خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یادداشت جمعه 24 آذر 91

درود.

فقط این حقیقت را با پوست و گوشت و خون خود درک کرده ام و به این نتیجه رسیده ام که می دانم هر بشری در زندگیش گهگاهی دچار فراز و نشیب های فکری و ذهنی میشود و من هم آدمم. انسانم. فقط خدا را شکر. واقعاً خدا را شکر که در محله ای به این خوبی زندگی میکنم. همیشه از پارک ها و تفریح گاه ها و بازی ها و محله های مجازی ما را بر حضر داشته اند که نکند مجازی و گذرا بودنِ مجاز و مجاز بودن به ما نیز سرایت کند! بله. درست. من از عصبانیت بدی رنج می بردم. عصبانی بودم. به معنای واقعی کلمه. اعصاب خرد. دیوانه. سرگشته. بی هدف شده بودم گویی. ولی از خیلی از شما یاد گرفتم. بیشتر یاد گرفتم که میشود سخت ماند و سخت بود و سخت ادامه داد. مگر بالا تر از سیاهی رنگ و سرسخت تر از سنگ هم هست؟ که برف سیاهی رنگ را و آب سختی سنگ را میتراشد و میخراشد و میپوساند و این یعنی بدی ها را بخور. قورت بده پیش از این که به خوردنت اهتمام ورزند. امشب با جلد اول رمان فرستاده ای از دنیای شب که میثم امینی عزیز در وب گاهش قرار داده بود به سیاه ترین و تاریک ترین و در عین حال صادق ترین مفهومِ بدون معنی در زندگی سفر کردم و سعی کردم بخش بزرگی از تاریکی ها و سیاهی های اطرافم را در آن مکان بی مکان که در آن جا به زمان هم اعتمادی نیست جا بگذارم و برگردم. از کف لزج چسبناک یک خانه به سلامت بیرون بیایم که آن خانه در واقع خانه نبود و موجودی بزرگ بود که برای بلعیدن موجودات بی پناه و آسیب پذیر خود را به شکل یک خانه درآورده بود.

یک جمله منصوب به امام اول شیعیان علی ابن ابوطالب است که بسیار زیبا تصریح میکند تندخویی نوعی دیوانگیست. برداشت من از این جمله چنین است که تندخویی دقیقا همان دیوانگیست ولی به صورت گذرا. در لحظه ای که می گویم مدیر محله فرد دیگری باشد نه به عواقبش فکر میکنم نه به خودم و نه به شما. در آن مقطع از زمان من فقط می گویم و مینویسم. فکر نمیکنم. حرفی که از روی بی فکری میزنی را میتوانی پس بگیری ولی حرفی که از روی بی فکری نوشته باشی را باید بپذیری که نوشته ای. من نوشتم. خودم نوشتم. این شهامت را هم به خود میبینم که بنویسم تصمیم بهتری میتوانست و باید گرفته شود.

به هر حال شما هایی که به اینجا سر میزنید و زندگی با من و در کنار من را اگرچه در حد چند ساعت در هفته و روزی فقط چند دقیقه باشد تجربه میکنید، حتما با مواردی این چنین نیز کنار میآیید. آنها که میتوانید من را تحمل کنید، آنها که نمیتوانید شما هم تحمل کنید و فکر نکنم دسته سومی وجود داشته باشند که بخواهم یا بشود برایشان تعیین تکلیف کرد. یا میتوانید تحمل کنید یا نمیتوانید که در هر دو حالت حدس میزنم تحمل میکنید و میمانید. اصطلاح تضاد یا پارادوکسیکال بهترین اصطلاحیست که در این بخش از نوشته می شود و می توان به کار برد.

یک شرکت است و اختلال کامپیوتر مرکزی و قطعی برق و خطا های انسانی و چه و چه و چه که همه این مشکلات را نه برای من بلکه برای هزاران تن در سراسر دنیا شاخ میکند. شاخ غولی که باید شکست. فرق من با افراد عادی ای که این مشکل تاثیر کمتری بر روی آنها دارد در این است که من به اینجا دل بسته ام ولی اکثر دیگران به سایت هاشان دل نبسته اند. سایت هاشان فقط سایت است و نه محله. این یکی محله است. فرق میکند. جای زندگیست. مثل این است که یک یا چند دیوار از خانه شما در حال ریختن باشد و به شما بگویند و از شما انتظار داشته باشند که غصه نخوری و خونسرد باشی و بدانی که برای خیلی ها پیش میآید و هرچه سخت بگیری بدتر است. من یکی که ماندنی شدم. هیچ قولی در کار نیست که این موضوع دوباره تکرار نشود و شیرینی زندگی در چنین محله ای به میزان ظرفیتیست که من دارم و ادا اصول هایی که برای برخی ضامن افزایش اعتبار محله است و برای برخی ضامن کاهش این اعتبار. نتیجه گیری به عهده شما. نتیجه گیری برای وقتی بود که کودکی بیشتری داشتم نتیجه گیری به درد انشا های دوره دبستان می خورد. امروز نتیجه گیری با شماست. به قول دروغ گو هایی که در رادیو فردا مستقرند: “قضاوت با شماست.” البته خود این جمله دروغ نیست در واقع اخباری که پخش میکنند هم معمولا دروغ نیست که همه می گویند رسانه های بیگانه دروغ می گویند. خاطرم هست من از کودکی از روی کنجکاوی هم که شده بود تمام رادیو های فارسی زبان خارج از کشور را میشنیدم و حتی از بزرگتر ها میپرسیدم که آیا این که رادیو بیبیسی گفت امروز جمعه است دروغ است یا راست؟ من این ایده دروغ گویی رادیو های فارسی زبان خارج از کشور را تا دوران نوجوانی و جوانی با خود یدک میکشیدم تا پس از تجربه و تحلیل سال ها شنیدن این گونه رادیو ها و اخیرا تجربه و تحلیل رسانه های اینترنتی به این باور رسیده ام که رسانه های داخلی جنبه ای از اخبار که طرف دولت ایران است را بیان میکنند و رسانه های خارجی جنبه ای از اخبار که طرف خط مشی فکری غرب است را برجسته میکنند. این که حقیقت کجاست با شماست. پس پس میگیرم. فردایی ها هم دروغ گو نیستند همان طور که امروزی ها هم نیستند. همه یا خاکستری و دو پهلو مینمایند یا از یک طرف پشت بام افتاده اند. حد وسط هم خیلی اوقات طرف حقیقت نیست. طرف حقیقت یک بعد چهارمیست که درکش سخت است و در عین حال ممکن. شما باید هر دو رسانه موافق و مخالف را بررسی کنید و اگر امکان دارد خبری از جانب یک منبع سوم هم به دست آورید و پس از مقایسه، خودتان حقیقت را پیدا کنید.

گفتم از محله و برنامه های آینده و رخداد های گذشته مینویسم که بحث به روانشناسی رسانه ای ختم شد. حالا این که چطور باید بحث را جمع کنم نمی دانم فقط همین واضح است که اگر شما به خواندن یادداشت من تا اینجا مبادرت فرموده اید حتما یا به دنبال یک مطلب یا خبر به درد بخوری بوده اید یا خواسته اید از حال من و محله با خبر شوید که در هر صورت نا امیدتان نمیکنم و در یک حرکت غیر منتظره اول این برنامه محافظت از گوشی تلفن همراه حتی در صورت دزدیده شدن را برای دریافت هم محلی های عزیز قرار میدهم که ارسالی از مسعود است در قالب فشرده زیپ. امیدوارم هر کس کار با این برنامه را یاد گرفت به باقی ما نیز بیاموزد.. و در یک اقدام بی سابقه تر هیچ کار دیگری انجام نمیدهم. مثل اینکه دنبال یک گوش مفت باشم که بخواهم دنبال خودم و حرف هایم بکشمش. تقصیر خودم است. وقتی وب میزنم وقتی محله تاسیس میکنم باید به این فکر هم باشم که هم محلی ها را نرنجانم ولی چگونگیش را نمیدانم. خوب به شما و با شما نگویم به که و کجا و چطور خودم را بیرون بریزم. راستی در همین حین بپرسم که وضعیت چینش مطالب محله به نظرتان چطور است؟ قالب جدیدی که پیاده سازی کردم فارسی تر شده ولی مشکل بارگیری با سرعت را یدک میکشد. با وجود درگیری ای که از صبح تا نیمه شب امشب برای دریافت، نصب و آزمایش چندین پوسته داشتم هنوز به جایی نرسیده ام. صحبت پوسته سابق را هم به میان نیاورید که اصلا توی کت من یکی نمیرود. اولا توسط مجتبی یا توسط نویسنده را مینوشت: by مجتبی. این پوسته که دیگر سنگ تمام گذاشته و به کل نام نویسنده را در خلاصه پست ها حذف کرده ولی در صورتی که مطلبی را باز کنید، نام نویسنده مشخص است. گاهی وقت ها سایت دیر باز میشود که احتمالا لولای در های محله روغن کاری بخواهد و در این تحریم روغن را باید صرف سرخ کردن غذا نمود تا اینکه حیف و میل کرد و مالید لای لولا. در فرهنگ ما گوشکنی ها به مالیدن روغن لای لولای در در صورتی که تحریم باشی و روغن هم برای سرخ کردن غذا و چربولیدن دست و پا نداشته باشی می گویند اسراف. بله جانم. اسراف. حالا که تا این بخش از نوشته را در خواب و بیداری و خستگی و شاید هم در عین سر حالی مطالعه فرمودید این فرهنگ علائم تلفن همراه را هم دریافت کنید که باز هدیه ایست از طرف مسعود عزیز و البته در قالب فشرده زیپ. دعا کنید مسعود در آزمون ورودی دانشگاه پذیرفته شود در یک دانشگاهی نزدیک محل زندگیش. جایی که دوستش داشته باشد. این فرهنگ علائم که مخصوص گوشی های نوکیای سری شصت نسل سه و چهار و پنج است که برنامه صفحه خوان تاکس talks روی آن نصب شده. طبق معمول باید در پوشه other\talks به جای فایل پیشین جایگزین شود و با این کار برنامه صفحه خوان nuance talks از کلمه خوان فارسی به حرف خوان فارسی تبدیل میشود با این حسن که دیگر اعداد فارسی را هم میخواند. باز از مسعود عزیز به دلیل ارسال این دو برنامه کاربردی تشکر میکنم و امیدوارم که حال من دیر به دیر اینطور قات بشود. نمیدانم می دانید یا نه که البته می دانید بیش از چند ده نفر از شما از زمان انتشار این پست تا همین لحظه با من همدردی نموده اید. باز هم طبیعت را برای بودن و ماندن در این محله ستایش میکنم.

به امید خوش باشید های همیشگی از طرف من به شما ها.

خرد نگهدارتان باد.

 

۱۲ دیدگاه دربارهٔ «یادداشت جمعه 24 آذر 91»

سلام استاد جون خیلی خوشحالم که خوشحالی
از اینکه مارو تو این همه گرگ تنها نذاشتی ازت ممنونم
من شخصا قول میدم بیشتر با محله همکاری داشته باشم تا به شما کمتر فشار اصبی وارد بشه
فقط خواهش میکنم به من و بقیه بچه های محله بگو در حال حاضر چه کاری از دستمون برمیاد برای محله انجام بدیم
وقتی نمیگی احساس میکنم ما قریبه هستیم
به امید موفقیت مجتبی و محله مجتبی و کوری چشم دشمن های مجتبی و محله مجتبی

سلام
خوش آمدید
منتظر تماس های مکرر نباشید که خودت گند زدی خودت هم میخواهی تحملت کنم قضاوت با خودت است حالا خبر دروغ باشد یا نباشد از مجتبی باشد یا نباشد .محله همه چیز ما است بدون مجتبی لطفی ندارد قالب جدید خوب است من تازه توانسته ام کمی کار کنم با آن تغییر خوب است و لازم تحول لازمه زندگی من و شماست و این مسئله که داشتید خودش یک نوع تغییر حساب می شود و از نظر روانشناسی هم لازم دانسته شده خوشحالم خوبی و خوب تر هم خواهی شد وماند .من قبل از پست با سلام و صلوات توانستم گوشی موبایل را به کامپیوتر وصل کنم و چند جلسه را برای دوره ضمن خدمت به گوشی منتقل کنم اما این لینک ها را می ترسم بردارم تازه همین نیست می ترسم گوشی ویروسی شود و تاکس من فنا شود و خیلی از توضیحات شما را به خاطر همین ترس نمی فهمم .ممنون از لطف مجدد .سایت شما زحمت نیست رحمت است بای

من دارم میرم.
اجازه هست؟
شاید در نبود پستهای بی ربط و کودکانه این حقیر محله بتواند سلطه خود را به دست بیاورد!
دارم از خودم شک میکنم!
تورا تنها نمیگذارم ولی حرکاتت جوریه که حس میکنم از دست ما اذیت شدی نه از دست اون شرکته!
درست است تا به امروز چیزی نگفتی و تشویق کردی ولی این همه سکوت در بعضی موارد نشانگر چیزهای دیگر نیز هست.
پس تعجب نکن که دارم میروم.
بعدها میبینمت.
امیدوارم تا من بیام کوچه های محله آسوالت بشه و نیز جوبهایی در داخلش بکشند تا آبهای زلال محبت از آن روانه شود.
خیابانها چهار بانده و نیز بزرگ راهها به وسعت دلهای بزرگ اهل این محله همیشه زنده و سر حالتر بشود.
اگرچه امروز پاییز هست و من پاییز را دوست دارم ولی میرم دیگه شاید در بهاری دیگر بیایم!!!!!
فعلاً همگی را به خدا میسپارم.
sagh qalun salamat yashayun
زنده بمانید، سالم زندگی کنید.

البته من نه از دست شما و نه هیچ کس دیگر اذیت نشدم و حال پنجشنبه من هم فقط به خاطر نا امن شدن محله بود. به هر حال با وجود اینکه از مطالب و مصاحبت شما لذت میبردیم، مختارید. هیچ گاه کسی در محله ما مجبور به ماندن یا رفتن نشده. موفق باشید.

سلام فقط خود خدا می دونه که چه قدر از دیدن این که این محله تعطیل نمیشه خوشحال شدم
و من و اعضای این جا خوشحال ترم میشیم که اگر کمکی از دستمون بر اومد فرصت انجام دادنشو از ما دریغ نکنید
با آرزوی موفقیت برای همه

سلام
مجتبی جان کلی خوشحال شدم که دوباره اومدی. من مطمئن بودم که می‌یای. می‌دونستم که تو کسی نیستی که به این سادگگی میدون رو خالی کنی.
این قضیه هم بد نبود. هم تو فهمیدی که این محله و خودت چقدر محبوب هستید و هم ما‌ها فهمیدیم که باید بیشتر تلاش کنیم تا محله گسترش پیدا کنه.
من کلا نگران خودت بودم هرچند محله رو دوست دارم ولی این دوستی چندین و چند ساله برام ارزش بیشتری داره.
امیدوارم همیشه پر‌انرژی و شاد باشی.
خرد نگهدارت، بدرود.

دیدگاهتان را بنویسید