خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

مادر قدیم, مادر جدید.

مادر قدیم:

گویند مرا چو زاد مادر، پستان به دهان گرفتن آموخت.
شبها بر گاهواره ی من، بیدار نشست و خفتن آموخت.
دستم بگرفت و پا به پا برد، تا شیوه ی راه رفتن آموخت.
یک حرف و دو حرف بر زبانم، الفاظ نهاد و گفتن آموخت.
لبخند نهاد بر لب من، بر غنچه ی گل شکفتن آموخت.
پس هستی من ز هستی اوست، تا هستم و هست دارمش دوست.

(ایرج میرزا).

مادر جدید:
گویند مرا چو زاد مادر، روی کاناپه لمیدن آموخت.
شبها بر ماهواره تا صبح، بنشست و کلیپ دیدن آموخت.
بر چهره سبوس و ماست مالید، تا شیوه ی خوشگلیدن آموخت.
بنمود تتو دو ابروی خویش، تا رسم کمان کشیدن آموخت.
هر ماه برفت نزد جراح، آیین چروک چیدن آموخت.
دستم بگرفت و برد بازار، همواره طلا خریدن آموخت.
با قوم خودش همیشه پیوند، از قوم شوهر بریدن آموخت.
آسوده نشست و با اس ام اس، جکهای خفن چتیدن آموخت.
چون سوخت. غذای ما شب و روز، از پیک مدد رسیدن آموخت.
پای تلفن دو ساعت و نیم، گل گفتن و گل شنیدن آموخت.
بابام چو آمد از سر کار، بیماری و قد خمیدن آموخت. —

یک پاسخ به «مادر قدیم, مادر جدید.»

دیدگاهتان را بنویسید