خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

معصومی شده راننده، پلیس هم افتاده به، دنبالش، حتما بخوانید واقعی است

سلامی ویژه دارم خدمت شما دوستان گلم، من یک نابیناهستم اگه یادتون باشه چند سال پیش یک دانش آموز نابینا ر در تلویزیون نشون دادن که! دوچرخه سواری می کرد، من همون دانش آموزم حالا بزرگ شدم، و کارهایم هم بزرگتر شده. از سال هشتاد و دو تسمیم گرفتم که دوچرخه سواری را بیاموزم، اّما با مخالفت والدینم رو به رو شدم ولی بالاخره توانستم دوچرخه سواری را یاد بگیرم. بعدش هم نوبت رسید به موتور سواری!!! بله دوستان درست شنیدید من موتور سوار هم شدم جالب است که بگم به برادرانم هم رانندگی آموختم!. بعدش هم که ازدواج کردم و بّچه دار شدم، دیدم نمیشه با موتور این ور اون ور بریم دیگه شده بودیم یک خانواده ی چهار نفره. بعدش با خودم گفتم چی میشه یک ماشین بخرم و خنمم بشه رانند تا راحت بشیم از این همه مکفاتهای روزمره، تو همین فکر بودم که همسرم گفت به چی فکر میکنی جریان را بهش گفتم. اولش شوکه شد ولی بعدش گفتْ )بدم نمیگیا خلاصه پارسال هم یک سواری پیکان خریدم و از فروشنده خواهش کردم که، ماشین را به خان بیاورد، بعد از دقایقی سویچ را داد و خود حافظی کرد، برای اّولین بار از درب طرف راننده سوار ماشین شدم و سویچ رو روی ماشین گزاشتم با چرخاندنش ماشین حرکت کرد! حالا نگو وامونده رو دندس، خلاصه با خون سردی کنترلش کردم و ماشین خامش شد از دنده درش آوردم و دو باره روشنش کردم، )البته نا گفته نماندا چند باری سوار ماشین پسر دایی ام شده بودم ولی با کمک خودش، نه به تنهایی( خلاصه بار دیگر ماشین رو روشن کردم و این بار دیگه جّدی،جّدی حرکت کردم و کم کم به راه خودم ادامه دادم. سرتونو درد نیارم ب تمرینهای زیاد توانستم رانندگی را کملا یاد بگیرم اما در طول این مّدت از برادرم گرفته تا…..،. هر چی دلشون میخواصت بهم می گفتند اما کو گوش شنوا،! بعدش هم به خیابان های اصلی و به جاده ها رفتم اّما بدونه گواهی نامه!. اما یک روز که داشتم توی یک کمربندی حرکت می کردم برادر کوچکم که عقب نشسته بود! گفت ماشین پلیس با جفت راهنما و آژیر داره بهت نزدیک میشه، حالا بدبختی من هم مدارکهای ماشین رو جا گزاشته بودم، پس به سرعت خودم افزودم اما پیکان کجا، ماشین پلیس که نمیدونم چی بود کجا! چند دقیقه ای رفتیم تا این که رسیدم به یک فرعی بدونه این که راهنما بزنم پیچیدم ولی پلیس هم پیچید جلوم تا به خودش بیاد و از ماشینش پیاده شه دنده عقب گرفتم و باز هم رفتم تو جاده، وقتتان را نگیرم با هر بدبختی که بود از دستش در رفتم، وقتی رسیدم به خانه ماشین رو پارک کردم و به کلانتری رفتم البته با یک بهانه، که وقتی من رو اونجا دیدن شناخت و گفتن چر هر چی ایست دادیم نگرش نداشتی؟ جناب سروان راسیتش مدارکامو جا گذاشته بودم، بعدش گفت اگه این بار ببینم ماشینت رو ازت می گیرم ، بعدش گفتم که کی من بهتون گفته که من رانندگی می کنم؟ گفت هم شریاتون!. در حال حاضر یک ماه از ماجرا می گذرد و من باز هم به کارم ادامه می دهم) (آخه یکی نیست به مردم بگه بابا چه کار به کار ما داری؟. بله دوستان این ها را گفتم که بگم خواستن، توانستن، است، و معلولیت مهرومیت نیست. بنده ر می بخشید که وقت گران قدرتان را گرفتم.) از این که این که نوشته ی واعی رو خواندید متشکرم

۱۰۹ دیدگاه دربارهٔ «معصومی شده راننده، پلیس هم افتاده به، دنبالش، حتما بخوانید واقعی است»

خوب اولا که بچه ها من اول شدم. هوهوهوهو!
بعدشم آق مرتضیی گل, سوالاتی که واسه من پیش مییاد یکیش اینه که آیا شما نابینای مطلقی؟ اگه آره که خیلی ترسناک باید باشه.
یعنی نمیترسی بخوری توی در و دیوار و از لای ماشین پاشین ها چطوری رد میشی یا آیا مختصر بیناییی داری؟
منتظرم.
باز هم اعلام کنم که به یاری خداوند متعال بنده اول شدم.
جواب امنیتی هم نداشت چون من لاگین بودم.

جناب خادمی، سلام اول شودنت را تبریک می گم، باورت میشه من همیشه دوست داشتم که نابینایان اّول بشن، خوب خدا را شکر که بار دیگر به آرزویم رسیدم، جلبه ها یکی چند بار به آرزوش برسه! یعنی میشه؟. خوب در جواب شم مجتبای عزیز بگم که بله من نابینای متلق هستم. و به یاری خد توانستم رانندگی کنم و خانواده ام را از سختی نجات بدم. و دیگر این که جا داره ازتون تشّکر کنم که محله ای به این قشنگی داری، دمت گرم،

خواهر گلم، سلام در جواب باید خدمتتان بگم که خواهش می کنم که باورتون بشه چون اگه نشه مجبور میشم دیگه خبرهای عجیب و قریب را بهتون ندم و این که چه جوری رانندگی می کنم؟ اگه اولا، خداوند گر ز حکمت به بندد دری ز رحمت گوشاید در دیگری. تا این جا که باورش کردید بعدش من وقتی می خواهم وارد جاّده بشم اّول سبر می کنم تا ماشینی که بهم نزدیک شده رد بشه، بعد آهسته حرکت می کنم و فرمون رو به طرف جاده می چرخانم، اگه دقت کرده باشید وقتی ماشین توی خاکی هستش یک حالت لرزش داره! پس با این حساب وقتی وارد جاده بشم به آسوالت رسیده و دیگه از لرزش خبری نیست! دگه این که شیشه های ماشین رو باز می گذارم تا صداهای مختلف رو بشنوم و فاصله ها را تشخیس بدهم و به همین ترتیب به رانندگی خودم ادامه می دهم. راستی مینا خانم این هنوز درس اوله ها نری رانندگی کنی کار دست خودت بدییا؟ اگه این اجتباه رو کنی دیگه آموزش نمیدما!

سلام شما نگفتید اهل کجایید؟!؟
آخه من باید اونجا مسافرت نیام! جونم رو بیشتر از تواناییهام دوست دارم.
تو رو خدا به فکر خودتون نیستید به فکر هم شهریان عزیزتون باشید، منم رانندگی دوست دارم ولی نه اینجورش رو …. در حد تفریح …. در حد … جاهای خالی از هر گونه بنی بشری…. باور به ناتوانیها و محدودیت ها خودش توانستنیست توانستنی و اولین قدم برای بهترین شدن.
۱۱ شد جواب معادله.

با سلام خدمت شما هم همحله ای های عزیز. مطلبی که دوستمون آقا مرتضی نوشته بودند به نظر من با واقعیت های موجود خیلی فاصله داره. رانندگی در خیابان های شلوغ آن هم برای یک نابینا ولو بینایی کمی هم داشته باشد میسر نیست. تشخیص تقاطع ها؛ محل پیچ ها میدان ها و دور برگردان ها کار بسی دشواریست. ماهایی که با عصا چندین مرتبه تردد میکنیم ممکن است در پیدا کردن راهمان دچار اشتباه بشیم حال آنکه با ماشین چطور میتوان این کارو انجام داد آن هم بدون اشتباه و تصادفی. دوستان عزیز بیاییم کمی واقعبین باشیم. با تشکر از اینکه حوصله کردید و مطلبو خوندید متشکرم

علی رضای عزیز، سلام باید خدمت شم بگم که این نوشته حقیقت داره اگر چه شما باورش نکردید اّما این یک نوشته ی بسیار، جّدی می باشد پس خواهش می کنم باور کنید چون اگه باورتون نشه مجبورم شماره ی همراهمو به این جا بگذارم تا با هم در تماس باشیم و مشکلی که برایم پیش میاد زنگ خورهام زیاد میشه اما اشکالی نداره همین که بتوانم این رو به شم بقبولانم کافیست. از این که وقت گذاشتی و نوشته را خواندی و بعدش هم باورت نشد ممنونم (

ببین مرتضی عزیز من هم دوچرخه سواری کردم هم رانندگی موتور را به طور کامل بلدم هم رانندگی ماشین ولی عزیز حالا دوچرخه را بگی یه چیزی چون ما با سایه صداها کار میکنیم اححتمال داره بیافتی تو چاله با چرخ اما موتور دیگه اوضا فرق میکنه چون صدای متور زیاده ولی ماشین دیگه اصلا نمیدونم والا به قول مجتبی بینایی اندکی گمانم داری من همیشه یکی پیشم بوده+

سلام، نسیم آتش خدمت شما هم دورا دور ارادت خواست دارما داداش، اول این که بند را می بخشید که دیر به سایت سر زدم، باورت میشه اصلا فکرشم نمی کردم که این قدر جّدی بگیرنش. بعد هم من یکعضر خواهی به همه بدهکارم چون از شانس بدم سیستمم با مشکل مواجه شده و افت سرعت دارم و بعضی وقت ها هم نمی توانم وارد سایت بشم، و جا دارد که از شما دوست عزیز تشّکر کنم. راستی یک خبر داق قاق دارم که می توانی باور کنی که من می توانم رانندگی کنم. ننتظر خبرم باش

سلام از این که نوشته را خواندید ممنونم، اّما باور بفرمایید این یک واقعیته هر چند با نظراتی که دوستان نوشتن می دونم که باورش براتون سخته. اما من خدمت شما و همه ی دوستان بگم که این یک حقیقت است.

سلام از این که نظرتان مسبت بوده از شما هم ممنونم، اّما باور بفرمایید که سیستم با مشکل مواجه شدهبود، بابت این هم شرمنده ام، و اّما در جواب شما بگم که بله به لتف خدای متعال من می توانم رانندگی کنم، فقط نمی دانم چرا همه من را برای خند هاشون در نظر گرفتند. به بینید انسان یک موجود پیچیده ای است فقط کافیه که با اعتماد به نفص به خدمان رجوع کنیم آن وقت به جاهایی می رسیم که اصلا باورمان نمیشه. باور به فرمایید نم نمی خواهم از خودم تعریف کنم. اما متعسفانه چند تا از دوستان گلم هم اینجا هستند و با این که از دوستان نزدیکم هستند جوری کامنت گذاشتند که انگار من دارم خالی می بندم. هم اکنون ساعت پنج و بیست و نه دقیقه است باور به فرمایید که من تمام شب را بیدار بودم تا با افت سرعتی که دارم پاسخ کامنت های شما را بدهم. از این که وقت گذاشتید و این کامنت رو خواندید ممنونم

درود بر بروبکس محله
آقا آدمیزاد یاد فیلم بوی خوش زن میافتد البته به جای پیکان اونجا آل پاچینو با یک فراری رانندگی کرد که یک کم از پیکان ماشین ضعیفتریه.
ولی بگذریم, داداش من نمیگم واقعی یا غیر واقعی. فقط بگو ببینم چجوری خان داداش. این یک رکورد زنی خفن میتونه باشه و اگه ثبت جهانیش کنی خودت که هوچ, ما هم محله ای ها هم پولدار میشیم.

سلام داداشم ااور کن من دیگه از پاسخهای متعدد خسته شدم اما باور کن که واقعی است اصلا من یک شماره میدم اگه دوست داشتید امشب از ساعت ۲۲ تا ۲۴ با من در تماس باشید بعدش هم خاموشش می کنم دیگه پس یاد داشت بفرمایید (۰۹۳۵۰۷۱۲۸۶۶) معصومی فقط خواهشن مزاهمت ایجان نفرمایید فعلا بای

راستی هر چند ربطی نداره. ولی من یک پرسش هم دارم. داش مجتبی شاید بتونه راهنمایی کنه. چه جوری می تونم روی یک پست خاص فالو کنم یعنی مثلا وقتی به همین پست علاقه دارم چه جوری می تونم کی و چه کسی روش کامنت تازه گذاشته.

سلام ببین من دو روز نبودم چه خبره! دوستان راست میگن آقا مرتضی. واقعا رانندگی با شرایطی که ما داریم نمیگم محاله ولی آخه تو خیابونهای شلوغ و اون هم با اوضاع قمر در اقرب خیابونهای ایران؟ اون هم با توصیفی که از آرتیست بازی خودتون گفتید؟ چی بگم والله. بیناها راه به راه تصادف میکنند و صدمه میبینند و جریمه که دیگه هیچ. تازه تا اونجا که من میدونم به افرادی که فقط یه چشمشون میبینه شرایط خاصی قائلند واسه دادن گواهینامه. من به تواناییهای شما شک ندارم ولی این یکی رو دیگه بیخیال. بهترین سرمایه ای که آدم میتونه تو زندگیش داشته باشه سلامتی جسم و روحه. شاد و تندرست باشید و از این نعمت خدادادی مراقبت کنید. همون سلامتی.

سلام از این که به توانایهایمشکی ندارید ممنونم، اما شپرک نانم بنده که نگفتم گواهی نامه دارم! گفتم؟. بعدش دروغ چرا یک بار زیادی پدال ترمز را فشار دادم یک ماشین از پشت زد بهم که به خیر گذشت. زمنن من که تو شلوغی تهران نیستم که…..؟

سلام دوستان خووووبم.
مرتضی از دوستای خوب منه و از نزدیک میشناسمش.
مرتضی دوست من زود از مدیر محترم محله خواهش کن شر و بری رو که نوشتی رو حذف کنه.
بچه ها آخه شما چرا روتون نمیشه بگید ‏
آقا جون خالی نبند.
مرتضی داداش یه کم واقعی باش.
چرت و پرتی که نوشتی به هیچ وجه قابل تحمل نیست.
باید اعتراف کنی این از مهمترین خوابهاییه که تو زندگیت دیدی.
شبا زیاد غذا نخور.‏ فیلم زیاد نبین.‏ خیییلی هم لازم نیست دیر بخوابی.‏ چون بخش زیادی از این خیالات میتونه به خاطر بیخوابی باشه.‏ والا خجالت هم خوب چیزیه.

سلام آقای مسعود حالا خوبه که خودت داری میگی دوست نزدیک از راهنمایتون ممنونم، بعدش هم اگه من می خواستن سر کارتون بزارم با اسم و مشخصات خودم پا پیش نمیزاشتم! درسته؟؟؟؟ و دیگه این که دوستان وقتشان را از خیابان پیدا نکرده اند که بر غول شمابشینند و به چرت و پرتهای من گوش کنند؟.

سلام! بچه ها منم ایشون رو از نزدیک میشناسم! آقا مرتضا باید بگم خیلی داستان … بود! آخه پسر با خودت چیفکر کردی این رو اینجا نوشتی! بابا از خودت و سنت خجالت بکش! مارو چی فرض کردی! پسر هان؟؟؟ به علی قسم نمیخوام از تواناییهام تعریف بکنم! ولی! به ملا قسم بیا ی بینا پشت سر تو بشینه ی دونه هم پشتسر من ببینیم کی بهتر میرونه! بسه بابا جمع کن هاجی! زود بگو که چرتوپرت نوشتی!

آقا سامان دوست گلم سلام، امید وارم که حالت خوب باشه باید خدمت شم عرض کنم که این جا جای این حرف ها نیست اگه یادت باشه ما تو خابگاه مثل برادر بودیم!!! اّما در ج،اب داستان باید بگم این یک نوشته ی راستین است. آرزوی سلامتی رو برایت دارم آقای سامان موّفق باشید ایّام به کامتان باشد

حالا چرا این قدر بهش فشار میارید که بیاد بگه چرت و پرت نوشته. یک داستان تعریف کرده. مثل پاچینو حوس رانندگی داشته که خوب کرده دیگه. حالا چه جوری و کی و کجا و با کی و با چی و خلاصه هزارتا چی. بیخیال شید دیگه خوش تیپهای محل.
راستی توی این محله کسبه هم هستند یا نه

علی جان سلامبابا دمت گرم، شما دیگه چرا، حتما باور کردنش برات سخته،خوب حق میدهم، اشتباه از بنده بود، من باید این رو در چند مرحله می گفتم که نگفتم، خو به بخشید میدونم که شوکه شدید اما وژدانن حقیقت داره

سلام دوستان واقعا جا خوردم فکر کردم حتما تو عالم رویا و کمی هشیاری اومدم محله مجتبی و اینها رو می خونه پارس آوا که با صدای پسرم به خودم اومدم و دیدم که نه بابا بیدارم حتما این دوستمون پلی استیشن منظورش هست و گر نه…

عزیزم بیدار بیداری. گاهی آدم دلش میخواد پشت یه رویای دنده اتوماتیک کروکی به رنگ زرد یا نارنجی بشینه و پشتش رو بده به صندلی چرمی و فرمان تمام چرم رو بگیره توی دستش و بگازه توی جاده و دنده را تا دور موتور پنج و نیم پر کنه در حالی که سیستم صوتی اینفینیتی یا آلپاین ماشینش داره برای اون آهنگ دلخواهش رو پخش میکنه. بین دوتا صندلی جلو هم جالیوانیهاش بازه و دو تا لیوان از این فلاسکهای یک نفره پر از قهوه فرانسه تلخ آماده باشه که با هر پیچ جاده یک قلب بری بالا و حالش رو ببری. اون وقت دیگه …

سلام
جالبه این پست نیومده پر شد.شاید هدف هم همین بوده باشه.
من همچنان در تعجبم
دوس ندارم اسمشو بذارم حرف غیر واقعی اما منطق اینو نمیپذیره.
اگه بیاید توضیح بدید ک اگ حقیقته حرفتون خب چطوری؟ توضیح بدید حطور رانندگی میکنید
اگرم واقعیت نداره چرا تو محله همچین حرفی رو زدید؟
ببینید من نابینا نیستم اموراتمم کاملا مثل یک بینا میگذرونم.ولی ب عنوان ی کم بینا میگم محاله بشه رانندگی کنم.جاده ک الکی نیست
آقای عبدالرحمانی کامنت بالا بسیااار دلنشین بود

سلام، تر خدا بی خیال شید اگه جواب ندم میگید الکی نوشته، اما این رو هم به خاتر گل روی شما می نویسم، من از سال هشتاد و شِش تسمیم گرفتم که متورسواری را بیاموزم، و خوب در چند ماه این کار را توانستم انجام دهم، البته ناگفته نماند که چندین بار با زمین برخورد کردم و یک بار هم پای راستم به شّدت آسیب دید، اما در سال نود ازدواج کردم، و در سال نود و یک صاحب دو تا بّچه شدم با این وجود دیگه نمیشود چهار نفر سوار متور بشیم، پس تسمیم گرفتم رانندگی رو یاد بگیرم که در این زمینه با مخالفت شدید خانواده، دوستان، آشنایان، و…..، رو به رو شدم، اّما بالا خره توانستم به حدف نحایی ام برسم. و در حال حاضر به راحتی به رانندگی خودم ادامه می دهم، این رو هم بگم که نگید نگفتید من گواهی نامه ندارم و هر جا بگیرنم ماشین رو توقیف می کنند. شاید باز هم باورتون نشه، اما من توضیحات را دادم تا دیگه به کامنت بالا اشاره نفرماییددددددددددددددددددددِ.

سلام دوست من، من همچین جسارتی نمی کنم که بگم آبادانی ها بلف میان، ارادتمند همه ی آبادانیها هم هستیم، ولی باور کن آره بابا زوریه باور کن اگه باور نکنی میشم یک هارد اکسترنال و می افتم توی غذات و بعدش هم به مقضت نفوز کرده و به صورت یک حافظه ی پیش فرز بهت می قبولانم. خیلی با حالی!

سلام مسعود. از این که به سایت دیر سر زدم به بخشید می دونم که خیلی نگران شدید، رفیق خوب به تو میگن، راستشرفتم مخابرات تا سرعت اینترنت رو از ۲۵۶ به ۵۱۲ ارتقا بدم ام نامردا کوتاهی کرده بودن و سیستم رو به هم ریخته بودند. و من از شانس بد با افت سرعت زیادی مواجه شده بودم، ولی خوش حالم که باز هم توانسته ام بهتون سر بزنم. راستی با بچه ها هماهنگ کردم تا به زودی بریم سر فیلم برداری و فیلم رانندگی ام رو بزارم تو سایت. فعلا بای.

سلام. میخواستم بگم ایم مرتضی چند ماه پیش اومده بود توی برنامه کوچه رادیو و همین چیز ها رو میگفت. کوچه رادیو از رادیو ایران پخش میشه. ۲۳ مهر روز نابینایان دعوتش کرده بودن. اگه تونستید این برنامه رو پیدا کنید و بخندین.

سلام الهام خانم، خاهر گران قدر از این که برایم کامنت گذاشتی، باز هم متشّکرم، من برای همه ی دوستان کامنت گذاشتم، تا بگم نوشته ی بنده واقعی بوده، باور به فرمایید من تمام شب را بیدار ماندم و با افت سرعتی که داشتم باز هم جوابتان را دادم. ایام به کامتان باشد.

درود فراوان بر بچه های محله
بچه ها منم مرتضی رو میشناسم من و مسعود و سامان و مرتضی با هم هم مدرسح ای بودیم
مرتضی جای اینکه این همه به خودت فشار بیاری باید مدرک محکمتری رو میکردی مثل یک فیل خلاصه چیزی که بچه ها بتونن بهش متمعن باشند من هم نمیگم نمیشه رانندگی بلد نبود اما نمیشه از این مهارت تو جاده استفاده کرد
بچه ها شما هم با ملایمت برخورد کنید مرتضی واقعبین باش آفرین پسر خوب من اگر پست کم میزارم اما سعی میکنم چیزایی بگم که بچه ها استقبال کنند
تو چه طور نسنجیده چنین چیزی نوشتی?‏

دوستان گلم سلام، از این که نوشته ی بنده ی حقیر را متالعه فرمودید از همه ی شماتشکر می کنم، از این که بنده دیر به کامنت های شما عزیزان دیر پاسخ دادم به بخشید،
و اما خبر داق این که قرار شده که به زودی یک فیلم را از رانندگی کردن با وتور سواری، و رانندگی با ماشین را برایتان ارسال کنم. و اما این برام خیلی محمه خواهش می کنم بگید که اگه از این کار عجیب و قریبم
ناراحتید کامنت بگذارید
تا دیگه تا دیگه خبرهای عجیب و قریب رو بهتون ندم.
آخه می دونید چند خبر هم دارم که بعد از این که این رو باور کردید و فیلم رو دیدید. میگم. منتظر نظرهایتان هستم
موفق باشید

با تشکر از همکار عزیزم نسیم:طبق گزارشات صورت گرفته توسط خبرگذاری با این ک داور را خریده بودند بچه های ما طی نبردی انتقامی از سد کره گذشته و ب جام جهانی صعود کردند.مشاهداته بنده حاکی از آن است که مربی با اقتدار ما پس افازات کره مبنی بر این ک ما نمیگذاریم ایران ب جام جهانی برود و هم دستی با برخی دوستان با تلا شهای بی وقفه در حین بازی و حرفه ای گری روی اعصاب کره ای ها رفته و پوزه ی آنهارا ب خاک مالید وچهره اش پس از برد بازی دیدنی وسرشار از عرق ملی بود.گویی خوده او نیز یک ایرانیست.اشک در چشمانم دویدن گرفت.با همکارم ادامه میدهیم.

سلام! دوست عزیز! ما هنوز هم مثل برادریم! خب تو همون اول فیلم رو هم میگذاشتی! آخه تو به جای ما بودی چه فکری میکردی!؟؟؟ حالا وقتی فیلم رو گذاشتی بعدش خبرهای جالبت رو هم بهمون بده! تشکر! راستی داشت یادم میرفت تو نوشتنت هم دقت بکن!‏

سلام سامان،باور کن من درست مینویسم اّما نمیدونم چرا این جوری میشه! راستی بلا. تا یدم نرفته بگم، من هیچ شماره ای ازت ندارم لتف کن باهام تماس بگیر، ممنون میشم. از دوستان هم تشّکر می کنم که به خاطر رفتن تیم به جام جهانی باهم گپ می زنند

الهام جان! خواهش می کنم. گاهی من خیلی دوست دارم چیزهایی که ازذهنم رد میشه رو بنویسم. اصولاً در نوشتن بدک نیستم ولی چندان هم قوی نه. گفتی کمبینایی. من هم همین طور. اگه شد مستقلاً بهم ایمیل بزن بتونم اشتراکات را باهم ببینیم و از نقطه نظراتت استفاده کنم.
آقایان و خانمهای محله. بنده پرسشهای زیر را برای راننده فرمول ۱ با پیکانمان به شرح زیر مطرح می کنم.
۱. چگونه می توانید با صدای پیکان و شیشه های باز تشخیص صوتی خودروهای اطرافتان را بدهید؟ بالفرض که صدا را از پشت سر بشنوید چگونه چیزی که جلویتان است را تشخیص میدهید
۲. اگر مانعی در مسیر باشد چگونه میبینید. مانع که صدا ندارد.
۳. اگر یک عابر پیاده از خیابان عبور کند چگونه تشخیص می دهید. عابر که صدای کفشهایش از صدای پیکان کمتر است
۴. اصولاً تشخیص مسیر با تطبیق بینایی آدم انجام می شود. به عنوان مثال, پیچ جاده, تقاطعها, اینکه در مسیر مخالف روبه روی ماشینهای دیگر نروی و از خط سفید رد نشوی. اینها هیچ ربطی به خاکی و آسفالت جاده نداره.
۵. اگر هم چنین چیز بر فرض محال حقیقت داشته باشه, خرد حکم می کنه که با ادله آشکار مطرحش کنید تا دیگران را به شبهه و تردید نیاندازید. از این گذشته چنین چیزی در عقلانیت نمی گنجد و بهتر آن است که این مطلب را بدانیم که نباید همدیگر را با چنین چیزهایی سرگرم کنیم. شاید فرد بینایی در کنار شما باشد و شما را راهنمایی کند. اما این هم فقط در حد دور زدن در یک کوچه خلوت و با احتیاط مطلق امکان دارد. من خودم یکبار در سال اول دبیرستان در یک خیابان بسیار خلوت رانندگی کردم. باید بگویم که ان وقتها هنوز بینایی من اصلا مثل الان کاهش پیدا نکرده بود و برای رفتن به مدرسه و انجام کارهای خارج از خانه مستقل بودم و حتی خودم با تکیه به دیدنم از خیابان عبور می کردم. اما با این همه هنگامی که با سرعت بیشتر از راه رفتن حرکت می کنی, بسیار سخته که بدون تشخیص کامل مسیر را طی کنی. سرعت ماشین هر چه قدر هم که کم باشد از راه رفتن سریعتره و واکنش دادن به مسیر بدون بینایی ناممکنه. مگر اینکه شما حس ششم یا چیز دیگری داری که به ذهنت مسیر و هر آنچه در آن است القا بشود. از نقطه نظر من بهتر اینه که از چیزهای مفید و سازنده باهم حرف بزنیم. این هم در نوع خودش برای کمی تفریح خوب بود و تمدد خاطری پدید آورد ولی اگر هم به احتمالی حقیقت دارد بهتر است تا نبود ادله کافی بر آن اصرار نورزید.
مخلص همه بامرامای محله.
علی

علی جان سلام، فرمایشات شما صحیع است اما اگه یک بار دیگه، سوار ماشین بشی و از یک فرد بینا خواهش کنی که با راهنمایی، تو را به سمت دیوار ببرد! و وقتی به دیوار نزدیک بشی متوجه می شی که، انگار یک چیزی جلوی شنوایی ات رو گرفته در همین موقع کافی است که یا از ماشین پیاده شوید، و به سمت مخالف درب راننده بری، یا این که ماشین را زیادی به دیوار نزدیک کنی، تا با بیرون بردن دستت از پنجره متوّجه دیوار بشی. و اما از آن جا که من نابینا هستم و برای اطمینان بیشتر از یک بینای دوازده ساله استفاده می کنم. این هم فقط به خاطر این که مادرم اصرار دارد که این هم کنارت باشه مثل یک شاگرد، فقط هر ضمان که با ختری رو به رو شدی بهت بگه که چه جور جایی هستی، همین، البّته بگم که قرار است چند وقت دیگه فیلم را در سایت بگذارم، تا شما دوستان گلم باورتون بشه

سلام به همه ی دوستان و آقا مرتضیی عزیز
ولاه چه عرض کنم!!!
من نمیگم باور نکردم ولی اگه فیلمو بزارید که حتما با این وضعیت و کامنتها خواهید گذاشت,
بیشتر باورمون میشه
دوستان شما هم مرتضی رو واسه گذاشتن پستش پشیمونش نکنید
حالا میاد فیلمو میزاره حرفش راست از آب درمیاد واسه خودتون بد میشه
مخصوصا دوستای نزدیکش
دوستون دارم هزارتا
تا کامنتای بعدی بای

داش حسین سلام،خیلی با حالی، باور کن دوستت دارم، به اندازه ی تمام حروفهای محّله، ممنون از لطف شما مگه این که شما به دادم برسی، خدمت شما بگم که من حتما این فیلم رو در سایت قرار می دهم، اّما ازتون خواهش می کنم بهم فرصت بدید، مردم هم مثل شما، به سختی کسی قبول می کنه که از این ماجرای ترسناک فیلم بگیره دوست دارم. هر جور که هستید همتونو

سلام هم محلی ها. آقا رانندگی که کاری نداره, بله. یک آدم نابینا هم میتونه رانندگی بکنه و هیچ مشکلی نیست. ترمز گرفتن و گاز دادن و دنده عوض کردن و پیچوندن فرمون را که قرار نیست با چشمت انجام بدی. خیلی راحت باید از دستها و پاهات استفاده بکنی. حتی افرادی هم که مشکلات جسمی حرکتی دارند از فرمونهای خاص و پدالهای مناسب سازی شده واسه رانندگی استفاده میکنند و هیچ مشکلی ندارند. به نظر من بحث بیخودی هست که بگیم رانندگی به مفهومی که من گفتم از یک نابینا یا یک معلول جسمی بر نمییاد. خوبش هم بر مییاد. فقط و فقط به این نکته توجه کنید که یک راننده موفق نابینا در یک جا میتونه راننده موفقی باشه اون هم یک بیابان هست که از هر طرفش بری دیواری نیست و صاف صافه مثل کف دست. من در اولین دیدگاهم یک نظر تستی دادم که محکی باشه ببینم چی کاره ایم که دیدم بد نشد. خوب هم نشد و از دوستان انتظار نداشتم موضوع به این سادگی را باور کنند. نگید آخر معرکه اومده تز میده چون من خودم بچه دهاتیم و از الاغ رانی بگیر تا ماشین رانی همه را تجربه کردم. فقط سفسطه کار خوبی نیست که مرتضی خان هر چیزی که میپرسی میگه باور داشته باش. میگی موانع را چطوری تشخیص میدی, میگه: نوشته من واقعیه. میگی چطور نمیخوری به عابرهای پیاده؟ میگه: به تواناییهای نابینایان باور داشته باش. میگی چطوری تصادف نمیکنی و توی دره و جوب نمیفتی؟ میگه: خودمونو نباید دسته کم بگیریم. میگی همه اینها درست, ولی دقیقا بگو چجوری ماشینها را تشخیص میدی؟ میگه: شیشه ها را باز میگذارم. مگر صدای ماشینهای در هم و بر هم میتونه برای تشخیص موانع, معیار باشه؟ اصلا ارزش بحث نداره این قضیه. من توی خبرهای مستند, نابینایی دیدم که حتی پرواز را هم تجربه کرده ولی محیط را واسش مناسب سازی کردند و مثلا توی باند فرودگاهی که هواپیما میره, چیزی سر راه نیست, توی آسمان هم همینطور. موفق باشید. شما را به خرد میسپارم. خرد نگهدارتان باد!

جناب خادمی سلام، بله فرمایشات شما درست است، و دیگر این که اگه من بخام تمام توضیحات را برای دوستان بنویسم، هم وقت زیادی از دوستان را باید بگیرم، و هم این که باور کردنش بسیار سخت تر خواهد شد، باور بفرمایی ! اگر می دانستم که باور کردنش برای دوستان گلم این قدر مشکله به هیچ وجه این رو این جا نمی نوشتم، حالا که نوشته ام با کمک شما، آقای خادمی به زودی فیل رانندگی رو به سایت می گذاریم تا باور برای شما و دیگر دوستان به خصوص دوستان نزدیکم قابل قبول باشد از محله ی خوبت هم تشّکر می کنم،

مرتضی سلام.
دوس دارم جوابهای قانعکننده ای به دیدگاههای علی آقا و مجتبای گل بدی.
مرتضی منو مجبور نکن چیزی بهت بگم که درست نیست.
بچه ها من با اجازتون این جک رو برای آدمک میفرستم.
مرتضی داداش زیاد واس فیلم خودتو اذیت نکن.‏ ما باورمون شد.
باور کردیم.‏ آقاجون قبول.‏ دوس ندارم بچه هات خدایی نکرده خدایی نکرده یتیم بشن.
ببین من تواناییهات رو میدونم.‏ من خودم هم میتونم دوچرخه سوار شم ولی هیچ وقت تلاش نکردم رانندهی موتور و ماشین باشم.
با این حال به راحتی برام قابل درکه که یه نابینا بتونه با موتور و ماشین به قول مجتبا تو بیابون رانندگی کنه.
ولی اینطوری که تو گفتی خیییییلیییی ضایست.‏ سعی کن بیشتر از این پافشاری نکنی که واقعا اعصاب خوردکنه.

مجی پرواز قضیه اش فرق میکنه اصلا با این مقایسه نکن همه چیز را دوستان گفتن الهام به عنوان بینا و فردی که دیگه لابد شناختی که نابیناها چه جور آدمی هستن و چه جوری کار میکنن یه سوال داشتم ازتون چه جوری بپرسم تو دیدگاهها نمیشه بچه ها را هم درگیر میکنیم البته شاید سوالم سوال چنتا از بچه ها باشه ولی وقتی به جواب درس رسیدم به بچه ها هم انتقال میدم میدونی حقت یعنی همون حقیقت چیه اینکه اگه بخوام از یه نفر دیگه بپرسم تازه باید توضیح بدم البته که از توضیح دادن فرار نمیکنم ولی توضیحات تا زمانی که با تجربه و مشاهده مستقیم نباشه فایده ای نداره پس فک میکنم از شما یا قنبر عزیز بتونم راهنمایی بگیرم فرقی نمیکنه ها این سوال را از یه فرد بینا دارم هرکسی مشتاقه ایمیل بده نمیتونم بگم ایمیلتونا بنویسید چون عمومی میشه پس ایمیل من که عمومی شده و از بت این هم مشکلی ندارم پس منتظر حضور گرم شما در انتخابات یکمین دوره سوالات طولانی هستم در ضمن مدارک لازم فراموش نشه حالا همینجوری یه چیزی گفتم مدارک نیاز نیس خودتون مدرکید اصلا برم گشنه شدم دارم چرت میگم میگم مرتضی خبر کن با هم یه سفر با ماشین بریم دو نفره یه بار تو بشینی یه بار من فقط یه ماشینی بیار که اگه یعنی نه اگه صد درصد داغون شد دیگه یارو غصشو نخوره مجتبی را هم میبریم تا گزارش بگیره برا بچه ها بذاره بعد بگن شهیدان راه محله

سلام، آقا هستم هستم، خوبشم هستم، فقط جاشو مشّخص کن تابیام البته داش اول وبلاگ رو واگذار کن، که به مشکلی نخوریم، وبلاگ بی سر پرست که نمیشه! آقای خادمی هم سوار نی کنیم. بابا هنوز آرزو داره، بنده ی خدا، البته من که رانندگیم بدک نیست، یادمه مامانم ی بار ی ماشین خرید وقتی داشتم باهاش رانندگی می کردم، ماشین به دره سقوت کرد اما من هنوز بالا پشت بام داشتم می خنندیدم،

بچه ها الفرار که رءیس محله اومده و حسابی دیگه دیگه دیگه …..
چه حالی میده این همه آدم باحال داریم. بابا ایول ایول ایول. به سلامتی آق مجتبی و همه بر و بکس باحال و توپ محله از خانماش تا آقایونش از کوچولوهاش تا من پیرمردش از شمال نشینش در ایران تا اونی که آبادان و جنوبه. به سلامتی هرچی آدم با معرفت و توانمنده و هر چی آدم که با تواناییش به قدر وسعش عرش رو می لرزونه. به سلامتی همه اونهایی که خودشون رو و زندگی رو و عشق رو و زیبایی رو و سختی و آسونی رو و هر چیزی رو که خدا داده دوست دارند و باهاش حال میکنند. به سلامتی خودتون و من هر کی هر چی هر کجا هر کار خواست بکنه. من تعیین نمی کنم.
هیپیپ هورا! هیپیپ هورا!

و اینک ته فصل خبرها: طی مباحثاتی ک انجام گرفت میان علمای محله و مردم عادی همچون اینجانب و آنجانب مقرر گردید ک جانب کسی را نگیریم و رخصت دهیم ملت از آمال و آرزوهای خود آزادانه سخن بگویند و هیچ کس عصبانی نشود.مسی ملقب ب مسعود با روحیه ی ورزشکاری ای ک دارد کوتاه آمد.مدیر محله مجتبی قضیه را فیصله داد.علی نقش بهروز وثوقی را ایفا کرد.نسیم ب زیبایی نقش پیام بازرگانی را ایفا کرد و نهایتا الهام میبایست پاسخ گو باشد.او بی تقصیر است سوال چه میتولند باشد
ب ادامه همکارانم گوش جان بسپارید

اوا نسیم بجان خودم اشتباه شد یهو کامنتت تو اون پسته ک گفتی ببخشید منحرف شدم الان الهامو ساجده بحثو بر میگردونن اومد تو ذهنم ک گفتم پیام بازرگانی.ی لحظه فکر کردم اونو اینجا نوشتی
با عرض پوزش روز افزون ما کانالامون جابجا شد ب گیرنده های خود دست نزنید. نسیم در نقش مدیر این بخش خبری و طراح سوالهای سازنده وبهترین اسم مصتعار محله ک میخاد چندتا اسم مصتعار شعری برای من بمن پیشنهاد بدهد لطفا.دو سه روزی هست ک میخام اینو بگم هی یادم میره

سلام این قصه آخرش چی شد بالاخره مثل اون کامنت یک پیشنهاد قسمت نهایی ما نگرفتیم که لیلی زنه یا مرد البته نظرات اونجا کمتر از این پست بود راستی همتون مهمون من یک بستنی دومینو اگر این حرف آقا مرتضی درست باشه برای مجتبی یک تیتاب اضافه هم می گیریم بچه ها نه?

آقا سجاد سلام، باور کن داری تو خرج می افتی نکن این کار رو، من که خدمت دوستان در کامنت های بالا گفتم بهم اجازه بدهید تا به زودی فیلم رو به سایت بزارم، راستی دیگه پولات رو جمع کن چون قراره برای همه بستنی بخری. سجاد جون

سلام.
مرتضی داداش.
دیگه خودت میدونی چی کار کردی.
بیا اینجا بنویس بچه ها شوخی کردم.‏ یا اصلا بنویس خالی بستم.
خوب چه اشکالی داره؟
بد چاخانی کردی حاجی.
از این به بعد واس اینکه بچه ها اذیت نشن و من خیییللییی رک هستم نظراتم در رابطه به این پست رو به ایمیلت میفرستم.

حالا اون رو هم گوش می دیم چرا از جواب دادن به سئوال بچه ها تفره می رید حاجی چطور مسیر رو تشخیص می دید با موانع چی کار می کنید با ماشینهای دیگه که از روبرو می آن چطور به این سئوال ها از این دست جواب بده تا ما هم یاد بگیریم شاید تو چیزی بلدی که ما نمی دونیم شاید به دردمان بخوره و از شما به عنوان یک قهرمان در این زمینه یاد کنند مثل لوئی بریل که البته اسم شما می شه مرتضی رو رو

بابا من چرا این پست را نخوانده بودم. ببخشید دیر شد ولی من از این آقا حمایت می کنم
این که چیز عجیبی نیست خوب ندیدید تعجب کردید من چند سال یعنی دو سال پیش رفتم پیش یکی از دوستان مطلقم توی یکی از روستاهای اصفهان بعد دوستم گفت بیا بریم سر زمین کشاورزی من یکم کار دارم بعد بر می گردیم خانه گفتم مگر تو می توانی توی زمین کار کنی گفت بله حالا بهت نشان می دهم
آقا نشست توی تراکتور فکر کردم می خواهد مسخره بازی در بیاورد یک دفعه دیدم روشن کرد راه افتاد داشتم از ترس می موردم گفتم علی نکشیمان. گفت نترس آقا رفت از روی پل گذشت بعد رفت سر زمین کشاورزی با همان ماشین شروع کرد زمین را شخم یا به بیانی زیر و رو کردن من باورم نمی شد یک نابینای مطلق چنینی کند. تازه بعد از ظهر مرا سوار موتور کرد آورد اصفهان با صدتا سرعت می آمد که داشت باد مرا می برد
حالا شما می گویید مرتضی دروغ می گوید

طبق تحقیقات به عمل آمده به این نتیجه رسیدیم که لیلی مرد است این را در پاسخ دوست عزیزی که پرسیده بودن مجنون پسر هست یا دختر برای تأکید بازم میگیم لیلی مرد هست
اما در سوی دیگر ماجرا بچه ها حواستون باشه داره کامنتا زیاد میشه نباید از در حیرتم بزنه بالاها حواستون باشه
و اما سوما یعنی چی تبعیض قائل میشی اگه برا مجتبی تیتاب میگیری برا من که معاونش هستم باید چیپس بگیری اشکالی نداره پفک هم گرفتی گرفتی چی کارت کنم
این جا را بگوش چه شور و هیجانی بر پاست آقا صف را به هم نزن مجتبی یعنی اگه من و الهام نبودیم خدا وکیلی فکرشو میکردی یه روز سایتت مثل فیسبوک بشه بچه ها تو یه ساعت ده بار که سر میزنن هیچی تازه اینقد جالبه که همه در پی کامنت خوندنند نه پست و اما در مورد ترکیبات و نام شعری الهام الهام میاندیشم یه چنتا ترکیب قشنگ برات پیدا میکنم که از من یادگاری داشته باشی

سلام نسیم جونم!
ما رییس جمهور ها معمولا اینطور هستیم که کار را میسپاریم دست شما کارشناسان زبده و خبره و بعد به نام خودمان تمام میشود.
شما باشید که بعله معلومه محله رونق میگیره ولی خوب همه چی به اسم منه همه میگند محله مجتبی!
حالا بسات را جمع نکنی بریها!
هاهاهاهوهیهی!

کجا بودی تو نسیم آتش آن وقت که هیچ کس حتا یک کامنت نمی گذاشت و پست ازدواج من بالای شستا کامنت داشت تازه من به هر کامنت جدا جدا پاسخ نمی دادم یعنی هر دهتا یک کامنت از طرف من بود
یادت باشه هرچی باشه من اینجا لقب استاد دارم اما تو نسیمی بیش نیستی مواظب باش
حالت را گرفتم نه
شوخی کردم

نسیم جان تصمیم دارم با ی عنوان شعری اگ بتونم شروع کنم بطور جدی. پس بی زحمت مثل نسیم آتش زیاد روش سرمایه گذاری ذهنی کن مرسسسی
اااا حواسم نبود سلااااام بچه ها اینجا چ خبره؟رئیس جمهور اومده؟همش بخاطر گزارشات هیجان انگیز منه ها.بچه ها تا نرفته هر تقاضایی دارید از ایشون بکنیدا تازه انتخاب شده تا داغه ازش بخاید.فقط یکی یکی.

آخش،خدا را شکر، سنگ پای همه پیدا شد و همه رفتند باور کنید این جا آدم فقط صدای چیک، چیک آب رو می شنوه
باور کنید خیلی خلوته حال می ده واسه قدم زدن.
بگذارید کمی قدم بزنم، آخ آخ این صابون وا مانده مال کی بود؟ حتما مال مسعوده

سلام.
مرتضی من هدفم به هیچ وجه ضایه کردن کسی تو این محله نیست.
ولی از طرفی هم نمیتونم نظر واقعیم رو ننویسم.
در ضمن لازمه بدونی من هیچگونه دشمنی ای با تو و هیچ کس دیگه ندارم و اصلا در حدی نیستم که بخوام با بزرگان دشمنی کنم.
اما نظر واقعی من در مورد این پست همون چیزیه که بالا مطرح کردم و هنوز هم همون نظر رو دارم.
پیروز باشی دوست من.

سلام مسعود جان
بابا به دل نگیر خودت که خوب می دونی تا کله ات رو نشکنم ول کنت نیستم،
یادته سه صبح سه تایی به بهانه ی آب خوردن نیم ساعت هم به چرخیدیم و وقتی به خابگاه بر گشتیم ضبط نابینا افتاد و بشکست. باور کن به خاطر جدی بودنت دوستت دارم،
راستیقرار است فیلم رو روی سایت به گذارم، فقط تو یک لطفی بکن و دیگه از گوشی برای نگاه کردن استفاده نکن فقط به خاطر . بایتو

دوستان سلام.
یک خبر خوب و تاضه
راستش
من
می دانم
کار
بدی
کردم
خوب
بخشش
از بزرگان است

شما
را
به
خدا
به
بخشید
نمیدانم
چرا
این
کار
را
کردم

فقط می خواستم
بگم
من
شرمندم
آدمی زاده
دیگه
بعضی
موقع
یک
قلط
هایی
می
کنه
دیگه!!!!.
خوب
دیگه
فقط خاصتم بگم
حق
با مسعود
و سامان
بود
من
چاخان

نکردم. به بخشید دیگه باور کنید مزش به این است که کمی طولش بدیم
خبر خوب این که فیلم برداری تمام شد و قرار است به زودی توّسط من و آقا مجتبی به گذاریمش رو سایت. برید حالش رو به برید. مرتضی

سلام دوستان حالا چه عجله ای بود تازه داشت کامنت هایم زیاد میشد. والا
اقا جان گفته باشما تا کامنتهایم به صد و بیست نرسه از فیلم خبری نیست. فیلم را داده ام به رعیس با هم قرار گذاشتیم تا کامنت هایم به صد و بیست نرسه بخشش نکنیم. یا نوزده تا کامنت، و فیلم، یا هیچی!. همینه که هست کسی که فیلم به خاهد باید کامنت هم بدهد.

درود
اولین نفر در دسته دوم هستم
مرتضی خسته نباشید .
جبهه نگرفتی تا الان خوب بود و واقعا تحسین بر انگیزه .دیر آمدی اما کامنت دونی ات خیلی با حال شده .یک خواهش فیلم را منتشر نکن منتشر نکن باز هم تاکید می کنم منتشر نکن بعد دوباره ال و بل میشه نه به عدم باور های من و دیگران اهمیتی بده نه به تائید های ما .منتظر نبودی تا کنون بعد هم منتظر نایست .کاری که توانش را داری انجام بده برخی امورات نیاز به تجربه دارد خیلی ها در خیلی از امورات مهارت دارند راستش نه تائید می کنم و نه رد می کنم بلکه می گویم باید زمان بگذرد تا مسائل حل شود .این محله دارای سوق خاصی است خیلی خاص محله خوب و باصفا هستش .و با حضور شما با صفا تر شده .من در پست دومی شما کامنت دادم و نوشته دومی شما حاکی از واقعیت های زندگی بوده وهست و بنابراین این پست را هم واقعی می دانم شما اگر حتی یک صد متر نیز رانندگی کنید کار تمام است .تمام یعنی راننده هستید .ولی باور کن که اگر فیلم را هم بگذارید باز هم حرف برای باور نکردن داریم .از واقعیت های مطرح شده بنویس منتظر تائید من و دیگران نباش .رسالتت را بیان کن از مسخره و اذیت دیگران ناراحت نباش ما تو را درک خواهیم کرد و به توانائی هایت افتخار می کنیم .از برجسته ترین موارد همان تاکید باور کن در مقابل انکار دیگران وعدم عصبانیت شما بود در این پست همیشه منصور باشید و از دیر آمدن نیز قصور مرا ببخشید .

درود ، من که صد یکمین نشدم همان بهتر که فیلم شما منتشر نشه حالا مجتبی باور کرده باشه دیگه همه حله ببینم بچه ها بعد که متوجه نیت وکار شما بشند چه کار می کنند .همت شما و اعتماد به نفستان بزنم به تخته عالی است عالی می تونی به جای گریه وزاری کامنت منو ضربدر هیجده بکنی بعد حله حله .ههههههه ههههه هههه
منتظر فیلم و بازخوردهای بعدی اش سخت سخت و بست نشسته ام تا بعدی ها بعدی ها …

دیدگاهتان را بنویسید