خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یادداشت یازدهم آبان 90

هفته پیش مدیر آموزشگاه نابینایان شهید احمد سامانی, به مناسبت بیستو سه ی مهرماه, به تمام کارمندان مدرسه, هدیه داد. یکی از آن بلندگو های همراه حافظه خوان نسیب من شد که نمونه اش را قبلاً در یک حرکت انتحاری به علت اُوِر شارژ سوزانده بودم. اُوِر شارژ یک چیزایی توی مایه های اُوِر دوز میمونه. منظور شارژ زیاده. شارژ بیش از حد. افتاد یا بازم بگم؟! دست آقای جباری درد نکنه که فکرش اینقدر خوب کار میکنه و مثل مسولین بهزیستی نیست که به نابینا ها مداد رنگی یا میوه خوری یا کیف های عهد اتیق بنجل توی انبار مونده رو به اسم هدیه بهت بندازند با هزارتا منتی که چاشنیش می کنند.

امروز هم روز خوبی بود. چون دیروز بخش اول کتاب فرانسه رو که اسکن کرده بودم و یکی از لیسانسه های فرانسه که خانم خیلی محترمیه واسم تصحیح کرده, به خط بریل چاپ کردم و امروز که فرانسه داشتیم, کتابم رو بردم سر کلاس و از روش خوندم. فرشاد دوستم خیلی کمکم کرد. حروفش تقریباً با انگلیسی یکیه با اندکی تفاوت. دست دانشگاه اصفهان, آقای هادیان و همکاراشون هم درد نکنه که با فراهم کردن چاپگری با قابلیت چاپ متن به خط نابینایی, ما رو یک گام دیگه به استقلال نزدیک تر کردند.

از طرف دیگه بعد از ظهر با سه تا از بهترین دوستام: فرشاد و حسن و محمد که یکی از یکی گل ترند, رفتیم بیرون و به همراه کلی خنده و تفریحی که همراهمون بود, من ادکلن لالیک رو به قیمت … خریدم. قیمتش رو نگم بهتره. چون شاید بهم بخندید. بگید بهم انداختند. ولی من جا نمیزنم. اصلاً میگم. اگه  دو برابر قیمت هم بهم فروخته باشند مهم نیست چون باور من اینه که برای رفاه و علایقم و در واقع برای خود خودم هرچه خرج کنم کم کردم. ادکلن کلینیک را هم که اصلاً گیر نیاوردیم. هپی کلینیک و کلینیک تقلبی بود که باب کار ما نبود. البته یکی از اون تقلبی های خوب که به اصل نزدیک تر بود رو به قیمت پنج هزار تومن در سایز پانزده میل خریدم. لالیک صد میل رو هم پنجاه و پنج هزار تومن خریدم.

دیگه جونم براتون بگه که احتمالاً قراره از همین هفته جمعه ها توی رادیو نابینایان ایران برنامه داشته باشم. شما هم اگه میتونید بفرمایید. این گوی و این میدان. اون هایی که عاشق برنامه سازی بودید و نمیدونستید از کجا شروع کنید, اینجا همون جاییه که دنبالش می گشتید. البته هنوز قضاوت در مورد مدیریت رادیو و پایداری کارشون زوده و باید کمی صبر پیشه کرد.

خوب من برم دیگه. کار دارم. خوابم میاد. درس دارم. اصلاً امشب از ذوق ادکلن جدیدم خوابم نمیبره! بدرود تا بعد.

دیدگاهتان را بنویسید