خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

زندگی نامه

سلام بچه ها
امروز حالتون چطوره؟ من که بهاریه بهاری هستم.
یکی دو روز دیگه تولد منه برای همین دیشب نشستم و در وصف زندگی ام و درس بزرگی که گرفتم شعری نوشتم دوست داشتم اینجا بذارم.
امیدوارم خوشتون بیاد.
زندگی نامه
یکی بود یکی نبود تو زندگی
یه جا دیر بود یه جا زود تو زندگی
یه جا شب بود یه جا روز زندگیمون
یه جا داغ بود یه جا سوز زندگیمون
یه جا شادی یه جا غم بود تو دلا
یه جا خیلی یه جا کم بود تو دلا
یه جا دلها پر نور بود اون زمون
یه جا شهری پر زور بود اون زمون
یه روز داغ بهاری توی دهر
توی یه خونه زیبا تو یه شهر
دختری زاده شد از جنس بهار
تو همون لحظه اول بی قرار
دخترک نوری توی چشاش نبود
انگاری خورشیدی تو هواش نبود
اولش همه پر از شادی شدن
پر اشتیاق و آزادی شدن
اما شادیشون به ماه هم نکشید
غم رسید و غنچه شادی رو چید
همه هی میگفتن آخ خدا خدا
این چه تقدیریه آخ خدا چرا
خداجون کجا خطا کرده بودیم
آخه ما به کی جفا کرده بودیم
اما دخترک براش مهم نبود
چون پذیرفته بود اون اوضاع رو زود
واس اون مهم فقط گلا بودن
ابر و آسمون و کفترا بودن
با خودش میگفت خدای مهربون
خدای خالق کوه و آسمون
دلم رو مثل قناری ساده کن
واس استقبال عشق آماده کن
اونقدی بذار بمونم رو زمین
که بشم عاشق و بعد فقط همین
رفت و رفت تا اینکه روزی از روزا
دخترک همون که اسمش بود سارا
باید از عزیزانش جدا میشد
عازم یه شهری اون دورا میشد
تا راحت تر بتونه درس بخونه
بعد چند سالی بیاد باز به خونه
دخترک روزای اول غصه داشت
بذر دلتنگی رو تو دلش میکاشت

اما کم کم دیگه غصه اش سر اومد
یه فرشته انگاری از در اومد
اون فرشته غصه زیادی داشت
غم پرواز و غم آزادی داشت
سارا و فرشته همصدا شدن
انگاری از بقیه جدا شدن
سارا روز و شب براش دعا میکرد
خدا رو هر روز و شب صدا میکرد
سارا قلبش صاف و ساده بود ولی
دلش رو داد به فرشته زود ولی
چند سال از دوستی اونها میگذشت
شادی و غمها و رؤیا میگذشت
تو دل سارا غم بزرگی بود
دیگه بی معنی شدن هرچی سرود
دیگه دوستی واس اون معنی نداشت
دوست اون واسش یه زخم کهنه کاشت
سارا گیج بود ولی اون بازی رو باخت
روزگار با دل دخترک نساخت
با خودش گفت خدای مهربونم
نذار اینجور پر غمها بمونم

زندگی دخترک طوفانی شد
سارا توی غصه ها زندانی شد
روز و شب یه چشمش اشک بود یکی خون
بدتر از همه نداشت یه هم زبون
دیگه از سارا چیزی نمونده بود
هیشکی شادی رو واسش نخونده بود
اما یک روزی دل رو به دریا زد
با خدا نشست و کلی حرفا زد
گفت که ای خدای پر مهر و وفا
گفتمت دلم بکن ز غم جدا
مگه من چی خواستم از دنیای تو
جز وفا از زن و از مردای تو
همه از تنم یه پل ساختن و بس
توی این بازی منو باختن و بس
دخترک باخت رو دیگه ندید گرفت
توی زندگی راهی جدید گرفت
در قلبش رو رو غمها دیگه بست
ناگهان عشقی توی دلش نشست
چشم و قلب و لبش از خنده شکفت
غصه رفت و توی خونه اش بخفت

سارا درسای زیادی یاد گرفت
اونا رو توی دلش یه قاب گرفت
سارا میدونه خدا مهربونه
حرفهای دل رو خدا خوب میخونه
میدونه خودش بوده تقصیر کار
خم شد و باقی شدن پشتش سوار
میدونه دل داره ارزشی زیاد
ولی افسوس که دیگه رفته ز یاد
سارا از کسی نداره کینه ای
شده قلبش مثل یه آیینه ای
دیگه امروز شاد و خوشبخته سارا
هرچی داره همه از لطف خدا.
30/1/1393.
درس بزرگ من این بود: تا ما نخوایم هیچکس نمیتونه مارو زجر بده یعنی این ما هستیم که خم میشیم تا بقیه از ما سواری بگیرن. بهتره جای اینکه بشینیم و یک عمر نقش قربانی رو بازی کنیم و غصه بخوریم و به خدا و تقدیر و آدمها بد و بی راه بگیم خودمون رو تربیت کنیم تا کسی نتونه از روان و حتی جسم ما هیچ سو استفاده ای بکنه.
این شعر ابدا بی احترامی به هیچکس نیست تمام انسانهای روی زمین برای من با ارزشن و نمیخوام کسی رو آزار بدم.
موفق باشید.

۲۴ دیدگاه دربارهٔ «زندگی نامه»

درود سارا جونم
وای خیلی خیلی ساده و بی ریا و قشنگ گفته بودی
خیلی کیف کردم
خیلی قشنگ آفرین ایول
خوش به حالت کاش منم بلد بودم شعر بگم
راستی تولدت مبارک امیدوارم همیشه شاد باشی
راستی ببخشیدااا من اولش فکر کردم دوستت دور از جون فوت شد خخخ ولی خدا رو شکر زندست
راستی آفرین که کینه ای نیستی انگار من یه کم هستم
ولی خب بی خیال دقیقا درست میگی ما خودمون به آدما رو میدیم و اعتماد میکنیم اونوقته که سوارمون میشن
بازم دلم میخاد بگم آفرین هزار بار آفرین
من که شخصا منتظر شعرای دیگت هستم

سلام سارا خانوم گل
حال و احوال
از این که این قدر بیریا و ساده شعر میگی خوشحالم
اصولا سارا ها همه بیریا هستن (اعتماد به نفس کاذب به خودم) تولدت مبارک دخترک
میدونی منم متولد بهارم پس سارا هایی که متولد بهارند همه مااااااااهن! (قابل توجه خودم)
هاهاهاها سارا جان خیلی دوست دارم بیشتر باهات آشنا شم اگر دوست داشتی اسکایپ منو اد کن
sara.besharat

سلام سارای عزیز
به بهار افتخار دادی
برای تولدت فصل قشنگیو انتخاب کردی
تولدت پیشاپیش مبارک

و اینکه شعرت قشنگ بود
از لحظه ی تولدت روان نوشتی
یه جاهایی خیلی خوب کلمات رو جفتو جور کردی
کیفور شدم
بازم برامون از شعرات بزار
از خوندنش لذت می برم
شکلک یه عالمه گل سرخو میخک

سلام سارای عزیزم
بسیار بسیار بسیار بتوان بسیار زیبا و ساده و روان و زیبا نوشته بودی خیلی خیلی …. خیلی حرفا دارم اینجا برات بگم اما حجوم کلمات انگشتام رو هیران کرده شاید بعداً دوباره اومدم برات نوشتم ….
ولی تولدت مبارک زندگیت بهاری بهاری بهاری …. همیشه شاد باش و در دلت رو بر غصه ها ببند … “هزار هزار شاخه گل محمدی تقدیم به تو در بهترین روز زندگیت روزی که هست شدی از نیستی روزی که سارا شدی … سارا جان”

بله خوندمش اما فکر کنم چون به گفته خودتون کتاب رو تا حالا نخوندید متوجه خماری آخر کتاب که گفتم درست نشدید … یه جور سیالی ذهن که تازه آخر کتاب متوجهش می‌شی … شاید البته این و منتظر اطلاعاتی که احتمالاً شما بدست بیارید هم هستم … حتماً بخوندیدش صد سال تنهایی رو حتماً

وایییی این چرا اومده اینجا اصلاً من قفل پارسآوامو می‌خوام …. همش تقصیر اونه که نیست …. ولی خب بجاش یه کم حوصلمون اومد خخخ یاد یه بار دیگه افتادم که همین کار رو کردم یعنی دقیقاً جواب یه پست رو توی یه پست دیگه دادم بابا تا سه نشه بازی نشه …
راستی سارا جون کجایی پس بیا یه اوهومی ایهومی چیزی بگو بعدش بگو کادو تولد چی گرفتی بعدش هم ترانه جون تولد شما هم مبارک خیلی خیلی خیلی ان شا الله امسال نسبت به همه سال های پشت سرت بهترین بهترین باشه برات خانمی

سلام sara.
بسیار ساده و بی ریا نوشتی.
خیلی عالی بود.
توی زندگی همه آدمها کم و بیش از این گرفتاریها هست.
تو بهترین روش رو برای مقابله انتخاب کردی.
خوشبختی همیشگیت آرزوی همه دوستانت از جمله این حقیره، البته اگه قابل بدونی.
تولد بهاری و سبزت مبارک.

سلام آجی ملیسا انشا الله که مستجاب بشه این حرف دلم بود من که از هر لحظه واسه دعا استفاده میکنم و از حتی آب یا ماهی توی تنگ هم التماس دعا گاهی دارم ههه اگه با اعتقاد دلمون رو پاک بگیریم و یا علی و محکم و استوار دعا کنیم چرا نشه
روز تولد هم فکرش رو بکنی یه روز الکی نیست همون طور که خدا رحمتی کرده و یه موجود پاک رو به این دنیا آورده امید که با زنده شدن همون روز و دستی که همون وجود به سمت خالق بالا میبره اون هم ندایش رو بیجواب نمیذاره

سلام بچه ها
ببخشید دیر کردم اینترنت در دسترسم نبود.
از تکتک شما برای احساسات قشنگتون ممنونم.
دیروز یعنی دوم اردیبهشت تولدم بود و اگه به کسی نگید سه هفته پشت سر هم جشن داشتم!!!!
البته اسمش جشن نبود اما من قصدش را جشن برداشت کردم.
از تموم عزیزانم واقعا تشکر میکنم که اینقدر عاشقانه بهم محبت دارن.
مخصوصا از زیبای اشعارم واقعا ممنونم. میدونم که اینجا سر نمیزنه اما مینویسم تا با قلبش بخونه
زیبای زیبای من برای اینکه هستی ازت ممنونم
برای اینکه عشق رو بهم هدیه دادی ازت ممنونم
برای اینکه درس زندگی کردن رو یادم دادی ازت ممنونم
برای همه چیز ازت ممنونم
دوستت دارم زیبای من.

دیدگاهتان را بنویسید