خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

سیب زمینی یک کیلویی

تا به حال شنیده بودید که کسی یک سیب زمینی یک کیلویی بخرد یا بفروشد؟ امروز بعد از حدود بیست سال که مسیر رفت و برگشت سوپرمارکت و میوه فروشی را طی کردم، یک سیب زمینی یک کیلویی نسیبم شد. خیلی عجیب بود، وقتی توی دستم گرفتمش، به یاد یک طالبی کوچک افتادم که پوستش آفتاب سوخته شده باشد یا توپی که از بس با او بازی کرده اند، پوستش اینطور آش و لاش شده باشد یا مثلا هندوانه ای که از بس انتظار شب چله را کشیده، حساسیت ریخته باشد بیرون. باورش نکردم. حتی به وجود چنین سیب بزرگی فکر هم نکرده بودم. مثل این بود که من بینا شده باشم و یک باکتری را برایم با میکروسکوپ ده هزار برابر کرده باشند. شاید هم یک کمی کمتر از این ولی هرچه که بود، وقتی مثل یک بره ی آرام در دستهایم قرار گرفت، شوکه شدم و خشکم زد. پیش خودم گفتم آیا این سیب بزرگ بره سان، چه قدر با این همه ابهتش از سرنوشت شومش با خبر است! آیا با مفاهیمی مانند روغن و تابه و حرارت هیچ گونه آشنایی دارد؟ آیا طعم خرد شدن زیر کارد، طعم کنده شدن پوستش و بالا و پایین پریدن توی تابه ی روغن را میداند یعنی چه؟ یک سیب، یک سیب بزرگ، یک سیب بزرگ یک کیلویی، یک سیب بزرگ یک کیلویی بدبخت، یک سیب بزرگ یک کیلویی بدبختی که اگر عقل یا قریزه و کمی هم قدرت داشت، حتما به مانند مشتی محکم بر دهانم میکوبید و مرا از آوردنش به خوابگاه منع میکرد. گاهی وقتها که این رخداد های ساده ولی پیچیده برایم اتفاق می افتند، به عدالتی که باید بر جهان حاکم باشد شک میکنم. چطور یکی بدون اینکه بخواهد سیب زمینی میشود و یکی نابینا. یکی خرس میشود و دیگری گربه. انسان، حیوان، نباتات، تک سلولی ها، حشره ها و تمام جنبندگان دیگر. واقعا به راستی اگر مغز آنهایی که انسان نیستند مثل مال ما انسانها بزرگ بود، اگر ساختار مغز آنها هم مثل مال ما پیچیده بود، آیا واقعا زمین محل جنگ و دعوای بیشتری میشد؟ آیا موجودات دیگر نیز عقل پیدا میکردند و دنبال حقشان بودند؟ مثلا گاوی که با صاحبش بحث کند یا اصلا نگذارد که صاحبی داشته باشد. مثلا حشراتی که به دیگران به صورت سازمان یافته حمله کنند و یکی را بیچاره کنند. مثلا فیلهایی که باهم نقشه کشیده باشند یک سری انسان خوشمزه را بدرند و بخورند. به راستی چرا؟ چرا پله. پله. پله. آقاجان با شما هستم. دارم بهت میگم پله. خوب اگه خورده بودی زمین خودت داغون میشدی. میبخشید. من حواسم جای دیگه ای بود. برو. برو. میخوایی اینا رو کمکت بیارم اتاقتون؟ نه. مرسی. ببین چیا هم خریده! تخم مرغ، نون، پیاز و اوه. یا جد شلغم! این دیگه چیه! سیب زمینی خریدی به این بزرگی؟ آره دیگه. یک کیلو میخواستم، اینو داد. آقای روشندل، کاری نداری واست انجام بدم؟ نه مرسی. فقط بهم بگو نابینا. از کلمه ی روشندل بدم مییاد. اینم از امروز ما. برم تا دیر نشده ی چیزی واسه ناهار دستو پا کنم! خدافظ. خدافظ.

۱۸ دیدگاه دربارهٔ «سیب زمینی یک کیلویی»

درود
اول با اون سیب زمینی بزرگ و چندعدد تخم مرغ و روغن می خواستی چی درست کنی و ناهار بخوری ودیگهاینکه اول اول و قهرمان مجتبی یک ناهار نخوردن این همه به کله ات زده و داری دنیا را به جان ما آدم ها می اندازی بابا حالا یک روز ناهار نخوردی چی می شده ها .ببین ،من هم ناهار نخوردم ها چون کسی نبود برایم درست کند ف تو هم همین کار راکن مگه مجبوری که این بار سنگین را برای شکم به دوش بکشی آن هم شکم خالی !

خوب با سیب زمینی و روغن و تخم مرغ و پیاز چی میشه درست کرد به نظرت؟
باید باهم قاتیشون کرد و گذاشت توی روغن سرخ بشند. بعدش با سس خوردش.
قهرمانیت را تبریک میگم.
راستی آره. من نمیتونم گشنگی را تحمل کنم و اینجوری میشم که ملاحظه کردی!
به امید سیر شدن منو تو.

شک نکن آخه اگه این جوری نبود که اون نمیشد سیب زمینی تا تو بخوری سیر بشی اگه مغز و عقل داشت میشد آدم اونوقت تو گشنه میموندی
خدا حکیم دانا و بزرگه در خلقتش هم هیچ خللی نیست اینو مطمئن باش
محله رو میتونستی الویه بدیا!!!

سلام
جناب سوپر خان این سیبزمینی رو بهتون انداخته آخه کسی که سیبزمینی به این بزرگی نمی خره متوسط هاش رو باید سوا کرد اگه هم سوایی نبود بگید این رو نمی خوام آخه اینم شد سیبزمینی! ولی خب حتماً جناب سوپر خان می دونستند شما تا حالا سیبزمینی بزرگ ندیدید خواستند یه تیر و دو نشون بزنند هم سیبزمینیشون رو بفروشند هم شما رو مطلع کنند … بگذریم با بقیه صحبت هاتون سلولی موافقم وای اگه میشد چی میشد … تازه اگه میشد با توافق جاهامون رو هم عوض کنیم هیجان کار بیشتر هم میشد یا مثل این فیلم ها کامپیوتر ها مغذ متفکر جهان میشدند و کنترل همه چیز رو بدست می گرفتند و ییه سوپر وُمنی پیدا میشد باهاشون میجنگید و …. وای دارم چرت می گم بای بای راستی سیبزمینی سرخ کرده زیاد برای سلامتی خوب نیست یعنی اصلاً خوب نیست آب پزش کنید “نه خیلی بزرگه نمیشه آبپذش کرد …” نمی دونم اول پوستش رو بگیرید خردش کنید با کمی گوجه و رب و پیاز داغ و اگه گوشت چرخی داشتید گوشت و این چیزها یه چیزی میشه ازش ساخت که قابل خوردن باشه … “هان یعنی می خوام بگم آشپذی بلدم ”

من فقط دوست دارم و بلدم سرخش کنم. نمیدونم اگه با گوشت چرخ شده قاتیش کنم و پیازم باشه چی میشه. میترسم توی روغنها آب باز کنه بپاشه. بلد نیییسستتتم.
تازه اگه جامون عوض میشد من میرفتم جای ی عقاب. ی عقاب نابینا که پرواز کنه. چه حالی بده!

درود
مجتبی تو که بیشتر از من به فلسفه‌ی جهان فکر می‌کنی! پسر برو سیب‌زمینیتو بخور چیکار به فلسفش داری؟
راستی تصور کن اگه تو به جای آدم سیب‌زمینی آفریده شده بودی چی می‌شد! 🙂 ما دیگه گوش کن نداشتیم و مجتبی!
خدا رو شکر که کامپیوتر من عقل نداره و الا تا حالا منو به خاطر اینکه ازش زیاد کار می‌کشم کشته بود.
موفق باشی.

درود. مدیر خوش به حالت که سیب زمینی و …. داری. امشب یک دوستی شکر رو بجای نمک ریخت توی غذای من. همیشه فکر میکردم این اتفاق تو فیلم ها هست ولی امشب…. اه!!!. هی بهش میگم: بابا اشکالی نداره غذا کم نمک باشه. یک کمی از اون سیب زمینی رو هم به من بده مدیر

سلاااااااااااااااااااااااااااااام. آقا چه خبرتونه بابا. ساعت ۱ ۴۰ نصفه شب گشنم شد. حالا جواب منو کی میخواد بده؟ سیب زمینی سرخ کرده میخوری تنها تنها دیگه. باشه. باشه. آخ آخ آخ خداییش جدی جدی چه ضعفی کردم. ولی ببین مدیر جان. عزیزم. همیشه سیبزمینیهای ریز بخر. چون وسط درشتاش ممکنه خراب باشه. در ضمن اگر از طرف سیب زمینیه پیغامی حرفی چیزی داری بگو تا یه پست هم از طرف یه سیب زمینی بذارم. ولی سخت نگیرها. اصلً بذار یه مطلب کوچیک برات بگم.
ابو الحسن اشعری که در مأسس مکتب اشاعره هست قبل از تأسیس این نوع تفکر توی مسجد سر کلاس استادش پرسید که سه برادر بودند. یکی از آنها خیلی آدم خوبی بود و پس از مرگش رفت بهشت. یکی بد بود و رفت جهنم. و دیگری هم در بچگی مرد و به بهشت رفت. از خدا برادر مؤمن پرسید چرا برادرم در بچگی مرد. خدا گفت چون اگر بزرگ میشد آدم بدی میشد و میرفت جهنم. برای همین از دوزخ حفظش کردم.. برادر پرسید پس چرا جان برادر دیگرم را در کودکی نگرفتی که امروز به جهنم نرود؟ استاد او چه جوابی نیتوانست به او بدهد؟ هیچ. ما هم نمیتوانیم به این سؤال جواب بدهیم. پس سیب زمینیتو بخور انقدر به خدا گیر نده. یه دفعه سوسک میشیها. از ما گفتن بود.

سسسلام،‏ قابل توجه سیبزمینی خورهای محله! من چون بچه رعیتم درباره ی سیبزمینی توضیح میدم:‏ ‏۱-‏ سیبزمینی تخم یا بذر نداره،‏ پس سیبزمینی کوچک جوانه زده را زیر خاک میکارند،‏ یا سیبزمینیهای بزرگ جوانه زده را تکه تکه کرده زیر خاک میکارند،‏ سپس سبز شده از خاک بیرون میآید،‏ بوته و شاخ و برگ میکند،‏ پس از مدتی ریشه هایش قده های زیادی مزند و رشد میکند و سیبزمینی میشود،بعضی از بوته های سیبزمینی که کشاورز کار خاصی کنار آن انجام داده باشد فقط یک قده میکند و رشد میکند که سیبزمینی یک کیلویی بدست میآید،‏ بیشتر سیبزمینیهای بزرگ نر هستند و جوانه نمیزنند و فقط برای خوردن هستند و نمیتوان انها را تکه تکه کرد و کاشت!انسانها این سیبزمینیهای بزرگ را ورق ورق کرده برای تهدیگ زیر ماکارانی یا برنج قرار میدهند،‏ البته خانمها در این کار سلیقه ی بیشتری دارند! مجتبی جان سالم ترین غذا سیبزمینی با تخممرغ آبپز شده با نان و بیاز خام میل شود!‏.

دیدگاهتان را بنویسید