خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یادداشت 14 آبان 91

سلام.
میگید چرا اینجا اینجوریه، چرا به روز نشده، چرا نمینویسی، آموزش هات کوشون، درسته؟
آدم باید وقت و انگیزه واسه هر کاری داشته باشه دیگه. نه؟
اگه نویسنده های محله بیشتر فعال بودن، حال محله با حال من بالا و پایین نمیشد! ی روز من ناراحتم، خوب معلومه محله هم ناراحته. ی روزم که حالم خوب باشه، آره حال محله هم سر کیفه. نمیدونم. یجورایی محله مجتبی محور شده. شایدم همینطوری به مزاق خیلی ها خوش تر بیاد. در هر حال دغدغه امروزم اینه که من خیلی وقتی میشه که از خواب بیدار شدم و به قول بهرام که میگه وقتی بیدار شدی دیگه خوابت سخته.
دیگه خیلی وقتی هست که دوروبرم بچه های نابینا نیستم و توی محیط های بینایی سر میکنم. سخته. سخته. همهش فعالیت ها و شوخی های تصویری. از صد در صد فعالیت ها و شوخی هاشون هشتاد درصدش تصویریه. این یعنی تو اگر خلاق باشی و موقعیت شناس و روحیه شوخ طبع گونه ای هم داشته باشی فوقش در بهترین حالتی که همیشه هم پیش نمیاد فقط میتونی توی بیست درصد از شوخی ها و فعالیت ها با اطرافیانت سهیم و شریک باشی.
این که چیزی نیست. بدتر از همه اون جاییه که میبینی بینا ها با نهایت اعتماد به نفس و فقط به خاطر بیناییشون چه قدر از کمک کردن به تو پیش خودشون از خودشون یک انسان انسان دوست که پیروی مکتب انسان دوستی هست میسازند. چه حس خوبی بهشون دست میده که به تو کمک کنند و بعد بگند که آره من آدمی هستم که در خیلی از مواقع کمک افراد آسیب پذیر میکنم. نمونهش فلانی که توی فلان دانشکده درس میخونه نابیناست و من هواشو دارم. فقط به خاطر ی کارت تلفن که واست توی دستگاه اعتبارشو خونده این همه دک و پز واسه خودش میسازه به اسم تو..
تازه باز این ها هم هیچی. بد تر از همه وقتیه که ببینی همون توانایی هایی که خیلی از چشمدار ها دارند و حتی بیشترش را هم داری ولی فقط و فقط به خاطر این که نمیتونی توی ساختمون تند تند بدوی، طابلو ها را بخوانی، کتاب و روزنامه و نشریه بخوانی، از خودپرداز پول بگیری، با کودکان خردسال تماس چشمی داشته باشی و به خاطر همه محدودیت هایی که بی چشمی واست سوقات آورده همه توانایی های دیگرت هم از نظر بقیه ناپدید میشن. چه فایده که فوق دکترای فلان رشته را داشته باشی و خودت ندونی کجای یک برگه کاغذ را باید امضا کنی! نباید این ها را این جا مینوشتم. هر چشمداری که این ها را بخونه به نابینا ها با همین دید نا امیدی نگاه میکنه ولی نه. منظورم اینایی که نوشتم نبود. منظورم این بود که حال این چند روزم را توی کلمات منتقل کنم. مسئولین بهزیستی ها و نهاد های مربوط به نابینا ها که خوب از این موارد سو استفاده میکنند و مثل دیگران ناتوانی چشمی را توی سر نابینا ها میکوبند. یکی نیست بگه آخه ای اکثر مسئولین احمق نهاد های نابینایی: اگر ما توانایی های چشمی داشتیم که سازمان های نون آور شما به نام ما و به کام شما تاسیس نمیشد. همیشه توی این فکرم که چطور حقوق کار کنان سازمان های استثنایی آموزش و پرورشی های بی فکر و حقوق کار کنان بی فکر بهزیستی و حقوق کارشناس های غیر کارشناسی که به قشر نابینا ها منتسب شده اند عقب نمیفته. چطور بودجه برای خرید وسایل کمک آموزشی و توانبخشی نیست ولی بودجه برای تور های مسافرتی کارمندان ارگان هایی که به اسم نابینا ها تاسیس شده هست!؟ حقوق به شما میدند که چی بشه؟ که بگید سازمان بهزیستی لطف میکنه هزینه دانشگاهتون را میده؟ غلط کرده لطف میکنه! مگه توی شرح وظایف شما غیر از کمک به معلولین نوشته شده؟ مگه از مال پدرتون خرج میکنید که کارتون را لطف میدونید؟ امسال هم که شهریه دانشگاه ها رو ندادید یا نصفه نیمه دادید. نمیدونم دیگه این همه بودجه که حامیان دولت ها میگن ما تصویب کردیم و میفرستیم و بهزیستی به معلولین نمیده بستون نیست که هزینه دانشگاه ها را این جور نکبت مال کردید؟
قضیه ای از رضا شاه بوده که کسی شکایت میبره پیشش و میگه چرا جیره و مواجب ما اینقدر کمه؟ رضاشاه هم شاکی را میبره پیش یک مشت سرباز و فرمانده ها و یک گوله بزرگ برف را میده به بالا ترین مقام و میگه دست به دست کنید تا به ته صف برسه و گوله برفی از مقام ارشد میاد و میاد تا ته صف میرسه به دست همون شاکی. رضاشاه میگه گوله اولش چه اندازه بود؟ شاکی میگه خیلی بزرگ. رضاشاه دوباره میگه اینی که تو دستته الان چقدر شده؟ شاکی میگه خیلی کوچیک. رضاشاه میگه ببین من بودجه را به اندازه میدم ولی تا میاد به دست شما طبقه پایین برسه، توی دست این و اون خرده خرده ی کمیش کم و کم و کم میشه تا این میشه. البته به وضعیت اون قشر رسیدگی میکنه ولی خواستم بگم این رسم هنوز که هنوزه پابرجاست.
دیگه کلاسمون شروع شده و باید برم. خیلی نوشتم. بیشتر از این ها هم انتظار داشته باشید که بنویسم. بعدا واستون مینویسم. آموزش هم سعی میکنم ی چیز به درد بخور بگذارم. شاید هم خاطرات اون شمال لذتبخشم رو واستون گذاشتم. چه معلوم!

۸ دیدگاه دربارهٔ «یادداشت 14 آبان 91»

آقا مجتبی سلام، نبینم اینقدر ناراحت باشی! یک ضرب المثل آلمانی میگه: “خوشبخت کسی است که فراموش کند آنچه را که برایش مقدر نیست.” از اون بالاتر حضرت علی در قسمتی از نهج البلاغه میفرمایند که: خدایا به من توان آن بده که آنچه تقدیر است و تغییرش ممکن نیست بپذیرم و آنچه را که قابل تغییر است تغییر بدهم. بله نازنین! هنر در پذیرش تقدیر و تغییر آینده با حد اکثر توان است. راجع به این مسوولین از خدا بی خبر هرچی میخوای بنویس که جانا سخن از زبان ما میگویی ولی یادمان باشد که ما با همین شرایط میتوانیم به کمال شایسته ی خود برسیم و حق نداریم که دیگران را متهم کنیم که خود را از ما بالاتر می بینند. یکی از موثر ترین عوامل موفقیت ارتباطات اجتماعی خالی از سوئ ظن است. ببخشید زدن این حرفها در خور من حقیر نیست ولی از آن می نگرانم که مبادا به خاطر رشد همین افکار منفی در ذهنتان زبان را هم مانند کامپیوتر کنار بگذارید. در پایان دنیایی از انرژی مثبت و آرزوهای خوب را تقدیمت میکنم. خدا حافظ

سلام.
جناب حاتمی الحق که کلی خوشحالم کردین سر زدین.
حق با شماست. منفی نگریستن به وقایع و حقایق پیش رو جز اتفاق های بد چیزی به دنبال نداره.
نوشتهم بیشترش احساسی بود تا منطقی. حقیقت و واقعیت را با حس های ناشی از ناگواری های زندگی قاتی کرده بودم و این شد که شد.
نه. چشم دشمن کور ایشالا طبق توصیه شما این یکی را دیگه حد اقل تا لیسانس کوفتی سفت میچسبم بهش.
اون موارد بی توجهی و خودخواهی بینا ها که گفتم هست ولی نه در حدی که پسشون بر نیام.
ذاتم درون گراست. دست خودم نیست. این جوری عملکردم بهتره گاهی اوقات.
بازم سرمون بزنید.

راست گفتی راست گفتی راست گفتی راست گفتی الحق که راست گفتی
خیلی فشار می آورد وقتی تو و من در این هیاهو میرنجیم و دیگران چه بهزیستی یا بعضی انجمنها به خود میبالند که چه میکنن
راستی من میخواهم در مورد انجمنها یک مطلب انتقادی بنویسم در مورد کارهای بی خودشان اگر بنویسم فیلتر نمیشود؟
راستی من ۰

سلام جواد گل.
مطلب انتقادیت را بنویس. هیچ مشکلی نیست. فقط خواهشا هیچ توهینی اعم از مذهبی، نژادی، اعتقادی، سیاسی یا هر چی نشود و اسم شخص خاصی در مطلب به چشم نخورد.
فوقش هم اگر فیلتر شد دوستان محبت می کنند با فیلتر شکن بازش می کنند.
تازه اگر فیلتر بشیم معلوم میشه یه چیزایی داریم میگیم که راسته و تحملش را ندارند بعضی ها.
همیشه فیلتر شدن یک سایت دلیل بر بد بودن یا دروغ بودن اون سایت نیست.
فوقش بازدید ها از دو هزار میرسه به بیست.
روز اول هم همون بیست بود که به این جا رسیدیم. یه چرخهست که دوباره تکرار میشه.
نیست بالا تر از سیاهی رنگ.

سلام !آقای خادمی!!خیلی عصبانی بودیدا؟؟؟اعصابم خورد شد وقتی خوندم!ولی این ها همش میگذره ما به این دنیا نیومدیم که با راحتی زندگی کنیم ،اومدیم که در مقابل این مشکلات بجنگیم و در عین حال انسان بودن را فراموش نکنیم !!منم خیلی مشکل دارم و بعضی از مواقع بغض گلوما فشار میدم ولی وقتی به چیزهایی که دارم ،به مشکلات بقیه آدما و به این فکر میکنم که اینها همه میگذره!فراموش میکنم که این یه مشکله!!
ولی خیلی خوبه که مینویسید احساساتتونا آدم سبک میشه!!!!!!!!!!!!!خدا با ماست

دیدگاهتان را بنویسید