خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

تورو خدا اینو نخونین, آخه اگه بخونین من باید دیه تونا بدم!

انگشتامو خودمونیو خاکی کورمال کورمال رو صفحه کلید میکشمو هرچی نوشته بشه و هرچی تو ذهنتون رسم کنه با خودشه با خودمه با خودتونه با محیطه با صفحه خوانه با هر چیزیه که روی خوندنتون تاثیر میذاره. این قد خودمونی دس میکشم رو این کلیدا که تصویر رسم شدش تو ذهنتونم خودمونی بشه و البته با تاثیراتی که گفتم کیا میتونن رو کیفیت این تصویر بذارند. ی تصویر جالبو سردرگمو در عین حال معنی دار. ایمان هم منو نمیشناسه. حتما منم نمیشناسمش دیگه. چون اگه اون هم منو نشناسه یعنی اول من نشناختمش که بعد اون هم منو نمیشناسه هان؟ یعنی اگه اون هم منو میشناخت, حتما اول من اونو میشناختم که بعد اون هم منو بشناسه دیگه. نه؟ ولی با این که منو نمیشناخت, نظرشو نسبت به این که من زولبیا بامیه ها رو بدون پاکت هم میتونم ببرم بهم گفت و گفت که پلاستیک نمیخوای برو. آخه من قبلش گفته بودم پلاستیک کو؟ هیشکی هم جوابمو نداده بود ولی من غیر از زولبیا بامیه که از بقالی اصغر خریدمو پلاستیک هم نداشتو توی ی ظرف ی بار مصرف بود, ی عالمه چیز دیگه هم خریده بودم که اتفاقا پلاستیک داشتو توی پاکت بودو من دنبال اون پاکت بودم که گفتم پلاستیک کو و در واقع واسه زولبیا بامیه ها نبود که دنبال پلاستیک میگشتم پلاستیک جنسای دیگمو میخواستمو ایمان چه فکر اشتباهی پیش خودش کرده بود! البته حقم داشت بیچاره چون از اولش که داشتم خرید میکردم نبود. دیر رسید. حالا هم دیگه رو میشناسیم. هم من اونو هم اون منو. دیگه باید بهش بگم سعی کنه وسطاش نرسه. منم باید حواسمو بیشتر جم کنم پاکتم گم نشه که بخوام دنبال پلاستیکم بگردمو یکی دیگه رو به اشتباه بندازمو سر ی عده دیگه هم از حرفام اگه درد بگیره گیج بره و بخوره تو دیوار و باز درد بگیره باز گیج بره باز بخوره تو دیوار و درد بگیره گیج بره بخوره تو دیوار, اون وقت شاید این چرخه همیشه ادامه پیدا نکنه و اون ی عده ی سریشون بی هوش بشن برن تو کما بعد ی عده راه برگشتو گم کنن بعد دیه میخوان که من از کجا بیارم؟ ته کارتم همش دوازده هزار تومن بود که دو تومنش رفت بالای زولبیا بامیه ها که پاکت هم نداشتن. توی ی ظرف پلاستیکی بی پلاستیک بودنو ی سلفون روشون کشیده شده بود. ده تومن بقیه کارتمو هم خالی کردم چون فردا و چهارشنبه باید بره بالای کرایه رفتو برگشت از این جا تا سامانی. اون وقت حالا پول دیه اینا رو از کجا بیارم؟ چهل نفر که اینو بخوننو, سی نفر که سرشون درد بگیره گیج بره بخوره تو دیوارو, بیست نفرشون که کنترلشونو از دس بدنو ده نفرشون که برن تو کما, پنج نفرشون که راه برگشتو گم کنن, میشه پنج ضربدر شصت میلیون یعنی سیصد تومن. سیصد تومن که چیزی نیس خودمو به خاطرش دارم میکشم اون وخ میشه سیصدو شصت تومن یعنی پولم میرسه؟ آره بابا. اگه صرفه جویی کنم, بعد از چهارشنبه از اون ده تومن ی تومن که اضافه بیاد, سیصد تومنشو میدم دیه این گمشدگان و باقیش هم هفتصد مال خودم میشه. اون وخ بعد چهارشنبه که تا آخر شهریور از بی کاری میمیرم که پس من! چی کار کنم؟ نه سفری نه گردشی همش تو خونه که نمیشه. میشینم ادامه رمان نون و شراب رو میخونم که هر ستاشونو دوس دارم. نونشو هر روز میخورم, داستانشو ی روز در میون و شرابشو معلوم نیس کی. بعدش که این تموم شد, میرم سراغ رمانای بعدیو هی میخونم هی میخونم تا خسه که شدم, برم سراغ ی چیزی که ترجمش کنم. من گاهی وقتا بلند بلند فکر میکنم. شما میبخشین. راتونا گم نکنین تا اون سیصد مال خودم بمونه.

۲ دیدگاه دربارهٔ «تورو خدا اینو نخونین, آخه اگه بخونین من باید دیه تونا بدم!»

دیدگاهتان را بنویسید