خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

خطخطی

وقتی تو تنم میره سوزن فرفره هایی که ی روزی موجب لذتم میشدند امروز دارن باعث ذلتم میشن، خط خطی میکنم همه فضای اینجا را. خش میندازم روی تمام صفحات ال سی دی و سی آر تی و رتینا و پرده گوش های کر شده از شعر و موسیقی و کتاب و رمان و خوشی و صفحات ذهن های غیر درگیر با درگیری خودم را.
من کلاس دارم. خواندن متون مطبوعاتی. لغت هاش را نخوانده ام. بوی پرتقال پیچیده توی فضای خوابگاه و تشنگی را به ذهن خسته دهانم دعوت میکند. میگذرم از تنبلی تا به زیرگذر برسم. زیرگذری که رهگذران ناگزیر به گذر از آن محتوم و محکومند. میوه نیست. میوه فروش خوابیده. زودتر از یازده. ده شب. آب با اسانس قاتی شده با طعم های غیر طبیعی به اسم آب میوه ولی هستند. مگر خنکای این آب های اسانس زده تشنه ها را مشتری کند. مسخ. من مسخ شدم. با یک قوطی که مسخم کرده برمیگردم. میخورم و میخورم و باز تشنه تر از همیشه میفهمم که آب میخواستم. آآآآآآب!
من در زشت شدن این خط خطی تقصیر کارم ولی در زیباییش هرگز. استاد ها هم بی تقصیر نیستند. بی محلی را یاد میگیرم. منی که بچه محله گوشکنم دارم دوست های با سواد ناباب پیدا میکنم.

۲ دیدگاه دربارهٔ «خطخطی»

دیدگاهتان را بنویسید