خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

متقاعد کردن آن استاد مذکور در پست قبل و راه اندازی سامانه پیامکی اطلاعرسانی و فرهنگسازی در خصوص ماها

سلاااااااااااااااااااام به همگی
خیلی خوشحالم که دارم واسه محله نوکری میکنم.
مجتبی جان یه جارو بده قربون دستت
این خیابونای محله یه آب و جارو نیاز داره
نمیدونم اول اولی رو بگم یا دومی.
آهان راستی.
بابت همه کامنتای پست قبلیم ممنون.
اگه جواب دادم وظیفه بود.
اگه نخوندم شما ببخشید.
اما برم سر اصل مطلب.
آقا جاتون خالی
یکشنبه، قبل از اینکه برم کلاس، رفتم اتاق استاد مذکور.
ازش عذرخواهی کردم. بابت هیچ و پوچ.
الکی فقط گفتم: استاد بابت جلسه قبل، عذر میخوام.
حدود ده ثانیه مکث کرد. بعدش گفت: اشکال نداره.
ایییییی کاااااااااااااااااااااش اون لحظه یه بینا باهام بود.
آخه میخواستم بدونم که استاد، وقتی مکثید، چه شکلی بود.
به اتفاق استاد، عصازنان وارد کلاس شدم.
واستادم تا استاد قبل از من وارد کلاس بشه.
تا مبادا بهش بی احترامی کرده باشم.
رفت و نشست پشت میزش.
همین که شروع کرد به درس دادن، همه بچه ها فهمیدن که امروز، روزش نیست.
خلاصه بگم
حدودا اواسط کلاس بود که پرسید: خوب جلسه قبلی کی داشت میخوند؟
من هم که با اخلاقش آشنا بودم و میدونستم که الان میخواد اینو بگه، ازش اجازه گرفتم و آروم آروم نزدیک میزش رفتم.
ازش خواستم که اگه بشه، همین الان یه کنفرانس بدم.
راجع به چی؟
راجع به نگرش قرآن نسبت به نابینایان.
کنفرانسمو گذاشتم به دستور استاد، یک ربع آخر کلاس، بعد از انتهای درس ارائه دادم.
آخر این کنفرانس رو با این جمله تموم کردم: امیدوارم ندیدن من و امثال من، در ذهن خیلیها، تبدیل به ندیدن (دیده نشدن) من امثال من تو چشم خیلیها نباشه و از خدا میخوام که دامنه صبرمونو برای شنیدن واقعیتها و درد دلها بالا ببره.
با تشویق بچه ها از سکو پایین اومدم و سر جام نشستم.
آخر کلاس، از استاد خواستم تا بچه ها رو با محله آشنا کنم.
نگو خود ایشون اومده محله مطالب شماها رو خونده و طرز تفکر قبلیش رو درباره ما نابیناها به خود من، روز دوشنبه، 14/11/92 اینطور بیان کرد: (تو اولین شاگرد نابینای من هستی و اولین نابینایی هستی که من از نزدیک باهات برخورد داشتم. من تا حالا هر چی نابینا دیده بودم، یا داشت سر چهارراهها میخوند یا نیلبک میزد و پول میگرفت. از کسی شنیدم که تو سال 90، شما با پارتی و بدون کنکور وارد دانشگاه شدی. اما از همون ترم اول باورش برام سخت بود. هر ترم، می خواستم بندازمت، اما با دیدن برگه امتحانیت، از یه طرف میگفتم که نه. این دانشجو واقعا زحمت میکشه و از طرف دیگه شک میکردم که نکنه منشیش براش جوابا رو میرسونه؟)
صحبتشو قطع کردم و گفتم: (استاد اولا منشیهام مختلف بودن. دوما هیچکدومشون تو حقوق متخصص نبودن.)
ادامه داد: (اما این ترم فقط منتظر یه بهونه بودم که بندازمت. که جور شد. اما دیروز تو کاملا شرمنده کردی منو. این کنفرانست، با همه قبلیا فرق داشت)

***
ببخشید روده درازی کردم.
اما مطلب دوم.
اگه پست (بفکرید و بکامنتید) از زهره خانم رو بخونید، میبینید که من توش یه کامنت گذاشتم. واس این که مطلب اولم طولانی شد، دیگه اینجا نمیگم کامنتم چی بود و اصلا موضوعش چی بود؟
فقط بگم که من میتونم با استفاده از سرویسهای پیامک تبلیغاتی، که هزینه کمی دارن، به مردم درباره نحوه رفتار با ماها اطلاعرسانی کنم.
فقط اگه کامنت نذارین، به این معنیه که خوشتون نمیاد و استقبال نمی کنید.پس با سر انگشتاتون حتی فقط یه لایک بنویسید برام بسه.
کامنت بذارین
هرچی زودتر
بهتر
دلتون سفید

۷۱ دیدگاه دربارهٔ «متقاعد کردن آن استاد مذکور در پست قبل و راه اندازی سامانه پیامکی اطلاعرسانی و فرهنگسازی در خصوص ماها»

سلام کاشکی استادتون یه نشونی هم از خودش میذاشت میرفت آخه این طوری که قبول نیست …!
بعدش اگه بجای منطقه ۱ یا ۲ منطقه ۳ محسوب شدن پارتیبازی هست خداییش ما این پارتی دم کلفت رو نمی خوایم … کی رو ببینیم …؟؟؟؟
بعدش هم شرمنده ولی این قدر از این دانشجو ها که الکی الکی از استاد معذرت خواهی می کنند بدم میاد …
یه نکته که فکر کنم گفتنش اینجا جای‌گاه داشته باشه این‌که اگه بعضی از ما نابیناها از موقعیت خودمون سو استفاده نمی کردیم و از منشی کمک نمی گرفتیم یا …. هیچ‌کس جرأت زدن این تهمت رو به ما پیدا نمی‌کرد … یه نمره یا حتی پاس شدن تو یه درس ارزش زیر سؤال رفتن شخصیت خود آدم و هم نوع هاش رو نداره این رو از من نخودی بپذیرید …

خوبه که راه کار هایی پیدا بشه که جامعه با نابینایان بیشتر آشنا بشند میخوام از همین محله که یه روز به همین نزدیکی میشه شهر و بعدش کشور به خوانندگان بینایی که به این جا سر میزنند بگم که همه نابینا ها را به یک چشم نبینند اگر یه نابینا تکدی گری میکنه یا این که به قول نخودی بانو از موقعیت و شرایطش سو استفاده میکنه دلیل نمیشه که بقیه نابینا ها هم این طور باشند تبلیغات پیامکی هم یه راه کار خوبه امیدوارم روزی برسه که ما نابینا ها هم بدون هیچ دغدغه ای در جامعه رفت و آمد کنیم تحصیل کنیم و از همه مهم تر شاغل بشیم البته بدون دغدغه که نمیشه ولی حداقل کمتر بشه این موانع

سلام مجتبی جان
ممنون از اظهار نظر خوبت
خوب بچه ها اگه موافق باشید، چون من از همون اول، کار سامانه پیامکی رو مشروط به موافقت بزرگ محله کرده بودم، خیلی با تواضع پرونده این قضیه رو میبندم و پیگیریش نمیکنم.
خیییییییییلی چاکریم مجتبی جان

سلام. اولاً خوشحالم که به هدفت رسیدی. دوم اینکه, من فکر نمیکنم که استاد شما واقعیت رو گفته باشه چون تمام افرادی که با ما بدون عذر موجه بد رفتاری میکنند بعدش صرفاً به خاطر از دست ندادن وجهه ی خودشون سعی در توجیه دارند. تجربه ی من میگه که این حرفا حرف دل استاد شما نبوده. هیچکس به ما نگاه متعادل نداره یا میگه “لیسِ علی الاعما حرج” و به این استناد به ما ترحم میکنه! یا میگه ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان” و به استناد عدم ترحم ما رو خورد میکنه! سوم گفتن ناگفتنی ها مشکل است , نیست این کار زبان, کار دل است. چهارم اگه رشته ی شما حقوق باشه, با هم همکار هستیم! پنجم, میتونم بپرسم اون استاد چی تدریس میکنند! در نهایت هرچی فکر میکنم برام رفتار استاد قابل توجیه نیست ولی این تفکر من فقط برای خودم ارزش داره و کسی ملزم به تبعیت نیست. تترحم و بی احترمی به نابینایان همیشه بوده و خواهد بود و تاریخ هم اینو بصبات کرده. یکی عبد ا.. بن مکتوم, دوم جریان عقیلِ نابینا! سوم شاعرخ نابینا و… موفق باشید.

سلام
اولا خیلی ممنون از لطفت
ثانیا منم دقیقا همین فکرو دارم. اما همینکه مقاومت نکرد و کار قبلیشو تکرار نکرد برام ارزش داره.
ثالثا احسنت
رابعاً افتخار میکنم که با شما همکار باشم. اگه خدا بخواد آره.
خامساً ایشون فقه و قواعد فقه تدریس میکنه. البته آچار فرانسه است. هر درسی استاد کم میاره ایشون درس میده.
سادساً ممنون که وقت گذاشتی خوندی و به قول بر و بچ کامنتیدی

سلام من که به عنوان نیمه‌بینا و یک دوست و هم‌محلیمخالفم باز خودتون صاحب نظرین
۱به این دلیل که با یک گل بهار نمی‌شه مثلا مسولین بهزیستی یا همونا که بیناند و در انجمن نابینایان کار می‌کنند مثلا یه چیزایی بیشتر راجعبه اونا می‌دونند کجا رفتارشون خوبه که با یک پیامک جامعه بهتر بشه
۲جدا از اینکه پیامک ناخواسته مزاحمته بعضی وقتا که تکراری بشه بسته به شرایط و شخصیت فرد و خسته بودن و نبودن تاثیر عکس میزاره و بیشتر وقتا وقتی فرد اون پیامکو مربوط به خودش ندونه پاکش میکنه بدون خوندن مثل من که مخالف آهنگ پیشوازم پیامک آواهای انتظارو بیشتر وقتا بدون خواندن پاک میکنم

خیلی مرسسسسسسیی راستش قبلا هم دوستانم هم گفته بودند که محکم و با استدلال و مستندات می‌حرفم راستش آن وقتا که بچه بودم دوست داشتم خانم وکیل بشم درست مثل خانم وکیل تو فیلم حیس دخترا که داد نمی‌زنند. اما بابایی و خانواده گفتند با نیمه‌بینایی و وکالت رابطه وجود ندارد پس بنابراین بیخیالیدمو جای خانم وکیل خانم دکتر روانشناس شدم الانم خوشحالم که با یه آقای وکیل می‌حرفم پیروز باشید و یک وکیل با انصاف و موفق. همچنان که اهل قرآنید.
ممنون که به همه کامنتا بازخورد میدین .

سلام، دوستان گفتنی ها را گفتند، بنده هم با ارسال پیامک به صورت شخصی یعنی این که خودت یک سامانه راه اندازی کنی، مخالفم. اما اگر بهزیستی یا سازمان های ذیربط حرض گاه پیامک هایی از این دست در مورد چگونگی برخورد با معلولین اون هم هربار یکی از معلولیتها پیامی بفرستند، بد نیست. موفق باشید.

سلام
یه بار کامنت دادم اما فک کنم دیسی رفتم نشد که بشه
به کامنتام نگاه نکردم ببینم اومده یا نه
از نو مینویسم محض اطمینان
بهنام یه سوال
خب تونستی این استادو با قرآن متقاعد کنی
اومدو یکی گبر از آب در اومد اونوقت باز از راه خودش متقاعدش میکنی؟
بعدشم کلا با روشن کردن استادت مشکل دارم
آدم بشینه یه نادونو از جهل در بیاره باز یه حرفی
این بابا به عمد خواسته دستت بندازه
اصلا این توجیه خوبیه آخه
با پارتی اومدی دانشگاه
اومدی که اومدی اونو سننه
مهم اینه درس کلاسشو از بری
دور از جون شما بدبختیم دیگه
حقمونه بشیم جهان سومی ها
ورود به دانشگاه سخت
خروج ازش آب معدنی
این استادتم اگه گیر من می افتاد یه چک میزاشتم پا گوشش که بفهمه دست انداختن ملت کار خوبی نیس
بعدشم استادمو چنج میکردم
همیشه که نباید با خرد کردن خودمون کسیو به راه بیاریم
در مورد پیامک هم من مخالفم

سلام یلدا خانم
ممنون از کامنتت
بگم که آره
اگه گبر هم بود، با زبون خودش متقاعدش می کردم.
تازه مگه اینجا دانشگاه تعرانه بشه استاد چنج کنی؟ اینجا با یه استاد ارائه میشه. میخوایم بخوایم و نمیخوایم نخوایم.
زیاد هم نمیخواد نگران بشی.
احساس میکنم با همون کنفرانس چکشو خورد.
خیلی ممنون که بحثو دنبال کردی.
در مورد قسمت دومش هم به روی چشم. بیخیالش شدیم.
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاای در و دیوار محله!
چی جوری اینجا فایل آپلود کنم؟
آآآآآآآآهااااااااااااااااااااااااااااای
کسی صدامو میشنوه؟
هووووووووووووووووی!
هااااااااااااااااااااااااااااااای!
الوووووووووووووووووووو!

درود
ایول آورین آقا بهنام که عاقلانه نرمش کردی البته آره منم لجم میگیره که خودمونو خرد کنیم که بقیه سر عقل بیان
اون پیامک رو هم دستت طلا که پیگیر بودی ولی بچه ها درست میگن میشه ازین تبلیغاتی خسته کننده ها
با همون کارت ها که پشت صندلیهست من اگه بشه پیگیریش میکنم امیدوارم مجتبی هم به موج نور منتقل کنه
موفق باشی

سلام. با فرهنگ سازی موافقم ولی نه با پیامک. ببخشید من فردا کنکور دارم و الان تمرکز ندارم که بنویسم ولی اگه لطف کنید و به پست قبلی مراجعه کنید بیشتر توضیح دادم مخصوصأ آدرسی که دادم فک میکنم توضیحات کامل تر باشه. این ایده شما دغدغه منم هست. افتخار میکنم که باهمکاری شما به نتیجه برسیم. متشکرم. موفق باشید

حرفتون درست
اما اون کتابی که اون روز من باید یکی از صفحاتش رو میخوندم، خودش ده جلد بینایی بود.
جالب اینه که ایشون رو سرفصل درس نمیدن. حتی خود بچه ها هم نمیدونن سر جلسات ایشون باید کدوم جلدو بیارن.
ایشون کتابو دست به دست میدن بچه ها بخونن.
اون روز هم داشت بهم کتاب بینایی میداد.
آیا هنوز میشه گفت روشنفکره؟

سلام بهنام
من همین الان اومدم اینجا در باره سامانه پیامکی که با دوستان هم نظرم و باید راه کار های دیگه ای رو بررسی کرد هر چند ما به سهم خودمون در برنامه زندگی ادامه داره داریم این کار رو میکنیم
برای آپلود در گوش کن هم شماره مجتبا در همین سایت هست بهش زنگ بزن تا بهت یه پس ورد و یوزر بده تا از همون راهی که خودش بهت توضیح میده میتونی فایل هاتو آپلود کنی در گوشکن

اگه منظورت اینه که مثلا یه چیزی بذاریم واسه دانلود مجتبی یه فایل ضبطیده تو سرچ بزن آموزش گذاشتن مطلب در محله فکر کنم بتونه کمکت کنه اونجا لینک گذاشتنو هم یاد داده
بعد هم منظورم این نبود که شما خرد شدی یعنی کلی گفتم میدونی آخه بعضی جاها مجبوریم یه کاری کنیم که دیگران به اشتباهشون پی ببرن میدونی یه کم زور میگه ولی خب این خیلی خوب بوده که با آرامش برخورد کردی پاسختم گرفتی راستی من کنجکاو شدم ببینم کدوم کامنتت تغییر کرده و چه تغییری خخخ

سلام. داشتیم درمورد فرهنگ سازی و معرفی نابینایان صحبت میکردیم. در اینجا چند مرحله به ذهنم میرسه که خدمت دوستان عرض میکنم. امیدوارم مورد قبول و استقبال قرار بگیره:
‏۱. اولأ باید از خودمان شروع کنیم و شعارمان استقلال باشه. البته باید حواسمون باشه دچار افراط نشیم.
‏۲. هرکدام از ماها توی هر پست و مقامی و هر شهرو دیاری که هستیم سعی کنیم اگه دوست نابینایی رو میشناسیم که یه جورایی گوشه نشین و از جامعه بدوره به سمت جامعه سوق‎ ‎‏ بدیم و درحد امکان امکانات و شرایطی رو براش مهیا کنیم تا بتونه توی جامعه حرفی برای گفتن داشته باشه.

ببخشید وقفه افتاد. کاری پیش اومد وباید کامنت رو ثبت میکردم.
گام سوم: سعی کنیم فعالیت های فردی و جمعی اعم از فرهنگی، هنری، ورزشی و غیره را تقویت کنیم و در همایش ها و گردهمایی های عمومی در معرض دید عموم قرار بدیم.
گام چهارم:هرکدام از دوستان که به هرنوعی با رسانه های جمعی ارتباط داره سعی داشته باشه حتی درحد پیشنهاد هم که شده شرایطی فراهم بشه که برنامه هایی مستند درمورد زندگی نابینایان از رسانه ها پخش بشه.(مؤثرترین روش فرهنگ سازی)
آقای خادمی هم اگه سعی کنن برا این محله که قراره تبدیل به یک کشور بشه تبلیغات بیشتری بکنن، حالا با روش هایی که خودشون بهتر میدونن که افراد بیشتری بازدید کنن خیلی خوب میشه. البته هرکدام از ماها هم باید به هر نحوی که شده تبلیغ کنیم. پیروز باشید و سربلند.ببخشید وقفه افتاد. کاری پیش اومد وباید کامنت رو ثبت میکردم.
گام سوم: سعی کنیم فعالیت های فردی و جمعی اعم از فرهنگی، هنری، ورزشی و غیره را تقویت کنیم و در همایش ها و گردهمایی های عمومی در معرض دید عموم قرار بدیم.
گام چهارم:هرکدام از دوستان که به هرنوعی با رسانه های جمعی ارتباط داره سعی داشته باشه حتی درحد پیشنهاد هم که شده شرایطی فراهم بشه که برنامه هایی مستند درمورد زندگی نابینایان از رسانه ها پخش بشه.(مؤثرترین روش فرهنگ سازی)
آقای خادمی هم اگه سعی کنن برا این محله که قراره تبدیل به یک کشور بشه تبلیغات بیشتری بکنن، حالا با روش هایی که خودشون بهتر میدونن که افراد بیشتری بازدید کنن خیلی خوب میشه. البته هرکدام از ماها هم باید به هر نحوی که شده تبلیغ کنیم. پیروز باشید و سربلند.

خواهش میکنم زهره جان. دوستان برا این موارد مرد عمل لازمه. هستین بسم الله: برنامه هاتونو بگین، تو شهر خودتون میخواین چکار کنین؟ سیتا جان دعا کن کارا خوب پیش بره و من قبول بشم دعوت میکنم تشریف بیارین: “بروجرد”

مرد عمل نداشتیم؟؟ ما توی بروجرد برنامه هایی رو شروع کردیم ها. بپا عقب نمونید. یه مصاحبه هم با یکی از هنرمندان ترتیب دادیم که اگه آقای خادمی اجازه بدن بعنوان یه پست میذاریمش تو محله. آقا بهنام شما هم یه خواننده و ورزشکار کم بینا به اسم ابوالفضل دارین، میشناسینش؟

سلام بهنام من از این کار شما هم خوشم آمد هم نه .خوشم آمد چون بقیه دوستان و همکلاسی هایت را روشن کردی و هم استادت .خوشم نیامد چون تو همان قران که کنفرانس دادی بخاطرش نوشته احترام و خوشرویئ به بزرگان جز واجبات است حالا تو به هر روشی اون را سکه یه پول کردی جای خود دارد اما به نظرت درست بوده آدم به استادش هرچند نا آگاه با وضعیت ما چنین رفتاری بکند؟شرمنده اینجور حرف زدم هرچی باشه به گردنت حق دارد یا حق داداش.

دیدگاهتان را بنویسید