خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کندو کاوی در زندگی خصوصی مجتبی!

درود.

آخ امروز جاتون خالی.

یکم بریم قاتی زندگی خصوصی من بشیم. یادمه توی یکی از پستام گفته بودم زندگیم مرزی نداره. خصوصیو عمومیشو تشخیص نمیدم.

من با بچه ها ارتباط خوبی برقرار میکنم. یجورایی هرجا به بچه ها درس میدم والدینشون کاملاً راضیند. هر بچه ای که زیر دست من کامپیوترو یاد گرفته, اصولی و درست و صحیح یاد گرفته. علاقه ژنتیکی به بچه ها دارم و به این علاقه افتخار میکنم.

البته فرهنگ بشر طوریه که هرچی بگی از این بشر دو پا بر میاد. مثلاً اینکه توی شوخی و جدی متلک ها و حرفایی که تو دلشون مونده رو بهمون بزنند یا از نظر خودشون انگی منگی بنگی چیزی بهمون بچسبونند. بیخیل!! طلا که پاکه چه منتش به خاکه!

خلاصه از اونجایی که من خوب با بچه ها ارتباط میگیرم و با معصومیتشون حال میکنم, دوست های کوچیک زیاد دارم. یکیشون امروز پیامک داد که بزن بریم بیرون.

تو این باد وحشی و سرمای خشن, توی هوایی که نه آفتابی بود نه مهتابی, زدیم به قلب پارک ساحلی زرینشهر و آی حال کردیم, آی حال کردیم!

یه اسپیکر همراه دارم که توی لحظه های سکوت نمیذاشت حوصله مون سر بره کف کنه بزنه بالا همه چی رو به گند بکشه. یه بار این سر رفتگی اتفاق افتاد مادرم بیچاره شد چون مجبور شد همه اجاق گاز رو دوباره تمیز کنه آخه نمیدونید وقتی شیر سر میره چه نکبت کاری ای پیش میاد که! به هر حال ما از این بلای غیر طبیعی در امان بودیم و الحق این بلندگوئه صدای خیلی بیستی داره. خفن به معنای واقعی کلمه!

از کافی میکس نوشی و کیک خوری و قدم زدن کنار رودخونه بگیر تا لم دادن توی یه رستوران و انتظار برای حاضر شدن چلو کباب برگ. همه کاری کردیم. البته فک نکنید من آدم پاستوریزه ای هستم. به جاش بیشتر هم حال میکنم ولی خوب این دوستم هنوز در سنی بود که نمیشد پا رو از این ها فرا تر گذاشت. در ضمن همین هاش هم چون واسش ارزش قایلم و اونو دوست خودم میدونم کلی کیف داد. رفت و برگشتمون با اتوبوس علیه السلام بود که واقعاً سلام و صلوات بر اتوبوسی که انسان رو با پنجاه تومان ببره و با همون مبلغ برگردونه! یه خروس مکانیکی هم تو پارک واسه بچه ها گذاشته بودند که زیرش فنر داشت و من نشستم روش و کلی بالا و پایینم کرد. واااایییای مامان جوووننننن! باید اینجا شکلک میذاشتم؟! خوب نذاشتم. حالا که چی؟ دعوا داری؟ نداری؟ بعدا میخوای داشته باشی؟ بعدا نمیخوای داشته باشی؟ قبلا داشتی؟ قبلا نداشتی؟ اصلاً تو چته؟ هاانن؟! من چمه؟ راست میگی. انگار یه لحظه زدم تو فاز اکستسی. خلاصه که خیلی خوش گذشت. در ضمن گوگل تاک یه دوستامم راه انداختم و خاطره خوبی هم از پارک داشتم. تا حالاش که شاد و شنگول شدم و واسه عصر و شب هم امیدوارم برنامه های خوب تری در پیش باشه. یادتون باشه:

من عاشق سفرم و شما ها رو هم خیلی دوس دارم!

خوش باشید حتی اگه سخته!

۲ دیدگاه دربارهٔ «کندو کاوی در زندگی خصوصی مجتبی!»

دیدگاهتان را بنویسید