیم که چه بینا باشد و چه نابینا، تک فرزند نباشد.
من از وقتی که دختر اولم دو ساله بود گاهی به تنهایی و گاهی با خانمم او را به طور متوسط ماهی دو بار به پارک می بردیم، تا جایی که این امر موجب شده بود تا یکی از همسالانش به مادر خود بگوید کاش بابای من هم نابینا بود تا مثل بابای فاطمه مرا به پارک می برد.
در زمینه هایی که واقعاً نیاز به چشم داشتیم، مثل نقاشی کردن کودکمان و غیره از افراد بینا کمک می گرفتیم. وقتی نقاشیش را پیش من میآورد به او میگفتم من چون نمی بینم نمیتوانم نظر بدهم اما همین که نقاشی می کشی برای من خیلی ارزش دارد، نقاشی هایش را به بینا ها نشان میدادم و اگر زیبا بود تشویقش میکردم. اتفاقاً او هیچگاه تا اکنون که دوم ابتدایی است از نابینایی من سو استفاده نکرده است.
به لطف خدا تا کنون برای او پدری دوست داشتنی بوده ام.
دختر دوم ما نیز با همان شرایط کم وزنی به دنیا آمد، یعنی یک کیلو و ۶۰ گرم. او تمام مشکلات اولی در رسیدگی مربوط به دوران نوزادی را داشت علاوه بر این نابینا هم بود. من و همسرم این واقعیت را پذیرفتیم و تا آنجا که از دستمان بر می آمد برای درمان او کار کردیم و به لطف خدا تلاشهای ما هم به ثمر نشست و زهرا اکنون به کمک عینک دید نسبتاً خوبی دارد.
گفتید از مشکلات بگویم، خوب من هیچ گاه تصور ماشین شخصی را هم با شرایط فعلی و تا وقتی که دختر اولم نتواند رانندگی بکند، نمیتوانم داشته باشم، ولی آیا همه ی آنها که می توانند رانندگی کنند، خوشبخت هستند، مسلم است که زندگی دو نابینا در کنار هم ممکن است متحمل هزینه های بیشتری باشد، اما وجود مشکلات و حل هزینه بر آنها مانع خوشبختی نیست حتی اگر از عهده ی این هزینه ها هم بر نیاییم.
وقتی به یک نفر گفتم برای ازدواجت دنبال بینا هستی یا نابینا؟ گفت: مگر سر گنج نشسته ام که با نابینا ازدواج کنم، این به خاطر این است که پول در بینش او حرف اول را می زند. بنده هیچگاه به بینا بودن یا نبودن طرف مقابلم در هنگام انتخاب همسر فکر نکردم و همین یکی از رموز موفقیتم در زندگی مشترک بوده است.
باز هم برای دوستانی که گفتند از مشکلات ازدواج دو نابینا بگویید، می نویسم و آن این است که در اموری که نیاز به کارهای تصویری مانند رسم اشکال هندسی و حل کردن تمرینات ریاضی مبتنی بر شکل و نقاشی و غیره، قطعاً در سالهای اولیه ی دبستان، کودک نیاز به شخص سومی دارد که با او کار کند.
۴. این را هم بگویم، آقایانی که میگویند ما به خاطر حفظ کرامت دختران نابینا با آنها ازدواج می کنیم، دقیقاً دچار همان حس ترحمی هستند که بعضی از بینا ها نسبت به افراد نابینا دارند. به عقیده ی بنده ازدواج و انتخاب همسر فقط و فقط باید به خاطر خود او صورت بگیرد، صرف نظر از ناتوانی ها و یا تواناییهای طرف مقابل، البته دقت داشته باشید که کمالات و منش هرکس با تواناییهای او دو مقوله ی جدا از یک دیگرند.
در خاتمه ضمن لایک کردن صحبتهای ترانه خانم و تمامی دوستانی که بر درک متقابل طرفین از نقاط قوت و ضعف یک دیگر تاکید داشتند، برای تمامی دختر خانمها و آقا پسرهای بینا و نابینا آرزوی خوشبختی دارم.
بابا جون من به جای این همه صحبت دو تا ازدواج کنند، یه شیرینی به ما بدند و یه زندگی انشا الله شیرین به خودشون. یا علی.

سلام آقای حاطمی بارک الاه احسنت به اراده قوی و فکر روشن و دید بازتان در این زمینه
منم نزر شما رو لایک میکنم و معتقدم اگر کسی بخواهد با شخصی ازدواج کند نباید بخاطر چندین درصد بینایی و یا اینکه آیا کمی میبیند یا خیر او را انتخاب کند پس باید وی را به خاطر خودش نه درصد بیناییش انتخاب نماید

از زبان یه نابینای مطلق نسبتاً موفق در جامعه که با فردی بینا ازدواج کرده:
ازدواج دوبار با افراد بینا
=طبق حوادثی تصادفی همسر اول را که قیافه ای خیلی خشکل داشته از دست داده و با یه دختری که قیافه اش خشکل نبوده به خاطر اخلاقش با او ازدواج کرده-
از ازدواج اولش یه پسر بچه ۱۳ ساله مانده و از همسری دوم یه دختر ۷ ساله دارد.
هردو فرزندش بینای کامل هستند.
—–
دوستان عزیز به عنوان یه جمع بندی از نوشته های کامنتها، یه سری مسائلو مطرح میکنم که تجربتاً اینارو دیده ام شاید دوستانی که کامنت گذاشتند مطرح کرده اند و شاید به بیشتر این مطالبی که من مطرح کرده امجوابهایی هم نوشته شده:لطفاً بخوانید نظر بدهید و چه نتیجه ای میگیرید را بنویسید.
توجه داشته باشید اینایی که نوشتم فاش کردن راز زندگی یه فرد نیست و زندگی نامه ی خودم هم نیست اما از نزدیک با چنین زندگی یه نفر نابینا آشنا هستم:
با پوزش از صاحب اصلی این پست و سایر دوستان که در کامنت دونی عنایت دارند نظر میگذارند، قصد ندارم بحث را به هاشیه بکشانم یا منفی بافی کنم و یا کسی را نا امید کنم!.
لطفاً اصلاً شوخی نگیرید اینا کاملاً جدی و واقعی هست.
۱- تإثیر نابینا یا کمبینا بودن پدر و مادر روی دانشآموزی که فرزند این زوج است
۲- نابینا با نابینا ازدواج کند بهتر است یا با نیمبینا؟
یا اینکه حتماً یکی از طرف مقابل باید بینا باشد؟
رفتار فرد بینا با نابینا در مکانهای عمومی و نیز پیش اقوام و دوستان باید چگونه باشد؟
۳- آیا جدا از معلولیت چهره نیز مهم است؟
آیا حتماً باید خشکل با خشکل ازدواج کند، تإثیری که پدر و مادر معلول که قیافه نسبتاً خشکل ندارند روی فرزند چگونه است؟ آیا حد اقل یکی از اینا باید خشکل باشد کافی است؟
آیا درد کوری به یک طرف درد عدم قیافه خشکل نیز یه مشکل به حساب میآید؟
آیا اخلاق نیکو بهتر است یا قیافه زیبا؟
۴- آیا فقط نیم بینا با نیم بینا ازدواج کند موفقتر است؟
یا اینکه حتماً یکی از طرف مقابل باید بینا باشد؟
۵- تإثیر معلولیت از هر نوع =نابینا ناشنوا یا جسمی حرکتی= روی فرزند معلول در مدرسه یا سایر محیطهای عمومی را چگونه پیشبینی میکنید؟ آیا تا کنون تجربه ای در این موارد داشته اید.
تإثیر ازدواج دو فرد نابینای مطلق در کمک به فرزندان موقع مدرسه چگونه است؟
۶- آیا برای بهم رسیدن عاشق شدن کافی است؟
آیا نابینایان و نیم بینایان نیز میتوانند عاشق بشوند؟
دیدگاه جامعه نسبت به ازدواج نابینایان با همنوع چگونه است؟
۷- خانواده ی معلول تا چه اندازه میتوانند در بدبختی و خوشبختی عاشقهای نابینا یا کمبینا تإثیر گزار باشند؟
۸- اصلاً هدف پدر و مادرها از ازدواج افراد نابینا چیست؟
آیا به خاطر پیری یا … قصد استفاده از فرد بینا را دارند که تأکید میکنند حتماً باید با بینا ازدواج کنی؟
=الان که نوکر کم استخدام میکنند=
۹- لطفاً جدی بگیرید:
برای نابینا که مطلقاً فیافه فرد مقابل را ندیده چه چیز میتواند مهم تر واقع شود تا عاضق فرد مقابل باشد؟
آیا اخلاق فرد مقابل؟
آیا نوع تن صدای فرد مقابل؟ =دقت داشته باشید چون نابینا بیشتر از چضم از حس شنوایی استفاده میکند=
آیا جرأت فرد مقابل؟
آیا زرنگی فرد مقابل؟
۱۰- قابل توجه اونایی که ازدواج کرده اند و حد اقل چندین سال از ازدواجشان میگذرد:
با توجه به عنوان این کامنت دقت داشته باشید:
چرا به دختری که عاشقش بودم =نیمبینا= نرسیدم؟
خوب شد به او نرسیدم چون بچه هامون در میان بچه های دیگر اذیت میشدند!!!
چرا الان هم در بعضی موارد بچه هامون در مکانهای عمومی مانند مدرسه نسبت به دانشآموزان عادی دچار مشکل =نه از لحاظ درس خواندن= میشوند؟
ای کاش سه تا زن داشتم!
ای کاش اصلاً ازدواج نمیکردم!
ای کاش پدر و مادرم با دختری که خودم پسندیدمش رفتار مناسبی داشتند!!
ای کاش در کل فقط به او میرسیدم و هیچ اون وقت موفقتر بودم!
چرا پدر و مادرم با خانم اولم رفتار بسیار خوبی داشتند اما با دومی خیلی سازگار نیستند؟
چرا با این همه موفقیت فقط هوای عشق اونی که عاشقش هستم بر سرم است؟ و چرا با ازدواج با او مخالفت پدر و مادرم را دیدم؟
چرا نباید نابینا به کمبینا یا نابینایی که خودش احساس کرده تفاهم دارد نرسد؟
چرا خانواده ی من که بیشتر از مردم عادی استعداد و موفقیتهای منو میبینند مانند مردم عادی مرا باور ندارند و هنوز برای من محدودیت قائلند؟
الان ۱۶ سال است ازدواجیدم و با مخالفت خانواده ام به خواسته دلم نرسیدم چرا هنوز عاشقم و نمیتوانم عشقم را چه یک طرفه چه دو طرفه باشد از یاد ببرم؟
چرا در جامعه کسی نیست یاری دهنده نابینایان و پیشگام چنین ازدواجهایی شود؟
و هزاران ای کاش دیگر.
موفقیت پسرم را =اول راهنمایی= میبینم از ازدواج رازی هستم.
مشکلات دخترم را که اول ابتدایی میخواند میبینم میگم ایکاش ازدواج نمیکردم تا فرزندم هم این روزگارو نداشت.
رفتارهای خانومم را میبینم در کل رازی هستم.
آیا کسی هست که بیشتر از منو خانومم معاشقه و صمیمیت داشته باشد؟
چرا خانومم منو با این که نابینای مطلق هستم مثل یه فرد بینا حس میکند =که من یه فرد بینا هستم=؟
خانوم من که فرد بینا هست منو بیشتر از خانواده ام درک و تشویق میکند، بهم امید میدهد دستم را میفشارد و حتی میداند قبلاً یکیو میخواستم با من شوخی و زندگی میکند؟
چرا اوایل ازدواجم به خانومم گفتم که من فلان دختر را میخواستم باهاش ازدواج کنم؟
آیا در مقابل خانومم هم واقعیتهای زندگیش قبل ازدواجمان را به من گفت؟ بله.
آیا گفتن یه سری رازهای قبل ازدواج به همسر تأثیر مثبت دارد یا منفی؟

دوست عزیز سلام
مرسی که در بحث ما شرکت کردید
شما نکاتی را مطرح و چند سؤال پرسیدید
حالا اگر این سؤالات از خود شما پرسیده شود چه پاسخی میدهید.
لطفً اگه مایل بودید طبق همان جدول سؤالاتتان پاسخ بفرمایید تا ما و سایر دوستان هم نظرات خود را برای شما بیان کنیم
مرسی

با درود به همه دوستان راستش نمیخواستم کامنت بگذارم ولی حرفهای اصغر و سعید عزیز وادارم کرد چنین کاری بکنم و البته یک شک بزرگ هم علی اکبر به من وارد کرد جناب آقای حاتمی عزیز من تمام فرمایشات شما را به جز یک نکته قبول دارم باور کن وقتی متوجه این نکته وحشتناک شدم میخواستم با تمام وجود زار بزنم شما چطور تونستید با هم تصمیم بگیرید یک بچه نابینا به دنیا بیارید شما چطور به خودتون اجازه دادید روی سرنوشت فرزندتون قمار کنید و طاس بندازید و بگید هر چه پیش آید خوش آید نکنید آقا تو را خدا نگذارید فرد دیگری مثل ما چنین مصیبتهایی را تحمل کند شما فکر میکنید یک نابینا با تمام شعار توانمندیش و با تمام اهن و تلوپش از زندگی واقعا لذت میبرد نه آقا نمیبره به کجای این زندگی می ارزه وقتی من خنده آرتیمان را نمیبینم زیبایی همسرم را آن طوری که باید ازش لذت نمیبرم از اماکن تفریحی آنچنان که باید لذت نمیبرم آقا از کجای این دل پر از دردم بگم چرا از طرف فرزندان آینده خود تصمیم میگیرید و حکم به بدبختی او میدهید اگر من جای شما بودم از عذاب وجدان خوابم نمیبرد و اگر جای فرزند دلبندتان بودم شاید هرگز شما را نمیبخشیدم هم چنان که من با وجود بی تقصیری پدر و مادرم کمی از آنها همیشه دلگیرم

با شما کاملً موافقم آقای آرتیمان . این یعنی خودخواهی محض. خوشحالی خودمون به قیمت بدبخت کردن یه موجود زنده . من کسی هستم که خودم و تواناییامو شناختم و باور دارم ولی این به این معنی نیست که منکر مشکلات حسرتها تحقیر شدنها و کمبودها باشم من نابینا هستم و باید اینو بپزیرم و برای خودم حق زندگی قائل بشم ولی حاضر نیستم یه نفر دیگه مثل خودم رو به این دنیا بیارم این جنایت مغز سرم داره صوت میکشه چه آدمایه بی مسؤلیتی

از علی اکبر عزیز خواهش میکنم از من آزرده نشه میدونم حرفای من را نمیپذیری چون به قول سعید عزیز قرار نیست کسی اینجا نظرش تغییر کنه بلکه همه حرف خودشون را میزنن ولی باور کنید اگر یک نفر واقعا منطقی حرف بزنه من این انعطاف پذیری را دارم این را هم بگم به جان آرتیمان من از اون دسته آدمایی نیستم که اعتقاد به جهنمی بودن زندگی دو نابینا داشته باشم برعکس من میگم هر جور راحتید عمل کنید

مثلا یک خاطره واستون بگم وقتی خانمم قرار بود از بیمارستان مرخص بشه و با بچه برای اولین بار به خونه بیان من با خوشحالی یک تاکسی دربست گرفتم گفتم همینجا جلو بیمارستان منتظر بمون تا برگردم و با غرور وسایل را برداشتم که برم که یه دفعه راننده با سر افرازی گفت آخه برادر من تو که خودت عاجزی و یکی میخواد دست خودت را بگیره منو میگید انگار یه سطل آب یخ روم ریخته باشن نمیدونستم گریه کنم یا بخندم ما که در آن لحظه حماقتش را به صداقتش بخشیدیم یا این که چند روز پیش یکی از همسایه ها به خانمم گفته بود میگم فلانی چند وقت پیش چند روز نبودی خانمم گفته بود آره خونه خواهر شوهرم بودم همسایه با ناراحتی فرموده بودن آخیش پس این چند روز شوهرت گرسنه مونده چرا نگفتی ما براش غذا ببریم خانم جواب داده بود اگر یه روز دیگه من خونه نبودم لطف کن و به صورت غافل گیرانه به همسرم سر بزنید میبینید که خودش غذای خوبی تدارک دیده اون با تعجب گفته بود وای راست میگی شوهر من که بیناست حتی نیمرو هم نمیتونه درست کنه و بعد با احساس صمیمیت پرسیده بودند اینجا را دقت کنید راستی چطوری میتونی هر روز شوهرت را حموم کنی که همیشه این قدر تمیز و مرتب هست زبون بسته تو آخه چطوری وقت میکنی آخی نوچ نوچ

اینها را گفتم که بگم با چنین جو و دیدگاهی چطور میتونستم با یک دختر نابینا ازدواج کنم تازه این همسایه های من با چشمای خودشون دیدن من حتی در کارهای بنایی خونه خودم مثل یک کارگر کار میکردم تا بخشی از هزینه ها کم بشه یا به بچه هاشون زبان درس میدم و حتی خیلیاشون من را به عنوان مشاور قبول دارن و به صورت دو نفره برای مشاوره به من مراجعه میکنن

لازم دیدم از دوست عزیزمان آرتیمان که به احتمال از اظهار نظر من رنجیده اند رسما عذرخواهی کنم. به هر حال نکاتی را ایشان طرح کردند که لازم بود به آنها جواب بدهم بدون آنکه قصد رنجاندنشان را داشته باشم مسیله ی من سر این بود که ایشان فرمودند که برای کرامت انسانی یک دختر نابینا احترام و ارزش قایلند من هم فقط یک کلام بر زبان آوردم همین نمیخواستم بگویم که چرا ایشان با یک نابینا ازدواج نکرده اند. چون به من هیچ ربطی ندارد اما وقتی سخن از حفظ کرامت انسانی اشخاص به میان می آید باید که در عمل این کرامت حفظ شود. در ضمن جناب آقای حاتمی بزرگوار با همه ی احترامی که برای شما قایلم چه ایرادی دارد که ما برای یکدیگر چنین چیزی را در نظر بگیریم یعنی برای کرامت انسانی همنوعمان حالا چه دختران چه پسران ارج و احترام قایل شویم. کجای این طرز تفکر اشکال دارد آیا نه این است که جامعه در قبال افراد خود مسؤولیت دارد مگر برای ما نابینایان جامعه متحمل زحمت و هزینه نمیشود مگر فراهم کردن امکانات تحصیلیو غیره برای اجتماع بیش از یک فرد سالم هزینه بر دوش او نمیگذارد پس چرا ما نباید نسبت به یک دیگر مسؤول باشیم سؤال اینجاست نقش ما در برابر جامعه ی کوچکمان چیست چه وظایفی در مقابل آن بر عهده داریم آیا حفظ کرامت هر انسان بر عهده ی دیگر انسانها نیست اگر نیست پس بر عهده ی کیست مگر بجز انسانها کس دیگری در قبال آنها احساس مسؤولیت میتواند بکند در هر حال اگر نوع کلام من باعث سوأ تفاهمی شده باشد من از همه ی عزیزان پوزش میخواهم هدف من چیزی بجز این نیست که دوستان برای یک انتخاب مناسب بیشتر بیاندیشند عشق و عاشقی بیشتر به یک رویا شباهت دارد تا واقعیت درک متقابل هم چیزی نیست که با چند بار گفتگو بین دو نفر ایجاد شود ایران یک کشور اسلامیست در چنین کشوری دو نفر فقط غیر مستقیم میتوانند با هم ارتباط داشته باشند. آدمی در یک چنین شرایطی کمتر صداقت از خود بروز میدهد. و بیشتر میخواهد طرف خود را جذب خصوصیات داشته و نداشته ی خویش سازد این وضعیت در یک چنین کشوری کاملا طبیعی است چون ما عادت کرده ایم خود را وارونه جلوه دهیم تا زمانی که با طرف مقابل زیر یک سقف نرفته ایم کمترین واقعیتی از خلقیاتمان را آشکار نمیکنیم. اگر بغیر از این است این همه طلاق در ایران چه دلیلی دارد نکند همه ی این طلاقها به خاطر مسایل مالی باشد نکند میزان این طلاقها را برایگمراه کردن ما بالا برده باشند خلاصه که در این شرایط کمترین صداقت در رفتارها دیده میشود و بیشترین خودنماییها از اشخاص سر میزند اگر همه اینطور نباشند درصد قابل توجهی از مردم اینگونه اند در بین افراد نابینا هم یک چنین اعمالی کم صورت نمیپذیرد

راستی اصغر به نظر من تو خیلی انسان خوش نیتی هستی دوست دارم باهات بیشتر آشنا بشم اگر مایل بودی برا من ریکووست بفرست آیدی من artiman901 ضمنا دوست دارم نیمای عزیزم هم را داشته باشم اگر هم دوست نداشتید خودتون بفرستید شما آیدی خودتون را بگذارید تا من بفرستم

سلام
من الآن که این مطلب را مینویسم دیگر از ازدواجم گذشته و خیلی به ازدواج فکر نمیکنم حتی اون وقت ها هم که سنم پایین تر بود
اما به نظر من ازدواج نابینا با نابینا خیلی بهتره چون اونها هم دیگر را بیشتر درک میکنند چون بالاخره نابینا تو کار هاش کمی کند تر از یک بینا هست و این باعث میشه که فرد بینا کم کم تحملش سر بیاد و برای نابینا سرکوفت بشه
من و دوستم هر دو نابینای مطلق هستیم
هر کس به خونمون اومده خیلی از تمیزی زندگی مون تعریف کرده
یک نابینا میتونه برای همسر نابینای خود سنگ صبور باشه ولی من مطمئن هستم که بینا نمیتونه برای نابینا سنگ صبور باشه. موفق باشید.

از دیروز که اظهار نظر دوستمون عدسی رو خوندم میخواستم راجع به مطلبشون اظهار عقیده کنم اما هی این دست و اون دست کردم با خودم فکر کردم که اگه این مطلب رو بنویسم ممکنه کسی یا کسانی برنجند چه باید کرد بعضی از دوستان خیلی زودرنج هستند بدون اینکه در نظر بگیرند امثال من هیچ دلیلی برای رنجوندن اونها ندارند ولی حیفم اومد که به این دوست محترم جواب ندم ایشون به یک نکته ی مهمی اشاره کردند که نمیشه از کنارش به سادگی گذشت مسیله ای که از سوی ایشون طرح شد برمیگشت به خواسته ی مادران یا پدرانی که خود صاحب چندین فرزند نابینا هستند ببینید دوستان کسی که خودش چندین فرزند معلول داره هیچ وقت از خودش پرسیده که چه کسی به او اجازه داد تا از چپ و راست فرزندان معلول تولید بکنه اصلا مصالح اون بچه ها رو در نظر گرفت که هی زد تو سرشون تا بیان به این دنیا حالا چی شده که دلسوز شدند چی شده که دیگه نمیخوان یک فرد معلول دیگه به جمع خانوادهشون اضافه بشه ولی بهتون قول میدم اگه این خونواده ها دختر دم بخت داشته باشند از خداشونه که بدنش به یک پسر نابینا میگید نه برید ببینید از این خونواده ها تا دلتون بخواد من دیدم اما برای آقا پسر نابیناشون نه اصلا حاضرند خودشون رو بکشند اما یک دختر نابینا رو به جمع خانوادگیشون اضافه نکنند چرا چون وقتی میشه یک دختر سالم رو به خونه آورد چرا باید برن سراغ یک نابینا مگه نمیدونید که این طرف بوم گرمه و اون طرفش سرد اینجا مردمش اینجوری هستند اصلا هم حاضر به هیچ تغییری نیستند شما هم نگران این خونواده ها نباش اگه پسر نابینای این جور خونواده ها از خودش استقلال رای داشته باشه میدونه که چکار باید بکنه اما اگه نداشت بزار دیگران براش تصمیم بگیرند کسی که هنوز یاد نگرفته زندگی خصوصی اون حتی به والدینش مربوط نیست هیچ وقت نمیتونه زن یا شوهر خوبی برای دیگری باشه باور ندارید برید و در اطرافتون اینطور آدمها رو ببینید

داود جان من از شما نرنجیدم باور کن راست میگم درباره این نظرت کاملا با تو موافقم درباره نظر خانم کاظمیان باید بگم در این که دو نابینا میتوانند با هم خوشبخت باشند شکی نیست ولی درباره این که یک فرد بینا نمیتواند سنگ صبور نابینا باشد موافق نیستم چون درباره خودم و چند تن از دوستانم این تجربه را دارم

نظر داود و آرتیمان عزیز رو لایک میکنم و میخام بگم که باید باین خانوادهها باید گفت که امام علی =ع= خطاب بفرزندشان امام حسن =ع= فرمودند هرچه را که برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند و هرچه را که برای خود نمیپسندی برای آنان هم مپسند.
من سراغ دارم خانواده ای را که هم پسر نابینا و هم دختر نابینا دارند دنبال یه پسر نابینا برای دخترشان میگردند اما حاضر نیستند که برای پسرشان حتی دختر نیمه بینا را هم در نظر بگیرند.
پس خانواده ها همه ی نفع خود را در نظر میگیرند و نفع فرزندشان برای آنان مهم نیست.

من خودم احساس میکنم هدفم از ازدواج، آرامش در کنار کسیست که در یک حالت خیلی خوشبینانه، بتوانم تا آخر عمر با او زندگی کنم.
یک دختر نابینا من نابینا را از یک دختر بینا بهتر درک میکند،
یک دختر نابینا با ازدواج با من نابینا کرامتش به صورت عملی حفظ میشود،
یک دختر نابینا اگر اخلاق سالمی داشته باشد از یک دختر بینای بی اخلاق بهتر است،
یک دختر نابینا اگر مهارت های خانه داری و رفتاری و غیره ی مورد نیاز زندگی را بداند از یک دختر بینای بیمهارت بهتر است،
ولی
یک دختر نابینا به همراه یک پسر نابینا نمیتوانند نقاشی های فرزندشان را ببینند،
یک دختر نابینا به همراه یک پسر نابینا نمیتوانند از یک سفر معمولی و گشت زدن راحت در بازار، لذتی که همه میبرند، ببرند،
یک دختر نابینا به همراه یک پسر نابینا نمیتوانند یک فیش بانکی ساده را پر کنند،
یک دختر نابینا به همراه یک پسر نابینا نمیتوانند در فرودگاه های ایرانی و اروپایی و حتی آمریکایی، از سوار شدن مستقل به هواپیما بهرهمند شوند، باید همراه بینا داشته باشند،
یک دختر نابینا به همراه یک پسر نابینا نمیتوانند راننده ی ماشین خودشان باشند،
یک دختر نابینا به همراه یک پسر نابینا نمیتوانند املای فرزندشان را تصحیح کنند،
یک دختر نابینا به همراه یک پسر نابینا نمیتوانند از فروشگاههای زنجیره ای بزرگ، مثل افراد بینا خریدی آزادانه و لذتبخش را تجربه کنند،
آیا فکر میکنید زندگی اینهایی که من گفتم نیست؟
آیا فکر میکنید زندگی و آرامش در رانندگی زن و شوهر کنار هم خلاصه نشده است؟
آیا فکر میکنید زندگی در فرزند داشتن و تربیت مناسب او خلاصه نشده است؟
آیا فکر میکنید زندگی در لذت بردن یک زوج از انتخاب رنگ و مدل لباس یکدیگر خلاصه نشده است؟
آیا فکر میکنید زندگی فقط درک متقابل و آرامشی نسبی از این درک است؟
آیا زندگی کردن در جزئیترین مورد یعنی تشخیص بیماری بچه از رنگ ادرارش جریان ندارد؟
آیا زندگی یعنی اینکه خودمان را گول بزنیم که من به همینی که هست راضیم؟
آیا زندگی فقط شستن یک بشقاب است؟
من یکی که فکر نمیکنم اینطور باشد.
من زندگیم را در کلیترین تا جزئیترین اتفاقهایی که برایم رخ میدهد جاری میبینم.
اتفاقا زندگی برای من این است که لباسم را همسرم برایم انتخاب کند که این امر از همسری نابینا برنمیآید.
البته که درد دل کردن و آرامش روحی گرفتن من و همسرم از یکدیگر، نیز جزو زندگی من است که با داشتن همسری نابینا نیز امکانپذیر است.
ولی از نظر من، در کل؛ زندگی از ثانیه ثانیه هایی که رگبار وار، پشت سر هم میسوزند تشکیل میشود.
نه که به همسرم به دید ابزار نگاه کنم ولی واقعیت این است که بی چشمی همین حالا برای منی که مجردم، خروارها مشکل مقابلم تلنبار کرده است. وای به روزی که این خروار، دو برابر شود!
من یک نابینای نسبتا مستقل و توانمندم که خیلی از تواناییها را نیز به علت آسیب شدید بینایی که دارم، ندارم.
من به علت اینکه نابینای مطلقم، از انجام خیلی از کارها عاجزم.
مرد و زن، بینا یا نابینا، شنوا یا ناشنوا، معلول جسمی یا ذهنی، همانطور که از لحاظ روحی و جسمی و جنسی کامل نیستند و نیاز به حضور یکدیگر در زندگیشان دارند، همانطور هم نیاز به مکمل در زمینه های دیگر دارند.
من اگر یک پسر نابینا هستم، بی انصافیست اگر ازدواج کنم و همسرم را به عنوان ابزار استفاده کنم.
من اگر یک پسر نابینا هستم، بی انصافیست اگر ازدواج کنم و تمام کارهای سخت خانه و مسئولیت های زندگی را گردن همسرم بیندازم.
اما، اما، من اگر یک پسر نابینا هستم، حق دارم یک همسر بینا یا کم بینا اختیار کنم، به خاطر خودش دوستش داشته باشم و صد البته در صورت رضایتش، از بینایی او در جهت تکمیل کمبودهایی که دارم بهره ببرم. واقعا اگر یک پسر نابینا با یک دختر بینا یا کم بینا اول دوست باشد و بعد همسر باشد، چه اشکالی دارد؟
من دخترهای نابینا را نفی نمیکنم.
منکر تواناییهای دختران نابینا نیستم.
من خواهر خودم نیز نابیناست.
ولی، ولی سبک زندگی ای که فعلا ما در ایران آن را تجربه میکنیم، خواه ناخواه ما را به سمتی سوق میدهد که کارها بین زن و شوهر به گونه ای تقسیم شود که هر کس مسئولیت کارهایی که توانایی انجامشان را دارد، به عهده بگیرد.
این میشود که من چون خودم به علت نابیناییم یک عالمه ضعف دارم و این ضعفها با اختیار کردن یک همسر نابینا برطرف که نمیگردد هیچ، به آن ضعفها افزوده نیز میشود، تصمیم میگیرم در هدفم برای ازدواج، یک دختر بینا را در برنامه هایم برای زندگی بگنجانم که ابتدا به خاطر خودش، نوع حرف زدنش، اخلاقش، اشتراکاتش با من و به خاطر وجودش دوستش داشته باشم و در ادامه، در صورت رضایتش، از بیناییش در جهت رفع ضعفهایی که نابیناییم به زندگی تحمیل میکند، استفاده ی بهینه کنم.
شاید این خیلی جای ناامیدیست که دیدگاهم این است ولی ظلمی که طبیعت به دخترهای نابینا کرده است را نمیتوان زیر لایه های تقدس واری مثل کرامت و درک متقابل و آرامش و ازدواج واقعی و درون گروهی و توانمندی نابینایان و بزرگی و کریمی خدا و زندگی زوجهای نابینا را ببین پنهان کرد. این ظلمیست که شده و همواره پایدار بوده و خوشبختانه با نفوذ جنبه هایی از سبک زندگی مدرن، کمی رنگ باخته ولی از بین نرفته است.
متأسفانه، پسرهای بینا با دختران نابینا ازدواج نمیکنند چون لذت زندگی را در چشم داشتن خودشان و همسرشان میبینند.
و باز متأسفانه، پسرهای نابینا نیز با دختران نابینا ازدواج نمیکنند چون لذت زندگی را در چشم داشتن همسرشان میبینند.
این است که این میشود!
البته، توجه داشته باشید من قصد توهین ندارم و تجربه نداشتنم، به اصرارم بر این رویکرد، دامن میزند.
کاش اینقدر تجربه ام، ظرفیتم و قدرت حل مسائلم بالا برود که قادر به اختیار کردن همسر نابینا بشوم!
کاش زوجهای نابینایی که احتمالا این دیدگاه را میخوانید، حرفهای مرا فقط نظرات شخصی من بدانید و گمان نکنید من قصد زیر سؤال بردن شما یا زندگیتان را دارم!
اینجا تریبون آزاد است و نظرات من فقط نظرات خودم است و قرار نیست حتما کاملا اشتباه یا درست باشد. همینی که هست، بی کم و کاست همین است. خواه از نظر شما گرامیان بد باشد و خواه خوب!
خوش باشید تا همیشه!

سلام آقای خادمی عزیز
باید اعتراف کنم که به واقعیتهای بسیاری اشاره کردی که بیشترشان شیرین و بیشترشان تلخ بودند.
واقعیتهای انکارناپذیری که باید در موردشان بسیار اندیشید و برای تبدیل تلخهایشان به شیرین راهکار ارائه کرد و تلاش نمود. حرفهایت را کاملً قبول دارم اما حرفهایی هم من دارم که میخواهم اینجا بیان کنم.
آیا بنظر تو اگر این وضعیت ادامه پیدا کند پس آینده ی دخترخانمهای نابینا چه میشود. آیا بنظر تو مشکلات خواهر تو و البته دخترخانمهای همنوع دیگر مشکلات تو من و امثال ما نیست.
آیا تو قبول داری که طبیعت این جهان بگونه ای است که برای بدست آوردن بعضی چیزها باید بعضی چیزها را بیخیال شد؟ آیا بهتر نیست که هم دخترخانمها و هم آقا پسرها کمی از خواسته هایشان چشمپوشی کنند تا هم ازدواجی موفق داشته باشند و هم بنوعی به همنوعان خود کمک کرده باشند؟ تو تو حرفهات باین نکته رسیدی که من میتوانم یه دختر نیمه بینا انتخاب کنم نه نابینا تا بتوانم با او زندگی کنم حالا اگه یه پسر نیمه بینا هم حاضر بشه با یه دختر نابینا ازدواج کنه بهتر نیست؟
شما من و همه ی دوستان قبول داریم که وجود یک معلول در خانواده باری را بر دوش آنخانواده میگذارد که اگر آن معلول ازدواج نکند این بار ابدی است حالا چرا خانواده ها حاضر نیستند که برای مدت ۱۱ ۱۲ سال این بار را تحمل کنند بشرطی که آن معلول ازدواج کند و صاحب بچه شود و بچه اش بزرگ شود تا بتواند دست پدر مادرش را بگیرد نمیدانم. هرچند که ممکن است آن بچه هم خدایی نکرده معلول باشد اما این احتمال مثل این میماند که تو سوار هواپیما نشی چون احتمال دارد سقوط کند.
ببخشید طولانی شد اما من امیدوارم که همه ی بچه ها با در نظر گرفتن تمامی شرایط مثل شما با دیدی باز و واقعی به این بحث نگاه کنند و شرکت داشته باشند و در واقع بازیگر باشند تا تماشاگر، تا بحث ما هم به آن نتیجه ای که لازم است برسد و مثل بحثهای دیگر سایتها بینتیجه رها نشود و طوری نباشد که همه از هم دلخور شوند. منتظر نظرات بعدی شما آقای خادمی و دیگر دوستان هستیم و همچنین منتظر نظرات دخترخانمهای هممحله ای که احساس میکنم حضورشان بسیار کمرنگ است.
شاد باشید.

سلام,
آقا مجتبی حرف های شما بوی افسردگی و نا امیدی میدهد برای اطلاع شما باید بگم ما دوستان زیادی داریم که نابینای مطلق هستند و باهم ازدواج کردند بچه های سالمی هم دارند اینجا فرصت نیست که همشون را معرفی کنم اما دو نفر از این دوستامون الآن یکی از بچه هاشون مترجم زبان هست یکی دیگرشون هم دانشجوست,
این زن و شوهر خیلی تو زندگی موفق هستند
هیچ کدومشون هم خانواده ندارند و برای تربیت بچه ها از کسی نتونستند کمک بگیرند ریز ریز کار های بچه ها را خودشون به تنهایی انجام میدادند
هر دو هم سر کار میرفتن و هم تو بچه داری به هم کمک میکردند , خلاصه خیلی باهم تفاهم دارند به نظر من ازدواج نابینا با بینا مشکلاتش بیشتر هست
چون فرد بینا شاید اول با عشق ازدواج کرده باشه ولی مطمئن باشید که بعدا سرکوفت میزنه
کمی از نا امیدی و افسردگی بیرون بیایید و دختر های نابینای موفق را ببینید
درست میگید
زندگی خیلی پیچیده تر از اینهاست
ولی نباید نا امید بود
به نظر شما دختر های نابینا باید بشینند تو خونه و اصلا فکر ازدواج را از سرشون بیرون کنند
البته اگر بخواهند با نابینا ازدواج کنند
ولی این را هم بدونید که فرد بینا به هیچ وجه نمیتونه رابطه ی عاطفی با نابینا برقرار کنه
شما فقط به عشق رانندگی یا چیز های دیگه که به قول خودتون براتون لذت داره میخواید با یک بینا ازدواج کنید؟
ما چاره ای نداریم جز این که قانع باشیم نمیشه بگیم چون نمیتونیم از یه کار هایی لذت ببریم پس باید تو خونه بشینیم و در نا امیدی خود فرو برییم در هر حال امیدوارم که خوشبخت بشید, آرزوی قلبی ما خوشبختی همه ی شما جوانان هست. موفق باشید.

۱- ما هر کاری بکنیم نمیتونیم به همه ی ایده آلهامون تو زندگی دست پیدا کنیم.
۲- قریب به اتفاق ما دنبال اینیم که زندگی آسانتر و با دغدغه ی کمتری داشته باشیم.
۳- ولی این وسط یه دفعه عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد!
۴- اگه این عشقی که گفتم پیدا نشده بود، حرفهایی که مجتبی نوشت، دقیقا یک کپی از عقاید شخص من قبل از ازدواج بود.
۵- بازم میگم! این بحثها (چیییی داداااااااااش)! فایدههههههههه نَََََََََدااااااااااااارهههههههههههههههههه!
شب و روزتون به خیر و خوشی!

سلام من نابینا هستم با دختری نیمه بینا میخواستم ازدواج کنم خوانواده مرا تنها رها کردند فقط بهانه میساختند هر لحظه دنباله دختره بینا هستند برایشان مهم نیست که زشت باشد بیسواد باشد فقیر باشد مهم این است که بینا باشد همه ی زندکی را کار کردن زن در خوانه میدانند فقط دوست دارند زن بینا باشد تا فقط یک خدمتکار باشد همدم نمیخواهند من با یک فرشته قرار بود زیره یک سقف باشم خوانواده مرا محروم کرد من با زن بینا مخالف نیستم من با اینکه برای ندیدن باید زنی را انتخواب کنم که فقط برای نجات از بدبختی مرا قبول کند مخالفم من دلم نمیخواهد که تنها خواهانه زنم باشم میخواهم دستش برای انتخواب باز باشد تا مرا برای خودم بخواهد

سلام من فقط تجربه ام را می گویم خواهشا بعدا باهام دعوا نکنید بنده یک نابینا هستم که همسرم بیناست ولی برعکس تمام دوستان متاهلی که اینجا فرموده اند خوشبختند من اصلا خوشبخت نیستم بنده با اینکه در امور روزمره زندگی با شوهرم هیچ مشکلی ندارم ولی در خیلی جاها به مشکل می خوریم مثلا انطوری که او می خواهد نمی توانم ارایش کنم و هیچ وقت هم آرایستگی او را برای من انجام داده نمی توانم ببینم و ادامه اش را حدس بزنید بنده سر سفره با او مقیدم برای بیرون رفتن مشکل دارم با اینکه ایشان با تمام این مسائل کنار امده اند این مشکلات برای آقایان هم هست بس کمی صادقتر باشیم دو نفر که از یک دنیا باشند بنظر شما باهم خوشبختتر و از همه مهمتر راحتر نیستند مطمئن باشید یک بینا چه مرد چه زن یک روز از نابینا خسته می شود شاید به روی خودش نیاورد شایدهم من خیلی سخت می گیرم در ضمن عرض کنم اینها تجربه هشت سال زندگی مشترک بنده است
شادکام باشید

سلام یاسمین جان می شه توضیح بدید شما قبلاً بینا بودید؟و چطور آشنا شدید؟بچه دارید؟چرا احساس خوشبختی نمی کنی؟فقط چون نمی تونی آرایش کنی؟با اینکه این سؤالم خیلی خصوصیست شما با همسرت چند سال اختلاف سنی داری؟برا شفاف سازی اگه دوست داری جواب بده.ممنون

سلام دوستای عزیز
من تمامی دیدگاهها به خصوص اصغر و دوستانی که با ایشان هم عقیده هستند را لایک میکنم اما باید عرض کنم
در کشور ما ازدواج بیشتر از ۸۰ درصد نابینایان با همدیگر با برداشت و نظر شخصی من زمانی میتواند صورت گیرد که خانواده ها تصمیم گیرنده ی اصلی نباشند یعنی به تصمیم فرزند نابینای خود ارزش قائل باشند و الی اینایی که میان خود میگیم به خدا به جز افزودن درد آیا نتیجه ای داره؟
به جرأت میتونم بگم ازدواج ۲۰ درصد نابیناها در ایران تحمیلی بوده و هنوز هم داره صورت میگیره
این خودش به نوبه خود از قوانین عصر جاهلیت بد تر است اما از میان این همه عالِم و فقیه کسی برای دفاع از حقوق نابینایان بر نخواسته حتی بعضیهاشون هم از این اوضاع نابینایان و مطلع هم بوده اند اما……!…..
!!
حالا من درصدو کم میگم.
ای کاش خداوند موقع خلقت چیزی به نام عشق تو دلها نمی انداخت؟
من دوست داشتم با دختری نیم بینا ازدواج کنم با مصیبتهایی که سرم اومد بالاخره صورت نگرفت با یه فرد بینا ازدواج کردیم الان سه تا بچه داریم به لطف خدا هر سه سالم هستند و خیلی هم از زندگیم رازی هستم اما باور داشته باشید به خداوندی خدا قسم میخورم همیشه این فکر دیوانه ام میکنه بارها شب تا صبح خوابم نبرده و گریه ها کرده ام که خدایا دختران نابینا که صدها مرتبه از دختران بینای امروزی دلپاک و مهربان و عفیف هستند تکلیفشان چه خواهد بود؟
اما چه فایده ای کی صدای ما را میشنوه؟
و هنوز هم دلم میسوزد اما چه کنیم آیا فریاد رسی هست؟
آیا کسی هست که یه راه کاری ارائه دهد و بتواند فرهنگ جامعه را تغییر دهد؟
آیا واقعاً از مسئولین کسی هست که شبی از تفکر به حال یه دختر نابینا خوابش نبرد؟
آیا تعمین نیاز ازدواج افراد نابینا در جامعه هزینش به قدری زیاد هست که دولت نمیتواند از عهده اش برآید؟
*
البته این به معنای اون نیست که خدای ناکرده به دختران بینا توحین یا اهانتی کنم نه ولی باید قبول داشته باشیم که میان افراد بینا در وضعیت کنونی دنیا نسبت به دختران نابینا، دختری پاک و عفیف و واقعاً از هر لحاظ مثبت خیلی کم پیدا میشه و نیز در اصل دختر بینا یا نابینا فقط از لحاظ جسمی تفاوت دارند و الی دل و عقل و سایر تکامل در هردو یکی هست.
اگر واقعاً جامعه ما اسلامی هست میتواند تمامی امکانات و شرایط ازدواج دو نفر نابینا را فراهم کند و حتی حد اقل تا ۷ ۸ سالگی فرزندش این خانواده را حمایت کند و بعد از اون هم فرزند که نعمت و هدیه ی بزرگی از سوی خداوند منان است میتواند به پدر و مادر خود کمک بزرگی باشد.
بله دولت میتواند با وضع قوانین کمی سخت خانواده ها را مجبور کند که با ازدواج دو نفر معلول باهم موافقت کنند اما نمیخواهد چون دولت هم در ظاهر به معلولان با اینکه تواناییهای ایشان را از نزدیک مشاهده میکند با دید نمیتواند یا چطوری میتواند نگاه میکند.
راستی اگر دختر یا پسر یکی از مسئولین بالای کشور نابینا بود هم این وضعیتو داشت؟
فرقی نداره از ته دل میگم همه ی دخترای نابینا خواهر ما هستند و به عنوان یک برادر کوچیک همیشه به فکرشان هستم و واقعاً مثل خواهر خودم دوستشان دارم فرقی نداره تو شهر خودم باشند یا هر کجای ایران،اما کاری از دستم ساخته نیست!!!
نمیدونم برداشتتون از این گفته من چیه اما برام مهم نیست خوب یا بد من حرف دلمو ساده و صادقانه گفتم.
میگم که کاشکی شاه بودم
شاه تو قصه ها بودم
به فکر چاره ای واس
تموم آدما بودم
…….

سلام آقای نوعی اگه شما همه ی کامنتارو خونده باشید متوجه می شید دخترای محله توی بحث شرکت نکردن این برا من خیلی ناراحت کننده هست.شاید اگه منم یه دختر نابینا بودم هیچ وقت این پستو منتشر نمی کردم و توی این پست کامنت نمیذاشتم.

اینم باید عرض کنم نمیدونید از زمانی که این پست ایجاد شده چقدر دگرگون و یه جورایی به هم ریخته شده ام و کامنتها را میخوانم دوستام پیشنهاد میدند بیام کامنت بزارم اصلاً یه جور گرفته حالم.
این پستها خوب است و زمانی نتیجه بخش خواهد بود از روی کامنتها توسط یه نفر روان شناس از میان خود بچه که خودش هم نابینا باشد یه جمع بندی کلی کرده یه نامه ای به پیشگاه مسئولین عالی کشور در راستای حل این ذلت بزرگ تدبیر نمایند.
چون من یادمه سالها قبل بود یکی از دوستام اومد گفت زمان ریاست جمهوری آقای رفسنجانی بود گفت رفته بودم پیش رئیس جمهور نامه ای بدم چند نفر نابینا بودند آقای رفسنجانی هم اومد میان ما نشست و اونایی که اونجا بودند اکثرشان مشکل ازدواجو مطرح میکردند.
در کل فعلاً خدانگهدار.

دیشب وقتی این مطلب مجتبا رو خوندم با خودم خیلی فکر کردم به خودم گفتم از نسل ما تا نسل مجتبا هیچ تغییر محسوسی در نظرات خیلی از اکوار تغییر چندانی ایجاد نشده بله نوشتم اکوار این واژه ی غیر عادی از ساخته های من در حدود سی و اندی سال قبل هستش افتخار ساخت این کلمه برای ابد به من رسیده من که هیچ نوع افتخاری رو کسب نکردم پس به همین یکی بسنده میکنم دیدم خیلی از نابیناها اصلا حاضر نیستند از عالم تخیل بیرون بیان آخه اصولا نابینا جماعت علاقه ی خاصی به پروراندن تخیل در ذهنش داره اما چه فایده که رسیدن به این تصورات برای هیچ کس ممکن نیست ای کاش بود ای کاش مجتباها پارمیداها و همه ی اونهایی که دوست دارند چنین دنیایی رو برای خودشون بسازند میتونستند به اونها برسند من بجز این چی میتونم بگم نمیخوام با خواسته ی مجتبا مخالفت کنم چرا باید این کار رو بکنم اون و امثال اون براشون بجز خواسته های خودشون چیز دیگه ای اهمیت نداره میدونی چرا مجتبا با تو هستم با خود تو تو اینطوری هستی و بجز یک مشت تصورات که از زندگی داری و میخوای بهشون برسی آره با خود خودت هستم مشکل تو اینه که تو اصلا خودت رو دوست نداری برای خودت کمترین ارزشی رو قایلی باور نداری برو توی عمق وجودت و این حقیقت رو ببین تو نمیتونی کس دیگه رو هم دوست داشته باشی اصلا چون خودت رو هم دوست نداری به چه دلیل میتونی دیگری رو دوست بداری من عاشق خودم هستم قبل از هر کس خودم رو دوست دارم بیشتر از همه ی دنیا خودم رو دوست دارم بعد از خودم دیگران رو آخه تا من نباشم دوست داشتن دیگری از طرف من غیر ممکنه اول باید منی باشه تا بتونه دیگری رو دوست داشته باشه و حالا که اینطوری هستم یعنی خودم رو بیش از دیگران دوست دارم دیگری رو هم میتونم دوست داشته باشم نه به اندازه ی خودم اما به همون اندازه که باید و شاید هیچ وقت در این مورد دروغ نگفتم چون نیازی برای گفتن این دروغ نداشتم و حالا که دیگری رو دوست دارم حقیقتا او را دوست دارم به او هم این مسیله را آموخته ام که خودش رو دوست داشته باشه تو باید بتونی برای خود خودت ارزشی ورای آنچه که تا به حال قایل بودی قایل بشی اما مواظب باش که به خودشیفتگی کارت کشیده نشه که خیلی خطرناکه اما اگه از این راه که امروز قصد پیمودنش رو داری بخواهی بری آخرش رو من از الآن به خوبی دارم میبینم چون قبل از تو دیگران هم همین راه رو رفتند و سر از بیراهه در آوردند یا اینکه سر از یک باتلاق یا یک سراب در آوردند که هیچ طوری نمیتونن از اونجا بیرون بیان و تنها مجبور به تظاهر کردن مدام هستند تو امروز صادقانه اظهار عقیده کردی صادقانه حرفهایی رو زدی اما رسیدن به اینها نه فقط برای تو بلکه برای همه ی نابیناها غیر ممکنه چون حرفات خیلی صادقانه بود اگرچه که مورد پذیرش من هم نبود دلم خواست باهات کمی حرف بزنم و اصلا هم برام مهم نیست که همه ی اونها رو بپذیری یا نه ولی میتونی قبل از ورود به یک زندگی که فقط با تصورات محض تو داره شکل میگیره به این چیزها هم فکر کنی باقی ماجرا رو خودت باید تجربه کنی تا بفهمی ولی راه برگشتی برات دیگه پیدا نمیشه پس خوب نگاه کن بعد با جسارت تمام بپر وسط این بازی و عبارت هرچه باداباد رو بر زبون بیار خوش باشی امیدوارم قبل از این تصمیم بهترین راه رو انتخاب کنی اما اگه نکردی برات آرزوی کمتر سوختن رو میکنم آرزوی کمتر عذاب کشیدن رو هم میکنم فکر میکنم باید از یک داستان در اینجا کمی بنویسم نه فقط به خاطر تو یک نفر بلکه به خاطر همه ی مجتباها و به خاطر همه ی اون دخترانی که مثل تو فکر میکنند میتونید نسبت به این گفته ها بیاندیشید یا اینکه از این گوش بشنوید و از اون یکی بفرستیدش بیرون برام این مهمه که بهتون گفته باشم که فردا نگید دیروز کسی نبود به ما این چیزها رو بگه چون من و امثال من هر کدوم با زبون مخصوص خودمون گفتیم زمانی که ما یعنی همون نسل اول و دوم رفتیم سراغ زندگی مشترک هیچ شناختی از زندگی نابینا با یک دیگه یا با افراد غیر نداشتیم نابیناهای قبل از ما بجز یک مشت متکدی کس دیگه ای نبود اگه هم بود امثال ما نمیشناختیمشون و فقط خودمون بودیم و خودمون یکی بود یکی نبود اونی که بود ما بودیم اما امروز تو و امثال تو میتونید با دقت به زندگی اطرافیانتون بهترین تصمیم رو بگیرید اما نه اینطور نفع طلبانه ی محض کمی هم عشق چاشنی این خواسته هات بکن چون اون دختر بینا وقتی به منظور واقعی تو پی برد کمترین توجهی به خواسته های تو نشون میده تازه اگه بخواد به هر دلیلی با تو بمونه اما داستان همونطور که خیلی از شما میدونید من تو سن هفت سالگی نابینا شدم از وقتی که دنیا اومدم چون دختر عمویم هم تقریبا با من به دنیا اومد خونواده هامون ما رو واسه هم به قول معروف نشون کردند تو فامیل ما یک چنین قول و قراری لازم الاجرا بود البته تا زمان من وقتی که من نابینا نبودم با دختر بچه ها و پسر بچه های زیادی بازی میکردم وقتی هم که نابینا شدم همین وضع ادامه پیدا کرد اما یک تفاوت بزرگ داشت من دیگه نمیتونستم مثل سابق با بچه های بینا بازی کنم از انجام خیلی بازیها عاجز شده بودم پس هر بازیی انجام نمیدادم چون نمیدیدم ولی با دخترهای نابینا بیشتر و راحتتر بازی میکردم آخه بازیهایی که ما میتونستیم با هم بکنیم همونهایی بود که ما از پسشون بر میاومدیم یواش یواش فهمیدم که من بجز زندگی با یک نابینا چاره ی دیگه ای ندارم فهمیدم که هیچ کس مثل یک دختر نابینا دوستیش با من صمیمیت نداره نه اینکه نمیخواد داشته باشه نمیتونه چون وضع من یک طوری هست که ارتباط بر قرار کردن با من یک جاهایی برای افراد بینا اگه غیر ممکن نباشه سخته خیلی هم سخت هرچی بزرگتر شدم به این واقعیت بیشتر پی بردم وقتی هفده ساله بودم و پدرم در بستر بیماری بود یک روز کسی رو فرستاد مدرسه تا من رو ببرن پیشش وقتی رفتم خونه دیدم پدرم عمون و کلی از اقوام تو خونه هستند بهم گفت باید با ریحانه همین امروز نامزدیتون رو علنی کنیم هرچه زودتر هم عقد کنید تا من نمردم شاهد این ازدواج باشم من تو اون سن آغازین جوانی بدون هیچ آداب و ترتیبی بدون رعایت هیچ نزاکتی گفتم بیخود من از ریحانه خوشم نمیاد از هیچ دختر بینای دیگه ای هم خوشم نمیاد همه ساکت موندند من از بچگی از ریحانه خوشم میاومد نه اینکه دوستش نداشتم اما چون از همون بچگی همه ی فامیل میگفتن که این دوتا مال هم هستند سعی میکردم کمتر با اون بازی کنم و بیشتر از دستش فرار میکردم شاید اگه این حرفها توی خونواده نبود با اون هم مثل دخترهای بینای دیگه ی محله یا فامیل به راحتی بازی میکردم اما خب دیگه آداب و رسوم ایرانی خیلیهاشون مزخرفند دیگه خلاصه من بدون رعایت هیچ چیز با این خواسته ی خونواده مخالفت کردم و چون بچه ی بزرگ خونواده بودم و از همون بچگی با همه ی شیطنتها کتک خوردنها اما از احترام خاصی هم برخوردار بودم برای خودم تو خونواده وزنه ای به حساب میاومدم هیچ وقت نشد که توی کارهای خونه از من کار نکشند نشد که بهم بگن تو نمیبینی و نمیتونی یا حتی نمیفهمی یک چنین بچه ای با این شرایط وقتی بزرگ میشه باید که در ابراز عقیده هم خیلی آزاد باشه و از جرأت و جسارت قابل قبولی برخورداربشه به هر حال من بدون توجه به خواست پدرم بدون توجه به بیماری سرطانش و بدون توجه به قول و قرارهایی که بین اونها گذاشته شده بود همه چیز رو به هم زدم پدرم مرد عمویم هم بعد از سه چهار سال دخترش را به یکی دیگر داد اما من از تصمیمی که در آن روز گرفته بودم حتی بهقدر سر سوزنی پشیمان نشدم حتی تا به امروز به او فکر هم نکردم من چیزی را که دیگران برایم بریده و دوخته بودند نخواستم نه به خاطر اینکه چلاغ بود زشت بود تحصیل نکرده بود یا هزار عیب و ایراد دیگر داشت نه اصلا ولی چون من در کنار یک بینا احساس راحتی نمیکردم پس ازدواج با یک بینا را هم نمیتوانستم بپذیرم مشکل خیلی از پسرهای نابینا یا حتی دخترهای نابینایی که مایل به ازدواج با اشخاص بینا هستند در اینجاست که ارتباطات ایشان در ایام کودکی و نوجوانی با جنس مخالف یا اصلا نیست و یا اگر هم هست بسیار اندک است یعنی فقط با خواهر و کمتر دختر عمه و خاله چون بیشتر ایرانیها افراد به ظاهر مذهبی هستند و نوجوانان را از بودن با افراد نامحرم منع میکنند اما در خانواده هایی مثلمال من اینطور نبود همه ی روابط کنترل شده بود اما آزادی ارتباط بین جنس مخالف هم وجود داشت هیچ وقت این کلمه ی نامحرم در خانواده هایی مثل مال من در مورد ما کودکان و نوجوانان مطرح نبود به هر حال من با آگاهی کامل پای در این راه گذاشتم نه از روی اجبار اما اگر نابینا نمیشدم تحت هیچ شرایطی تن به ازدواج با یک نابینا نمیدادم

ممنون از نظرت داوود نظری عزیز!
اتفاقا من از اینکه پای شما به محله باز شده خیلی خوشحالم. همیشه دغدغه ی خود من این بوده که کاش کسی بود تجربیاتش را با ما در میان میگذاشت که شما و امثال شما مثل آرتیمان و دوستان دیگر آمدید و چراغ اینجا را روشن نگاه داشتید.
گاهی حتی وقتی نظر هم نمیدهید ولی میدانم که نوشته ای را میخوانید، برایم دلگرمیست.
در ادامه، باید عرض کنم من در همه ی مجالس و محافلی که بوده ام، در محل کارم، در زندگی خصوصیم، همیشه و همه جا اذعان کرده ام و در عمل اینطور بوده ام که خودم را از همه بیشتر دوست دارم.
من نیز خوشبختانه از بچگی تا کنون، ارتباط خوبی با جنس مخالف داشته ام.
به هر حال، اگر من تخیلاتی هم دارم، اگر قرار باشد محققشان کنم، اگر بتوانم این کار را میکنم ولی در مقابل، اگر نتوانم تخیلاتم را عملی کنم، قرار نیست تن به چیزی که دیگران میدهند بدهم.
مجردی زندگیم را میکنم، حالش را میبرم.
من زنم را ابزار نخواسته ام که با ازدواج نکردن، فلج بشوم.
من تمامی کارهای خانه که معمولا به خانمها سپرده میشود را بلدم پس احتیاجی به خانمم برای خانه داری نمیبینم.
من اگر، اگر ازدواج کنم، فقط به خاطر دوستی و آرامشیست که میتواند به دنبال داشته باشد.
رانندگی و تمام کارهایی که به بینایی نیاز دارد، جزو پتانسیلهای یک خانم بیناست. او اگر نخواهد، میتواند به صراحت بگوید که من برای رفع اینگونه نیازها از راه دیگری بروم.
پس این نیست که اگر من ازدواج بکنم یا نکنم، به خاطر انجام یک سری کارها درمانده شوم.
در پایان، فعلا تا بلوغ مالی پیدا نکنم و تا خلایی در زندگیم حس نکنم، حتی فکر ازدواج هم به کله ام نمیزند. حرفهایی که توی کامنتهای این پست گفتم، در صورتیست که من بخواهم ازدواج کنم. تازه، تجربه نداشتنم هم در نظر داشته باشید.
باز هم از حضور گرمت اینجا استقبال میکنم داوود نظری عزیز!

درود بر داوود برادر عزیز چرا حرف زور میزنی تو میخوای به زور به مجتبی حالی کنی که داره اشتباه میکنه آخه مگه چه اشکالی داره که ما از یه سری مزایای همسرمون استفاده کنیم همون طور که اون هم از مزایای ما استفاده میکنه خب من دارم صبح تا شب واسه این زندگی زحمت میکشم یعنی اگر خانم به جای من رانندگی کنه این از نظر شما یعنی بهره برداری بعدشم مگه اون فرزند سالمی که شما ازش یاد میکنید چه گناهی کرده که باید عصاکش دو کور باشد اگر با سلاح خودتان بخوام وارد بشم میگم اگر مجتبی به همسرش به عنوان ابزار نگاه میکنه شما به فرزندان خود به چشم برده و نوکر نگاه میکنید در جواب یاسمین باید بگم من خیلی از دخترای نابینا را دیدم که در آرایش و مرتب بودن گوی سبقت را از دختران بینا ربوده اند ببینید جواب شما در فرمایشات خودتان است شما همسر خوبی دارید که میخواهد امور را آن طور که هست بپذیرد ولی شما کمترین تلاش برای اصلاح خود نمیکنید و گوشتان را به حرفهای بعضی از همنوعان ناکام خود سپرده اید ناشکری نکنید خانم قدر زندگی خود را بدانید نکته بعد این که بعضی از دوستان انگار که دارای حق وتو هستن و طوری تمام محاسن ازدواج نابینا با بینا را از بین میبرند که انگار حرفهایشان وحی منزل است آقا جان ختم کلام شما با هر کس ازدواج کنید چه بینا چه نابینا مزایا و معایبی دارد و حق مطلب را سعید گفت وقتی عشق پیدا شود و آتش به همه عالم بزند بینا و نابینا سرش نمیشود همین مجتبی هم اگر واقعا دختر نابینایی پیدا شود که از همه جهت دلش را ببرد ای بسا با یک دختر نابینا ازدواج کند درباره حرفهای دوستی که میگفت مجتبی دچار نا امیدی است اتفاقا برعکس من فکر میکنم او سرشار از امید به زندگی و انرژی مثبت است شما طبق کدام استدلال چنینحرفی میزنید نکنه چون نمیخواد دور خودش پیله درست کنه چنین فرمایشی میکنید در آخر از دوستان خواهش میکنم به این نکته توجه کنند که همه چیز در این دنیا به جز ذات خدا نسبی است برای تمام دختران و پسران نابینا آرزوی موفقیت میکنم و همه را از صمیم قلب دوست دارم

این را هم اضافه کنم من اگر حرفی زدم هدفم دفاع از مجتبی نبود چون آدم زنده وکیل نمیخواد به این دلیل جواب دادم که حرفهای مجتبی حرفهای دل من هم بود راستی داوود جان آدم جالبیی هستی دوست دارم باهات دوست بشم اگر مایل بودی واسم ریکوست بده خوشحال میشم اسکایپ من artiman901

این مطلب از من نیست اما برای حسن ختام بحث بد نیست که این نوشته را در اینجا بیاورم تا از یک پزشک متخصص مشاوره شاهدی آورده باشم هیچ گونه اظهار نظری نمیکنم بخوانید و بدانید من قصد پیچیدن نسخه ی واحدی را برای دیگران ندارم اما این نسخه برای آنها که قدرت مستقل بودن را دارا هستند از سوی همان طبیعت که آنها را به این روز انداخته قبلا پیچیده شده است میتوانید از نسخه ی واحد طبیعت تبعیت کنید یا اینکه به هر نسخه ی دم دستی رو بیاورید.
آرتیمان عزیز من که هستم که قصد پیچیدن یک نسخه را داشته باشم اصلا حتی اگر هم بخواهم چنین نسخه ای را بپیچم مگر کسی به آن عمل خواهد کرد این نسخه از طرف طبیعت برای ما صادر شده است نه از سوی من .
این نوشته از خانم دکتر بدری سادات بهرامی است
مشکلات زندگی نابینایان
هنر زیستن با چشمان کاملا بسته

اصلا نمی‌توانستم تصور کنم دنیای آنها چه شکلی است و تصورشان از دیدنی‌های دنیا چگونه است. با معلولان زیادی در خصوص محدودیت‌ها و مشکلات‌شان صحبت کرده بودم. همه آنها در یکی از اعضای بدن‌شان نقصی داشتند. برای همین در انجام برخی کارها که به سلامت آن عضو مرتبط بود، دچار دردسر می‌شدند. در تصور اغلب ما نمی‌گنجد که دنیای نابینایان چه شکلی است. در آستانه روز جهانی عصای سفید در این فکر بودم تا از دنیای تاریک نابینایان سراغی بگیرم و ببینم مشکلات زندگی آنها چه تفاوتی با مشکلات ما دارد. کنکاش کردم که این افراد آیا در همه امور زندگی نیازمند دیگران هستند یا مستقل بودن و داشتن زندگی عادی در بین این گروه متداول است؟ برای این نیت خیر، جستجوی خودم را ادامه داده و با نابینایان موفقی آشنا شدم. با دیدن آنها تعجب ‌کردم که آیا واقعا چشم‌هایشان نمی‌بیند؟! چه‌طور ممکن است چنین کارهای خاصی را بدون دیدن انجام دهند؟! از قدرت و توانایی آنها شگفت‌زده و در فکر بودم که خانم و آقای مسنی را دیدم که بدون توجه به دیگران با یکدیگر مشاجره می‌کردند و مسوولیت‌ گناه یک اتفاق را به گردن هم می‌انداختند. همه به آنها نگاه می‌کردند که بلندبلند حرف می‌زدند و دایم می‌گفتند: «حالا می‌گی چی کار کنم؟ نمی‌توانم او را به قبل برگردانم و دوباره از کودکی تربیتش کنم که… الان یک زن ۳۵ ساله است؛ نه یک بچه!» به خانم مسن نزدیک شدم و او ضمن بیان داستان زندگی‌اش با کمال میل حاضر شد داستان او را بررسی کنیم با این امید که برای دیگران درس‌آموز باشد. جالب اینکه مادر پس از گفتگو با دکتر بدری‌سادات بهرامی، روان‌شناس و کارشناس «سلامت» در صفحه «داستان یک زندگی»، به این نتیجه رسید که هنوز هم دیر نشده و می‌تواند به دخترش (پریناز) که نابیناست خیلی کمک کند….

قصه از کجا شروع شد؟

وقتی باردار بودم، ندانسته تحت واکسیناسیون سرخجه قرار گرفتم و پریناز من نابینا به دنیا آمد. به خاطر همین من و پدرش خیلی احساس گناه می‌کردیم و پس از به دنیا آمدن او از هر امکانی که داشتیم استفاده کردیم. وضعیت مالی‌مان بد نبود. برای همین معلم خصوصی برایش می‌گرفتیم. یک پرستار تمام‌وقت در اختیارش بود تا کارهای او را انجام دهد. دخترم به دانشگاه رفت و سامان، که او هم نابینا بود، به خواستگاری‌اش آمد و ازدواج پریناز با او سر گرفت.حاصل این ازدواج هم یک پسر است که الان ۲ سال دارد. دامادم، سامان، نیز تحصیل‌کرده است ولی با پریناز یک تفاوت عمده دارد. او قادر است همه کارهای شخصی و روزمره زندگی‌اش را بدون کمک کسی انجام دهد. او مانند ما که بینا هستیم به همه کارهای خود می‌رسد و حتی نوه‌ام را مانند یک پدر کامل رسیدگی کرده و دست و پا چلفتی بودن پریناز را هم می‌پوشاند. پریناز نه تنها خودش از زندگی لذت نمی‌برد بلکه بسیار پرخاشگر شده و دردسر سامان و فرزندش را صد چندان کرده است. ما انگار باز هم پدر و مادر خوبی نبودیم و او را نیازمند بار آوردیم. چگونه می‌توانیم به دختر جوانمان کمک کنیم؟ دلم می‌خواهد می‌توانستم فیلم زندگی‌ام را به عقب برگردانم و اشتباهاتم را جبران کنم. فکر می‌کردیم اگر مانند دیگر بچه‌ها او را با قواعد تربیتی اصولی پرورش دهیم در حقش ظلم کرده‌ایم. دامادم پسر مستقلی است. با اینکه هیچ کدام از امکانات رفاهی پریناز را نداشته اما حالا مرد موفقی است و افسوس که دختر من این‌طور نیست.

در مطب مشاور

وقتی در زندگی افراد نابینا دقت کنید، چه آنهایی که به طور مادرزادی نابینا به دنیا می‌آیند و چه گروهی که بر اثر یک سانحه یا بیماری بینایی‌شان را از دست می‌دهند، آنچه مهم تلقی می‌شود نگرش این افراد به نوع معلولیت‌شان است. آنچه می‌تواند موجب تفاوت زندگی افراد شود، نگرش آنها به شرایط زندگی خودشان است. معلولیت بااینکه محدودیت‌هایی را به همراه دارد اما دلیل موجهی برای تعطیل کردن زندگی نیست. آنچه افراد را چه معلول و چه غیرمعلول از موفق زندگی کردن باز می‌دارد، درماندگی آنها برای پذیرش شرایط زندگی‌ فعلی‌شان است.

از آنجا که افراد نابینای مادرزاد (مثل پریناز) هیچ دریافتی از حس بینایی نداشته‌اند با برخی مفاهیم مثل درک از رنگ‌ها بیگانه‌اند اما حتما می‌دانید که دیگر حواس آنها مانند لامسه، چشایی، شنوایی و بویایی، عهده‌دار برخی از وظایف و مسایلی می‌شوند که به عهده حس بینایی است لذا در طی مراحل رشد این افراد باید سعی شود که دیگر حس‌ها مورد تقویت قرار بگیرند و فرد به این باور برسد که باید آنچه را ندارد، توسط آنچه دارد و جزو داشته‌هایش محسوب می‌شود، پیش ببرد. اگر قرار باشد خانواده‌های این افراد، مطابق با رشد آنها رفتار درستی نداشته باشند، یعنی مسوولیت‌های مرتبط با دوره سنی بچه‌ها را به عهده آنها نگذارند، فقط به این بهانه که فرزندشان معلولیتی دارد، این چهار حس تقویت نشده و او به سمت یک زندگی مستقل سوق پیدا نمی‌کند.
معمولا خانواده‌هایی که کودک نابینا دارند، سعی می‌کنند مسوولیت‌های آنها را به عهده بگیرند و فرزندان این خانواده‌ها به دلیل وابستگی به دیگران در تمام کارها به شدت عصبی، معترض و پرخاشگر می‌شوند. این کودکان، بزرگسالان خوشحال و خوشبختی نخواهند شد چون مهارت‌های زندگی را یاد نگرفته‌اند. والدین آنها هرگز در گفتگوهای دوستانه به فرزندشان یادآوری نکرده‌اند که او فقط از یک حس محروم است و چهار حس دیگر را دارد که می‌تواند با تقویت آنها زندگی شخصی خود را به صورت مستقل اداره کند. متاسفانه والدین زیادی هستند که به خاطر دلسوزی‌های بی‌مورد و البته از نظر خودشان به دلایل کاملا موجه، وابستگی و درماندگی را به فرزندشان تقدیم می‌کنند.

دخترها و پسرهای بزرگی که شاید در آستانه تشکیل خانواده نیز قرار داشته باشند و در بین مراجعان به روان‌شناسان و روان‌پزشکان کم نیستند. برخی از این افراد از والدین خود گله می‌کنند که هرگز آنها را مجبور نکرده‌اند تا خودشان کارهایشان را انجام دهند و مثلا به دلیل یک بیماری مزمن یا نقص عضو، هیچ‌وقت مسوولیتی در خانه به آنها محول نشده است. آنها هیچ‌وقت «نه» نشنیده‌اند. والدین آنها هرگز در قبال وظایف محول شده برای آنها تشویق یا تنبیه در نظر نگرفته‌اند. وقتی یک کودک نابینا می‌تواند به کمک والدینش‌ حواس دیگر خود را تقویت کند که به جای ترحم و تزریق حس درماندگی به او بگوییم: «خودت به سر میز شام بیا و از حس لامسه و شنوایی‌ات کمک بگیر» می‌توان به عنوان راهنما در کنار وی حضور داشت و پیشرفت‌های او را متناسب با سن‌اش تقویت کرد. حتی در مورد افرادی که حس بینایی خود را به دلیل خاصی از دست می‌دهند (که البته این مشکل در آنها کاملا متفاوت و سخت‌تر از حالت قبلی است) نیز توصیه می‌شود فقط به‌عنوان راهنما به فرد کمک شود، نه به‌عنوان فرد دلسوزی که با ترحم، همه کارهای او را انجام می‌دهد و به او با زبان بی‌زبانی می‌گوید که تو درمانده هستی. کسانی که در اثر سانحه نابینا می‌شوند، معمولا یک دوره افسردگی سخت را طی می‌کنند ولی به آنها هم می‌توان کمک کرد تا این شرایط بسیار سخت را بپذیرند و از صفر شروع کنند که هرچه دیرتر این پذیرش صورت بگیرد، بازگشت‌شان به زندگی سخت‌تر خواهد بود. خانم پریناز فرد نابینایی است که در یک خانواده مرفه بزرگ شده و فقط دریافت کننده تمام سرویس‌ها بوده است. او عملا در هیچ‌کاری مستقل بارنیامده و توانایی‌هایش را نمی‌شناسد، چه برسد به آنکه شیوه استفاده از این توانایی‌ها را تمرین کرده باشد. از آنجا که نابینا بودن در مساله ازدواج و بچه‌دار شدن، موضوع خاصی تلقی نمی‌شود، باید به یک نکته دقت شود که اگر قرار است ازدواج دو نابینا با هم انجام شود، هریک از آن دو مانند آقای سامان، فرد مستقلی بار آمده باشند تا در خانواده جدید آنها مسوولیت‌های زن و شوهری را به خوبی عهده‌دار شوند.

در غیر این صورت بهتر آن است که نابینایی که مستقل بار نیامده با یک فرد بینا ازدواج کند. چنین ازدواج‌هایی در مورد برخی از جانبازان زمان جنگ صورت گرفت که به دلیل ازدواج‌ این جانبازان با فرد بینا هم ضعف به وجود آمده جبران شد و هم فرزندان با یک والد بینا سر و کار داشته‌اند که این نعمت بزرگی محسوب می‌شود و اما ازدواج دو فرد نابینا با هم بسیار رایج است و ما برای این افراد در هنگام انتخاب همسر توصیه می‌کنیم بررسی‌کنند فرد مقابل‌شان چه قدر توانایی‌های خود را رشد داده است. اگر این طور نباشد، بار مسوولیت زندگی فقط به گردن آن نابینای دیگر می‌افتد و از آنجا که هر نابینایی محدودیت‌های خاص خود را دارد، این مسوولیت‌ مضاعف را به سختی جبران می‌کند و روابط زناشویی آنها نیز دستخوش مشکلاتی می‌شود.

هنوز هم دیر نشده و والدین پریناز خانم می‌توانند با محول کردن مسوولیت‌های ریز و درشت و دیدن پیشرفت‌های هرچند کوچک او و سپس تقویت آنها به او کمک کنند تا کم‌کم به توانایی‌های خود پی ببرد و بتواند قابلیت‌های خود را پرورش داده و همسر و مادر خوبی شود. امروزه نابینایان بسیاری را می‌شناسیم که اگر نگوییم بهتر از افراد بینا، لااقل در حد آنها، در تمام عرصه‌های مختلف علمی و هنری می‌درخشند و وجود این افراد است که ثابت کرده نابینا کسی نیست که از نعمت بینایی برخوردار نیست بلکه نابینایی در مفهوم وابستگی و درماندگی است.

وجود برخی از کلاس‌های مهارت‌های زندگی و آموزش کنترل خشم، می‌تواند به پریناز خانم کمک کند تا توانایی‌های خود را به‌خصوص در قسمت‌هایی که اصلا رشد نکرده است، تقویت نماید. به نظر می‌رسد آقای سامان نیز می‌تواند نقش پررنگی در آموزش گام به گام این مهارت‌ها ایفا کند. باید کم‌کم مسوولیت کارهای شخصی‌اش را به خود او واگذار کنید و البته این روند نیازمند در نظر گرفتن ملاحظاتی است که مشاوره می‌تواند راه‌گشا باشد.

لایک.
فاطمه جان دخترا برای چی باید بیان و نظر بدن؟ وقتی آخر این حرفا سرکوب دختر به خاطر عیبیه که خودشون باعثش نیستن ولی باید تحملش کنن چون ما بی فرهنگیم چون ایرانی جماعت از فرهنگ بویی نبرده لطفا این بحثو تمومش کنید کسی هم از من نرنجه دخترا نمیان نظر بدن چون بهشون گفته میشه تو بیشوهری و اگه الآن چیزی بگی میگن ازبیشوهری داره میمیره ولی به عصمت فاطمه ی زهرا من واقعا یه همچین منظوری ندارم فقط اومدم بگم آقایون و خانواده هاشون محض رضای خدا یه کم خودخواه نباشید ما رو خدا آفریده که امثال شما رو امتحان کنه وگرنه هیچکس از ازدواج نکردن نمرده زندگی خانم ربابه صفایی مگه تموم نشد؟ مگه آخر خانم بدر و نیکرو هم مثل ایشون مرگ نبود؟ مگه تو سنجش اعمالشون خدا تفاوتی قائل میشه؟ نه به خدا نه من اومدم بگم فکرتونو باز کنید چه اشکالی داره آقایون به خاطر همنوعشون از آرمانهاشون بگذرن و بیانیه کم سختی بکشن به کجای دنیا بر میخوره این خانواده ها بیان و یه کم منطقی فکر کنن؟ من خواستگارای بینای زیادی داشتم ولی دخترای زیادی دیدم که بعد از ازدواج با آقایون بینا از هم جدا شدن و به خونه ی پدری برگشتن ولی با سرافکندگی پس ترجیح دادم این کارو نکنم شاید خانمای بینا با احساستر از آقایون باشن ولی بالاخره یه روز اونا هم خسته میشن حتی اگه تا آخر عمرشون به این خستگی اعتراف نکنن ولی مطمئن باشید این تو ته دلشون هست که چرا این کارو کردن این فقط درد دل بود لطفا کسی جواب این احساسو نده نمیخوام با مخالفا بحث کنم یه چیزم بگم اگه هزار صفحه هم بنویسیم مشکلمون حل نمیشه باید جنبید باید یه فکر اساسی کرد نمیدونم شاید باید به مسئولین تلنگر زد شاید باید بهشون گفت که بابا اینا هم آدمن بیایید براشون یه فکری بکنیم بیایید فرهنگ جامعه رو ببرید بالا بیایید به خانواده ی پسرهای نابینا بگیم پسر تو آدمه ولی دختر نابینا نه؟ اگه همین الآن دختر سالم شما تصادف کنه و نابینا بشه میندازینش دور؟ یا آقایون اگه خانمای بینای شما الآن نابینا بشن کنار میذاریدشون چون نمیتونه شما رو به رویاهاتون برسونه؟ بیایید کمی منطقی باشید.؟

درود بر داوود کامنت آموزنده ای بود پریسیما اولا اسم قشنگی داری دوم ببین خدا را شاهد میگیرم من هرگز عداوتی با دخترای نابینا ندارم بابا جان من میگم دوتا نابینا هم اگر بخواهند میتونن زندگی خوبی داشته باشن این به نحوه برخورد دو نفر با قضیه بستگی داره اگر روحیه اونها طوری باشه که بتونن با بعضی مشکلات کنار بیان میتونن یکی از دو گزینه یعنی بینا یا نابینا را انتخاب کنن ولی دختر خوب من با این نظر که پریسیما نمیتونه با یه بینا زندگی کنه چندان موافق نیستم چون خواهرم چنین کاری کرده و نتیجه خوبی داشته و از زندگیش هم راضی هست تو هم میتونی چنین کاری کنی در ضمن من با ازدواج یک نابینا با یک نیمه بینا هم کاملا موافقم باور کن بعضی از شاگردانم که خودشون نابینا هستن و خواستن با یک دختر نابینا ازدواج کنن من نه تنها مخالفت نکردم بلکه در راستای خواست خودشون اونها را راهنمایی هم کردم ضمنا من خانواده ای دارم که اگر میخواستم با نابینا ازدواج کنم هیچ مخالفتی نمیکردن و معتقدم نابینایی که نتونه خانوادش را راضی کنه یا این که بدون در نظر گرفتن رضایت اونها نتونه زندگی مستقلی با دختر نابینای مورد علاقه خود تشکیل بده اصلا چرا باید به ازدواج فکر کنه من نابینا سراغ دارم که نتونست رضایت خانواده اش را جلب کنه و با شجاعت خودش به طور مستقل اقدام کرد و با دختر نابینای مورد علاقه اش ازدواج کرد و الآن هم خوشبختند حتی اگر بخواید ازش اجازه میگیرم و به شما معرفیش میکنم

like*like.
دوستان بالاخص خانمهایی که در این بحث شرکت دارند باید عرض کنم:
من خودم شاید میتونم بگم از ۷ ۸ سالگی تو شهرمان و شهرها و استانهای دیگه با افراد زیادی برخورد داشتم: و تو شهر خودمان حد اقل از صد در صد میتونم به جرأت بگم به خاطر مشغله کاریم با ۶۰ درصد خانواده ها ارتباط داشته ام و در این میان خانواده های زیادی از نوع ارباب و متوسط و طبقه پایین را از نزدیک حس کرده ام.
در این میان شخص من خودم بیشترین امتیاز را به دخترهای نابینا میدم به دلیل اینکه:
من خودم غذا پختن- آشپزی- ورزش- تببیت سالم- مهر و محبت- اخلاق نیک- جرأت و زرنگی- استعداد- شخصیت مثبت- با احساستر از دخترای بینا- درک و تفاهم بالاتر از زنان بینا- قدردان- عفیف- و….
همه اینا را در دختران نابینا به صورت ملموس مشاهده کرده ام و به این دلایل هم شخص بنده به افرادی که واقعاً شرایطشو دارند و خانواده هاشون مخالفت شدید ندارند، ازدواج با فرد همنوع را پیش نهاد میکنم و حتی در شهر خودمان هم یکی از اونایی هستم هامی ازدواج معلول با یکدیگر هستم و چند نفر از دوستان هم ازدواج کرده اند و از بیشتر مردم بینا خشبخت تر هم هستند:
به قول ترکها بغل کسی هندوانه نمیدم و میتونم اگر مدرک هم بخواین براتون ثابت کنم.
اینارو نوشتم منظورم این نیست که سایر دوستان نسبت به خواهران نابینا دید منفی دارند جبران کنم نه اصلاً چنین نیست
چون در این بحث فقط هر کسی نظر شخصی خود را اعلام میکند و همه ی پسرها و دخترهای نابینا همگی دارای ارزش و شخصیت بالای مختص خود بوده و هستند و هدف خورد کردن دختر یا پسر نابینایی نیست.
آقای نظری هم نظر خوبی نوشته اند و میتونه برای یه عده کار ساز باشه و فرضاً این حقیر هم یه مطلبی مینویسم شاید در در دید بیشتر خواهران یا برادران نابینا منفی باشد اما امکانش هم هست برای یه عده متناسب با درک و فهم و فرهنگ و جامعه ای که در آن زندگی میکنند مفید واقع شود.
یعنی اگر مجتبی برای خود آرزویی داره میتونه داشته باشه و قطعاً ارای او اهمیتی داره و اگرچه شاید از لحاظی در دید یه عده از ماها یه مشکلاتی در پی داشته باشد اما همین که برای او مهم است، همین اهمیت میتواند جلوی بیشتر مشکلاتش را گرفته جبران کند و دلیل خوش بختی او و همسرش شود..
یا اینکه آقای آرتیمان یا بنده با یه فرد بینا ازدواج کردیم دلیل بر این نیست که هدف از نوشته هایمان تحقیر همنوعانمان باشد بلکه هدف اصلی از این مبحث تعامل تجربیات همدیگر در راستای پیشبرد اهداف مثبت در حق خواهران و برادران نابینا هست.
هر چند دوستان خودشان به این مطالب اشاره فرموده اند بنده جسارت کردم نوشتم اما احساس کردم یه جورایی بعضی از خواهران دلخور میشوند:
از خواهر بزرگوارم پریسیما خانم هم تقاضا دارم چیزی به دل نگیرید و اگه واقعاً نظری نوشته شده که باعث ناراحتی شما و امثال شما خواهران دیگه شده بنده شخصاً با اجازه ی بزرگواران، پوزش میطلبم هرچند، هدف هیچ یک از ما پسرها قصد سرکوب مشکلات همنوعانمان نبوده.
همه را یکی آفریده و در پیشگاه او هیچ کسی را علت ظاهری عیب و ایراد محسوب نمیشود بلکه ما خاکیان هستیم که ظاهر بینانه مینگریم.
و از سایر دخانومهای محله نیز عاجزانه تقاضا میکنم که در این بحث شرکت داشته باشید چون اگر واقعاً نسبت به خود یا همنوعان خود احساس مسئولیت میکنید حتماً نظرات و پیشنهادات سازنده خود را در این مبحث اعلام کنید.
متشکرم.

دوباره سلام فاطمه عزیزم همسرم با من ۴ سال اختلاع سنی داره بچه همندارم ااول اشنایی عشقمان آـتشین بود ولی بعد از مدتی من متوجه شدم با بینا کنار آمدن سخت است به ارایش برای نمونه اشاره کردم در ضمن باید به این نکته اشاره کنم هردوی ما تحصیلات عالیه داریم و شقل و درامد خوبی هم د داریم ولی باز می گویم خوشبختی را با یک بینا حس نمی کنم بخاطر جای مطرح کردنش اینجا نیست سپاس

سلام
وای چقدر کامنت
خب من حوصله نمی‌کنم همش رو بخونم “البته الآن بعداً ها رو نمی‌دونم”
پس فارق از نظریات دوستان منم نظرم رو می‌گم:
به عقیده من این جمله یا این تیتر چندان درست نیست مخصوصاً در امر ازدواج نباید به نحو نوعی این رو مطرح کرد و باید موردی و شخصی بررسیش کرد …. توضیح واضحات هم اینجا نمی‌دم … ولی من خودم به عنوان یه دختر نابینا هر دو مدلش رو همراه با سختی های خاص خودش می‌دونم و به عقیده من هر کس تصمیم به ازدواج می‌گیره حالا فرقی نمی‌کنه در قالب کدوم مدل باید باید باید باید قبلش به بلوغ اجتماعی روحی و … ازدواج برسه و اگه حتی یه درصد این بلوغ توی چنین فرردی نباشه به احتمال هفتاد هشتاد درصد زندگی موفقی نخواهد داشت … و باید دونست هدف خوشبخت بودن هست و هیچ وقت ازدواج رو که وسیله ای برای خوشبختی هست رو نباید با خود خوشبختی اشتباه گرفت ….

سلام سپهر عزیز
داداش گلم به جرأت میگم اونی که شمارو مسخره کرده اول خودشو مسخره کرده بعد تورو.
چون اگه واقعاً انسانیت و شرف داشت هیچ وقت چنین نمیکرد و مطمئناً اینایی که =نابینایان= در فضاهای اینچنینی شرکت میکنند تحصیل کرده و اکثرشون از خانواده های اصالت دار هستند و این مسخره شدن که فشاره فرمودی سر من یکی هم اومده اما نه از سوی یه دختر یا پسر نابینا بلکه افراد بینا یما یه چیز هم یادآور بشم،
بعضی وقتها اونایی که منو مسخره کرده اند را دعا میکنم چون یکی از دلایل پیشرفتم همونا هست و من الان همان جوادی هستم که یه روز یه عده ای منو مسخره میکردند و …وو..
اما خیلیا الان پیش من میان بهم نیاز دارند حتی بعضی از اونایی که مسخره میکردند.
و من هم به راحتی با اونا در ارتباط هستم و بدیهاشونو از یاد برده ام.
درست است وقتی طرفو میبینم یاد مسخره کردناش میفتم اما الان یه جورایی اونا هم با من مثل یه فرد عادی با احترام و رفاقت رفتار میکنند.
یه نکته هم یادآور بشم نمیدونم دلیلش گیه؟ اما اکثر خانواده های معلول دلسوز و با شخصیت هستند نمیدونم توهین نباشه از اول چنین بوده اند یا معلولیت فرزندشان اینارو به سمت یه فرهنگ خاصی کشونده؟
چون در این میان خانواده هایی هم دیده میشه قبل از ازدواج اونایی که بچه معلول داشتندو یه جورایی مسخره که چی بگم میکردند اما از زمانی که بچه خودشون معلول شده یتبدیل شده اند به یه خانواده ی فرهنگی و ….
یه نکته هم عرض کنم اینو از من به عنوان یه برادر کوچک قبول کنید:
پس در این دنیایی که ما زندگی میکنیم برای یه بار هم شده به هر چیزی نیاز داریم چه بدمان بیاد چه خوشمان بیاد تا اینکه پخته بشیم.
یه خاطره ای برات بنویسم:
من از همان اول ابتدایی در کلاس موسیقی شرکت داشتم اما وضعیت مالیمون طوری بود نمیتونستیم وسیله موسیقی تهیه کنیم.
بالاخره یه قارمون ساده که مال موسیقی آذربایجان هست پدرم برام تهیه کرد و سالها خودمو با اون سرگرم کردم
۷ سال بعد اون عروسی پسر داییم بود.
نوازنده ها رفتند شام بخورند و همه به من گفتند همش میگی میتونم میتونم برو با کیبرد اونا بزن و بخون.
من هم با توکل بر خدا و جسارت کامل به داییم گفتم و به اونا پیشنهاد داد و طرف هم قبول کرد تا اونا بیاند
سه چار تا از موزیکهای بروز اون زمان برای اهل مجلس اجرا کردم.
به خدا اولین بارم بود با یه کیبرد پیشرفته اجرا میکردم اما خودمو نشون دادم.
همونایی که منو مسخره میکردند سرم پول میریختند و.و.و
یکی بغلم میکرد یکی میبوسید و .و.و.و
یه ماه بعد از آن لجبازیم گرفت گفتم حتماً باید برام یه ارگ تهیه کنید.
سال ۷۸ بود همون هفته یکی از پسران داییمخونه ی ما میکانیکی یاد میگرفت مونده بود.
آورد به من گفت تو نمیتونی چرا دست بردار هم نیستی!
آقا من بهم برخورد و از اول شب تا صبح گریه کردم گریه کردم!
تعجب نکنید الان که جواد جواد شده مصیبتها کشیده.
بالاخره فردای همان شب یه کیبرد yamaha64 تهیه کردند و دومین روزش بردم عروسی.
——-
میخام اینو بگم اگه واقعاً اون حرف پسر داییم نبود و گریه من، پدرم هنوز هم برام کیبردی تهیه نکرده بود و الان هم سال ۹۳ شده بود و با همان قارمون خودمو فریب میدادم.
راستی استاد سپهر یه افتخاری بدین از کارهاتون تو محله بزارین تا از هنرمندی و صدای انگشتان طلاییتون فیضیاب شویم.
موفق باشید.

لازم دیدم یه نکته هم یاد آور بشم
بنده تو کامنتهام از دخترهای نابینا طرفداری میکنم معنیش این نیست که ادعا کنم همه ی پسرها یا دختران نابینا معصوم هستند!
نه باید حواسمان باشد تو همه ی ققشار جامعه چه افراد سالم چه افراد معلول همه جوره آدمایی زندگی میکنند.
و این هم معنیش اون نیست که من گفته هامو پس میگیرم بلکه من تجربیات و نظر شخصی و اونایی که در جامعه دیدمو برای دوستان مینویسم و قصد هیچ گونه تحمیل هم ندارم.
تا امروز از روزی که وارد چنین مسائلی شده ام میان صد نفر نابینا فقط یک نفر خانم نابینا دیده ام که وضعیت مناسبی نداشته یعنی اخلاقاً یا …. خوب نبوده و نیز پسرا که تعدادشون هم زیاد تر از دختران هستند.
هرچند به ظاهر ازدواج با یه پسر نابینا آسانتر از یه دختر نابینا تو ایران فرهنگ شده اما اینو من خودم هم قبول دارم درست است من با خانومم هیچ مشکلی با هم نداریم اما از لحاظ درک و فهم همدیگر و نیز سازگاریهای زندگی دو فرد نابینا یا نیمبینا بهتر از افراد بینا است.
در محضر استاد آرتیمان جسارت نباشد اما بنده دو بار ازدواج کرده ام هر بار هم با یه خانم بینا درست است ظاهراً و باطناً نسبت به ما محبت دارند و حتی نمیخان یه جورایی پیش بروند که باعث دلخوری نابینا بشه اما یا به دلیل اینکه از کودکی در یه خانواده ی معلول زندگی نکرده اند راه و روش رفتار و تعامل با نابینا را به خوبی نمیدانند یا اینکه اگر هم میدانند نمیتوانند خود را با وضعیت فردر معلول سازگار کنند.
و این به مرور زمان باعث دلسردی طرفین از این ازدواج خواهد بود.
دختران بینا که عاشق چشم و ابروی ما نیستند خیلی ساده میتونند کنار گیری کنند و اون لذتی که با ازدواج با یه فرد بینا دارند را از دست ندهند و قطعاً با اونا بهتر از ما خوببخت تر هم هم هستند، این یه واقعیت است،
درست است مثلاً یه دختر بینا میره با یه پسر بینا ازدواج میکنه و بد میاره و پسره معتاد و .و.و از آب درمیاد و پشیمون میشه و میگه ای کاش با یه نفر نابینا که این همه سالم است ازدواج میکردم و این حالو روز را نه نخودم و نه بچه هام نداشتیم،
اما درکل کسی ندیده که یه دختر بینا خودش پیشنهاد ازدواج با نابینا را بدهد اگر هم در هزار نفر یکی اتفاق افتاده را نمیتونیم روش حساب کنیم..
اونایی هم که بینا هستند با یه پسر نابینا ازدواج کرده اند چند دلیل داره:
یه عدشون واقعاً به خاطر عشق واقعی که دارند با ما نابینایان ازدواج میکنند امثال خانوم من و خانم جناب عالی =این برداشتو از کامنتهای شما کردم=
یه عده به خاطر پولی که بعضی از نابینایان از تریق هنر یا کار در یه اداره و.و.و مشغولند میارند با نابینا ازدواج میکنند،
یه عده به خاطر اجبار خانواده-
یه عده به خاطر ترحم و….
پس نتیجه میگیریم در کل یه دختر نابینا یا نیمبینا در جهت درک و فهم شریک همنوع خود بهتر از افراد بینا میتونه باشه و هست.
مگه دخترای ما =نابینایان= اونایی که واقعاً تلاش میکنند و حرفه های مختلف زندگی را بلد هستند چه چیز از دخترای بینا کم دارند؟
آیا و هزاران آیا.
خیلی معذرت میخام اما یه سری مسائل باید گفته بشه:
آیا دلیل عدم ازدواج یه سری نابینایان با همنوع =من این یکی رو هم دیده ام= فقط آرایش و بوی عطر و و.و. هست که شاید یه عده از پسرا شاید بخان مطرح کنند و خجالت میکشند بنویسند هست؟
یا حل مشکلات شخصی و نضافت.
باید بگم اونایی که این عقیده را دارند سخت در اشتباه هستند:
۱- اولاً بیشتر خانمهای بینا نیز خود آرایش نمیکنند و به آرایشگر مراجعه میکنند.
۲- الان خانم من که بینا هست به هیچگونه آرایشی هم علاقه نداره. و من اینو به شما تحمیل نمیکنم.
۳- یادمه یه بار تو مدرسمون خانوم مشاور فهمیده بود منو خانومم مشکل داریم منو دفترش کشوند و هی پرسو جو کرد و آخرش دید من از هر لحاظ جوابشو میدم بهم گفت:
آیا تو نضافت و کارهای شخصیتو خودت انجام میدی؟
من تو دلم گفتم این چی میگه؟
ولی منظورش یه چیز دیگه بود و
وقتی با جرأت بهش گفتم من با لطف خدا همه ی کارهامو خودم میتونم انجام بدهم و بدون اینکه به یه فردی در خانواده و حتی خانومم اجازه بدهم در کارهای شخصی من دخالت کنند، خانم مشاور کلی دیدگاهش عوض شد و پوزش خواست.
خیلی خیلی معذرت میخام بیشتر افراد بینا احساس میکنند چون نابینا نمیبیند در اصل:
هم کور است هم کر است هم نمیفهمد و هزار معلولیتی است،
و باور ندارند که یه فرد نابینا فقط چشمش نمیبیند و اگر خودش بخواهد چون خداوند این قدرتو بهش داده میتواند در بسیاری از موارد برابر با افراد بینا باشد و حتی به خاطر حساسیتی که روی کارش دارد در بیشتر موارد بهتر از افراد بینا هم میتونه باشد.
من دوستایی دارم نابینای مطلق هستند اما تعمیرات وسایل الکتریکی =جاروبرقی=- بنایی= سیمکشی= صنایع چوبی- زنبیل بافی- مغازه داری- مبایل فروشی- پرده کشی- و هزاران کار دیگه مانند افراد بینا انجام میدهند و بیشتر مشتریهاشون هم همون بیناها هستند.
پس کجای نابینا خنگ است؟
۴- قبل ا هر چیز در جامعه ایرانی باید کلیه دیدگاه ها نسبت به افراد نابینا تغییر داده بشه،
اینطور نباشد که فقط مسئولان بهزیستی =البته یه عدهشون= و معلمان و مربیان و کارکنان مراکز استثنایی این امر را شامل شوند و قطعاً از رئیس جمعور گرفته تا رفته گر باید همه دیدگاهشان نسبت به هر معلول دیگر و نابینایان تغییر یابد.
و بعد آن دیدگاه نابینایان نسبت به همدیگر و نیز خانواده های معلولان و اونایی که در جامعه بیشتر با مشکلات این افراد سرو کار دارند باید اصلاح شود.
تا از نتایج آن فرهنگ سازی، ازدواج مناسب دو فرد معلول با یکدیگر موجب باشد.
فعلاً بدرود.

فکر میکنم وقت آن رسیده باشد که به یک جمعبندی نسبی از نظرات دست بزنیم من چندین پرسش را طرح کردم
و منتظر ماندم تا دوستانی که با افراد بینا ازدواج کرده اند بیایند و دلایل ازدواج یک بینا را با اشخاص نابینا بیان کنند
اما به جرأت میتوانم بگویم که هیچ کس نیامد و هیچ دلیل منطقی و عقلی که از نظر هر خواننده ای قابل فهم باشد را بازگو نکرد
و اطمینان دارم که اگر این پرسشها را تا ابد هم از دیگران بپرسید هرگز نخواهند توانست جوابی صریح و روشن که عقل هم آن دلایل را بپسندد یافته و بازگو کنند
من به این حقیقت باور دارم که ازدواج با افراد بینا مزایایی هرچند اندک برای شخص معلول در پی خواهد داشت
در انجام خیلی از امور ممکن است به فرد معلول کمک کنند
اما فقط همین نه بیشتر یکی از دوستان میگفت که اگر دو فرد نابینا با هم ازدواج کنند فرزندانشان جور آنها را میباید که بکشند
این نشان میدهد که آنها از زندگی اکثر زوجهای نابینا کمترین اطلاعی ندارند
شاید در مواردی فرزندان زوجهای نابینا اینگونه از سوی والدینشان به کار گرفته شده باشند اولا تعداد اینگونه خانواده ها چندان نیست
ثانیا به فرض که اینطور باشد این فرزند از چه سنی به والدینش کمک کرده و تا چه سنی به این کمکها ادامه میدهد
بالاخره یک دوره ی مشخصی این فرزند در این خانواده حضور مستقیم دارد
بعد از آن میرود و برای خود تشکیل زندگی میدهد
اما یک زن بینا یا یک مرد بینا اگر پای در این راه بگذارد میباید که تا پایان عمر در خدمت فرد نابینایی که همسرش است بماند
و مرتبا به او سرویس دهد
و دیگر اینکه دوست محترم پریسیما به نکته ای اشاره کردند که بسیار دردناک بود
ایشان گفتند که دختران نابینا در اینگونه بحثها شرکت نمیکنند چون میترسند که به ایشان انگ بچسبانند
درست است متأسفانه در ایران زن بودن یعنی سکوت کردن زن بودن یعنی فرمانبرداری و خیلی چیزهای دیگر
که جای بازگو کردن همه ی آنها در این نوشته نیست
فقط میتوانم بگویم که متأسفم حیف که ما نمیتوانیم صدای رنجها و آلام این نیمه از جامعه ی خود را بشنویم
چه رسد که در جهت تسکین آن درد ها بکوشیم
ما در پی آن هستیم که درد و رنج تجرد خود را درمان کنیم مصالح و منافع مادی و غیره ی خویش را سر و سامانی بدهیم
چکار داریم که انسانهایی هم هستند که مثل ما حق حیات دارند حقوق انسانیشان میباید که به رسمیت شناخته شود
حدود شصت سال است که منشور حقوق بشر از طرف تمامی کشورهای جهان به ظاهر پذیرفته شده است
اما در عمل هنوز حتی کوچکترین گامی در این راستا در بیشتر نقاط دنیا برای تحقق این حقوق اساسی انسانی بر داشته نشده است
یکی از این حقوق حق ازدواج است
آن وقت به قول دوستمان پریسیما اگر یک دختر نابینا بیاید از مسایل و از دیدگاه خود در اینگونه اماکن حرفی بزند دیگران خواهند گفت که از بیشوهری دارد میمیرد
برای این جامعه و برای این طرز فکر متأسفم امثال من در طی این سی سال بجز با عده ی معدودی از نابینایان چیزی حدود صد یا دویست نفر بیشتر نتوانستیم مستقیما ارتباط داشته باشیم
و از این تعداد هم عده ی آنهایی که پذیرفتند که ازدواج با همنوع گزینه ی مناسبتریست به مراتب بسیار کمتر بود
نه رسانه ای در اختیار داشتیم نه امکانی برای اثبات تفکراتمان
و امروز هم هنوز نتوانستیم هیچ راه حل منطقی و مناسبی برای برون رفت از این شرایط نابسامان بیابیم
در این چند ساله ی اخیر هم که ارتباطات شکل تازه ای به خود گرفته با تأسف بسیار شاهد رفتارهایی هستیم که بجای حل مشکل به تعداد گره های آن افزوده است
راه های ارتباطی مانند اسکایپ هم بر میزان درد سرهای این جامعه ی کوچک اضافه شده که خود شما بهتر از من میدانید روابطی که از طریق این امکان ایجاد میشود معمولا برای افراد ایجاد مشکل کرده است
و من به عنوان یک نابینا نمیدانم در جهت یاری رساندن به دوستان جوان چه راه حل مناسبی میشود یافت
نگران این هستم که در این گونه شیوه های ارتباطی سوأ استفاده ها به بازی گرفته شدنها و غیره رخ دهد ای کاش میشد که راه حل مناسبی برای ایجاد یک رابطه ی سالم بین همنوعان یافت تا آشناییها شکلی شایسته به خود گیرند تا اگر از این طریق ازدواجی صورت گرفت آن ازدواج باعث شادی و آرامش درونی زوجهایی شود کهبا استفاده از این نوع وسایل ارتباطی با هم آشنا میشوند

سلام آقای نظری
حضور شما اینجا خیلی ارزنده هست و ممنون که هستید “نظرات شما برای من جالبه و تحلیلهاتون جالب‌تر”
در مورد این‌که چرا یه آدم بینا باید بیاد با یه نابینا ازدواج کنه منم خیلی فکر کردم بنا به شرایطی و نتونستم به نتیجه ای غیر از ترحم برسم و البته من در جای خودم یه دختر توانمند و مستقل هستم به اندازه خودم، صحبت هایی رو هم که این “ترحم” رو رد می‌کرد نتونستم تو ذهنم برای خودم قبول کنم و از طرفی ازدواج با یه نابینا باور کنید سخت هست اون قدری که تجرد بهش ترجیح داره و نمی‌دونم اینجا تعارض هست یا من شخصاً دچار تعارضم ….
“امیدوارم بفهمید چی گفتم”

دوباره سلام
کامنت بعد از خوندن کامنت‌دونی”:
اولش این‌که منم یه دختر نابینام الآن هم اینجام و خب قبلش چون بحث تخصصی بود و من کار داشتم و فرصت کم داشتم نیومدم این پست پس فکر نکنید ما میدون رو خالی کردیم ها … یه چندتایی از دوستان هم فعلاً نیستند … یه چندتایی هم خب دلشون نمی‌خواد کامنت بذارند مثل خیلی وقت ها که خیلی از ما ها تو پست ها کامنت نمی‌ذاریم “دقت کنید دوستانی رو اینجا می‌بینیم که خب قبلاً کامنتی ازشون ندیدیم تو محله یا تک و توک دیدیم”
…..
یه چندتا مطلب بگم برم “چون تعداد کامنت ها زیاد بود دقیقاً نمی‌دونم هر مطلبی رو چه کسی گفته که به اون فرد اشاره کنم پس کلی می‌گم”
• در مورد کرامت قائل شدن برای دخترهای نابینا و این‌که بعد این‌که براشون کرامت قائل شدیم بریم باهاشون ازدواج کنیم من یعنی بگم یه هزار هزارم درصد هم به اون پسر گرامی که این مدل برا من کرامت قائل شده نگاه هم نمی کنم چه برسه ازدواج…
• نگاه آقای هاطمی رو به زندگیشون و همسرشون خیلی می‌پسندم ولی تصمیمشون در مورد بچه هاشون رو اصلاً به هیچ وجه …. شدیداً ناراحت شدم فرزند دوم‌شون مشکل بینایی دارند و به نظر من البته ببخشید ها مسؤولیت سنگینی هست که بر دوششون هست و بسیار بسیار در مقابل فرزندشون جواب‌گو هستند…
• کراهت یا بهتر بگم وسواس یا نمی‌دونم هر اصطلاح مناسبی که می‌دونید خودتون جاش بذارید برخی از پسرهای نابینا در مورد ازدواج با دخترهای نابینا فکر نکنید فقط مخصوص پسرهاست در مورد دخترها هم این تفکرات وجود داره و گمان نکنید به صرف خواستگاری از یک دختر نابینا حالا هرچند هم که خیلی شرایط مناسب و خوبی داشته باشید جواب مثبت می‌گیرید کما این‌که از این جواب های منفی خیییلی ها شنیدند…
• در مورد خانواده ها هم به عقیده من دوستان درست می‌گند که اگر فردی توان به کرسی نشوندن حرفهاش رو نداره پس نباید اصلاً به ازدواج فکر کنه و باید خودش برای خودش تصمیم بگیره ولی باید و باید توجه داشت ما قرار نیست بعد از ازدواج فقط و فقط دو‌تایی زندگی کنیم و خانواده و اجتماع گروه هایی هستند که خواهی نخواهی ما وابسطه به اونها هستیم و حتی اونها هم وابسته به ما “روابط متقابل” باید برای رسیدن به خواسته از راه های منطقی وارد شد نه زیر پا گذاشتن خانواده ….
• راستی از حضور جناب نظری و عمو قنبر گرامی تو این پست یه طورایی خوشحال شدم “خارج از این‌که نظراتشون چی بود یا نبود … نفس حضور‌شون …”
• راستی جدیداً زیاد دیده می‌شه پسرهای نابینا دنبال دختر نیم بینا یا نابینای شاغل هستند یعنی بگم چقدر چقدر زشت خیلی خیلی …
• فعلاً فقط همین ها به ذهنم رسید….

خدمت دوست عزیز نخودی عرض ادب دارم و میفهمم که چه گفتید اما خب به جهت اینکه شما را چندان نمیشناسم نه اینکه اسم و رسم شما را نمیدانم نه بلکه چون به خصوصیات فردی شما هیچ وقوفی ندارم پس نمیتوانم در مورد این نوع تعارضات هم حرفی بزنم شاید یک روز این تعارض را در خودتان رفع کردید این دیگر بر میگردد به نیازهای عاطفی و غیره ی خودتان اگر تجرد برایتان بهتر است خب به این وضع میتوانید ادامه بدهید اما به شرط آنکه در دیگر ایام عمرتان دچار افسوس نشوید
اگر اینگونه است چه ایرادی دارد در طول تاریخ بشری همیشه عده ای از زنان یا مردان به دلایل مختلف نخواستند ازدواج کنند هیچ اتفاقی هم نیافتاد تا همین مقدار را میتوانم بگویم باقی ماجرا را شما با درک و شناختی که از خودتان دارید خواهید یافت و راه مناسب زندگیتان را بر خواهید گزید

درود بر همه شما راستش اول میخوام یک اعتراف بکنم بعد یک جمعبندی من در اوایل جوانی قصد داشتم با یک دختر نابینا ازدواج کنم وخانواده ام هم راضی بودند ولی خانواده دختر به شدت مخالفت کردن و بدتر از اون این بود که خود دختر هیچ تلاشی برای به ثمر رسیدن این ازدواج نکرد میگم هیچ تلاشی نکرد یعنی هیچی هیچی اون دختر واقعا خوب و شایسته ای بود و من از کلاس سوم راهنمایی به او علاقه مند شدم تا سال دوم دانشگاه که آب پاکی را روی دستم ریختن از سرنوشت اون دختر نمیتونم بنا به دلایلی چیزی بنویسم فقط همین قدر بگم اصلا سر انجام خوبی نبود و اما جمعبندی دو نفر نابینا که میخوان با هم ازدواج کنن باید این شرایط را داشته باشن ۱ پذیرش مساله از طرف هر دو ۲ داشتن وضعیت مالی نسبتا خوب چون به هر حال هزینه زندگی دو نابینا بیش از حد معمول است ۳ همکاری یکی از خانواده ها یا هر دو با زوج نابینا ۴ اگر واقعا ریسک داشته باشه با مشورت با چند متخصص اقدام به بچه دار شدن کنن ۵ به نظر من دو نابینا باید در جایی با فرهنگ بالا زندگی کنن مثل کلان شهرها حال شرایط ازدواج یک نابینا با بینا ۱ پذیرش این قضیه از طرف نابینا یعنی بتونه دنیای خودش را به دنیای اون گره بزنه و خودش را با شرایط وفق بده ۲ دختری را که میخواد باهاش ازدواج کنه خودش انتخاب و توجیه کنه نه این که مامان جان انتخاب و پسر جان یا دختر جان ازدواج کنن من خانمم را خودم انتخاب کردم در پایان باید بگم این نظرات شخصی من بود و هر کس خواست میتونه اصلاحش کنه من ناراحت نمیشم و اگر به این نتیجه برسم که دارم اشتباه میکنم نظرم را پس میگیرم پایدار باشید

دوستان اومدم جواب سؤالاتی را که در چند کامنت قبلی مطرح کرده امو بدم.
خیلی منتظر موندم اما مثل اینکهیا کسی با این مشکلات آشنایی نداره یا نمیخاد جواب بده یا اینکه من راهو اشتباهی اومدم و تو بحث دخالت کردم.
نمیدونم دوستان چه احساسی نسبت به پست بنده داشتند اما بریم سر اصل مطلب.
—–
بنده از همان نابینایی که میگفتم جوابها را یکی یکی پرسیدم و به شرح زیر است:
ازدواج دوبار با افراد بینا
=طبق حوادثی تصادفی همسر اول را که قیافه ای خیلی خشکل داشته از دست داده و با یه دختری که قیافه اش خشکل نبوده به خاطر اخلاقش با او ازدواج کرده-
از ازدواج اولش یه پسر بچه ۱۳ ساله مانده و از همسری دوم یه دختر ۷ ساله دارد.
هردو فرزندش بینای کامل هستند.
—–
دوستان عزیز به عنوان یه جمع بندی از نوشته های کامنتها، یه سری مسائلو مطرح میکنم که تجربتاً اینارو دیده ام شاید دوستانی که کامنت گذاشتند مطرح کرده اند و شاید به بیشتر این مطالبی که من مطرح کرده امجوابهایی هم نوشته شده:لطفاً بخوانید نظر بدهید و چه نتیجه ای میگیرید را بنویسید.
توجه داشته باشید اینایی که نوشتم فاش کردن راز زندگی یه فرد نیست و زندگی نامه ی خودم هم نیست اما از نزدیک با چنین زندگی یه نفر نابینا آشنا هستم:
با پوزش از صاحب اصلی این پست و سایر دوستان که در کامنت دونی عنایت دارند نظر میگذارند، قصد ندارم بحث را به هاشیه بکشانم یا منفی بافی کنم و یا کسی را نا امید کنم!.
لطفاً اصلاً شوخی نگیرید اینا کاملاً جدی و واقعی هست.
س- ۱- تإثیر نابینا یا کمبینا بودن پدر و مادر روی دانشآموزی که فرزند این زوج است
ج-۱-
بعضی وقتها منفی هست به خصوص در اماکن عمومی
س- ۲- نابینا با نابینا ازدواج کند بهتر است یا با نیمبینا؟
یا اینکه حتماً یکی از طرف مقابل باید بینا باشد؟
رفتار فرد بینا با نابینا در مکانهای عمومی و نیز پیش اقوام و دوستان باید چگونه باشد؟
ج-۳- به نظر من ازدواج دو نابینای مطلق با هم خوب نیست و در صورتی خوب است که هردو بتوانند جسارت و زرنگی داشته باشند.
اما ازدواج نابینا با کمبینا را ترجیه میدهم و به نظر من از ازدواج با یه فرد بینا هم بهتر است.
رفتار فرد بینایی که با نابینا ازدواج میکند باید دور از ترحم و کاملاً عادی باشد به صورتی که شرایط نابینایی طرف مقابل را کاملاً درک کرده و متناسب با تواناییهای او برخورد نماید.
فرد بینا باید باور داشته باشد کهبا فردی ازدواج کرده که او اصلاً نمیبیند و دست فرد نابینا را موقع عبور از مکانهایی مانند جوبها بهتر این است اول فرد بیناخود عبور کرده بعد او نابینا متناسب با فاصله ای با فرد بینا دارد مسیر را بهتر تشخیص خواهد داد.
در صورتی که فرد نابینا خود وابسته به همسر بینای خود باشد ول نکند و در تمامی مسیر راه کلی موانع مانند جوب و… را به فرد نابینا خیلی ساده اطلاع بدهد والبتهطوری نباشد که اطرافیان از این کار او مطلع شوند.
س- ۳- آیا جدا از معلولیت چهره نیز مهم است؟
آیا حتماً باید خشکل با خشکل ازدواج کند، تإثیری که پدر و مادر معلول که قیافه نسبتاً خشکل ندارند روی فرزند چگونه است؟ آیا حد اقل یکی از اینا باید خشکل باشد کافی است؟
آیا درد کوری به یک طرف درد عدم قیافه خشکل نیز یه مشکل به حساب میآید؟
آیا اخلاق نیکو بهتر است یا قیافه زیبا؟
ج-۳- من با قیافه های افراد مشکل خاصی ندارم اما چون تو زندگی خودم بارها دیده ام دخترم از این که به مدرسه میره و بچه ها یه چیزایی تو گوشش میخونند از این اوضاع ما خیالی راحت ندارد و بعضی وقتا که میاد بهم خیلی خصوصی از بچه های هم سن و سال خود گلایه میکند متوجه میشم که جدا از درد نابینای پدر خشکل نبودن قیافه مادر روی او تأثیر منفی میگذارد.
پس بهتر است فرد نابینا در ازدواج با هر فرد دیگر عجولانه تصمیم نگیرد و این هم به یاد داشته باشد که درست است من با چهره ی خانومم مشکلی ندارم اما آیا بچه ی ما هم دیدگاهش مثل من خواهد بود؟
آیا تأثیر این ازدواج روی فرزند ما چگونه میتواند باشد؟
س-۴- آیا فقط نیم بینا با نیم بینا ازدواج کند موفقتر است؟
یا اینکه حتماً یکی از طرف مقابل باید بینا باشد؟

ج-۵- موفقتر است و لزومی نداره حتماً باید یکی از طرفین بینا باشد چون تفاهم نیم بینا با نیم بینا بهتر از تفاهم یه فرد عادی با نیمبینا یا نابینا میباشد.
س- ۵- تإثیر معلولیت از هر نوع =نابینا ناشنوا یا جسمی حرکتی= روی فرزند معلول در مدرسه یا سایر محیطهای عمومی را چگونه پیشبینی میکنید؟ آیا تا کنون تجربه ای در این موارد داشته اید.
تإثیر ازدواج دو فرد نابینای مطلق در کمک به فرزندان موقع مدرسه چگونه است؟
ج-۵- هم میتونه منفی باشه هم میتونه مثبت باشه بستگی به نوع نمایش توانمندی پدر و مادر معلول میان اقشار مختلف جامعه دارد.
اگه افراد معلول کمی از عالم وابستگی و تنبلی بیرون بیاند این مشکل هم به خودی خود از میان برداشته میشه.
و اما تأثیر پدر و مادر معلول روی فرزندان در موقع مدرسه درست است در اویایل کار با مشکلاتی مواجه خواهند بود اما با کمک گرفتن از یه سری آشنایان یا معلم خصوصی یا یه سری راه های دیگه این مشکل روی فرزند اولی حل میشه و به نظر بنده بهترین راه این است افرادی که نابینای مطلق هستند در به دنیا آوردن فرزند دومی حد اقل ۷ ۸ سال فاصله بدهند.
س- ۶- آیا برای بهم رسیدن عاشق شدن کافی است؟
آیا نابینایان و نیم بینایان نیز میتوانند عاشق بشوند؟
دیدگاه جامعه نسبت به ازدواج نابینایان با همنوع چگونه است؟
ج-۶- به نظر بنده به عنوان یه فرد نابینای مطلق برای به هم رسیدن مخصوصاً باری ما نابینایان فقط عاشق شدن کافی نیست لذا من خودم چند سال عاشق شدم اما آخرش پدر و مادرم همه چیرو خراب کردند.
درست است هنوز عاشق مانده ام اما اگه من میلیاردر هم بودم شاید هیچوقت ممکن نبود.
بله نابینایان و نیمبینایان نیز میتوانند عاشق بشوند و یه سری مسائل هست نمیدونم اشاره به اونا چه قدر خوب یا بد است ولی مجبورم اشاره کنم.
نابینایان نیز بارها دیده شده درست است قیافه طرف مقابل را ظاهراً نمیبینند اما در باطن یه تجسم خاصی یا غلط یا درست از طرفی که عاشقش شده اند در ذهن خود پرورش میدهند.
نابینایان نیز به جای چشم از گوش خود کمک گرفته و اکثراً عاشق صدای طرف مقابل میشوند: =درست است این نکته شاید برای یه سری افراد بینا شوخی تلقی شود و یا اصلاً اهمیت خاصی نداشته باشد اما برای فردی که از حس شنوایی اطراف خود را میفهمد تأثیری حیاتی دارد=.
یکی از دلیل عاشق شدن نابینایان زود باوری آنها هست.
نابینایان همه را چه همنوع چه مردم عادی مثل خود دانسته وارد میدان میشوند و محبت و خوش برخوردی طرف مقابل نابینایان را زود فریب میدهد.
و اما دیدگاه اکثریت جامعه با ازدواج نابینا با یکدیگر در محیط شهری فقط برای خلاصی از اینکه نکنه یه وقت نابینا ازدواج با اونارو پیشنهاد بدهد موافق هستند و الی حتی بعضی از مسئولان هم با ازدواج نابینا با نابینا هنوز مخالف هستند.
اینجا یه سؤال پیش میاد آیا اون مسؤولی که با ازدواج دو نابینا مخالف هست خودش حاضر است با یه فرد معلول ازدواج کند؟
جواب نه میباشد پس مسئول محترم غلط میکند با ازدواج دو معلول با یکدیگر مخالفت میکند.
س-۷- خانواده ی معلول تا چه اندازه میتوانند در بدبختی و خوشبختی عاشقهای نابینا یا کمبینا تإثیر گزار باشند؟
ج-۷- خانواده های معلول که اکثراً مدعی هستند ما فرزند معلول خود را تحمل میکنیم یاریش میدهیم و .و.و.
اگه یه لطفی کنند در ۳ سال اول ازدواج دوفرد معلول اونارو به قول خودشان تحمل کنند بعد ۴ سال این دو فرد بهراحتی به خود کفایی مییرسند.

البته که ازدواج حق تمامی انسانها هست و معلولان هم انسان هستند و حق دارند با اونی که احساس میکنند برایش همدم خوبی میتونه باشه ازدواج کنند.
س-۸- اصلاً هدف پدر و مادرها از ازدواج افراد نابینا چیست؟
آیا به خاطر پیری یا … قصد استفاده از فرد بینا را دارند که تأکید میکنند حتماً باید با بینا ازدواج کنی؟
=الان که نوکر کم استخدام میکنند=
ج-۸- هدف اکثر خانوادههایی که برای ازدواج فرزند معلول خود، خودشان تصمیم گیری میکنند بهتره بگم یه جورایی سو استفاده از هم فرزند و هم همسر فرزند میباشد.
درست است این جمله منصفانه نبود اما واقعیت این است خانواده های بعضی از معلولان در صورتی معلول خودش هم زبانش کوتاه باشد یه جورایی استفاده میکنند.
س-۹- لطفاً جدی بگیرید:
برای نابینا که مطلقاً قیافه فرد مقابل را ندیده چه چیز میتواند مهم تر واقع شود تا عاضق فرد مقابل باشد؟
آیا اخلاق فرد مقابل؟
آیا نوع تن صدای فرد مقابل؟ =دقت داشته باشید چون نابینا بیشتر از چضم از حس شنوایی استفاده میکند=
آیا جرأت فرد مقابل؟
آیا زرنگی فرد مقابل؟
ج-۹- همه ی اینا میتونه تإثیر داشته باشه و بستگی درد فرد معلول در چه محیطی بزرگ شده و زندگی میکند.
در جواب سؤال ششم به این سؤال اشاره کردیم.
س-۱۰- قابل توجه اونایی که ازدواج کرده اند و حد اقل چندین سال از ازدواجشان میگذرد:
با توجه به عنوان این کامنت دقت داشته باشید:
چرا به دختری که عاشقش بودم =نیمبینا= نرسیدم؟
خوب شد به او نرسیدم چون بچه هامون در میان بچه های دیگر اذیت میشدند!!!
چرا الان هم در بعضی موارد بچه هامون در مکانهای عمومی مانند مدرسه نسبت به دانشآموزان عادی دچار مشکل =نه از لحاظ درس خواندن= میشوند؟
ای کاش سه تا زن داشتم!
ای کاش اصلاً ازدواج نمیکردم!
ای کاش پدر و مادرم با دختری که خودم پسندیدمش رفتار مناسبی داشتند!!
ای کاش در کل فقط به او میرسیدم و هیچ اون وقت موفقتر بودم!
چرا پدر و مادرم با خانم اولم رفتار بسیار خوبی داشتند اما با دومی خیلی سازگار نیستند؟
چرا با این همه موفقیت فقط هوای عشق اونی که عاشقش هستم بر سرم است؟ و چرا با ازدواج با او مخالفت پدر و مادرم را دیدم؟
چرا نباید نابینا به کمبینا یا نابینایی که خودش احساس کرده تفاهم دارد نرسد؟
چرا خانواده ی من که بیشتر از مردم عادی استعداد و موفقیتهای منو میبینند مانند مردم عادی مرا باور ندارند و هنوز برای من محدودیت قائلند؟
الان ۱۶ سال است ازدواجیدم و با مخالفت خانواده ام به خواسته دلم نرسیدم چرا هنوز عاشقم و نمیتوانم عشقم را چه یک طرفه چه دو طرفه باشد از یاد ببرم؟
چرا در جامعه کسی نیست یاری دهنده نابینایان و پیشگام چنین ازدواجهایی شود؟
و هزاران ای کاش دیگر.
موفقیت پسرم را =اول راهنمایی= میبینم از ازدواج رازی هستم.
مشکلات دخترم را که اول ابتدایی میخواند میبینم میگم ایکاش ازدواج نمیکردم تا فرزندم هم این روزگارو نداشت.
رفتارهای خانومم را میبینم در کل رازی هستم.
آیا کسی هست که بیشتر از منو خانومم معاشقه و صمیمیت داشته باشد؟
چرا خانومم منو با این که نابینای مطلق هستم مثل یه فرد بینا حس میکند =که من یه فرد بینا هستم=؟
خانوم من که فرد بینا هست منو بیشتر از خانواده ام درک و تشویق میکند، بهم امید میدهد دستم را میفشارد و حتی میداند قبلاً یکیو میخواستم با من شوخی و زندگی میکند؟
چرا اوایل ازدواجم به خانومم گفتم که من فلان دختر را میخواستم باهاش ازدواج کنم؟
آیا در مقابل خانومم هم واقعیتهای زندگیش قبل ازدواجمان را به من گفت؟ بله.
آیا گفتن یه سری رازهای قبل ازدواج به همسر تأثیر مثبت دارد یا منفی؟
جواب آخرین سؤال یه مقوله دیگری است و نوعی با زندگی شخص اول این پرسشنامه مرتبط میباشد و در صورتی که ایشان کسب اجازه بفرمایند انشا الله در آینده نزدیک بهش میپردازیم.

اوه چه خبره اینجا
من هم مثل خیلی از بچه ها عقیدم اینه که هرکسی بر اساس تواناییهاش و سلایق خودش تصمیم میگیره و ما نمیتونیم دقیقا مشخص کنیم که کی با کی ازدواج کنه
همزبونی و همدلی مهمترین مورده درک متقابل و و و
ای بسا هندو و ترک هم زبان,
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
ربط داشت دیگه چراااا ربط داشت
خخخ

دوستان سلام
با توجه باینکه این بحث کم کم داره از صفحات اصلی سایت یا اول آن دور میشه و همینطور که همه انتظار داریم دیگر بحث خاصی در این مقوله لااقل در این پست انجام نخواهد شد خواستم که از تمامی دوستانی که در این بحث شرکت کردند تشکر کنم و از اینکه بحث با حوصله دنبال شد خیلی خوشحالم.
هدف از این بحث بیشتر اطلاع رسانی بود و تاحدی که در توان ما بود بنظرم این اتفاق افتاد.
فارغ از اینکه تقریبً همه روی این مسأله تأکید داشتند که نمیشود نسخه ی واحدی برای همه پیچید اما نظرهای متفاوتی مطرح شد که هر کس برای نظر خود دلیل خاص خود را داشت.
عده ای ازدواج درون گروهی را قبول نداشتند و معتقد بودند که این اتفاق با مشکلات بسیاری همراه است و عده ای هم ازدواج برون گروهی را نمیپذیرفتند و آنرا دارای مشکلات بعدی میدانستند.
اما گروهی که از همه بنظر من منطقی تر بودن گروهی بودند که با در نظر گرفتن شرایط هردو را قبول داشتند و ازدواج را از دیدگاههای مختلف بررسی کردند.
در کل همه ی دوستانی که در این پست شرکت داشتند بنوعی در جهت پیشرفت فرهنگ و بالا رفتن اطلاعات همنوعان خود قدم برداشتند و این بنظر من از همه مهمتر بود.
دوستان اگر لطف کنند برداشت نهایی خود را از این بحث مطرح کنند برای تکمیل شدن بحث و بینتیجه نبودن آن کارساز خواهد بود.
ضمنً از فاطمه خانم صاحب اصلی پست بخاطر این پست مفیدشان تشکر میکنم و امیدوارم اینچنین پستهایی بیش از پیش در محله مطرح شود.
مرسی

دیدگاهتان را بنویسید