خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یادداشت های یک نابینای دیوانه. این قسمت، تنبلی و بد خوابی!

درود

لذت ببرید از زندگی چون ی غیب الهامی یا شایدم سرکار خانوم الهام غیبی اینطور مایله که من به شما همین اول نوشته، کمی از آمپول لذت بردن از زندگی رو که توی ی سرم تقویتی ریخته شده تزریق کنم، بعد بریم جلو.

القصه و بی غصه خدمت‌تون عرض فرمایم از اون جایی که شیفت من شب ها دیروقت تمام میشه و دیر یعنی ساعت 24 بامداد علیه سلام می رسم خونه، مشکل خواب دارم. یعنی در واقع دو سه ساعت اولی که میرسم خونه رو نمیتونم بخوابم و ساعت سه ی نصف شبم که خوابم میبره، باعث میشه از اون طرف هم خواب رو به همراه رخت و تختش سفت و رفت و مفت بغل کنم و بی خیالش نشم مگر اینکه آقاهه در گوشم اذانی چیزی بخونه از مسجد یا حسینیه ی اون طرف تا مگر اینکه بفهمم و بیدار بشم که ببینم که ظهر خودشو پهن کرده روی تمام شهر از جمله من و منم بی خبر خوابیدم مث ی خرس قطبی تو زمستان.
نخیر. بچه مدرسه ای ها، کارمند ها و دانشجو ها و کلا آی اون هایی که به خواب صبح خعلی خعلی علاقه دارید! اصلا هم فکر نکنید ای کاش مث من بودید که دردسر بزرگی هستش فجیعتر از ظهر و پهن و رخت و خواب و تخت و مفت و سفت و رفت! من وقتی ظهر تازه ساعت دوازده تشریف نحسم رو از دنیای خوابالو ها به دنیای نا خوابالو ها میارم، باید صبحانه درست کنم بخورم؟ شایدم ظهرانه یا همون نهار شما که البته واسه من عجله ای، میشه نصفالنهار چون که با عجله درست می کنم و سریع و فالفور! جیم جلدی جیم جیم.
خوب. این از جا پا شدن و دستو صورت شستن و موبایل چک کردن و ساخت و پاخت نهار و خوردنش و جمع کردن کثیف کاری هاش و شستن ظرفهاش از دوازده یا دوازده و نیم ظهر تا خود یک و نیم، وقتمو میگیره. بعدشم که حتما میخوام ی دوش مشتی مندلی نه سیخ داره نه صندلی که اینجا البته دمپایی رو منظورمه، بگیرم تا بلکم مو هاییم که هر روزه بطور مداوم و استقامت وار و فرسایشی ای علاقه به چرب شدن و تأمین روغن نمیدونم کجا رو دارند رو تمیز کنم و بعدشم حتما اصلاح صورت، و این میشه که من می بینم ساعت شده سه و دوباره باید برم سر کارم محل کارم و تا دوازده شب بیرون باشم که بعدشم دوباره چرخه ای که واسه شما توضیح دادم تکرار بشه.

و آیا میدونید؟ این چرخه ی رفتن سر کار، برگشتن به خونه و الافی و خواب، بعدشم بیداری و به هیچ کاریت نرسیدن و دوباره رفتن به سر کار، شما رو به ی آدم کوکی تبدیل می کنه که نه مهمانی میری، نه با دوستاتی، نه گردش، نه تفریح، نه سایت، نه برنامه ها و پادکست های صوتی خوب خوب، نه مطالعه ی کتاب، نه بازی با بچه ها، نه هیچی دیگه. فقط کار و کار و کار! این با اون فلسفه ی لذت بردن همیشگی از زندگی که من باورش دارم خیلی فاصله داره و وقتی اینا رو توی ذهنم مرور می کنم، می بینم باید روشم رو هر طور شده عوض کنم. من باید همون مجتبی خادمی شاد و شنگول و حبه ی شنگول سابق بشم. همون که همیشه شاد بود، ی کامیون انرژی مثبت داشت، سر به سر همه میگذاشت، بیشتر از همه ی هم محلی ها پست می فرستاد، به کار های سایت و ایمیل های بچه ها زود زود جواب می داد، همون مجتبی که قصد داشت فرانسه یاد بگیره، همونی که یکی دو تا از دروس اولیه ی فرانسه رو هم شروع کرده بود، همون که توی زمان دانشجویی از زمان های اتلافی توی اتوبوس واحد هم برای گوشیدن به کتاب استفاده می کرد، دقیقا همون موجود پول در بیار و درس خون و لذتجوی سابق!

اینه که نوشتم تا هم ی کمی سبک بشم، هم مقدمه ای واسه آمدنم به محله باشه و هم از شما واسه تجربه ی ی زندگی بهتر، راه حل بخوام. با توجه به برنامه ی روزانه ای که از خودم واستون نوشتم، چه پیشنهاد هایی توی ذهن‌تون هست که واسه شما یا دوست‌تون کارساز بوده و الان میتونید واسه من بنویسید؟

خوش باشید و برقصید و لذت ببرید از زندگی!

پینوشت1:

همه ی کامنت ها رو میخونم و جواب میدم.

پینوشت 2:

هرکی تجربه داشته باشه و نگه واقعا نامرده.

پینوشت3:

تجربه داشته باشی و نگی، با سرنوشت من بازی کردی و خوب ون سرنوشت من اسباب بازی نیست، اگه به این کارت ادامه بدی، منم مجبور میشم از موبایلت، ماشین حسابت و کامپیوترت واسه بازی استفاده کنم!

امضا، مجتبی خادمی. خخخ!

۵۶ دیدگاه دربارهٔ «یادداشت های یک نابینای دیوانه. این قسمت، تنبلی و بد خوابی!»

خب فکر کنم اولولولولوولللوووووووللللللووول،!
از نظر من که اگه بخوای یه حقوق ثابتی داشته باشی همین منوال رو حد اقل تا وقتی که یه کم وضع اقتصادیت بهبود پیدا کنه، باید طی کنی!
اگه هم که مطمئنی که کلاسهای خصوصیت کفاف خرجو مخارجتو میده و دخلت با صرفت با هم جور در میاد که کارو رها کن!
که فکر میکنم اینطوری نبوده که رفتی سر کار دیگه!
کلا به یه نتیجه رسیدم اگه آدم بتونه با علم و خلاقیت و مهارتهای خودش کار پیدا کنه خیلی بهتر ازینه که زیر دست کارفرما و کلی دنگ و فنگ دیگه باشه،
ولی خب خیلی وقتا آدم مجبوره!
در آخر ممکنه عادت کنی و ساعت خوابت تنظیم بشه،
یعنی زودتر خوابت ببره!
به هرحال امیدوارم اون رضایت از زندگیرو به دست بیاری به طور صد در صد،

ایول! واقعا منم از کاری خوشم مییاد که آزاد باشه. اگه سرمایه داشتم، ی کار آزاد نون و آب دار دستو پا می کردم ولی الان هم کار می کنم تا اون سرمایه ی مورد نظرمو به دست بیارم.
به قول شاعر که میگه خدا کنه خوابم نبره ولی من میگم خدا کنه خوابم ببره. خخخ

درود. شرمنده که دیر به محله میام سرم خیلی شلوغه که تو یه پست کامل توضیح میدم. ولی بذار بهت بگم من چه طوری خوابمو تنظیم میکنم. یعنی هر وقت بخوام بخوابم ولی خوابم نبره, اول میرم یه دوش آب گرم میگیرم بعدش غذا میخورم و بعدش هم یه دوغ از اون مرغوباش میخورمو میرم لا پتو دیگه نمیدونم چه طوری خواب میرم.
برنامتو جوری تنظیم کن که تا ساعت ۹ بیشتر خواب نباشی.
فکر کنم شربت بتادین بود نمیدونم یه چیزی تو همین مایه ها بود که وقتی میخوری خوابت میبره.
کامنت خانم مظاهری هم یه لایک گنده میکنم و میگم با این همه اگه خوابت تنظیم نشد از افزونه ی تنظیم خواب استفاده کن که بی تردید جواب خواهد داد.
اصلاً کار این افزونه جوری هست که وقتی بهش گفتی میخوام بخوابم یهو بیهوش میشی در لحظه.
خواستی بگو تا لینک دانلود بدم البته به شرط اینکه.

درود. اول بگم که هرچی خواستم پست را بپسندم نشد که نشد روی لینک من این پست را میپسندم چند بار اینتر زدم دکمه اف۵ را هم زدم ولی نشد و همیشه این اتفاق میافته. کلا لطفا بیشتر و صراحتا درمورد اشکالات سایت توضیح بدید. دوم اینکه شاید تغییر ساعت و شیفت کاریت مؤثر باشه مثلا شیفت صبح بری سر کار. آخه یکی به این آدمای حسابی یا ناحسابی بگه این چه جور تنظیم ساعت کاره. دیگه حد اکثر تا ساعت۱۰ شب باید کارمند سر کار باشه. تو زمستون ۱۲ شب یا صبح میدونید یعنی چه؟ به هر حال ببین میتونی ساعت کارتو عوض کنی یا نه. مطالب زهره بانو را هم میپسندم.

خوب عمویی باید در مورد اشکالات سایت بگم که لایک ها همون موقع نشون داده نمیشه ولی یک بار که بزنی لایک شما ثبت میشه. اگه دیدی چند بار زدی و ثبت نشده، واسه اینه که ی بار زدی ثبت شده، بعد دوباره زدی که از حالت ثبت در آوردیش. پس کافی هست ی بار لایک بزنی و مطمئن باشی که ثبت میشه. چند وقتی بود روی بهینه سازی سایت و سرعتش کار می کردیم که امیدواریم وضعیت بهتر شده باشه.
شیفت کاری من هم متأسفانه تغییر پذیر نیست فعلا.
مرسی که هستی!

سلام . . . فکر می کنم اگه ساعت شیفت کاریتون بشه که تغییر کنه که خیلی خوبه ولی احتمالا امکانش نیست بنابرین دومین راه حل تنظیم وقت خوابتونه مثلا همین که به خونه میرسید سعی کنید نهایتا تا نیم ساعت بعدش بخوابید خب اگه مشکلات حل نرفت که دیگه انگاری میشه رو رها کردن شغلتون اگه براتون مقدوره فکر کنید اینجوری بهتر تر تر بنظر میرسه

سلام
خب منم متاسفانه با خواب شب همیشه بیگانه بودم و خواب صبح را بیشتر دوست دارم
اما سعی کن که همون ساعت که میرسی یه دوش بگیری و زود بخوابی و تا ساعت ۹ صبح بیشتر طول نکشه خب اولش کمی سخته ولی بعد بدن کم کم عادت میکنه
صبح هم شاگرد خصوصی بگیر تا کمی وضع اقتصادیت بیشتر بشه
بعد که وضع کمی خوب شد به خودت بیشتر استراحت بده
اما تو حیفی که وقتت بیشتر به خواب بره صبح وقت تلاش هست و اگر زرنگ باشی که میدونم که هستی میتونی خوب پول در بیاری.

سلام. یقینا اگر امکان تغییر ساعات کاری وجود داشت تا الان انجام داده بودید. تنها راهی که به فکرم میرسه تنظیم خواب هستش. هر انسان سالمی نیاز به هشت ساعت خواب داره یعنی یک سوم شبانه روز. پس اگه بتونید ساعت یک به خواب برید و ۹ صبح بیدار شید، ابدا مشکل کم خوابی نخواهید داشت. برای خوب خوابیدن باید کمی تلاش کنید. اول، قبل خواب ابدا فعالیت سنگین نکنید. دوم، مثلا دوازده و نیم برید به رخت خواب و حتی اگر به خواب نرفتید به هیچ عنوان از جاتون بلند نشید. اونقدر دراز کشیده باقی بمونید تا خواب بیاد سراغتون. حتی اگه روزها و هفته های اول ساعتها توی رخت خواب بیدار بودید بازم از جاتون به هیچ عنوانی بلند نشید. سوم، قبل خواب غذای سنگین نخورید. چهارم، وقتی دراز کشیدید چشمها رو ببندید و سعی کنید ریلکس شید. یعنی سعی کنید آروم آروم اعضای بدنتون رو شل و رها کنید و هر لحظه آرامش و شلی رو به خودتون تلقین کنید. در پایان اگه این روشها فایده نداشت، به پزشک مراجعه کنید و با توصیه اون، قرص خواب برای مدتی مصرف کنید تا خوابتون تنظیم شه. از نظر من خواب بودن توی صبح درد بزرگیه. امیدوارم بتونید زندگیتون رو از نو سامان بدید.

سلام.
اولش بگم که من هم با سایت مشکل دارم و نمیتونم لایک بزنم و با هر مرورگری هم که میام نمیشه که نمیشه و لایک نمیزنه, بعدش هم بخشهای کتاب و کتابهای صوتیی سایت چی شدن؟؟؟؟؟؟
ببخشید که اینها را اینجا پرسیدم چون حسابی گیج شدم توی سایت.
من هم بیشتر وقتها دیر میخوابم ولی فقط اوایل بود که دیر بیدار میشدم اگر یه مدتی تلاش کنید و زود بیدار بشید دیگه عادت میکنید چون من خودم هم این مشکل را داشتم و الان هر چه قدر هم دیر وقت بخوابم دیگه ساعت ۹ بیدار میشم.
کامنت خانوم مظاهری را هم لایک میکنم.
موفق باشید در این جنگ با خواب.

سلام بر خادمی رئیس بزرگ
شرایط زندگی آدمها با هم متفاوته برای همینم بنظر من راه حلهایی که برای کسی کاربرد داره فقط میتونه منحصر به همون فرد منطبق با شرایط زندگی، جسمی و روحی، و اوضاع و احوال اون فرد سازگار باشه، اما چون گفتی هرکی تجربه داره نگه نامرده، من با اینکه مرد نیستم ولی دوست ندارم نامرد باشم پس تجربه خودمو میگم
اوضاع من پارسال به این قرار بود که ۶ صبح میزدم بیرون و ۱۱ شب برمیگشتم خونه؛ البته این اوضاع زجرآور فقط چند ماه طول کشید ولی به اندازه چند سال داغونم کرد… حدود یک ساعت و نیم برای رفت و همین میزان هم برای برگشت در مسیر صرف میشد که فرصت خوبی برای کتاب گوش دادن و درس خوندن بود. تایم ناهار و نماز ۱ساعت و ربع بود که میشد برای نوت برداری و مرور مطالب ضروری و رفع اشکال ازش استفاده کرد. البته من حین کارهم اجازه گرفته بودم و فایل های صوتی زبان گوش میدادم. اینترنت بسته خریده بودم و برحسب موقعیت و ضرورت توی اتوبوس و تایمهای استراحت به صفحه های شخصیم و گروه های اجتماعی مجازی سرکشی میکردم میخوندمشون و می نوشتم و …
از ساعت خوابم کم کرده بودم و ارزش هر لحظه را درک میکردم
صبحانه لقمه درست میکردم و توی اتوبوس میخوردم چون واقعا فرصت نداشتم ولی ناهار و شام سرکار میدادن
آخر هفته ها کل لباسهامو میریختم توی ماشین میشستم و اتو میکردم ولی گاهی جمعه ها هم کار بود و کار سخت می شد شبانه میشستم و فردا شب اتو میکردم …
شبها وقتی میرسیدم خونه دوش و انجام کارهای خرده ریز خانه ۱۲ به بعد خواب تقریبا مثل جنازه از دار دنیا فارغ میشدم
نمیدونم به کارِت میاد یا نه ولی اینم تجربه من بود امیدوارم به دردت بخوره

خیلی خوب بید روشنک عزیز. حس و حالی که بهم دادی مث حس اینه که میدونی اگه تو امتحان سختی رو داری میخونی، یکی دیگه هم بوده که همین امتحان رو خونده و اتفاقا نمرده! پس منم میخونم و میرم جلو نه به این امید که تا آخر عمر کارمند بمونم. امیدوارم به روزی که بتونم شغل آزاد مورد علاقه ی خودم رو داشته باشم! واسه این موضوع هم تلاش خواهم کرد شدید. الانم کامنت نباید زیاد بنویسم. باید برم بخوابم که به زود خوابیدن عادت کنم. آخه تازه از سر کار رسیدم.

دادا سلام!هر چند که خودت استادی ولی من فقط تجربه خودمو میگم
من اگر بتونم در طول روز و تا حدود ۱۲ شب که میخوام بخوابم خودمو واقعا خسته و داقون کنم که خب هیچ!راحت میگیرم میخوابم!ولی اگر نتونم این کار رو بکنم واقعا شبها موقع خواب با مشکل رو به رو هستم!
لذا اینکه سعی میکنم واقعا در طول روز فعال باشم.
و مطلب دیگه اینکه وجدانا من هر ساعتی بخوابم حتی اگر ۱ یا ۲ یا ۳ شب هم بخوابم دیگه نهایتا تا حدود ۱۰ از خواب بیدار میشم! یعنی نمیتونم بیشتر بخوابم!هر کاری میکنم نمیشه!نمیدونم شاید ریتم بدنها با همدیگه متفاوت باشه.و بحث دیگه هم اینکه من بارها شده مثلا خواستم سر ساعت معینی از خواب بیدار شم!این امر رو بیشتر زمانی که تهران دانشگاه شهید بهشتی بودم و مثلا یه مسئولیت و یا یه برنامه و یا یه مورد حساس رو قبول میکردم خیلی برام اتفاق می افتاد!باور کن من اگر ساعت ۳ شب هم میخوابیدم و مثلا قرار بود ساعت ۷ صبح از خواب بیدار شم قبل از اینکه ساعتم زنگ بخوره از خواب میپریدم! بلند میشدم و ساعتم رو نگاه میکردم میدیدم مثلا ۲ دقیقه به ۷ هست!خودم کف میکردمها ولی به عینه برام اتفاق می افتاد!
در مجموع من گمان دارم اگر بتونی یه طوری تنظیم کنی که وقتی از سر کار میآیی دیگه بخوابی مثلا حدودا تا ساعت ۸ و حالا یه طوری تنظیم کنی که بتونی یه چرت نیم ساعتی یا ۴۵ دقیقه ای هم ظهرها بزنی واقعا خیلی مطلوب خواهد بود.
یعنی اینقدر در طول روز از بدنت کار بکشی که وقتی رفتی برای خواب و افتادی دیگه بری که رفتی خیلی خوبه!واقعا این به نظر من خیلی تاثیر گذار هستش!هم در راندمان بدن و فعالیتهای روزمره و هم در اینکه کلا جلو می افتی دیگه!
حالا باز شاید دوستان نظرات بهتری داشته باشند!قربانت! یاحق

ایول مصطفی. تجربیاتت جالب بود. خصوصا با اون قسمت که گفتی دو دقیقه زودتر بیدار میشدی حال کردم. منم توی دانشگاه اصفهان اینجوری شدم ولی به مدت محدود و ندونستم چرا این خصوصیت زود بیدار شدنم سریع از بین رفت.

سلام…لذت میبریم از زندگی…(لبخند)
من که فکر میکنم بهترین راه حل اینه که با الهام غیبی ازدواج کنید همه چیز حل میشه..خخخ
این کوکی شدنو واقعا قبول دارم…
کار ثابت داشتن با تمام مزایایی که داره فکر میکنم تنها عیبش اینه
منم همیشه دنبال تجربه های جدیدم تا از روزمره گی بیام بیرون
همین تصمیمی که گرفتید خودش راه حلشه دیگه
من ۵ – ۶ ساعت توی طول شبانه روز میخوابم….کمبود خواب هم ندارم…اما وقتی بیکار یه جا بشینم زودی خوابم میبره…جلوی تلویزیون…توی بی آر تی…حتی روی صندلی محل کارم…سعی میکنم یه کاری دستم باشه تا خواب آلو نشم…مثل بافتنی بافتن و گوش دادن به رمانهایی که از اینجا دانلود میکنم…یا اومدن توی محله و خوندن مطالب قشنگ بچه های محله.
حالا نرید زیرآب بزنید به رئیسم بگید…خخخخ
بیشتر مطالب بچه رو میخونم هرچند خیلی کم کامنت میزارم.
امیدوارم که مثل قبل باشید ما هم زیاد ببنیمتون هرچند پا قدم ما نیفتاد به سایت…خخخخ… از وقتی اومدیم خیلی ها مثل قبل حضور ندارند.
خوب و خوش باشید همیشه

سلام. چه خوب که لذت می بریم از زندگی!
شکلک لبخند متقابل.
الهام غیبی مهریه ی بالایی داره و فکر نکنم زیر فشار روانی این مهریه بتونم دوام بیارم چه برسه زیر فشار مالیش.
از کوکی شدن و بودن و ماندن متنفرم!
در ضمن، حق سکوتم رو بده تا نرفتم پیش رییست لوت بدم!
ببین سارای، مطمئن باش پا‌قدمت خوبه فقط هرکی رفته خودش اینجا رو از دست داده. اینجا برای تربیت و رشد همه ی ما ساخته شده. بعضی ها وقتی به رشد کافی رسیدیم یا اون چه نیاز داشتیم رو از اینجا گرفتیم، بیخیال اینجا میشیم و بعضی ها هم به این گوشکن کوچولو تا ته خط یار خواهیم بود. اصلا شاید باورت نشه ولی زحمت کشیدن برای اینجا هم به من و هم به خیلی های دیگه که اینجا فعال هستند انرژی میده.
لذت ببر از زندگی در حدی که منفجرش کنی!

درود بر آقا مجتبی! قدم اصلی رو که همون تصمیم به تغییره خودت برداشتی که عالیه، عالی! و من فقط میتونم با تمام انرژی مثبتی که دارم برات آرزوی موفقیت کنم.
راستش دنبال یه فرصتی بودم ازتون تشکر کنم، ولی خب نبودی اینجا. این نرم‌افزار zdictionary که گذاشتی خیلی برای من خوب بوده، خیلی! هر یه لغتی که توش سرچ میکنم همراه با یه آرزوی خوبه برای شما، و یه خدا بیامرزی درست حسابی برای مادر عزیزت. و نکته اینجاست که شاید روزی پنجاه تا لغت میزنم!
موفق باشی…

مرسی ولی شاید باورت نشه یا اون دیکشنری رو من نگذاشتم، یا توی ی سایت دیگه دیدی یا اگه اینجا هست نمیدونم چه کسی گذاشته و اسمش هم جستجو کردم که خودمم استفاده کنم پیداش نکردم! خخخ بالاخره دست هرکی گذاشته درد نکنه یا من یا هرکی دیگه و خوشحالم همین که مشکلی از مشکلات یکی از همنوعان برطرف شده واسه من خودش ی دنیاست!

سلام.
ببین بچه جون.
از امشب ساعت یک زنگ بزنم بیدار باشی با کمربند میام سراغت، صبح هم ساعت ۹ زنگ میزنم خواب باشی با پارچ آب یخ بالا سرتم. افتااااااد!؟
اینم راه حل. نخواستی همون فالفروشی که قرار بود انجام بدی رو شروع کن از سر کارت بیا بیرون خخخ.

تو خیلی ظلمی. میدونستی؟ ولی شاید این ظلمت واسه من رحمت بشه پسر! فقط مشکل اینجاست که تو خودت دوازده ظهر زودتر بیدار نمیشی خخخ
در ضمن، فال فروشی فقط توی تهران درآمد داره که من تهران نیستم.
اینجا اصفهان فقط میتونم خواننده بشم. مطرب!

هیچ راهی نداری خادمی. افتادی تو روزمره گی… روز مره گی ام واس آدمی مث تو یعنی مرگ… خب من جای تو باشم دو تا راهکار جلو روم میبینم:
۱- بیمیرم
۲-یه تنوع هر چند کوچیک تو زندگیم بدم… چه میدونم… این تنوع میتونه هر چیزی باشه… من تو اینطور مواقع خودما لوس میکنم واس خودم… میرم بازار و یه هدیه ی خوشگل واس خودم میخرم… یه دستبند یا انگشتر مسی مثلاً… یه پارک میرم… یه سینمایی تئاتری گالری یی موزه ای چیزی میرم… بعد که شاد شدم شروع می کنم به انجام کارایی که دوس دارم… یه راهکار دیگه ام داره… یه دختر بجور که سحرخیز باشه… میتونه دانشجو باشه… واس ازدواج نه آ… واس رفاقت… بعد ازش بپرس: عزیزم، تو صبحا چه ساعتی بیداری گلم؟ میگه شیش مثلاً… بعد تو میبینی که از فرداش انگار که توت ساعت کوک کرده باشن مث خروس سر ساعت شیش بیداری… این اصلاً شوخی نبودا…
خلاصش که مشکل اساسی تو بیخوابی و پر خوابی نیس… مشکلت روزمره گیه… افتادی رو دور باطل…تو باس ببینی هر روز یه قدم از روز پیشت جلوتر بودی… حالا نیمیبینی… این انگیزه هاتا ازت گرفته و بصورت ناخودآگاه برای فرار از این معضل به خواب پناه بردی… تصمیمای کوچیک بگیر و دس بجنبون… قبل از اینکه تبدیل به مرداب بشی… آب اگه راکد بمونه می گنده هاااااااااااا… از من گفتن… از شوما ها نشنیدن…

از ندیم و قدیم جان شنیدم که میگفتن که خواب ظالم به از بیداریست خخخخ
ببم جان فک کنم اگه تا ساعت ۴ بعداز ظهر بخوابی بسی نیکوترست خخخ
در ضمن نمیدونی سایت بدون مشتبهی که اشتباهی سند اینجا به نامش خورده بود چه کیفی میده .
برو به خواب برس و سایتو حیا کن خخخ چی میگن رها کن .
مشتبهی دلت جاهای دیگس . راستشو بگو چی توی مخت میگذره .
اینجا دیگه حال خوشی بهت نمیده ؛که اگه میداد خوابو مابو به سقف میدوختی و چار چنگولی به سمت اینجا پرواز میکردی .
برو جانم . همه داغونیم همه مزه تلخ تکرار روی ریلهای موازی روزها رو میدیم .
چی بگیم به تو ای کلک هاهاها

هه بابابزرگ جونم، کچایی نیسی؟!
قرار شده من دیگه خیلی توی سایت باشم!
کور خوندی بخوای منو با اقتدار پدربزرگیت از مسند قدرت به زیر بکشی و همه ی اموالمو قارت کنی!
من درسته که از غرش های رعدیت می ترسم ولی هرچی نباشه، کم هم الکی نیستم!
دیگه نمی خوابم، دیگه تصمیم دارم نه که معتاد فضای مجازی بشم ولی فضای مجازی رو مثل جنبه های دیگه ی زندگی قبول کنم و باهاش همراه باشم.
چهارتا مث خودت با تجربه که اینجا هستید، به من و امثال من که مثال بارز “تا پخته شود خامی” هستیم، انرژی و انگیزه و از این خرتو پرتا میده.
گفتم خرتو پرتا، نصف شبی یاد شخصیت پیرمرد خنزر پنزری توی بوف کور صادق هدایت افتادم ترسیدم یی هو!
خدایا بخیر کن!

سلام مدیر. دلمون برات تنگ شده بود. ای کاش حد اقل روزی یهبار به سایت سر میزدی. ای کاش. خیلی ناراحتم خیلی. من برای پایاننامه ام یه پست زدم و از همه خواهش کردم جواب بدند. و پیش خودم فکر میکردم از بین هزاران بازدید کننده من میتونم پنجاهتا پر شده تحویل بگیرم. اما متاسفانه زیر ده نفر منو کمک کردند. این بود اتحاد؟ آره. اگه اتحادمون این نبود مجلس مارو چیز فرض نمیکرد. فرمی که من گذاشتم کاملا مناسبسازی شده بود. من توضیح کامل برا پر شدنش نوشتم. اما حیف. ای کاش من توهم بیجای همیاری رو نداشتم که موضوع خودم رو روی محور نابینا قرار بدم. خودم کردم که لعنت بر خودم باد. اما هر کی اینو خوند بدونه. عدم اتحاد دودش تو چشم همهمون میره. یا علی.

سلام
والا چی بگم؟!
من سعی دارم دیگه باشم و خیلی هم باشم.
خیال میکنی از این حمایت نکردن ها واسه خود من پیش نیومده آیا؟
همینه.
تا میآییم بسازیم، باید خیلی اشک و خون توی این راه بریزیم عزیز.
تحمل باید کرد و مستمر و با استقامت باید بود تا فرهنگی، جامعه ای، ساخته شود.

سلام مجتبی من هم ساعت ۱۲ میخوابم ۵ نیم بیدار می شم عادت کردم تو هم
این کار را بکن از سر کار اومدی بگیر بخواب حتی خوابت نبرد
گوشی تو روی زنگ بذار از خودت دور کن تا مجبور بشی از خواب بیدار
بشی سعی کن عادت کنی ۷ بیدار بشی بری یه نون بگیری
این کار را ۱ ماه تکرار کن میبینی همون مجتبی شدی
راستی یه دارو هست به نام ب . ق گرفتی چی گفتم؟ خخخخخ
اون را بخوری مشکلت حل میشه خخخخخ

سلام. به نظر من انگیزه همیشه بزرگترین محرک بوده و هست. اگه کارت داره ازت انرژی زیادی میگیره که همینطورم هست، برنامه ریزی برای کاری که میخوای انجام بدی رو حتما در نظر داشته باش. بدون که فردا صبح قراره بیدار بشی و چیکار کنی نه این که فردا در موردش تصمیم بگیری یا فکر کنی. اگه این اتفاق بیفته مطمئن باش نه ساعت لازم داری و نه اون پیشنهاد دختر دانشجو رو. من خودم یه عادت بدی دارم که تا گیج خواب نشم همش میخوام یه کار تازه ای انجام بدم و عملا خیلی وقتا اونقدر که انتظار دارم جلو نمیرم. برنامه ریزی که باشه راحت به موقع میخوابی و فردا هم با هدف کوتاه مدت مشخصی تحریک به بیدار شدن میشی. موفق باشی رفیق.

دقیقا زدی تو خال!
منم همینم. وقتی خوابم نیاد، تا جایی که میشه اینقدر خرده کاری می کنم تا خسته شم.
این ایجاد انگیزه قبل از بیدار شدن رو موافقم شدید.
مهم اینه بعد از این همه پیشنهادی که توی کامنت ها گرفتم، مرد باشم بهشون عمل کنم.
و میدونی قضیه چیه؟
این مرد عمل بودن رو نه توی هیچ کتابی نوشتند و نه راهی واسه بودنش هست.
غیر از اینکه خودم بخوام و ایجاد تحول رو عملی کنم، هیچ چیز یا هیچ فردی نمیتونه منو به این سمت سوق بده.
اینجاست که دیگه اگه پیشرفت نکنم، یعنی من خودمو عمدا زدم به خواب، و وقتی هم خودم خودمو به خواب بزنم، هرکی هرچی بلند هم منو صدا بزنه، از خواب ساختگیم بیدار نمیشم.
تمرین می کنم که خودم بخوام که مرد عمل به این چیزایی که گفتی باشم!

دروووووووود.
چه طوری مجتبی؟ خوش حالم که خوش حالی. راستش منم حرفای شهروز رو لایک میکنم. اگه بتونی ساعت ۱ بخوابی و ۹ هم بیدار شی خیلی سره حال تری. من بعضی وقتا ساعت ۱۲ بیدار میشم. اصلا سر حال نیستم.
این جمله معروف که دیگه ورد زبون همه شده.
لذت ببر از زندگی.

سلام اولا سعی کنید از شرایط فعلی تونم لذت ببرید اگه چیز لذت بخشی تو محل کارتون نیست خودتون برای خودتون لذت آفرینی کنید. برای محل کارتون انگیزه پیشرفت ایجاد کنید. شاید تو همین محل کار فعلی شما هم بشه راهی برای پیشرفت بیشتر پیدا کرد. به نظر میاد یکی از دغدغه های شما پیشرفت و دغدغه دیگتونم بچه های نابینا هستند آیا نمیتونید تو محل کارتون کاری انجام بدید که منافع بچه های نابینا رو تأمین کنه؟ مثلا تولید یه وسیله جدید یا مناسب سازی یه وسیله یا خیلی چیزای دیگه که حتما به ذهن خودتون میرسه. شاید حالا شما تو محل کارتون تازه کارید و چون مدیران شناخت درستی از شما و بخصوص نابیناییتون ندارن اون جایگاهی که دلتون میخواد براتون فراهم نباشه ولی با توانمندی شما مطمئنم به هر جایگاهی که دوست داشته باشید میرسید. درسته که شما دنبال کار خویش فرمایی هستید و الآن به خاطر شرایط اینجا کار میکنید ولی سعی کنید به محل کار فعلی تعلق خاطر داشته باشید تا زمانی که سر کار هستید بهتون سخت نگذره.
دوما فکر کنم وقتی میرید بخوابید زیادی فکر میکنید. باید سعی کنید فکرتونو آزاد کنید. به هیچ چیز فکر نکنید تا راحت بخوابید. شبای اول سخته ولی با تمرین میتونید. بجای فکر کردن تصور کنید کنار دریا ایستادید دارید موجهای دریا رو که به پاتون میخوره حس شون میکنید بعد صدای هر موجو از اون ته که میاد دنبال کنید تا برسه به ساحل این کارو تو ذهنتون به قدری تکرار کنید که خوابتون ببره. با تصور دریا تمام فکرهای منفی و مثبت از شما دور میشن و شما خوابتون میبره البته به شرط اینکه فقط روی موجها تمرکز کنید نه با دریا خاطره بازی کنید که تا صبح غرق خاطرات تون بشید. امیدوارم همیشه شاد موفق و سربلند باشید.

سلام مدیر
امروز که خوب بیدار شدی.
خب به نظر من سعی کن دوازده و نیم دیگه برو تو رختخواب و بدون فکر کردن به چیزی سعی کن بخوابی.
ببین گوش دادن به کتاب صوتی هم مؤثره به شرطی که مستقیم و بدون گوشی گوشش بدی و هر وقت خوابت برد هم دیگه مهم نباشه.
تمدد اعصاب برای تو که تنها زندگی میکنی خوب نیست و اصلا برای قبل از خوابت پیشنهادش نمیکنم سعی کن با صدا بخوابی و اون وقته که خوابت میبره در ضمن اگه به چیزی گوش میدی ادامه دار نباشه که تا صبح برات بخونه.
ساعت هشت هم بیدار شو و خودتو سرگرم کن.
حتما قبل از رفتن به محل کارت یه سر به بیرون بزن و یه کم خیابون گردی کن و به کارات برس.
دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه آهان خوشحالم از برگشتنت و امیدوارم به زودی بیشتر پیشمون باشی.

سلام مجتبی!
آخ گفتی! زندگی نکبتبار منم یه چیزی تو همین مایههاست با این تفاوت که من میتونم تو کارم خلاقیتهای مختلفی داشته باشم که باعث بشه از زندگیم و کارم راضی باشم.
میام خونه انقدر خستم که هیچ کاری نمیتونم بکنم. صبم که تا صبحونه بخورم و یه خرده اینترنتگردی بکنم میشه ده و نیم و من باید راه بیفتم. تنها کاری که میشه کرد اینه که صبحها زود از خاب پاشم تا شبَم از خستگی خابم ببره.

سلام مجتبی جان
از نوشته هات خوشم اومد، اصلا الان سایتتو اضافه میکنم تو بوک مارکم و وقتای خالیمو با نوشته هات پر میکنم.
ضمنا من وقتی خوابم نمیبره یه کاری میکنم خوابم ببره و از اونجایی که اون لحظه رو یادم نمیاد واقعا نمیدونم چه کاریه، ولی خوابم میبره
مرسی که هستی
انرژی خوبی میدی
راستی دستت هم بابت نرم افزارت درد نکنه هم جالب بود و هم مفید
متشکرم

دیدگاهتان را بنویسید