خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

چه عصایی واسه ی نابینا خوبه؟

سه شنبه گذشته بعد از کلاس, داشتیم با دوست هام حرف میزدیم که ییهو یکی از دوستام پرسید عصام چجوری کار میکنه, منم گفتم اینطوری میله هایی که توی هم رفته با یک کش به هم وصلند و از توی هم دیگه آروم میکشی بیرون و رو هم دیگه تاشون میکنی. در حین سخنرانی بودم که دیدم دوستم گفت که عصات به سه نقطه رفت! اعصابم ریخت به هم, گفتم یعنی چی کارش کردی! گفت هیچی به خدا اصن من نبودم فلانی بود و محکم از هم آوردش بیرون و کشش این طور شد که میبینی. بعله, کشش در رفته بود عصای مظلومم و منم گویی فلج شدم و با اعصابی قات تر از همیشه با اعتماد به نفسی در حد زیر صفر, آروم آروم لاکپشت وار رفتم سوار اتوبوس شدم برم به سمت خوابگاه.

توی همین اوصاف و عصبانیت رفتم تو فکر با خودم گفتم واقعا عصای خوب واسه نابینا چه عصایی میتونه باشه؟ یکی از درونم با چندین سال تجربه و به طرزی حق به جانب جواب داد: خوب عصایی خوبه که جمع و جور و سبک باشه, گیر نکنه, اصن ای کاش عصا ها تا شو نبودن و میله هاش مثل آنتن میرفتند توی هم, عصایی خوبه که تهش نازک و باریک باشه, جنس ته یا نوک عصا باید طوری باشه که گیر نکنه روی سطح مزاییک یا زمین, باید اصطکاکش خیلی خیلی کم باشه, باید صدا بده که بدونیم نوکش روی چه سطحی کشیده میشه, اصن ای کاش عصا های ما نابینا های ایران ی کمی هم که شده هوشمند بودند, حد اقل ی مایع سنج داشتند که آب و جوب ها را تشخیص می دادند, عصایی خوبه که پله ها را تشخیص بده, عصایی که هر وقت توی چمن ها یا ی مسیر بسته گم میشی ی جستجو بزنه و مسیر باز را با صدا یا لرزش به ما نشون بده, عصایی خوبه که بتونه موانع را تشخیص بده, عصایی که چاله ها و سطوح گلی را به ما بگه, عصایی که بتونه با بوقی چیزی ما نابینا ها رو توی ی خط مستقیم هدایت کنه و حواسش باشه ما کج نشیم, عصایی خوبه که شکل ی ربات, نه اصن شکل ی انسان باشه, دست ما رو بگیره, باهامون حرف بزنه, جک بلد باشه, با ما مشترکات اخلاقی داشته باشه, بتونه ما رو حمام ببره, سرمون را با مدل موی مورد علاقه ما اصلاح کنه, عصایی خوبه که کارهای شخصی و غیر شخصی ما را انجام بده, غذا بپزه, توی صف بانک معتل بشه و فیشهای بانکی را واسه ما پر کنه, عصایی که پیتزا هاش معرکه باشه, کشی نباشه که کشش در بره, اصن باتری و برق هم نخواد یا اگه هم بخواد بتونه بدون باتری و برق با غذا خوردن یا با کوک یا با هوا هم کار کنه و خسته هم نشه, با ما بازی های جالب انجام بده, بذاره دنبالش بدویم و دنبال ما بدوه, سر به سرمون بذاره, آره, عصایی خوبه که ما را بفهمه, بدونه چه قدر آدم های نامرد از آدمهای مرد بیشترند و با ما دوست باشه و توی رفاقت نارو نزنه, عصایی خوبه که با ما بیاد میوه فروشی و میوه های خوب را واسه ما جدا کنه, عصایی که پول های ما را مرتب کنه و نذاره کسی نگاه چپ به ما کنه, عصایی که شبها کنار ما بخوابه و صبح ها زودتر از ما بیدار بشه صبحانه را آماده کنه بعد ما را بوس کنه و با مهربانی ما را بیدار کنه و به ما بگه که مدرسه یا کار ما داره دیر میشه و صبحانه را توی تخت خواب به ما بده بخوریم, عصایی که هر چی ما بگیم بگه چشم و تصمیم های اقتصادی خوبی واسه ما و زندگی ما بگیره طوری که پولدار پولدار بشیم و بعد که پولدار شدیم, توی تحقیقاتی برای به دست آوردن بینایی سرمایه گزاری کنیم, بعد روش بینا شدن را پیدا کنیم و بینا بشیم, عصایی خوبه که بعد از اینکه ما بینا شدیم, دست از سر ما برداره و بذاره ما بندازیمش توی سطل آشغال و صداشم در نیاد و… آقا پیاده شو اینجا ایستگاه آخر خوابگاه هاست. بیا پایین, رسیدیم! چته انگاری توی افکارت غرق بودی, نه؟

۴۲ دیدگاه دربارهٔ «چه عصایی واسه ی نابینا خوبه؟»

هان دوم شدم
اما عصای خوب باید یک کار مهمتر هم انجام بدهد وگرنه به هیچ دردی نمی خورد. باید هر شب و صبح و ظهر به گوش کن سر بزنه و مطالب به درد بخور ما را هم پیدا کند و به ما به صورت چکیده اطلاع دهد. تازه زودتر از همه پستها را بخواند تا همیشه من نفر اول بشم. یک دختر خوب هم برایم پیدا کند تا باهاش یک عمر زندگی کنم ولی از حال گفته باشم اگر دختره بخواهد پرو بازی در بیاورد یا غذا نپذد یا هر چیزی خلاف میل من انجام بدهد با کمربند

فقط یه چیز رو نگفتی. اینچنین عصایی عملاً یه همسر خوب هست ولی باید بتونه وظیفه ی خاص همسر بودن رو اعم زن یا شوهر بودن رو به خوبی ایفا کنه که در این صورت باید عصای مردونه با زنونه فرق داشته باشه! این عصا اصلاً باید زن یا شوهر باشه که مردم نگن کورا با عصاشون ازدواج میکنن! یه عصایی باشه مخصوص افراد دوجنسی و یا عصای ویژه ی افراد خنثی.. طوری باشه که فقط خودمون بدونیم که این عصا هست ولی بقیه فکر کنن که این زن یا شوهره! اونوقت مشکل ازدواج نابیناها حل میشه!

مطمئنی عصا میخوای فک کنم زن میخوای اونم از جنس دخترای قدیم آخه پسر خوب خوشم میاد تو رویا هستی ینی یه لحظه فک کن تو ایران عصای هوشمند داشته باشیم که چی مثلا به مانع میخوریم یا نزدیک میشیم بوق بزنه خوب ما اگه از تو پیاده رو بریم که این بوقش میسوزه از بس که یا جعبه میوه هست یا موتور یا دوچرخه پارکه یا خونه گربه هاست یا یه معتاد اونجا تمرگیده خوب یه چیزایی میخوای که نمیشه ولی خارج از شوخی اگر این جور عصاها پیدا کردی اول یه دونشو برا من بخر اگه بود بعدیشو برا خودت بخر یادت نره ها منتظرم

زن؟
نه.
من غلط بکنم زن بگیرم!
آخرین چیزی که شاید توی زندگیم بهش فکر بکنم همین زنه!
عمری من زن بگیرم!
زبونت رو سفت گاز بگیر.
من گفتم همچین عصایی باشه که دیگه راحت باشم نه اینکه تازه … هیچی بیخیل.

یه چیزی نگفتید.عصایی خوبه که مثل یه قاشق غذا رو بذاره تو دهنمون اگرم حوصله نکردیم دهنمونو باز کنیم خودش با آرامش این کار رو برامون انجام بده.بعد بلندمون کنه بشوندمون روی صندلی کامپیوتر بعد بگه با کامپیوتر چی کار داری هر چی خواستیم خودش برامون انجام بده.
ولی از شوخی گذشته من یه عصا دیدم که چرخ دار بود به نظرم خیلی بهتر از عصا های معمولی جزئیات رو تشخیص میداد.این عصا از آمریکا برای دوستم آورده بودند اگه ایران هم همچین عصایی تولید میکرد فکر کنم بهتر میشد.

درود
عجب متنی! اون دوستانی که این متنو به ازدواج ربط می‌دید مطمئن هستید که همسر (زن یا شوهر) رو با غلام سیا اشتباه نگرفتید؟ این کار‌هایی که مجتبی نوشته رو فقط یه غلام یا کنیز می‌تونه انجام بده. بیاید بریم یه کشور افریقایی رو تسخیر کنیم و مردمشون رو به بردگی بگیریم و دوران برده داری رو دوباره راه بندازیم!
گذشته از شوخی، من عصای تلسکوپی رو توی یه سایت فروشگاه اینترنتی خارجی دیدم. نمی‌دونم توی ایران وارد شده یا نه؟ به نظر من هم اگه تلسکوپی باشه بهتره. می‌خواستم یکی سفارش بدم ولی سایتش امریکایی بود. هرچند کشور ایران توی لیست کشور‌ها بود ولی مطمئن نیستم برام بفرستن. تازه پول پستش سر به فلک می‌کشه! از طرف دیگه مستر کارت یا ویزا کارت می‌خواد. یه دونه Talking Compass یا قطبنمای گویا هم بود که به نظرم رسید خیلی می‌تونه به جهت‌یابی کمک کنه. توی بازی‌های سه بعدی که همیشه قطبنما خیلی خوبه البته زندگی واقعی با بازی فرق داره ولی باز هم فکر می‌کنم خوب باشه. مثلا وقتی وارد یه محیط نا‌آشنا می‌شیم Compass رو رو به در می‌گیریم تا ببینیم چه جهتیه. بعد اگه اون تو گم و گور شدیم کافیه به سمت جهتی که اونوقت شنیده بودیم بریم. ولی حیف که ایران از صحنه‌ی جهانی با اردنگی بیرون افتاده!
موفق باشید.

قدیمها غلام بچه بوده.
بچه را از بچگی توی خونه ارباب بزرگش میکردند که به خدمت توی خونه عادت داشته باشه و یه چیزی طبیعی بدونه این کار رو.
منم عصای عینکی خیلی دوست دارم.
به زودی یک مطلب در این مورد میگزارم.

سلام مثل همیشه عالی بود ای کاش این عصا می رفت تو اداره تلفن ها رو هم جواب می داد فقط داخلی ها رو از ما می پرسید ما هم اگر حالشو داشتیم جوابش رو می دادیم و با عابر کارت می رفتیم برای اضافه کاری گرفتن وای خدا چه قدر عالیه خدای من و چون ای طوری تو کارهای سخت و زیان آور محسوب می شدیم بعد از حداکثر ۱۰سال باز نشسته می شدیم و می اومدیم پایه ثابت گوش کن می شدیم.

درود
سید مگه شما فکر کردن هم بلدی که این‌ها رو حساب کردی؟ برو عمو. برو ذکرت رو بگو تو چرا وقتت رو اینجا طلف می‌کنی؟
مجتبی جفنگ کنمش؟
این مدت مجتبی درس داره می‌گفت شاید کمتر اینطرف‌ها پیداش بشه. بنابر این سایت می‌افته دسته من که خیلی درس خون نیستم. من سلیقم با مجتبی فرق داره. نمی‌گذارم هر کی از راه می‌رسه هر چرندیاتی می‌خواد بگه. سریع جفنگ می‌کنم.
آزادی بیان بی آزادی بیان. البته مدیر اصلی مجتبی هست و من معمولا همه چیز رو باهاش سینک می‌کنم. ولی خوب یه سری اختیارات هم دارم.
بای بای.

هی بیشعور
تو اگه خیلی نگران اون وقت بی ارزشتی دیدگاه نذار.
هم من و بچه ها حالمون بهتر میمونه،‏ هم وقت بیارزش نفهمی مصل تو به قول خودت تلف نمیشه.
خیلی چیزا الآن تو ذهنم هست که بهت بگم.
این بار هم به خاطر احترام زیادی که برای دوستای باشخصیت و خوبم قائلم بیخیال.

سلام منم هزار و صیصد درصد با چشمک موافقم با این که منشأ جفنگ شده ولی باز معلومه چه دست گلی به آب داده شده آخه برگاش هنوز رو آب مونده!

فکر کنم یه کم هم زده به سرم هی میام اینجا ببینم بچه ها چه موارد کاربردی دیگه ای برای این عصا پیدا می کنند! آخه موندم آخرش بخرم یا نخرم! نمیشه بگیم بهزیستی “مفتی” بده؟!

این سید یکی هستش که کرم میریزه طوری نیست ولی همه شما میدونید اتفاقا یکی از نوشته هایی که من توش نگفتم نظر بدید همین بود و ما گوشکنی ها این طوری هستیم که مطلبی اگر جالب بود خودمون خودکار نظر میدیم.
به شدت همیشه دوستون دارم!

درود
به مجتبی گفته بود که تو با مطلبت وقت بچه‌ها رو گرفتی و من حساب کردم که نمی‌دونم هر کس ۲ دقیقه وقت گذاشته کامنت فرستاده و این‌ها روی هم می‌شه ۴۰ دقیقه و از این جور چیز‌ها. بعد هم یه سری تحدید کرده بود.
من می‌خواستم کامنت‌هاش بمونه تا دوستان سر در گم نشن ولی همینطور نمی‌خواستم دیگه کامنت بده. برای همین مجبور شدم کامنت‌هاشو جفنگ کنم تا وردپرس بفهمه و دیگه کامنت‌های این جناب سید رو به صورت خودکار تایید نکنه.
موفق باشید.

بگذریم. میگم اگه عصا نوازندگی هم بلد باشه که گاهی برامون بنوازه که شاد بشیم هم بد نیست. نه؟ ولی من خیلی قانع هستم. همیشه آرزو داشتم یه چیزی اختراع بشه که بهش آدرس رو بدیم توش زخیره بشه بعد روشنش کنیم ما رو ببره به آدرس مورد نظرمون. اونجا پیاده مون کنه. میگن نمیدونم آمریکا یا روسیه یه جور تانک ساخته که این شکلی عمل میکنه. خوبه ازش یه مدل کوچولو بسازن.

درود
بیایید کمی هم بریم توی ماورا الطبیعه. کاش می‌شد سوار عصا می‌شدیم و توی آسمون هرجا می‌خواستیم می‌رفتیم.
بعد عصامون جادو هم اجرا می‌کرد. مثلا هرکی به حرفمون گوش نمی‌داد روش طلسم فرمان رو اجرا می‌کردیم و اون به حرفمون گوش می‌کرد.
وقتی کامپیوترمون خراب می‌شد با یه طلسم ریپارو درستش می‌کردیم. گربه‌های توی کوچه رو به کانگرو تبدیل می‌کردیم و کلاغ‌ها رو به میمون. 🙂
اوه! تا پای ولدمورت میومده وسط تمومش کنم!
موفق باشید.

همیشه با نخودی و چشمک موافق بودم اگر دقت کرده باشید تا به حال هم به این سید پاسخی ندادم و نخواهم داد ولی نمیخواستم هم بگم که چرا چون بالاخره در درون بعضیا پاسخهایی هست که باید داده میشد اما یه چیزیو بهتون بگم این آرزوهایی که کردید من صد برابرش را هم کردم ولی نمینویسم ولی اینو بگم که علم و تکنولوژی اینقد پیشرفت کرده که در آینده ای نه چندان دور با نابغه بودن ایرانیا البته اگر دستشون باز باشد این جور عصاها هم خواهد آمد فقط شاید دیگه به نسل بچه یا نوه مجتبی برسه متأسفم دیگه

سه باره سلام، بچه ها شما کتاب “هری پاتر” رو خوندید؟
اصلاً فکر کنم این کتاب ویژه ما مناسب سازی شده! چوب دستی جادوگرا که اصلاً کاربردش از این عصای موصوف همه کاره و هیچ کاره ما که صد برابر بیشتره! تازه یه روشی هم دارند تمرکز می کنند روی جایی که می خواند برند و میرند اونجا حالا اسم روشش رو یادم نمی یاد، فوتبال هواییشون هم که توپِ اونم با جارو! من که تا همین یکی دو سال پیش کلی میرفتم تو هوای “هاگوارد” که مدرسشون بود و آخرش هم پارتی پیدا نکردم اونجا راهم بدند! هی غریبی! بی کسی! بی پارتیی!

سلام سلام.
آخجون دعواااااا! ای بابا من دیر رسیدم. کی زد کی خورد؟ وای خداییش دارم پرپر می شم از فضولی خوندن کامنت این بنده خدا. نمی شه تمدیدش کنید تا من بخونم؟
وای هری پاتر آخجووون! من۳۰-۴۰بار کتاباشو وجب زدم. هنوزم سیر نشدم ازش. پارتی. پیدا شد منم هستم. می خوام برم مدرسه. منم ببرید. عصا. گفتی مدینه و کردی کبابم.
من این لحظه جز همون عصای سفید تاشوی مذخرف و کشدررفته خودم هیچی نمی خوام. آخه امروز یک بینای محترم که خدا کورش گرداناد عصای منو زیر گرفت و اصلا به روی مبارکش نیاورد و گاز داد رفت. خداییش بهم بگید چه فحشی بهش بدم تا دلم خنک شه؟ کاش دسته کم یک مشت حواله اون کاپوت بیصاحبنشدهش می کردم. حالا بعد از مراسم شیرین فحشبارون یکی به من بگه فردا صبح که می خوام از چهاردیواری با صفای خونه بزنم بیرون چه گلی به سرم بزنم که به ترکیبم بیاد؟ پیشاپیش ممنون از همه و همه و همه.
ایام به کام.

گل شیپوری بزن خیلی با مزه می شی! فقط بعدش بده یه خیری یه عکس برجسته ازت بگیره پست کن تو محله ما هم محذوذ بشیم!
منم یه بار رفته بودم مسافرت عصام رو جا گذاشتم البته اون دوره ای بود که عصام فقط نقش قوت قلب رو برام بازی می کرد بعدش تو راه ابراز عدم وجود کرد و من از اون پس معتادش شدم رسیدم اصفهان رفتم چهارتا عصا خریدم یکیش رو دادم به یکی دومی و سومی و چهارمی موند برای خودم که یکیش هم فدای ما شد به میله های وسط پیاده رو گیر کرد شهید شد، سومی هم فعلاً در خدمتِ چهارمی هم گم شده بجاش رفتم دو تا دیگه خریدم!

دیدگاهتان را بنویسید