خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یه کم معرفت بد نیستها

سلام.
چه طورید؟
من که خیلی خوب نیستم.
چرا؟
خب معلومه دیگه. از بیمعرفتیهای شما.
کدوم بیمعرفتی؟
چی؟
اصلً من کیَم؟
من یه شاخه ی گلم.
چه گلی؟
چه فرقی میکنه. مگه دیگه براتون مهم هم هستم؟
بابا این چه زندگیه که برای ما راه انداختید؟
هر سال این موقع بازار ماها داغ بود.
چی؟
مگه هر سال این موقع چه خَبَره؟
خب بی احساسا امروز روز وَلِن تایمه.
بله. ما هر سال این موقعها بازارمون سکه بود. ولی حالا چی؟
بابا اصلً ببینم شما جوونهای امروز عشق و این چیزها رو درست و حسابی میفهمید؟
بابا دیده شده که دوستان خانممون کمتر از طلا و دوستان آقامون کمتر از ساعت طلا اصلً قبول ندارن. خب بابا این چه عشقیه دیگه.
پس من بدبخت این وسط چی کاره ام؟
بابا قبلً یه شاخه از من میدادن به طرف، نهایتً هم یه کادوی کوچولو میدادن به هم، یه کوچولو طوری که منکراتی نباشه هم روی هم رو میبوسیدن، یه دوستت دارم به هم میگفتن تموم میشد میرفت پی کارش.
ولی الآن که باید توی رستوران گردون غذای مخصوص سر آشپز رو میل کنن، تازه یه قلیون مَشتی اسپِشیال هم بکشن، اگر موقعیتش پیش بیاد یه سلامتی هم بزنن تو رگ تا مثلً وَلِن تایم رو جشن بگیرن.
ما هم که کشکیم این وسط.
یعنی من بدبخت فقط باید برم تو مراسمهای ختم و عذاداری آخه؟
خب من بدبخت هم دل دارم.
همین مدیر محلتون. آره. خود خودش رو میگم.
الآن دوباره با یکی رفته گردش و پیتزاخوری و این حرفا.
نمیگه من هم با خودش ببره. بابا من که دیگه سر چهارراهها هم پیدا میشم که.
چه طور پول پیتزاشو میدی، ولی یه دسته من رو بخری بهش بِدی گرون میشه؟
تازه شهروز به من گفت که بهش بریونی ندادی.
خلاصه من کاری به این کارها ندارم. من باز هم میخوام مثل گذشته نشانه ی عشق و محبت باشم. میخوام یه بار دیگه نماد دلهای عاشق باشم. میخوام یه بار دیگه هر کی من رو میبینه یاد لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و بیژن و منیژه بیفته.
به خدا گرون هم نیستمها.
بابا خب رستورانت رو برو، طلا هم بخر غذای آنچنانی هم بخور. به من چه اصلً. دارندگی و برازندگی. من هم ببرید خب.
چی ازتون کم میشه آخه.
حالا آقامجتبا سر میز پیتزای شما من هم باشم چی میشه؟
این شهروز بدبخت رو دوباره نندازیش توی اتاقها.
اون نمیدونه من دارم اینها رو مینویسم.
تازه این که چیزی نیست.
یه سری از این مَنهای مصنوعی اومده که هرکی میرسه میخره.
خب این چه کاریه که میکنید؟
چی؟
اونها پژمرده نمیشن؟
بابا خیلی بامعرفتید.
اگر ما رو از دِرَختِمون یا بوتمون نمیکندید ما هم پژمرده نمیشدیم.
حالا کَندی اشکال نداره. لا اقل ما رو بذارید توی یه گلدون آبی چیزی.
قل میدیم که دیرتر پژمرده بشیم.
حتا روی ماشین عروسهاتون هم دیگه ما کَمکار شدیم. جامون رو دادیم به این کاغذهای رنگی و نوارهای رنگی و ربانهای ژیگول.
بابا یه کم معرفت بد نیستها.
خب دیگه من باید برم.
دیگه بیشتر از این وقتتون رو نمیگیرم.
ولی یادتون باشه. اگر عشقی وجود داشته باشه توی قلبهاتونه. توی وجود خودتون. اگر یه باغ ما رو هم داشته باشید ولی قلبتون نلرزیده باشه فایده نداره.
پس قلبهاتون رو به هم هدیه کنید. حالا با من یا بی منش مهم نیست.
همیشه عاشق باشید.
خداحافظ.

۳۶ دیدگاه دربارهٔ «یه کم معرفت بد نیستها»

نآزی نآزی جونم از طرف آقا شهروز یک دسته بسیار بزرگ میخرم برآ دختر همسایشون خوبه گل گلی گل قشنگم
بح و بح آقا شهروز مدیر حمایت کننده بیزبانها گفته بودم با آدم برفی رسیدی به دختر همسایه اما یکم معرفت داشته باش قرار نبود با گل برسی به ولنتایم

لیلی و مجنون ,شیرین و فرهاد نماد های عشق ایرونی
ببینم خانوم یا آقای شاخه گل یا دسته گل؟
شما تحصیلات دانشگاهیتو تو اروپا گذروندی گویا آیا ؟
افکارتون کمیغرب گراست
وقتی از عشق های ناب ایرونی میگی خوبه دیگه روز ولنتاینو تبلیغ نکنی
آره قربون -از همون روز عشق ایرونیا بگی بهتره ها به اون لیلی و مجنونت هم بیشتر ست میشه
میدونیکه روز عشق ایرونیا سپندارمزگانه خوشگله
اینم بگم دل شاد شی
من یه بالکن کوچولو دارم پر از فامیلای خوشگلو نازت
بعدم غصه نخور با مجتبی نرفتی فست فود
چربو چیلی میشدی از کیفیت میافتادی جیگیلی

سلام یلدا. خوبه که تاریخت رو و تمدنت رو دوست داری. من هم دوست دارم. من عاشق کوروشم. حتا یه تابلوی معرق از یه سرباز هخامنشی درست کردم زدمش به دیوار اتاقم. ولی همه ی مردم دنیا رو با هر فرهنگی که دارن دوست دارم. فرهنگهای خوبش رو میپذیرم و بدهاش رو هم میذارم برای خودشون. امروز هم روز جهانی عشقه. ایران ما هم بخشی از همین جهان خاکیه. پس روز جهانی عشق مبارک. این رو هم میدونم که یه روز عشق هم توی تاریخ باستانی خودمون داریم.

شهروز عزیز سلام
باهات موافقم فرهنگ خوب رو باید پذیرفت و یا حتی به کار برد
اما نباید یه فرهنگبیگانه رو جایگزین فرهنگ بومی خودمون بکنیم
بدبختانه جوونای ما ولنتاین رو سمبل عشق میدونن اما در مورد سپندارمزگان هیچی که نمیدونن بماند به تقلید از نیاکانمون هم که شده حتی به هم تبریک هم نمیگن
این افتضاحه

موافقم. ولی میدونی دلیلش چیه؟ دلیلش اینه که همیشه تبلیغات و حرف زدن درباره ی فرهنگ ایران باستان کار زشتی بوده. دیگه از حذف کردن تاریخ قبل از اسلام از کتابهای تاریخ مدارس واضحتر؟

سیتا جان ۲۹ بهمن سپندارمزگانه
فقط ۴ روز فرقشونه
ما با ۴۵۰۰سال تمدن نمیدونم چرا تقلید این تازه به دوران رسیده ها رو میکنیم
تازشم جشن عشق ایرانی ها ۲۰۰۰سال قبل از این سوسول بازی ولنتاین بوده
اون زمانی که ما در ایران جشن عشق میگرفتیم این کلدیوس و جدو آبادش متولد نشده بودند که بخوان دستور قتل کشیشی رو بدن که روز ولنتاینی بخواد به وجود بیاد

سلام ناز گل خانم شما خودتا ناراحت نکن چون اگر عشق واقعی در قلب ها باشه هرروز روزه عشقه،وآن موقع بود که بایک شاخه از هدیه دادن شما دوستداشتن به معنای واقعی کلمه ثابت می شد .به همین دلیله که برای ثابت کردن عشق و دوستداشتن باید هدیه های آنچنانی باشد و یک روز هم روز عشق باشد که باآن عشق را به همدیگر ثابت کنند.پس این عشق ودوستداشتن نست یه حس گذراست.حالا شما خودت را از طرف بچه های محله به آقا شهروز تقدیم کن که پست هاش واقعا قشنگه بهش بگو از طرف دوستان هم محلیش ازش تشکر می کنی.راستی بهش بگو یادش نزه شمارا توی آب بزاره که دیرتر پژمرده بشی.

بابا از توش لو لو دیو میو آدم مآدم فضایی مضایی خون مون آشام در نیآدآ من میترسما خدا کنه با بد موجودی بر نخورم دوستان اگه من نیآمدم چی شد؟؟ نه بابا پولدار چیه هنوز که نخوندمش بلکه نیومدم مقصر شهروز خان درون خرافاته خخخخخخخخخ بای بااای

سلام شهروز جان.
متن زیبایی بود، مانند ماجرای آدم برفی.
اما یک سوال فنی:
توی این دو ماجرا ما نفهمیدیم که کی بابای کیه، شهروز بابای شاخه گل و آدم برفی بود یا بر عکس؟ چون در این دو مطلب همه همدیگرو بابا خطاب میکنن.
لطفا جوابشو زودتر بگو که من بد جور گیج شدم.

دیدگاهتان را بنویسید