خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

آهااای. کوشی؟ کجایی؟ کارت دارم.

  1. مجتبی: چه قدر بده. چه قدر همه چی غریبه اینجا. پارسال دوست. امسال آشنا. سال دیگه غریبه. سال بعدش هم دشمن. ناشناس. زهر مار بگیره این دنیا. یه روز آدم خوشه یه روز نه. این دیگه چه وضعشه!
  2. من: چته؟ دوباره چه مرگت شده که با یه مشت چرندیات نا امید کننده اومدی تو محله داری داد میزنی؟
  3. مجتبی: نمیدونم. واقعا نمیدونم. حالم اصلا خوش نیست.
  4. من: خوب. اون وقت حتما انتظار هم داری همه این پست رو تا آخرش بخونند. نه؟
  5. مجتبی: نه. آره. نمیدونم. هر کاری خواستند بکنند. من چی کار به کسی دارم. فقط اومدم که بگم و بنویسم و بعدش برم. همین. دیگه هیچی.
  6. من: از چی بنویسی؟ از چی بگی؟ دقیقا چته؟
  7. مجتبی: همون حس رخت شستن تو سینمه. انگلیسیا بهش میگن انگزایتی: anxiety. دلم سفت گرفته. بدجوری تنگه. دلم میخواد سرمو بذارم یه جا زار زار گریه کنم. اشکامو بپاشم بیرون و بعد شوری اشک هایی که آروم آروم از چشمام به طرف پایین سفر میکنند رو روی لب هام و نوک زبونم حس کنم. تنهام. اعصابم خرده. تو که بهتر از همه میدونی حتی رفتم دکتر قرص اعصاب بهم داد خریدم بعد ریختمشون سطل آشغال.
  8. من: دوست میخوایی؟ یعنی یکیو میخوایی که باهات دوست باشه؟ خوب اون فیس بوک رو خدا واسه چی آفریده؟ تو که همه میگند خدای رایانه ای. میگند کامپیوتر رو میخوری.
  9. مجتبی: نه. من دوست به اندازه کافی دارم. هم دوستای سلام و علیکی و هم دوستای نسبتا صمیمی.
  10. من: پس چته؟ اصلا میدونی داری چی کار میکنی؟ فکر میکنی منو تو باید اینجا در ملع عام با هم حرف بزنیم؟
  11. مجتبی: من این چیزا حالیم نیست. فقط حالم خوش نبود و خواستم بنویسم. مگه گناه کردم! میگم تنهام یعنی چشم ندارم. میگم تنهام یعنی نمیتونم از خیلی از فعالیت های جمعی لذت ببرم. میگم تنهام یعنی مشترکات اخلاقیم با بقیه خیلی کمه و تغییر خصوصیت های شخصیتیم سخته. سخت. میگم تنهام یعنی به قول شاهین نجفی دوستات هم تو رو به خاطر این میخواند که ازت بالا برند و لجن روحشونا باهات مثل یک دستمال پاک کنند. میگم تنهام یعنی …
  12. من: خوب بسه. فهمیدم چی میگی. ولی به نظر خودت چی کارش میشه کرد؟ تو همینی. نابینایی. البته موفق شدن به این چیزا هم مربوط میشه ولی نه کاملا. یه کمم نیمه پر لیوانو ببین. توانایی هات رو.
  13. مجتبی: نه. نفهمیدی. اگه فهمیده بودی اینطور نمیگفتی. ببین. من این همه واسه خودم که چی بگم واسه همه این محله را زدم بعد مثلا دیشب تا دوی نصفه شب بیدار بودم که این آموزش پاسور رو ترجمه کنم. ساعت دوی شب که خوابیدم هفت بیدار شدم با یه کوه خستگی توی تنم. خوب که چی؟ واقعا که چی؟ چرا باید این کارا رو بکنم؟ چرا باید بیدار بمونم؟ چرا؟
  14. من: مگه کسی چاقو گذاشته بود رو گلوت گفته بود ترجمه بکنی؟ هان؟ خوب خودت دوست داشتی، خواستی، کردی. مگه بد کردی! تازه خیلی ها میخونند دعات هم میکنند. مادر آرش مگه ازت تشکر نکرد. مگه خودت نمیگی علم برعکس پوله. هرچی خرجش کنی بیشتر داری؟
  15. مجتبی: آره. آره. من خودم خواستم. خودم کردم. ولی. ولی. دلم میخواد یه اتفاق خوبی توی زندگیم بیفته. حالا که این ها رو بهم میگی تازه دارم میرم توی فکر و میفهمم چم شده. من به یه انگیزه قوی برای ادامه زندگیم احتیاج دارم. مثلا یه کار. یه آب باریکه. یه چیزی که سر پا نگهم داره. ولی میبینی که نیست.
  16. من: آهان. حالا خوبه. این دفعه نرفتی سر خونه اولت. حالا میشه باهات درست حرف زد. خوب مجتبی جون. ببین. تو باید دوام بیاری. سخته ولی غیر از این چاره ای نیست. چه انگیزه ای از این بهتر که یه روز به همه چیزایی که میخوایی میرسی؟ این همه دوست و رفیق داری. باهاشون میری بیرون کلی حال میکنید. همه روی شاخ تو میزنند. خیلی ها یک نفر هم نیست که هواشون رو داشته باشه.
  17. مجتبی: آره. ولی این انگیزه پشتوانه میخواد. از کجا بدونم لیسانس و فوق لیسانس رو که گرفتم مثل خیلی ها بیکار نمیشم؟
  18. من: تو آدم این کار هستی. تو از پس خودت بر میایی. قبلا این به خودت ثابت شده. نشده؟ تو قبل از این چند جا بطور غیر رسمی تدریس کردی. نکردی؟ چند جا واسه کار خواستنت و فقط چون مدرک نداشتی نشده. غیر از اینه؟
  19. مجتبی: نه. یه جورایی داره از حرف هات خوشم میاد. شایدم الان حسم خوب نیست. آخه حرفات غیر از این که قشنگ و آرامش بخشه، منطقی هم هست. باید برم بیشتر فکر کنم. شاید به خاطر شرایط خانواده و معلولیتم هست که این افسردگی خیلی وقتا میاد سراغم. نمیدونم. هنوز گلایه هایی که مطرح کردم توی ذهنم هست ولی خوب دروغ چرا؟ فعلا گلایه هایی که داشتم رنگ باختند یا حد اقل کم رنگ شدند. مرسی که باهام صحبت کردی. مرسی.
  20. من: خواهش. قابل تو رو نداشت. ولی خر نشو. بچه نشو. هر وقت کاری داشتی مستقیم بیا سراغ خودم. تو محله داد و بیداد راه ننداز که الان همه جمع بشن و حرفامونو ریز به ریز فال گوش واستند.
  21. مجتبی: باشه. سعی خودمو میکنم. ولی به هم محلی ها تهمت نزن. اونا فال گوش وانستادند. ما خودمون بلند حرف زدیم.

۳ دیدگاه دربارهٔ «آهااای. کوشی؟ کجایی؟ کارت دارم.»

دیدگاهتان را بنویسید