خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

من خرافاتی نیستم. ولی شما قضاوت کنید

سلااااااااااام من اومدم. تو رو خدا بشینید کسی پا نشه جان من راحت باشید. اومدم یه چیزی براتون تعریف کنم که قضاوت رو آخرش میذارم به عهده ی خودتون. راستش من به هیچ عنوان خرافاتی نیستم. ولی یه داستانی پیش اومده خداییش سریالهای کمدی جلوش کم میارن. فقط قبلش پژو جان به جان خودم این یکیو دارم خودم مینویسم. بیا آبروداری کن. اما داستان.

راستش از حدود سه چهار سال پیش من و اشکان دوستم که مجری برنامه ی زندگی ادامه داره هستش تصمیم گرفتیم یه شغلی برای خودمون دست و پا کنیم. برای همین از طریق دوستانمون تو رادیو رایزنی کردیم تا در ایام ماه رمضان ویژه برنامه های قبل از افطار رادیو ورزش رو ما طراحی و اجرا کنیم که با موافقت مدیر شبکه همراه شد. کارمون رو شروع کردیم و پیشتولید هم ضبط کردیم. ولی ستاد اقامه ی نماز سازمان برناممون رو عوض کرد و همه چیز منتفی شد و حتا تهیه کننده ی اون برنامه که از افراد خود شبکه بود رو هم عوض کردن. بعد از این اتفاق تصمیم گرفتیم تا یه نهاد حمایتی رو پیدا کنیم و یک انجمن یا کانون نابینایان بزنیم. یک خانه ی امید در تهران بود که یه زمانی برای نابینایان فعالیت میکرد. ولی مدتی بود تعطیل شده بود. رفتیم سراغ خیری که اون ساختمون رو وقف کرده بود تا ازش بخوایم اجازه بده تا دوباره راه اندازیش کنیم. ولی طرف گفت که همین اواخر ساختمونشو وقف انجمن بیماران ms کرده. رفتیم سراغ شهرداری منطقه ی 21 تهران خواستیم در خانه ی سلامتی که قرار بود نزدیک خونه ی اشکان اینا تا چند روز آینده افتتاح بشه فعالیت کنیم که خداییش خیلی هم ازمون استقبال کردن و قرار شد اونجا مشغول بشیم. ولی شب قبل روز افتتاح اونجا دزد میره هرچی هست و نیست رو جارو میکنه میبره. رفتیم سراغ آقای خادم کشتیگیر که یه مإسسه ی فرهنگی خصوصی به نام نسل آفتاب راه اندازی کرده بود. اون بنده ی خدا هم موافقت کرد که ما اونجا مشغول بشیم. ولی درست چند روز بعدش صاحب ملکی که آقای خادم اون رو ازش اجاره کرده بود ازش خواست تا تخلیه کنه. رسیدیم به شهرداری منطقه ی 5 و فرهنگسرای معرفت. این بار کانون نابینایان حس اول رو راه اندازی هم کردیم. ولی یه دفعه شهرداری بودجه ی سازمان فرهنگی هنری منطقه رو کم کرد. اونها هم گفتن ما نمیتونیم حمایت کنیم و ما هم که پول نداشتیم تعطیلش کردیم. به اشکان گفتم بیخیال کانون و انجمن شیم بریم سراغ فدراسیون. به خاطر روابطی که با فدراسیون برای پوششدهی خبرهاشون تو رادیو داشتیم ما رو میشناختن. رفتیم و قرار شد تا انجمن بولینگ نابینایان رو در فدراسیون راه اندازی و اداره کنیم. ولی بلافاصله بعد از ورود ما رؤیس فدراسیون رو عوض کردن. یه مدت گذشت. ما چون اصلیتمون یزدیه یکی از آشناهامون فامیل نزدیک یکی از نمایندگان مجلس در اومد کلی باهاش حرف زدیم تا شرایطی فراهم کنه تا ما یه ملاقاتی با این آقای نماینده داشته باشیم. و ایشون هم قبول کرد. ولی به محض این که این قرار رو با طرف گذاشتیم نماینده ی بیچاره دچار حمله ی قلبی شد و مرحوم شد. بله زنده یاد یحیازاده رو میگم. خدا رحمتش کنه. گذشت و رسیدیم به انتخابات ریاست جمهوری. از طریق یه آشنا قرار شد بریم تو ستاد یکی از کاندیدها فعالیت کنیم. ما هم قبول کردیم. ولی یه شرایطی پیش اومد که نرفتیم. ولی همین که اسممون تو ستادش وارد شد کافی بود تا در انتخابات شکست بخوره که همین هم شد. الآن هم نمیدونم کی رادیو فصلی قراره بره هوا. خلاثه گفتم در جریان باشید اگر همچین اتفاقی افتاد تعجب نکنید. خیلی طولانی شد نه؟ حالا قضاوت با شما. تا پست بعد خدانگهدار.

۵۳ دیدگاه دربارهٔ «من خرافاتی نیستم. ولی شما قضاوت کنید»

سلام. نظیر این اتفاقات رو تو زندگی چند نفر دیگه هم دیدم. اصلا موضوع ارتباطی به خرافاتی بودن یا نبودن نداره. مقدر نبوده که شما وارد این شغلهایی که گفتید بشید. علتش رو هم ما نمیدونیم. هیچ کس نمیدونه جز خدا. فقط یه نکته ای که لازمه اینجا بهش اشاره کنم اینه که فکر میکنم شما این تصور تو ذهنتون شکل گرفته که همین یه کاری هم که جور شده پایدار نخواهد بود. این فکر رو از خودتون دور کنید. رادیو فصلی که فعلا نرفته هوا، پس لزومی هم نداره که شما بهش فکر کنید، چون اگر قرار هم نباشه که بره هوا امکان داره که ذهن شما اون رو تا آسمون هفتم ببره.
تجربه کردم که میگم. تا وقتی خوشی هست ازش لذت ببرید. وقتی ناخوشی از راه رسید راه چاره هم باهاش میاد.
پاینده باشید.

سلام صبا. ممنون که به پست من سر زدی. بابا دیگه من فکر کنم تو هیچ کاری صلاح نیست وارد بشم. دنیا رو به هم ریختم دیگه. میگم با کسی خصومتی چیزی نداری برم پیشش کار کنم. نابود میشه ها. ولی دور از شوخی خودمم گفتم که خرافاتی نیستم. چون اتفاق جالبی بود نوشتمش.

شهروز سلام
به نظر من همه ی اینایی که گفتی اگر هم ردیف میشد باز هم شغل نبود که چون به هیچ وجح نه درآمدی داشت و نه آینده ی شغلی که تو بخوای برای زندگی روش حساب کنی
رادیو فصلی و برنامه ی زندگی ادامه داره هم که اصلا به ما بابت برنامه ها پولی نمیده که اینجا به عنوان شغل حسابش کردی که
الان بچه ها فکر میکنن ما از طریق این برنامه حالا چه در آمدی داریم در حالی که یک ریال هم تا به حال دریافت نکردیم و نخواهیم کرد دلیلش رو هم خودت خوب میدونی.
اما من اگر جای تو بودم از هنر و مهارت هایی که بلد بودم نهایت استفاده رو میبردم که متاسفانه تو این کار رو نکردی.
مثلا تو که به این قشنگی پیانو میزنی چرا نرفتی حرفه ای ادامش بدی و بری تو فاض تدریس موسیقی و یا آهنگ سازی که درآمد خیلی خوبی رو هم داره
یا مثلا معرق کاری و صنایع دستی که بلدی میدونی اگر ادامش میدادی و دنبال میکردی الان از طریق معرق چه درآمدی داشتی؟
به نظر من گول این اشکان رو نخور به سمت کار هایی که علاقه نداری نرو و تمرکزت رو بزار رو چیزایی که هم تواناییشو داری و هم علاقشو همونو با تخصص بیشتر همراه کن شک نداشته باش که موفق میشی
این چیزایی هم که گفتی هیچ ربطی به خرافات نداره و چون سنجیده عمل نکردی و همینجوری بدون برنامه ریزی قبلی رفتی جلو و گفتی حالا میریم ببینیم تا چی میشه و از طرفی هم چون مهارت در اون کار نبوده همه ی اون طرح ها شکست خورده
ببخشید که یکم جدی شد چون واقعا دوستت دارم و از نزدیک با شخصیتت کاملا آشنا هستم حیفم اومد این مسائل رو نگم
یک بار مستقل برو به سمت کاری که هم علاقه و هم تخصص داری اون وقت اگر موفق نشدی بیا پیش خودم بگو امیر حرفایی که زدی درست نبود
از صمیم قلب امیدوارم هر چه زودتر یه شغل مناسب و عابرومند پیدا کنی

سلام امیر. خداییش دمت گرم. یه دفعه متحول شدم. خداییش حرفات باعث شد تا من بفهمم تو این چند سال چه قدر غافل بودم. آقا من فهمیدم مشکل کجاست. اشکان. یکی کمک کنه من از شر این اشکان خلاص شم. خداییش کشته منو با این راهکاراش. بیا تازه به ما میگن رادیو قرار نیست پول بده. ای بابا خدایا آخه من چه گناهی کردم گیر این اشکان افتادم. آقا کمک کمک کمک. امیر بیا رفاقت کن منو نجات بده.

سلام فروغ. خوش اومدی. خودتو اذیت نکن بابا. من خودم برای هرکی تعریف میکنم خودم بیشتر از دیگران میخندم. تو و من و هر کسی که این اتفاق براش میفته خیلی باید قویتر از این حرفا باشیم. اگر نا امید میشدم کار جدیدی شروع نمیکردم. بخند بابا بیخیال. یه روز موفق میشیم همه با هم به این اتفاقات میخندیم ببین کی گفتم.

راستی میسم. i d m من منو دیوونه کرده. پچش کردم ولی ۲ دقیقه یک بار پیغام میده که سریال معتبر نیست. ولی کار میکنه ها فقط ارور الکی میده نمیدونم چرا. باید چی کارش کنم؟ آقا هرکی میدونه باید چی کار کنم بگه ثواب داره ها.

سلام به شما مسلمه که شما خرافاتی نیستید وقتی آدم به هر چی دست می زنه کم میاره خب طبیعی هست که فکر کنیم که چرا این شکلی هست ما جماعت سه چهار ها منظورم بریلش بود از هیچ کجا شانس نیاوردیم من خودم شش سال تمام با جدیت هر طور که فکر کنید دنبال کار گشتم که اگر اونها جزو سوابقم بود الان ۱۳ سال سابقه کاری داشتم آخرش هم با پارتی چیزی دلسوزی خلاصه … جور شد جالبه خودم از زبان یکی از بیناها در مراسمی شنیدم یواشکی می گفت آره بابا به اینها معلومه که کار می دن خوب حتما بهزیستی بهشون کار داده که اون حرفش تا آخر این چند سال من ور به اندازه اون سگ دو زدن نسوزوند خوب ببخشید من هم رک می نویسم امید که شما به کار که منشا از بی تکلیفی هر نابینا هست برسید تشکر نبی لو

سلام
اگه این قصه سر دراز داشته باشه فکر کنم کل ایران رو ورشکست کنید … من جای مدیر محترم گوش کن بودم تا سر سایت بلایی نیاوردید یه فکری براتون می کردم حالا صلاح مملکت خویش خسروان دانند … “ولی خارج از شوخی ما هم وضعی به از وضعیت شما نداریم” “با همه صحبت های آقای سرمدی هم هزار درصد موافقم کاش یکی من رو هم این طوری راهنمایی می کرد”

سلام نخودی. مگه مدیر محله مجتبا نیست. پس خسرو کیه؟ مدیر عوض شد؟ بابا این بیچاره کلی آرزو داشت. تازه میخواست ماشین لباسشویی بخره. حالا این خسرو چه طور آدمی هست؟ شما به راهنمایی احتیاج نداری معادل اشکان دور و برت نباشه قله های موفقیت رو یکی پس از دیگری فتح خواهد کرد. آقا اینا رو بهش نگیدها امیر با تو هستم. آقا به خدا دو برابر من هیکلشه میخوره منو بیشهروز میشیدها.

شهروز جون متأسفم که دست به هر کاری زدی بدشانسی آوردی, ولی من با سخنان امیر عزیز صد درصد موافقم و با بخش دوم صحبتهای سبای عزیز یعنی اون قسمتی که گفت ذهنت را از منفی بافی پاک کن تا برای رادیو فصلی اتفاقی نیفتد, ولی با این موضوع که این قضایا را به مقدرات و خدا و آسمان ربط دهیم مخالفم. واقعا از حرف امیر مبنی بر اینکه هیچ پولی از رادیو بابت برنامهتون نمیگیرید تعجب کردم. چرا باید اینطوری باشه! مگه شما زحمت نمیکشید! آیا دیگرانی هم هستند که مثل شما مفتی کار میکنند یا چون شما نابینا هستید برای کارتون ارزش قائل نمیشند.

سلام عموجان. ممنون از همدردیت. رادیو قانونش اینطوریه که تا از نیروهای خودش نباشی خیلی از نظر مالی به عنوان شغل نمیتونی روش حساب کنی. و به نابینا بودن ما مربوط نیست. ولی ما این کار رو به خاطر علاقه ی خودمون انجام میدیم و از اولش هم میدونستیم که پولی بهمون نمیدن. لا اقل به این زودیها نمیدن. موفق باشید.

عمو حسین مخلصیم
من اشکان و شهروز چون از کارمند های رسمی و قراردادی سازمان نیستیم از نظر قانونی هیچ پولی رو نمیتونن به ما بدن چون طرف قرارداد سازمان نیستیم
ضمن این که این طرح برنامه رو ما خودمون با دو سه ماه دوندگی تونستیم تصویبیش رو بگیریم
البته از اون جایی که در این کشور راه های در روی زیادی وجود داره مدیر گروهمون میتونه برای ما براورد رد کنه که تا به حال این کار رو نکرده
اگرم بکنه خیالتو راحت کنم برای برنامه هایی از این دست برای هر برنامه ۶ هزار تومان به هر نفر میدن یعنی اگر برای چهار تا برنامه ی ما در یک ماه هم که بلفرض بعدنا بخوان براوردم رد کنن میشه ماهی ۲۴ هزار تومان
چون تجربه ی این کار رو در برنامه ی شکوه اراده رادیو ورزش دارم این رو میگم
پس شهروزی رو این هم حساب نکن براورد رد نکنن خیلی سنگینترن حد اقلش اینه که میگیم مجانی کار کردیم
البته اگر با ماهی ۲۰، ۳۰ تومان میتونی زندگیتو بچرخونی من برم واسطه بشم رو بندازم بگم واسه تو براورد رد کنن چه طوره هان….

امیر منم یه نسیحت کن!
منم میخواستم بزنم تو کارای فنی گند زدم!
ولی چه کنیم که با چند نفر میخواستیم بزنیم تو کار راه اندازی یه خدمات کامپیوتر که همچین گندی بهش خورد که خودم یادم میاد خندم میگیره!
کنار بقیه کارا میخواستیم خیر سرمون یه پولی در کنیما!

من کوچیکتر از اون حرفام که بخوام کسی رو نصیحت کنم.
اون مطلبی رو که برای شهروز نوشتم منظورم کلی بود.
هیچوقت رو هوا بدون برنامه ریزیه قبلی و بدون هدف گزاری کاری رو شروع نکن.
در هر زمینه ای که میخوای کار کنی قبلش با یه فردی که قبلا اون راه رو رفته مشورت کن تا با پستی بلندی های اون کار اول آشنا بشی بد بسنج ببین اون کار در توان و تخصص تو هست یا نه اگر نه سمتش نرو که نتیجش میشه همونی که خودت گفتی.
من برای آینده ی خودم از سه ساله پیش یه برنامه ریزیه دقیق کردم
مرحله به مرحله دارم پیادش میکنم تا به حال در راهی که برای خودم ترسیم کردم خیلی ضحمت کشیدم.
ممکنه این سختی ها ۶ ماه دیگه نتیجه بده ممکنه ۲ سال یا نهایتا ۵ سال دیگه.
اما سر انجام شک ندارم که نتیجه میده

سلام شهروزجان! این گوشی من اذیتم میکنه و خاطره ی شما را برام نمیخونه! ولی ایمیلامو خوب میخونه! برات امکان داره خاطرهتو برام ایمیل کنی؟! ایمیل من ‏a.pajoohandeh10@gmail.comاست برامیلش کن تا بخونم و جوابتو بدم!‏.

سلام، همت بلند دار که مردان روزگار، از همت بلند به جایی رسیده اند، بنازم به این همت بلند، مطمئن باش که بالاخره نتیجه ی این همه پایداری و تلاش را میبینی و میای همینجا برای ما تعریف میکنی. راستی من و خانمم وقتی پست شما را خوندیم به یاد سریال چار دیواری افتادیم و کلی هم خندیدیم، ما را حلال بفرمایید. یادم هست که توی شعر تیتراژ اون سریال می گفت: گاهی بخت آدما آخر بد بیاریه…. ولی این را هم عرض کنم که اندکی صبر، سحر نزدیک است، اگر با همین اراده ادامه بدهید، مطمئنا پیروزید، یا علی.

سلام علی آقا. خوش آمدید. من تلاش میکنم خسته هم نمیشم. فقط نگران سلامتی اطرافیانم هستم. قسمت نماینده ی خاطرمو یه بار دیگه بخونید متوجه میشید من چی میگم. هاهاهاهاها.

وایییـییییـییییی نیای اصفهان یه وقتیها میره رو هوا اصلن واایسا ببینم نکنه شما اومدی اصفهان زاینده رود خشک شد
خخخخخـخخخخـخخخخ
اگه شانس داشتی حالا کارخونه ی آدامس داشتی
میدونی من مثلن اینطوریم که اگه صبح یه روز بد اوردم تا آخره اونروز بد میارم
من یه جورایی به شانس هم اعتقاد دارم
البته اینها همش حکمت خداست که من و تو ازش خبر نداریم
ولی جالب بود در حد پارا المپیک!!!

شهروز تو خرافاتی نیستی!
مثل منی!
بابا من برنامه نویسی بلدم, تا حالا چند تا برنامه نوشتم!
از سخت افزارو الکترونیک سرم درمیاد!
فقط شانس نداریم دیگه!
هر کاری میخوایم بکنیم نمیشه!
مثل اینکه یه نفره بشینم برنامه بنویسم از همه چی بهتره
امیر تا حالا سیستم جمع کردم, ویندوز برا چند نفر ریختم, سخت افزار چند نفر از جمله پاور کامپیوتر خودم خراب شده درست کردم, و کلی کار دیگه با این کامپیوترای لعنتی!
ولی تا میایم ازش پول دربیاریم, گند میخوره بهش!
داستان اون خدمات کامپیوتری از این قراره:
من با چند تا از دوستای گرامی میخواستیم یه مغازه اجاره کنیم که با هم گوشی بفروشیم, سیستم درست کنیم و پرینت کنیم و کارایی که خدمات کامپیوتری و گوشی فروشیا میکننو مام بکنیم
ولی از شانس بد, اول دنبال مغازه بودیم که پولش بالا بود که هیچ کدوم پولشو نداشتیم, حتی اگه کل پولامونو میریختیم رو هم بازم نمیشد اون اجاره لعنتیشو بدیم
خلاصه گفتیم بریم یه جای خیلی کوچولو بگیریم که یه جورایی بتونیم کارامونو بکنیم
مغازه رو گیر آوردیم, ولی چند نفر جا زدن و گفتن ما نیستیم!
۵ نفر بودیم, دو نفرمون موندیم!
منو یکی از بچه ها
خلاصه اومدیم کارو شروع کنیم که اون هاج آقایی که ازش مغازه رو اجاره کرده بودیم اومدو گفت که مغازه رو اجاره نمیده و قراردادو کنسل کرد! (نمیدونم چی شد!)
و مام گفتیم به درد سرش نمی ارزه و پیچیدیم به بازی
حالا بگید ببینم ما چی کار کنیم که پول در کنیم؟

درود
راستش اشک من هم در آمد !

البته نه بخاطر نوشته شما !

نه بخاطر اعتقادات شما !
بخاطر اینکه از دیروز که سر پست شما قصد داشتم کامنت بگذارم و عجب کامنتی هم بود ، نشد که بفرستم بعدش هم مطمئن شدم که بابا این سهروز راست می گه ها در هر کاری که جدیت داشته باشد و پشتکار گند میخورد به همه چیز .لازم نیست به ما ثابت کنی شهروز جان شما راست می گوئید .
فقط
فقط
اگر یک روزی موفق شدید و به سرمایه و پول وپلائی هم رسیدی میخوام قول بدهی که محله را فراموش نکنی اینطوری که نوشتی از سر لاعلاجی به این محله آمدی ولی این محله آنتی ویروس نصب دارد و تحولات هرگز در این محله به سوی زوال نرفته و نیم رود حالا یک تلفن مجتبی قطع شده که با دعای خیر بقیه به غیر از شما حتما تا غروب وصل یم شود دیگه و شما به خودتان نگیرید این قضیه را والا که طومار شما بهدرازا خواهد انجامید .
باز هم اشکم در آمد نه بخاطر شما بلکه بخاطر تلفن مجتبی !

سلام. بدبخت شدم. آقا به جان خودم قطعی تلفن مجتبا به من ربطی نداره. بابا عجب گیری افتادیمها. مجتبا جان من تلفنتو وصل کن. آقا اگر پولی چیزی باید بدی بگو من خاک بر سر دو دستی تقدیم کنم. داستانی شد این پست ماها. ولی من از روی لاعلاجی به این محله نیومدم. اومدم ببینم کسی کاری چیزی برای من سراغ نداره؟

آقا شهروز سلام, امیدوارم حال تو و بچه های محله و مدیرش خوب باشه, کاش می شد با بچه های محله تو فصل سرما و برف بازی همگی یه پیست و برف بازی بریم. اون وقت اونجا هم تست می کردیم ببینیم کی شانسش خوبه کی بد, به هر حال و به قول (ینگ دنیایی ها) by the way, بعضی وقتها اصلا قرار نیست آدم یه کاری را انجام بده به صلاح نیست یا از این جور علتها. توی فعالیتهای جنبی این اتفاقات باعث می شه آدم تجربش بیشتر بشه بفهمه اشکال کارش کجاست, روی حرف و همکاری چه کسایی می تونه حساب کنه, برای شما امیدوارم یه شغلی که متناسب با علاقه ها و تواناییهات هست پیدا کنی. تو همین بی وضعی فعلی جامعمون هم اگه کسی واقعا تلاش کنه و راه درست رو بره و با دیگران مشورت کنه و تجربیات دیگران رو دوباره خودش تجربه نکنه که خدایی نکرده انرژیش بی خودی حروم بشه یا مایوس بشه, اگه این آیتم ها رو رعایت بکنه, حتما موفق میشه. امیدوارم شما هم موفق باشی.

درووووود! عزیزم تو بدشانس نیستی! بلکه خیلی هم خوش شانس هستی،‏ افرادی که در شغلهای تبلیغاتی کار میکنند و از خیریه ها اداره میشوند،‏ در اصل به کمک بهزیستی شتافته اند برای بهتر سنگ اندازی جلو پای همنوعان خود! شما باید سراغ شغلی بروید که حقتان باشد،‏ نه مجبور باشید،‏ برای ادامه ی صحبت یا اسکایپ بزن یا به این شماره بزنگ تا من بزنگم تا صحبت کنیم،‏ ‏۰۹۱۳۷۱۷۱۲۸۲‏ ‏

سلامو شاید باورتون نشه ولی تو تمام این سالها تنها جایی که برای کار کردن نرفتم بهزیستی بوده. مگه بهزیستی برای کسی کاری هم میکنه که من برم. ولی فکر بدی هم نیستها. برم یه سر بزنم درخواست کار بدم تعطیل شه بره پی کارش. حد اقل انقدر از دستش حرص نمیخوریم.والله.

بابا رفتم اما درست لو لو خودت بودین خخخخخخخخخخخ
تو رو خدا بیا سمت گروه روانشناسی و انجمن نابینایان ما شاید سبب خیر شدین تخته شدند
یا هم متلاشی وااااااااااااااااای حضرت عزرائیل داره میتشریفه چیکار کنم شهروز خان عجب رسمیه رسم زمونه میرن آدما از اونا فقط خاطرهاشون به جا میمونه
منو از پا درآوردین شهروز خان اگر نه مرا چکار با عزرائیل خان جان

بابا شهروز کجایی الان که برم دانشکده میآی نظر میدی اون وقت چه فایده نننننننننننن ددددددددددددددددد ببببببببببببب تتتتتتتتتتتت پپپپپپپپپپپپ چچچچچچچچچچچچچچچ گگگگگگگگگگگگگگگگگ ککککککککککککککککک مممممممممممممم سسسسسسسسسس ششششششششششششششششششش ططططططططططططط ظظظظظظظظظظظظظظ ضضضضضضضضضضضضضضض صصصصصصصصصصصص

دیدگاهتان را بنویسید