خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کاش باز بودی

حیف که نیستی این را بخوانی و من چه قدر ناراحتم از این دوگانگی ارزشی که گاه, آدمها دچارش میشوند!

این ناراحتی و دلشوره ی من از ندیدنت و نبودنت در زندگیم

این بیقراریها که من در مقابلشان تاب نمیآورم

این منطقم و این عقلم که از احساساتم شکست میخورند

این پای لنگ و چوبی استدلالهای مدام برای اینکه دوریت را عادی تلقی کنم

این هورمونهای مضری که از دلتنگیم برای تو در خونم ترشح میشوند

این حس آشفتگی که از ناز نکردن هات به من دست میدهد

این که دیگر حتی نسبت به من بی تفاوت هم نیستی

این که فراموشت شده ام

این که از صد کیلومتری کلبه ام حتی نمیگذری تا کاغذ پاره هایم را بخوانی

این که یک زمانی برای هم میمردیم ولی حالا فقط منم که مردن تنها دل مشغولیم شده

این وعده های حبابی تو که همه را باورشان کردم

این زخم زبانها که هنوز جایشان خوب نشده از یک جای دیگر سر درمیآورند

این توی دوست داشتنی که داری پیشرفت میکنی و از زندگیت بیغم لذت میبری

این من که تلاشم را میکنم یک ماه خودم را به فراموشی و بیخیالی میزنم

و این تو و خیالت که در کمتر از یک اپسیلون ثانیه, همه زحمات آن یک ماهم را به باد میدهی

این غرورم که به آتش کشیدیش

اینها و هزاران این و آن دیگر که نوشتم و ننوشتم

همه در حال تجزیه کردنم هستند

کاش باز بودی

۲۳ دیدگاه دربارهٔ «کاش باز بودی»

سلام. این از اون نوشته هایی بود که از یه دل پاک سرچشمه میگیره. شاید برگرده ولی اگر هم این اتفاق نیفته شاید نبودش خیلی بهتر از بودنشه. خودم هم نفهمیدم چی گفتم. هاهاها! ولی زیبا بود. خدا کنه من تازه وارد این دفعه اول بشم که پیش خودم یه ذوقکی کرده باشم. smile, شاد و تندرست باشید.

سلام.
خوب رفته دیگه!
زرق و برق دنیا ممکن هست من را هم فریب بده.
من و اون هر دو آدمیم.
فریب خوردن واسه انسان یه چیز عادیه از نظر من.
واسه همینم این واقعیت رو پذیرفتم که خوب حتما ظرفیتش همین قدر بوده ولی شایدم هنوز فکر میکنم که پذیرفتم چون ی جورایی اذیتم!

مرسی ثنا جون. البته اشتباه شد چون من به ساعتم نگاه نکردم. در واقع تولد مامانم شروع شده و چون بنده یه خدا رفت خوابید از خستگی نتونستم واقعا احساسمو واسش بیان کنم و تبریک دست اولمو تقدیمش کنم به موقع. ولی خوب صبح که بشه جشن میگیرم.

خودتو فقط دست خودت بسپار
هیچکسس ب اندازه اون مجتبی رو نمیشناسه
ب اندازه اون از خاسته هاتو داشته هاتو نداشته هات باخبر نیست
تنها کسیه ک هیچوقت ازت دور نمیشه ک پشتش بگی کاش بودی
ب نظر من اگ ما اول ب خودمون بپردازیمو با اون صاف بشیمو سنگامونو باهاش وا بکنیم خودکفای روحی میشیم.اگ بتونیم بهتر از هر کسی خودمون ب خودمون سرویس بدیم.ب دیگرانم حتما میتونیم.
بعد اگ رفت بجای اینکه بگیم کاش بودی میگیم ب نفعت بود اگ بودی.
شاید بگی چقدر کلیشه ای اما من ب این رسیدم ک ما بعضی ارزشارو انداختیم تو گنجه بی رغبت کلیشه نگاهشم نمیکنیم

نه. اتفاقا همه حرفهات درستن. اگر متنی که هفت بهمن ماه امسال و سال قبل واسه تولدم نوشتم را از توی همین وب بخونی متوجه میشی که اتفاقا من خودمو از همه کس و کارم بیشتر دوس دارم.
اگه اینجور نبود تا حالا داغون شده بودم و خوب نوشتنم نوعی تخلیه روحیه.
مِقسی که هستی الهام عزیز!
🙂

راستی اگ کمی تو عنوان اسم صمیمی صحبت کردم جسارت نباشه این بخشی از اخلاق منه.
البته اعتراض کاملا وارده…
همراه با نوید تضمینی اصلاح گفتار.اگر هم اکنون اعتراض خود را ارسال کنید ما یک پک حاوی۲۰ معضرت خواهی هم ب شما هدیه خواهیم داد

هههه! برم که از دیروز صبح تا امروز صبح, بیستو چهار ساعته نخوابیدم و شاید هم تا امشب نخوابم برای سه امتحان کوفتی که امروز دارم. فقط دعا کن, فقط دعا. انرژی درمانی هم از راه دور بلد باشی وجهش رو میریزم به حسابت. یه کاریش کن, یالا, وقت ندارم, فقط هر کاری میکنی زود باش, زووووود!

پس مثل خودمی.منم ۲شنبه ۳تا امتحان دارم.
پس سنسوراتو فعال کن امواجو دارم میفرستم………………………………………………………………….ای بابا اشتباه شد نگیر نگیر این امواج برا ۱مشتری دیگ بود ک میخاست از بانک سرقت کنه
گرفتی؟؟؟بد شد ک

اولا به الهام خانم تبریک میگم که به این جمع خودمونی تشریف اوردند
دوما این از زبان مجتبی و امثال ماست
خوش به حالت که منو یادت نیس
خوش به حالت که فراموشت شد
خوش به حالت که از این تاریکی
یه ستاره سهم آغوشت شد
خوش به حالت که دلت آرومه
خوش به حالت که پریشون نیستی
خوش به حالت که منو یادت نیس
خوش به حالت که پشیمون نیستی
خوش به حالتون با هم خوشحالید خوش به حالتون با هم خوشبختید هر جایی که من تنهایی رفتم خوش به حالتون دوتایی رفتید
خوش به حالش تو دلت جا داره
خوش به حالش دستاشو میگیری
خوش به حالش که پیشش میمونی
خوش به حالش که واسش میمیری
خوش به حالش عاشق چشماشی
خوش به حالش عاشق چشماته خوش به حالش همه دنیاشی خوش به حالش همه دنیاته

سلام بر نسیم بانو
اولا مرسی از خوشامدگوییت
دوما هم از شعر زیبات تحت تاثیر قرار گرفتم هم حس کردم محکومم کردی.چرا؟چون گفتم نابینا نیستم؟چون میبینی شنگولم؟
من ن شمارو فراموش کردم ن با خوشحالیم یابعضی حرفام قصد ازردن کسی رو یا ثابت کردن چیزیرو دارم
منم ی کم بینام.
اگرم میبینی ریلکس میزنم برا اینه ک ازوقتی خودمو شناختم ی بیل برداشتم تا تونستم دلمو عمیق کردم ک دیر پر شه
اینم میدونم ک تو این دنیا هیچکس حالش بهتر دیگری نیست.یکی چشم نداره یکی زبون یکی شانس یکی پول…
خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من/ ور نه این دنیا که ما دیدیم خندیدن

خدا کنه که بارون بباره
آخه تو رو به یاد من میاره
به یاد اون شبی که واسه آخرین بار دیدمت
چه طور دلت اومد بری من که تو رو میپرستیدمت اون شب یه جور دیگه منو نگاه میکردی
یادمه اون شب با بغض منو صدا میکردی
اون شب برای آخرین بار دست منو گرفتی
گفتی خدا نگهدار تنهام گذاشتی رفتی۸

سلام مجتبی خوشحالم برات
این دفه مهمون من دفه بعد تا دکترا تضمینی ساپورتت میکنم
تو این کار دست زیاده فقط بیا پیش خودم برا دریافت امواج
من این قدرتمو مدیون استاد عزیزم برونر هستم
منو فرویدو پائولوفو باقیه دانشمندا هممون

دیدگاهتان را بنویسید