خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

گزارش جلسه ی هم اندیشیم با شرکت پکتوس

یک عالمه حرف زده ای، هرچه دلت خواسته به ماهور و پکتوس و دیگرانی که از نظرت کار مفیدی برای بچه های نابینا انجام نداده اند گفته ای. حالا یکی از همان هایی که هرچه دلت خواسته به او گفته ای، دعوتت میکند که با تو جلسه ی هم اندیشی داشته باشد. چه کسی؟ پکتوس. یک شخصیت حقیقی نه بلکه یک شخصیت حقوقی. یک شرکت خصوصی که هرجا بین نابینایان اسمش را میآوری، همه از آن بد می گویند ولی در عین حال، صفحه کلید های سرسره ای شکلش را نیز که از زمان سیستم عاملی به نام جناب داس در میان بود و نابینایان را قادر میساخت بنویسند و با استفاده از صدا کامپیوترشان را به عنوان یک همدل داشته باشند، کسی یادش نرفته است. آن صفحه کلیدهایی که سنگین بود و بین چهارده تا بیست کلید بیشتر نداشت. خوب یادم هست، قبل از اینکه چیزی به نام جاز را بشناسم، آن زمانها که یک بچه کوچکولو بیش نبودم، به همراه معلم دوست داشتنیم، آقای حسین جباری، به دانشگاه اصفهان رفتم و آنجا، مردی که بعدها متوجه شدم چه قدر پرکار است یعنی جناب هادیان را ملاقات کردم. مردی که آن زمانها فقط صبر و متانت و مهربانیش مرا جذب کرد و من متوجه چیزی به نام تلاش و کار در او نشدم. حق هم داشتم. قرار بود با وسیله ای که از پنج سالگی تا اسمش را از تلویزیون میشنیدم بالا و پایین میپریدم، ارتباط برقرار کنم. قرار بود تمام شیطنت هام را برایش تعریف کنم. قرار بود نقطه های بریل کاغذی را روی یک خط و فقط یک خط با تعجب لمس کنم و حس کنم که با یک خط جادویی طرفم. خطی که قادر بود نوشته هایش را تغییر بدهد. خطی که وقتی با ناخنم روی نقطه هایش میکشیدم، پاک نمیشد. خطی که میتوانست هرچه من مینویسم را در لحظه، نشان دهد. خطی که میتوانست در یک لحظه، صاف صاف شود و در لحظه ای دیگر، بیدرنگ، پر از شش نقطه. این قرار ها که بود، نمیگذاشت من چیزی از شخصیت پرکار جناب هادیان و جباری بفهمم. من فقط به خاطر خودم از روستایمان کوبیده بودم رفته بودم اصفهان. فقط به خاطر کامپیوتر. وسیله ای که آن زمان ها، فرهنگستان، سرگرم اسم گذاشتن بر روی او بود و در نهایت رایانه را انتخاب کرد. حالا میفهمم که چرا این یارانه ها هدفمند شده اند. شاید علتش آن است که دیر زمانی پیش، پکتوسی ها هم به فکر هدفمندی رایانه ها برای نابینایان بوده اند و خوب این یارانه که دیده یکی از هم ریخت هایش هدفمند شده، حسودیش شده و خواسته هدفمند بشود. پس من، به زعم خودم. هدفمندی یارانه ها را به گردن پکتوسیها می اندازم. دیگر دیواری از پکتوس کوتاهتر که پیدا نمیکنم! از شوخی گذشته، قرار نیست در این نوشته، از پکتوس خوب بگویم یا بد بگویم. قرار است هرچه شده و نشده را برایتان تعریف کنم. پس چنانچه حال و حوصله اش را دارید، کفشها و جورابهاتان را در بیاورید، به صف و با نظم بنشینید تا ببرمتان کربلا، میبخشید، پکتوس.

خوب. اکثریت شما گوش کنی ها، قضیه ی ما باختیم و گریه کنید را خوب می دانید. قضیه ای که فقط یک پست بود و در نهایت یک قضیه شد. پستی که امیررضا رمضانی، در آن خیال همه ی ما را راحت کرد و خاتمه اش داد. کامنتی که وقتی امیررضا نوشت، همه شوکه شدیم ولی شوکمان نیم اپسیلون ثانیه هم طول نکشید و همه دوباره بیخیال شدیم. جالب اینجا بود که امیررضا، زودتر از بچه های شرکت متوجه نهایی شدن قرارداد بهزیستی و پکتوس شده بود.

باز هم خوب یادتان هست در مقابل پستی که من نوشتم، امیر سرمدی نیز یک پست با عنوان کمی هم انصاف بد نیست نوشت. مضمون پست امیر سرمدی این بود که ما زیادی عجله کرده ایم و باید تا زمانی که برنامه ی پکتوس منتشر نشده، صبر کنیم. من در کامنتی تلویحا پیش‌بینی کردم که این یکی هم چنگی به دل نخواهد زد و در عمل هم همینطور شد یعنی پکجازی که بابتش صد میلیون تومان پول اخذ شد، عملا کارایی خاصی برای نابینایان نداشت. بی رودربایستی، چیز جدیدی نبود. شاخ غولی شکسته نشده بود. یک برنامه ی پر اشکال، با تمام حاشیه هایی که خود از آنها بهتر از من آگاهید. تا اینجای کار، همه چیز، طبق پیش‌بینی من جلو رفته بود. تنها یک جای کار، لنگ میزد. من طبق استدلال استنتاجی ای که می گوید اگر یک اتفاق، زیادی تکرار شد شاید دوباره تکرار بشود، پیش‌بینی کردم که خوب، حالا که دیگر پکتوس پولش را گرفته، ککش هم نمیگزد که برنامه اش چطور باشد. دیگر پکتوسیها پولشان را گرفته اند و برنامهشان را نیز منتشر کرده اند. پس هیچ چیزی وسط نیست. یعنی ما نابیناها شده ایم گوشت قربانی برای پکتوس و گاتا و خانه ی نور و عصر گویشپرداز و البرز سینا.

برخلاف پیش‌بینی آخر من مبنی بر اینکه دیگر هیچ چیز برای پکتوس مهم نیست، پکتوس قدم جلو گذاشت و به پیشنهاد امیر سرمدی، از من و او دعوت به تشکیل یک جلسه ی هم اندیشی جهت بهبود اوضاع کنونی برنامهشان و هدف گذاری هایشان کرد. عجیب بود. من که با بدبینی تمام به این قضیه، به شدت مشکوک بودم، اما بر اساس قولی که به شما گوش کنی ها داده بودم، عزمم را جزم کردم به سمت تهران. قرار شد، چهارشنبه، مورخ دهم اردیبهشت 93 خورشیدی، من و امیر سرمدی، رأس ساعت 9 و 30 دقیقه، در محل شرکت پکتوس حضور به هم رسانیم. در فکر بودم که این همه راه را با اتوبوس بروم یا قطار یا با سواری یا ماشین دوستان. نهایتا، اتوبوس را انتخاب کردم چون احساس میکردم جلسه ای که قرار است برگذار شود، ارزشش را ندارد که بخواهی پول توی حلقش بریزی. این شد که به تهیه بلیت اقدام کردم. در حین تماس کاری هایم با ترمینال های مسافر بری، امیر سرمدی هم با من تماس گرفت که شرکت پکتوس، مبلغ بلیت پرواز رفت و برگشتت را تقبل کرده است. منی که بدبین بودم، بدبینتر شدم. همان حرفهایی که در این لحظه، توی ذهن خیلی هایتان خودنمایی میکنند. دانه پاشی. رشوه. شگرد تبلیغاتی. خر کردن. گول زدن. خریدن. یک طرف ذهنم درگیر این کلید واژه ها بود و طرف دیگر ذهنم که با وجدانم و با عقلم پچپچ میکردند، زمزمه های خاص خودشان را در گوشم میخواندند. اگر دانه پاشیست، چرا برای امیر سرمدی و افراد شناخته شده تری که در تهران هستند این قضیه را ترتیب نداده اند؟ فرض کن که به تو رشوه بدهند، که چه بشود؟ اینها که پولشان را چند ماه پیش گرفته اند. اینها میتواند چه شگرد تبلیغاتی ای باشد؟ که چه را تبلیغ بکنند؟ چیزی که از قبل، همه جا خبرش پخش شده؟ من را خر بکنند و گول بزنند که چه؟ فرض کنیم مجتبی خادمی بگوید که پکجاز خوب است. مگر بچه ها قبول میکنند؟ اصلا اگر خادمی بگوید این خوب است، همه شک میکنند. همه شک و گمان میکنند که خادمی خریده شده است. پس شاید، احتمالا، به نظر میرسد، اتفاق دیگری در انتظارمان باشد. یعنی میتوانم با این همه مشکلات و ناملایماتی که از پکتوس مشاهده کرده ام، یک اپسیلون، خیر. فقط نیم اپسیلون احتمال بدهم که شاید، احتمالا، میتواند و امکان دارد که تغییری، تحولی، اتفاق خوبی، حسن نیتی از پکتوس در میان باشد؟ آیا میتوانم به خودم به عنوان یک انسان و در مقام کسی که از خودش اختیار تصمیم گیری دارد، پذیرش پیشنهاد هم اندیشی از طرف پکتوس را، تقبل هزینه های رفت و برگشتم توسط پکتوس را، وعده هایی که در جهت بهبود عملکردشان میدهند را، به عنوان قدمی مثبت، تلقی کنم؟ یا باید باز هم تا صد درصد به دیده ی شک به قضیه نگاه کنم؟ آیا از طرف خودم، از طرف شما، از نظر شما، اجازه دارم 99 درصد، منفی نگاه کنم ولی فقط و فقط نیم درصد، مثبت نگاه کنم؟ آیا این اجازه را به من میدهید؟ به نظر شما:

وقتی پکتوس می گوید میخواهد پکجاز را پر سرعت تحویل بدهد منظورش چیست؟

وقتی پکتوس می گوید میخواهد دست به ساخت دنیایی جهت گسترش و معنا بخشی به سرگرمی نابینایان پارسی زبان بزند منظورش چیست؟

وقتی پکتوس می گوید میخواهد خودش را محک بزند و حسن نیتش را ثابت کند منظورش چیست؟

وقتی می گویند بیا بنشین حرف می زنیم و هرجا غیر منطقی گفتیم شما درستش کن منظورشان دقیقا چیست؟

القصه، من با تمام شک ها و تردید هایم، با تمام دلمشغولی هایم، با تمام مسئولیتی که روی دوشم سنگینی میکرد، با تمام عصبانیتی که از تأخیر دو سه ساعتی هواپیمای ایران ایر داشتم، در فرودگاه شهید بهشتی، منگ و بیجان روی صندلی انتظار، با خودم درگیر بودم. از همه بدتر، اتفاقی که در پست از کرک جاز تا پکتوس پیش‌بینی کردم، برایم کابوس شد. مثل اعمال انسان که می گویند روز قیامت به شکل یک موجود زنده در میآید، این اتفاق بدشگون نیز به شکل یک موجود زنده درآمد و در فرودگاه، جلوی مرا سد کرد. میگفت: نابینایان یا باید همراه داشته باشند، یا حق پرواز ندارند. میگفت: بخشنامه شده است. احساس کردم چه قدر سخت است هر دم، برایت قیمی در نظر بگیرند: نابینا جهت گشودن حساب، قیم میخواهد، نابینا جهت برداشت از حساب شخصی خودش، قیم میخواهد، نابینا برای داشتن کارت بانکی، قیم میخواهد و حالا نابینا جهت نشستن در هواپیما، قیم میخواهد و کو قیم من؟! خدا را شکر، مهران غفاری عزیز، یکی از بچه های تهران که قالب ساز هم هست، داوطلب شد همراه من باشد تا نق و نوق آن بخشنامه ی لعنتی را بخواباند. حالا من پر از دلشوره در حال چرت زدن در افکارم بودم. افکاری که با پکتوس مخلوط شده بودند. افکاری مملو از حرفهایی که فردا باید یا نباید میزدم و رفتارهایی که باید یا نباید میکردم. مملو از حصرت و مزه ی خوش شامی که سر شب خورده بودم، حالا روح شام آمده بود خودش را لابلای این افکار درهمم نشانم میداد و در میرفت.

عجیبتر از بلیتهای پکتوس، حضور آقای محمدی بود. بله. درست خواندید. آقای محمدی، که برای رساندن من از فرودگاه به مقصدم که منزل امیر سرمدی باشد، از طرف پکتوس، ساعت دوی نصف شب در فرودگاه به استقبالم شتافت. تصادفی که در اتوبان همت کردیم، برخورد ما با نخاله های ساختمانی مزاحم کف اتوبان، چپ شدن لحظه ای پرایدمان، ترکیدن لاستیک جلوی آن اتومبیل و تمام دلشوره هام، شاید روزی بد را خبر میداد. لحظه ای در رویا فرو رفتم و احساس کردم، اگر من در این تصادف از بین بروم، فردا شایع میشود که پکتوس، مجتبی را به تهران کشانید و در تصادفی ساختگی به قتلش رسانید. چه تیتر داغ، باور پذیر و در عین حال، نا منصفانه ای! در هر حال، جناب محمدی، با صبری که شاید ایوب به زور میداشت، لاستیک پنچر را در سردخانه انداخت و یک تازه نفسش را به جلوی ماشین، الصاق کرد. الحق که اگر هماهنگی و لطف امیر سرمدی، شرکت پکتوس و آقای محمدی نبود، سفر سختی را در پیش میداشتم. از همگی شما ممنون!

تا رسیدیم، برادر امیر، به استقبالم آمد و من را به داخل منزلشان هدایت کرد. بعدش آشنایی با والدین گرامی امیر بود و کیک بود و شربت و خواب. اصلا فکرش را هم نمیکردم امیر، مرا تنها بگذارد و روی گوشیم زنگ بزند که من پکتوسم و خودت با آژانس بیا. عصبانی از برخوردی که امیر با من داشت، با یک آژانس، خودم را به پکتوس رساندم و وارد درگیری لفظی با امیر شدم که جناب فرجاد و صادق پور به همراه منشی شرکت، به طرفداری از امیر، وارد بحث با من شدند. تمام بدبینی هام به حقیقت پیوست. گفتم: شما به چه دلیل و از روی چه منطقی از امیری که بی احترامیم کرده، حمایت میکنید؟ اصلا معلوم بود همه ی کارهایتان نقشه بود. از همان اولش هم باید حدس میزدم شما مرا کشانده اید اینجا تا درگیری و تشنج ایجاد کنید و بحث خودتان و بهزیستی و پاسخگوییتان به فراموشی سپرده شود. دوست ندارم ادامه ی ماجرا را تعریف کنم. اتفاقی افتاد که باورش برای خودم هم مشکل است چه برسد از شما انتظار داشته باشم باور کنید. حس سرخ یک سیلی که از امیر سرمدی صورتم را مورد بی مهری خودش قرار داد، من را به خودم آورد. من کیم؟ اینجا کجاست؟ چرا همه جا دور سرم میچرخد؟ چرا این سفر، از همان اولش با شک و تردید و نحسی همراه بود؟ چرا؟ چرا؟ واقعا چرا؟

دهانم خشک شده بود و چشم هام بسته. نفس نفس میزدم و به خودم برای شامی که نخورده بودم لعنت میفرستادم. غلتی در رخت خوابم خوردم، خدا را شکر کردم و به تمام کابوس های دنیا لعنت فرستادم. ساعت تازه داشت هفت میشد. یک بیداری کلیشه ای در معیت یک صبحانه ی غیر کلیشه، بر خلاف معمول که هیچ گاه نمیخوردم. در ادامه، دست در دست امیر سرمدی شدن برای سفر به پکتوس…

خیلی برای من عجیب بود که چطور امیر، کوچه پس کوچه های شهر، مترو، خطوط مترو و اطرافش را خیلی خوب میشناخت. همین شناسایی و درک عالی امیر سرمدی از اطرافش، باعث شد چند دقیقه زودتر به قرار برسیم.

منشی شرکت، به همراه جناب فرجاد و جناب صادق پور، مدیران شرکت، به استقبال گرممان آمدند و مقداری از وقتمان به صحبت در مورد تصادف دیشب من و اتفاقهای مشابه برای دوستان گذشت. بحث های اصلی که ما در جلسه ی مان داشتیم، به چند شاخه ی اصلی تقسیم میشد:

اول از همه، باید مشکل این پکجاز حل میشد. پکجازی که صد میلیون برای رایگان شدنش پول اخذ شد و به هیچ کار نیامد. همینجا حساسترین نقطه ای بود که بد و بیراه های ذهنی من، میتوانست همه چیز را خراب کند. که در آن جلسه بگویم شما هیچ کاری نمیکنید و هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. من بر این باور بودم که چون پکتوس پولش را از بهزیستی گرفته است، دلیلی و حتی لزومی ندارد بخواهد در جهت بهبود برنامه اش، هیچ تلاشی بکند ولی حرف بچه های فنی و مدیریتی و مالی شرکت پکتوس، چیز دیگری بود. آنها داشتند تمام معادلات من را به هم میریختند. پکتوسیها میگفتند که قصد جدی دارند برنامه ی متن خوانی که دارند را، موتور صوتی ای که دارند را، استاندارد کنند تا تمام برنامه های ویندوز بتوانند از آن استفاده کنند، قابل حملش کنند تا موتورشان طوری بشود که بتوان مانند Espeak, بر روی صفحه خوان های قابل حمل، استفاده اش کرد، طوری که حتی بر روی Android نیز کار کند. حرفهایی که پکتوس، این دفعه میزن، جنسش متفاوت از حرفهاییست که پیش از این از آنها میشنیدم. تا پیش از این معمولا صحبتشان این بود که همه چیز آرام است و شما سعی کنید خوشبخت باشید ولی حالا می گویند که میخواهند همه چیز را آرام کنند تا نابینایان خوشبخت باشند. اینکه این حرف و این رویا چه وقت و چه قدر به حقیقت تبدیل شود را منی هم که در جلسه ی آن روز بودم نمیدانم ولی حد اقل می دانم باید کمی صبر کنم، فرصت بدهم و بعد اگر خواستم قضاوت کنم. وقتی شرکتی حاضر به پرداخت هزینه های رفت و برگشت یکی از کاربران عادیش که در عمل، کاربرشان نیست میشود، میتوان امید داشت که نگرشش، برخوردش و اعمال آینده اش متفاوت و مثبت باشد. حد اقل من یکی که سعی میکنم اگر نظر منفی یا مثبتی هم دارم، بروز ندهم تا آخر پاییز بشود و جوجه ها را بشمارم ببینم چند تا از این جوجه ها باقیمانده اند و به درد ما جامعه ی نابینایان میخورند.

در حالی که به صحبت های مدیر و مدیر فنی پکتوس گوش میدهم، ناخودآگاه، ساختار و اشکالات مشابه ماهور و پکجاز را کنار هم میگذارم و برای خودم نتیجه میگیرم که این ماهور، همان پکجاز بوده که کدهای اصلیش به نحوی از شرکت پکتوس خارج شده، کمی بهبود داده شده و در نهایت، در قالب چیزی که همه ماهور میشناسیمش به بازار، عرضه شده است.

در جلسه ی هم اندیشی ما با پکتوس، قرار شد:

  1. تعامل پکتوس با نابینایان بطور سازنده ای به وجود آید.
  2. سایت پکتوس پویا شود.
  3. موتور صوتی پکتوس، در ویندوز به شدت هرچه تمامتر در حد پارسآوا و ای اسپیک قدرتمند گردد.
  4. برنامه ای جهت تبدیل لحظه ای متن به فایل صوتی با صداهای طبیعی امید و آوا در کمترین حجم ممکن و سبکترین حالت اجرا، تهیه گردد.
  5. موتور صوتی پکتوس، در سیستم عامل اندروید پورت شود.
  6. تولید لوازم روز مورد نیاز نابینایان، در شرکت پکتوس، امکان سنجی گردد.
  7. تولید نرم افزار های مورد نیاز نابینایان (از سرگرمی گرفته تا علمی) در شرکت پکتوس، امکان سنجی گردد.
  8. مجتبی خادمی و امیر سرمدی، زمینه ی همکاری نابینایان فعال کله کامپیوتری را با پکتوس فراهم سازند.

خوب. همه ی این نوشته را خواندید، همیشه شکایتتان از این بوده که پکتوسی ها اهمیت نمیدهند، همیشه انتظار داشته اید شرکت پکتوس پاسخگو باشد، دوست داشتید برنامه های پکتوس یا نباشد یا کارا باشد، بگذارید ببینیم این دفعه، اگر عینک خوشبینی را به چشم بزنیم و نظاره کنیم دقیقا چه میشود!

سفر من به پکتوس، سرگرمی ها و لذتهای فوق برنامه ای نیز برایم ب دنبال داشت. از جمله اینکه: با بر و بچه های برنامه ی رادیویی زندگی ادامه داره، یک گشت سپید لذتبخش را تجربه کردم. امیر بود. شهروز بود. اشکان بود. حامد بود و من هم بودم. در پارک، آفتاب خوردیم، آب خوردیم، گفتیم و خندیدیم و هرچه خوراکی بود با آب و تاب خوردیم!

حالا این منم و این شما و این نظراتتان و قضاوتهایتان و برنامه هایتان برای برداشتن گام بعدی به سمت پیشرفت همگی. طوری که اگر میتوانید، از خودتان، از حستان به این نوشته و حستان به اتفاقهایی که رخ داد، از باید ها و نباید هایی که از نظرتان لازم است رعایت کنم و از دیدتان به ادامه ی راه در کامنت ها بنویسید. سعی میکنم همه را جواب بدهم ولی اگر نشد، بدانید و آگاه باشید که تک تک نظرات را بیش از یک بار میخوانم و از نظراتتان یادداشت برمیدارم تا استفاده کنم.

در پایان گزارشم، از اشتباههای احتمالی ای که داشته ام و از اینکه سهوا اسم کسی را از قلم انداخته ام پوزش میخواهم.

چاکر دربست گوش کنی ها، ارادتمند: مجتبی خادمی ورنامخواستی!

۷۰ دیدگاه دربارهٔ «گزارش جلسه ی هم اندیشیم با شرکت پکتوس»

دوست گرامی مدیر عزیز سایت تبریک می گویم هم سفرتان را و هم نوشتن متن بلند بالایتان را و آگاهیآن چه که گذشت در جلسه ما می توانیم خوش بین باشیم اما خود عزیزان اجازه خوش بینی نمیدهند چرا کارهایی که می خواهند بکنند الان باید بشود مگر نمیشد قبل از بیرون دادن نرم افزار این کار بشود ۲ حتما باید منتظر یه لقمه یه چرب و نرم دیگری باشند برایه ارتقاع برنامه و کارهایی که گفته اند می کنند به نظر شما از روزی که این برنامه آمده چند درصد از بچه ها این برنامه را دارند و استفاده می کنند به نظر شما آیا بهزیستی و شرکت پکطوس این قرار داد را منعقد کرده اند یا بهتر به گویم بهزیستی صد میلیون آره صد میلیون ناقابل را داده به آنها یا شایدم ۵۰ ۶۰ میلیون داده و واسطه ای بقیه اش را داده پایین ۳ آیا مشکل ما الان نرم افزار متن خوان هست که بهزیستی آمده چنین اسکناسهایی را خرج کرده است آیا بهتر نبود که با شرکتی هم چون پارسآوا برایه ادامه یه کار قرارداد می بست و به فکر یه o c r میبودند راستی ما چوبه چه گناهی را داریم می خوریم راستی آنها هم که نگفته اند که کی قراره نرم افزار بهبود پیدا کند پس جواب متضرر شدن بچه ها را که پول آنها به این شرکت داده شده را میدهد راستی من سواد ندارم اگر صد میلیون را در بانک بزاریم ماهی چند می شود در ضمن مجتبی یه عزیز یادت باشد اگر قرار هست نماینده ای فعال برایه ما باشید چه خوب چون شما زندگیی دوباره یافته اید و اگر بخواهید با این شرکتها تا کنید باید شب تصادف یادتان آید اگر خدایی ناکرده خدایی ناکرده اتفاقی می افتاد شما هم نمیتوانستید برایه ما نماینده باشید و از حق و حقوق ما دفاع کنید در پایان بینهایت از شما سپاسگزارم خسته نباشید دوست عزیزی که خستگی نمیتواند شما را از پای در بیاورد

سلام دوست عزیز.
قرار نیست برای ارتقا که باید جهت بهبود برنامه در ویندوز ایکس پی و هفت و هشت انجام بگیرد، یک ریال پول از بهزیستی یا جای دیگری دریافت شود.
شرکت هوش مصنوعی در سایتش نوشته که در زمینه ی صدا تخصص دارد و ندیدم نوشته باشد قادر به طراحی و توسعه ی OCR است.
یکی از مشکلات عمده ی ما نابینایان نداشتن متن خوانی با صدای انسانی بر روی اندروید است.
خیلی از بچه ها به همین دلیل که نتوانسته اند با صدای ماشینی کنار بیایند، گوشی اندروید نخریده اند.
صد میلیون را اگر در بانک بگذارید، با ۲۴ درصد سود، ماهیانه دو میلیون به شما سود میدهد. کم کمش بین هزار نفر نابینا هم که بخواهی تقسیم کنی، میشود نفری دو هزار تومان در ماه.
من فکر میکنم میتوانیم صبر کنیم و ببینیم در آینده، چه اتفاقی می افتد.
ممنون از نظرت!

سلام مجتبا جان من راستش فکر نمیکردم انقدر سفر سختی داشته باشید خسته نباشید.خب من اصلا آدم بدبینی نیستم اما فکر نمیکنم آبی از این پکتوسیها گرم بشه! اما چشمهارو باید شست دیگه شاید این بار فرق کنه و امیدوارم این همه زهمات شما و سایر دوستانمون نتیجه بده. ما یه برنامهی فارسی خان با صدای طبیعی و تلفظ درستو میخایم فکر نمیکنم خیلی توقع زیادی باشه و اینکه این پکتوسیها انقدر از نابینایان پول بیخود نگیرند که فکر کنم این یکی خیلی توقع زیادی!!!به هر حال از زحمات شما متشکرم جناب مدیر گل.

سلام آقای مدیر
اگر همچین چیزی باشه خیلی عالیه ولی برنامه های پکتوز معمولا قیمتش بیش از ارزش برنامش هست, با اینکه از بهزیستی و جاهای دیگه کمک میگیره ولی قیمت رو پایین نمیاره .
منم مثل شما سعی میکنم عینک بدبینی رو از چشمم دربیارم به امید روزهای بهتر برای نابینایان

چشمها را باید شست گوشها را باید دراز کرد پکتوس را باور کرد ببینید این شرکت در پیت سالهاست ما را سر کار گذاشته و میلیونها تومن از ما خورده حتما حالا هم میخواد یه نرم ابزار مسخره دیگه بسازه و پول خون پدرش را از ما مطالبه کنه من اگر قدرت داشتم شرکت پکتوس را با تمام بی وجودیش منهدم میکردم مدیر جون خوشبین نیستم اصلا این پکتوس فقط یک کاسب هست نه یک شرکتی که بخواد ضمن کسب درآمد انسانیت را هم در نظر داشته باشه اون دوستمون درست گفتن پارسآوا مگه چشه چرا همین را تکمیل نمیکنن خداوند به بنیاد جانبازان توفیق بده که چنین امکانی را در اختیار ما قرار داد کاری که این بختک یعنی پکتوس برای ما انجام نداد راستی از این به بعد به شرکت پکتوس میگم شرکت بختک چه نام زیبایی مدیر جون لطفا از حرفهای من ناراحت نشو چون میدونم با آرپیجی ۷ زدم وسط خوشبینیت

با سلام داش قربون خیلی زحمت کشیدی وای مردم از بس خوندم ولی به آخر نمی رسید که نمی رسید همون آخری رو اول می گفتی خوب ولی از شوخی گذشته من به پکتوز ایمان دارم من دوست ندارم هیچ عینکی به چشم داشته باشم نه خوش باوری و نه بد بینی و نه ولی این شعار من هست با یک چشم واقعیت رو ببین و با چشم دیگر آینده و در مغزت بررسی کن همراه با گذشته شاید این فرمول بود که من هم در محله چادور زدم داش قربون و امیدوارم یک خونه کوچک نه بلکه ویلا در این محله داشته باشم سکه ها مو دارم طوی قلک می اندازم ولی چشمم آب نمی خوره داداش باید که خرجمان با درآمدمان بخونه یا نه امید به آیندهی خوب ممنون از همه کسانی که به نابینا جماعت کمک می کنند حتی اونی که فکر می کنند بی ارزش ترین هست مرسی داش قربون

سلام داداش خسته نباشی سفر سختی داشتی اما دمت گرم که همه چی رو دقیق گفتی و اما در باره ی پکتوز آقا اینها به راحتی کار درستی انجام نمیدهند این پکتوز بی صاحاب شده آن قدر مشکل داره که سالها برای بر طرف کردن مشکلات و بهتر شدنش تلاش بکنند وامونده مثل قارچ و بازی میمونه مشکلات مرحله داره مرحله ی اول را که طی کنه میرسه به مرحله ی دوم و سوم و چهارم پنجم ششم هفتم،هشتم،نهم،دهم، اصلا هم معلوم نیست آخرش چی میشه شاید نشه بازی رو ادامه داد چرا چون شاید کم بیاری شاید خسته بشی و شاید هم سگاه بیاد و جای میکرو رو بگیره و…………،÷…………….. آرتیمان جان لایکی کاملا موافقم بیا تا منهدمش کنیم تا منهدم نشدیم همه راحت بشن بابا وقتی پارس آوا اومد مشکلاتی داشت تو مرحله ی بعدی بهترش کردن حالا هم با وجود ماهور باز هم ترجیحن از پارس آوا استفاده میکنند مگر این که کسی وضع مالیش توپ باشه یا این که سرش کلاه رفته باشه و بخواد با ماهور زندگی جدید را تجربه کنه گویی که خواستن تجدید فراش کنند خخخ

این کامنت، جواب نظرات چشمک است که میتوانید نظرات چشمک را در این پست بخوانید:
https://www.gooshkon.ir/1393/02/26/%d9%86%d8%b8%d8%b1%d8%a7%d8%aa-%d9%85%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d9%87%d9%85-%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4%db%8c-%d9%85%d8%ac%d8%aa%d8%a8%db%8c-%d9%88-%d8%a7%d9%85%db%8c%d8%b1/
اصولا اینکه در بحثی بی مورد شرکت کنم و خاله زنک بازی در بیاورم و جواب تک تک کلمات کسی را بدهم، آزارم میدهد ولی این یکی فرق میکند. این چشمک است و حالا حالا ها قهرمان است. چون در قالب یک پست، نظراتش را مطرح کرده، باید منظم جواب بدهم. البته که دوست داشتم برای عدم دو دستگی، چشمک نظرش را توی همان پست خودم میداد. من نیز به هیچ وجه قصد بی احترامی به چشمک عزیز را ندارم و شاید فقط همان قضیه سگ و گربه که خودش روزی در محله، گفت، در میان باشد. من طرفدار هیچ کس و هیچ چیز غیر از خوشی خودم و بعدا خوشی شما نیستم. من اگر با شهباز کیا همکاری میکنم، اگر با ماهوریها دوست میشوم، اگر میروم پکتوس، فقط برای این است که ببینم کدامشان راه هستند و بیراهه نیستند. تا به حال، خیلیها را غیر از پکتوس امتحان کرده بودم. گفتم پکتوس را هم امتحان کنم، شاید راهی باشد به سمت پیشرفت، شاید پلی باشد به OCR, شاید دریچه ای باشد به لوازم و ادواتی که مشابه خارجیش به شدت گران و دست نیافتنیست. حالا با این دید، نظراتم را بخوانید:
۱. آقای چشمک، شما باید نظراتتان را در همان پست مربوطه مینوشتی نه اینکه بیایی یک پست جدید بزنی.
۲. شمایی که می گویید تفرقه بد است دقیقا با این کارتان دو دستگی به وجود آوردید که یکی آن طرف نظر بدهد یکی این طرف. از یک آدم که باید حرفه ای باشد انتظار بیشتری میرود. اینکه من حق هر کاری را در سایتم دارم واضح است. نیاز به گفتن نداشت.
۳. از کجا می دانید کارمندان بهزیستی و پکتوس از گرفتن یارانه کنار کشیده اند؟
۴. قراردادی بین ما و پکتوس بسته نشده ولی مواد تفاهم دقیقا هشت تاست. البته نظر شما، نظر خودتان است و واقعیت را تغییر نمیدهد. بالاخره چه این تفاهمات اجرایی نشود چه بشود، هشت عدد است.
۵. نوشته را دقیق بخوانی، میفهمی در جلسه، چه گذشت.
۶. این که متوجه نشدید چه شد که من انتخاب شدم، شمایی که میخواهی نظر بدهی آن هم در پستی جداگانه، باید ابتدا پستهایی که در گزارشم به آن ارجاع داده ام را با کامنتهایش میخواندی تا بفهمی که انتخاب امیر و من با نظر بچه های محله، صورت گرفته است. آن دو نفر برنامه نویس را هم نام ببر تا همکاری با ایشان را آغاز کنیم. شما که دست به طنز و مسخره بازیت بد نیست، کمی هم جدی بنویس تا شاید بهره ای از پستت حاصل شود.
۷. لزوما کسی که برنامه نویسی بداند کاندیدای مناسبی جهت حضور در چنین جلساتی نمیتواند باشد. امیر، خبرنگار است و چون پیگیری کرد طبیعتا یکی از مدعوین بود و من هم که سابقه ام معلوم است.
۸. کاش جدی مینوشتی. اگر این روانشناسی نرم افزار واقعا جزو نظراتت نسبت به گزارش من باشد جای شگفتی دارد. فکر نمیکنم فعلا اعتکاف شما دردی از کسی دوا کند.
۹. شاید چون دیگران، واضح، اظهار تمایل نکردند. شاید شرکت، شرایط میزبانی از دو نفر را داشته. شاید. پستها را دقیق بخوانید.
۱۰. درآمد پکتوس فقط از تولیداتش برای نابینایان نیست. شاید سهم هواپیمایی را از درآمدهای غیر نابینایی داده اند. اگر شما مطمئنی من مطمئن نیستم از آن صد میلیون بوده باشد.
۱۱. در صورتی که میخواهید نظر جامعی بدهید و با کلی ابهام و سؤال روبرو نشوید، باید ابتدا در جریان امور قرار بگیرید، پستها را منظم و با دقت در محله، به انضمام کامنتهای هر پست، مطالعه فرمایید.
۱۲. تا آنجا که به یاد دارم در نظراتتان و در کتاب جدیدتان تأکید بر خوشبینی و مثبت نگری داشتید. راست می گویید که خودتان هم گویی اعتکاف رفته اید. بد جوری متحول شده اید.
۱۳. چه عجب! یک نظر جدی و کاربردی در پستت دیدم چشمک جان!
۱۴. چرا نمی گویی کسی که قرار است کتابت را بفروشد چه چیزهایی گفت که مو بر تنت سیخ شد؟ چرا کارمند بهزیستی بیناست و یک نابینا بیکار است؟
۱۵. دقیقا. ای کاش اتفاقهای خوبی بیفتد که اگر نیفتد، خیلی افتضاح میشود. راستی این “مجتبی بیش از خودش پول در میآورد” را متوجه نشدم.
۱۶. امیدواریم نرم افزار بهبود یافته در حالی که مشکلات متن خوان های دیگر در آن برطرف شده عرضه شود و در ضمن، قرار نیست دیگر پولی از جایی توسط پکتوس جهت کار بر روی نسخه ی کنونی این برنامه اخذ شود.
۱۷. به این دلیل که تعداد سلایق، تعداد انتخابها و تعداد انسانها با نوع کاربریهایشان متفاوتند و به دلیل اینکه رقابت منشأ پیشرفت است، باید از هر چیز چند تایی باشد. از جمله: متن خوان پارسی.
۱۸. تفرقه؟ خوب گفتی. اگر در پست من نظر بلند بالایت را مینوشتی حد اقل ثابت میکردی که تفرقه عملا از نظر تو چیز بدی است.
۱۹. ممنون از نظراتت. این محله، در صورتی که خودت و امثال خودت و کسانی که با نظرات تو و من مخالف و موافق باشند حضور داشته باشند، محله میشود وگرنه که به تریبونی شخصی برای من تبدیل میشود. خوشحالم که هستی.

سلام
من که همیشه امیدوار بودم و همین الآنشم امیدوارم
“من قبلاً هم گفتم” پکجاز در بدترین زمان ها در اون وقت هایی که من شدیداً نیاز به کامپیوتر و سرچ و مقاله و این حرفا داشتم و نه پارسآوا بود و نه فارسی خان های دیگه شدیداً شدیداً به من کمک کردند خیلی و من هیچ وقت اولین های زندگیم رو یادم نمی‌ره هرچند همیشه نداشته باشمشون …..
می‌گم ها اون قسمتش که آقای سرمدی زد تو گوش شما خیلی با حال بود وای تصور کن همون وسط جلسه واقعی می‌زد یعنی ها وای ….
بعدشم منم می‌خوام برم گشت سفید یکی منو ببره ….. خخخ یعنی خدا خیرش بده ….

سلام. خوشحالم که به سلامت رفتیو برگشتی. امیدوار نیستم به این شرکت ولی وقتی بهزیستی نیاز سنجی نمی کنه و ما فقط خبر مرگ این پول و پولای دیگه رو میشنویم مگه غیر از صبر کار دیگه ایم میتونیم بکنیم یا می کنیم؟

آقا میگما جای صبحانه خیییییییلی تو چشم میزد بگو چی خوردی
بعدش هم بابا کجاش سفر مجتبی سخت بود پر از هیجان
چه با حال بوده
راستی اگه بتونی دقیقا بگی هواپیما چطوری حرکت میکنه ممنون میشم اینو جدی میگم آخه من هیچ ذهنیتی ندارم
میچرخه؟
اوج میگیره؟
سر آدم گیج میره تو هواپیما؟
مثلا مثل بازیهای شهربازیه؟
اصلا حس میکنی داره حرکت میکنه یا نه؟
من کوچکولو که بودم سوار شدم یادم نیست انگار حالا میترسم!
و اما خب پکتوس,,
hmmm
من نظر کارشناسانه ای ندارم ولی امیدوارم که امیدم نا امید نشه
مجتبی و امیر سرمدی مچکریم
راستی من اشتباه میکنم یا گفته بودی صوتی شو میذاری؟, شاید هم چون بیشتر وقتا مستند صوتی میذاشتی عادت کردم, خلاصه که امیدوارم پکتوسیا به خود بیان ورگرنه خودم وارد عمل میشم بهشون برسون که اگه من بیام تو دور چی میشه آره بگو که حساب کار دستشون بیاد
ححح
بعدشم دفعه بعد چند ساعت دیرتر برو که سر وقت به پرواز برسی
دیگه چی انگار هیچی دوتا نخودچی
بازم مسپوسم

سلام به همه.
تا جایی که من در این سایت و سایتهای دیگر نابینایان دیدم؛ مشکل خواندن متون الکترونیک البته بجز گرافیک و تصویری ها برای نابینایان ارجمند با استفاده از صفحه خوان هایی که هر کدام دارای درصدی از اشکال و ایراد هستند, به هر حال و تا حدود زیادی مرتفع شده و هرکسی با کمک صفحه خوان مقبول خود, گلیمش را از آب بیرون می کشد اما شاید همه موافق باشند که بحث و جدل درباره این نرم افزارها و اتلاف وقت در این خصوص, بسیار بسیار کمتر از OCR فارسی می باشد.
شاید اگر این همه انرژی که برای این مناقشات صرف می شود صرف تاکید بر تولید OCR می شد تا کنون حد اقل یکی دو نرم افزار OCR فارسی که لااقل مثل این صفحه خوان ها هشتاد- نود درصد نیازها را برآورده کند, تولید شده بود.
با احترام به همگی.

شمشیر هائی که از رو بسته شده است!!!
اولش فکر کردم که مجتبی عنوان پست را اشتباهی نوشته و باید مینوشت سفرنامه تهران خصوصا که هرچه میخواندم به آنچه انتظارش را داشتم نمیرسیدم تا بالاخره سروکله نتایج جلسه با پکتوس پیدا شد و نوید داد که اشتباه کرده ام
برایم این نکته فهم شد که شاید مجتبی میخواسته از مشگلات رفتن به چنین جلسه ای بگوید که شاید اگر نمیگفت با شمشیر برهنه بعضی دوستان روبرو نمی شد، در گزارش ۸ ماده ای توجه دوستانی را که نسبت به شرکت پکتوس و بهزیستی و مجتبی و وغیره بدبین هستند ضمن احترام به همه عقاید آنها دو مورد را من بیشتر مد نظر قرار میدهم بندهای یک و هشت
ببینید دوستان من خودم شخصا با برنامه پکجاز بسیار کم کار میکنم و این هم بواسطه مشگلاتی است که همه شما میدانید و تکرار آن از حوصله همه خارج است لیکن برای بهتر شدن برنامه صفحه خوان اگر تا صبح قیامت هم همه ما بدبین باشیم و اقدامی صورت نگیرد نتیجه ای در بر ندارد برای ارتباط با این شرکت بایستی یک نفر را داشته باشیم که حالا زمینه آن فراهم شده، در بند یک مفادی که مجتبی ذکر کرده بود نوشته شده تعامل بیشتر نابینایان با پکتوس برای اینکار یک واسطه و عامل نیاز است پس همه آن دوستانی که فکر میکنند میتوانند در زمینه بهسازی مفید باشند با سعه صدر و باتوجه به بند هشت دیگر بند آخر مفاد ذکر شده که نوشته است مجتبی و امیر سرمدی بایستی زمینه ارتباط نابینایان کله را با پکتوس فراهم کنند شاید بهتر باشد عینک بدبینی را کمی جابجاکنیم و بانیم نگاهی مثبت اعتماد کرده مثبت فکر کنید و نتیجه را در آینده بنگریم .

سلام.
اول این که خیلی خیلی خیلی با نخودی عزیز موافقم. من کامپیوتر رو با نوید۳و با همون صفحه کلید های سنگین و چند کلیدی شناختم و اصلا باورم نمی شد که۱روزی به اینجا برسم. الان دیگه نه نوید دارم و نه اون صفحه کلید های سنگین لازمم میشه. ولی به قول نخودی عزیز اولین های زندگیم رو هرگز فراموش نمی کنم. دوم این که من از این که پکتوس چی از کی گرفت و باید می گرفت یا نباید چیزی سرم نمیشه. نه برنامه نویسم که نظری بدم نه صاحب حساب و آگاه به روابط و ضوابطم که چیزی بگم. ولی ترجیح میدم همیشه و همه جا۱نقطه روشن پیدا کنم و بهش چشم بدوزم. پست آقای خادمی رو خوندم. خندیدم، تعجب کردم، نگران شدم، دوباره خندیدم، و در آخر به فکر رفتم.
آیا ارزش صبر کردن داره؟
این سوالی بود که به خط درشت روی تابلوی ذهنم نقش شد و پاک شدنی هم نبود. پست رو دوباره خوندم و به خودم جواب دادم.
بله ارزش داره.
شما ها، همه شما ها برای من عزیز و محترمید ولی ترجیح میدم برخلاف نظر خیلی از شما عزیز ها، به جای این که به انهدام و انتقام فکر کنم همراه نخودی و آقای خادمی و باقی هم نظر هام منتظر باشم و امیدوار. کاش کله کامپیوتری داشتم تا می تونستم قدمی هرچند مورچه ای در راه کمک به هر کسی که می خواد راه بچه های ما رو صاف کنه بردارم ولی حیف که ازم بر نمیاد.
راستی، من از طرف خودم از شما آقای خادمی و آقای صرمدی ممنونم و بهتون خسته نباشید میگم. سخت بود و۱جا هایی هم خطرناک. خدا رو شکر که خوب تموم شد!.
درضمن، نخودی رو بدون من نبرید گشت سپید. صبر کنید من هم بیام. به خدا خیلی دلم گشت سپید می خواد. به جان خودم اگر بدون من برید خورشید گرفتگی میشه توی راه می مونید حالا ببینید کی گفتم. دیگه با خودتون.
خوب، امیدوارم موانع هرچه زود تر برداشته بشن. برام هم فرقی نمی کنه با دست پکتوس باشه یا به وسیله شرکت سازنده پارسآوا یا هر شرکت دیگه ای. هر کسی زورش به دردسر های کامپیوتری ما نابینا ها رسید و ضربهشون کرد دستش درد نکنه!.
صبر می کنیم تا چه پیش آید!.
به امید پیشآمد های خوب در آینده هرچه نزدیک تر.
ایام به کام.

درود پریسا خانم.
مسایلی دیگری هم توی این سال ها رخ داد که اگر اون مسایل رو هم در نظر بگیریم بد نیست.
حدود ۱۰ یا ۱۵ سال پیش یا همین حدود یک ایرانی ساکن آمریکا قدم جلو گذاشت
با مراجعه به شرکت فریدوم ساینتفیک شرکت تولید کننده ی جاز و بعدش با مراجعه به دولت ایران از دولت خاست که یک مبلغی رو به فریدوم بده تا جاز فارسی تولید بشه.
از شرکت فریدوم هم خواهش کرد که تحریم های دولتی و سیاسی رو در مورد نابینایان نادیده بگیره .
شرکت فریدوم پذیرفت.
همه چیز داشت میرفت که درست شود و نابینایان فارسی زبان به جاز فارسی اون هم ساخته شرکت بزرگ فریدوم دست پیدا کنند.
که ناگهان!
پکتوس پیدا شد و با نفوذ به دولت و مجلس گفت
“ما خودمون در داخل کشور داریم بهترشو درست میکنیم فقط از ما حمایت کنید. به جای خارج کردن پول و سرمایه از کشور روی شرکت ما که داخلی هست سرمایه گذاری کنید…”
با نفوذ و مافیا بودجه رو گرفتند و خوردند و سنگ بر سر راه پیشرفت نابینای فارسی زبان انداختند.
حالا با دونستن این واقعیات که خیلی خلاصه گفتم چطور ممکنه از پکتوس حمایت کرد!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من اومدم بیستم بشم البته من که کلا بیست هستم ولی خب گفتم یه تغییری هم تو کامنتهای اینجا ایجاد کرده باشم
من از همین تریبون اعلام میکنم
اگه همین شرکته کارشو درست و حسابی انجام داااد مجتبی گوش کنیای اصفهانو بستنی میده
مگه نه مجتبی؟
حوصلم سر رفت یکی یه چیزی بگه

سلام دوستان.
۱. لطفا به وقت همدیگر احترام بگذاریم و در کامنت ها چیزی بنویسیم که با اصل موضوع ارتباطی داشته باشد. یک راه ساده اش به گمانم این است که نوشته خودمان را یکبار بخوانیم و کلاهمان را قاضی کنیم که آیا دیگران هم باید وقت بگذارند و بخوانند. به کسی برنخورد، کامنت نوشتن واجب هم اگر باشد، واجب کفایی است، نه عینی. ترجمه خودمانی اش: اگر حرف نزنی نمی گویند فلانی لال است.
۲. . من از قدیم طرفدار تعامل با پکتوس بوده ام: نه به خاطر اینکه همه محصولاتشان را مجانی در دسترسم گذاشته اند، آنهم به روزگاری که رقیبی در میان نبود و ما لنگ همین محصولات بودیم. برای اینکه سال هاست می شناسمشان و به این نتیجه رسیده ام که حسن نیت دارند؛ البته که دنبال سود خودشان هم هستند، کیست که نباشد؟ ولی در مقابلش تعهد هم دارند. اینکه تا حالا تعامل خوبی به جریان نیفتاده فقط هم تقصیر مخاطبان نبوده، متأسفانه پکتوس هم قبلا در این کار فعال نبود. خوشحالم که الان به قول اخبار تلویزیون ملی “فصل جدیدی در روابط طرفین آغاز شده است”.
۳. . به نظر بنده بیشترش به خاطر عادت است که پکجاز رایگان را بچه ها خیلی مورد استقبال قرار نداده اند. هرکسی به نرم افزاری که تا حالا استفاده می کرده، خوب یا بد، انس گرفته است. از جمله خودم که سال هاست از نوید و پکجاز و سَپی استفاده کرده ام و همین است که سراغ ماهور و پارسآوا نرفتم. نمی خواهم بگویم که کدام بهتر از آن دیگری است: صلاحیتش را هم ندارم. منظورم فقط این است که اکثر کاربران هم چنین مقایسه هایی نکرده و نمی توانسته اند بکنند. خلاصه که “کل حزب بما لَدَیهِم فَرِحون. (اگر آیه را درست ننوشته اند ضمن استغفار از خداوند، از بچه های قرآنی هم خواهش می کنم اصلاحش بفرمایند.)
۴. . در مورد oCr حرف حساب می زنند. مدتهاست شرکتی به نام “هدی سیستم” دارد روی نرم افزاری به اسم “آراکس” کار می کند. نسخه عادی اش را عرضه کرده و به قیمت دو و نیم میلیون می فروشد، که البته برای ما قابل استفاده نیست. بنا است یک نسخه مناسب برای ما هم تهیه کنند که با جاز سازگار باشد. گفته اند قیمتش ۲۵۰ هزار تومان خواهد بود. نمی دانم کی بیاید. ولی عجیب است که در محافل رایانه ای ما چندان صحبتش نیست.

به به بذار حالا که جمعمون جمعه یه چیزی خدمتت عرض کنم:
من به این نتیجه رسیدم که,
این عقلایی نیست که برای پیگیری موضوعی که به اصفهان ربطی نداره یه نفر حتی به نمایندگی از کل جامعه نابینایان پاشه بره تهران.
بهتره یکی از بین خود تهرانی ها رو انتخاب کنیم تا پیگیری و سؤال و جواب برامون راحت تر و دست یافتن به افراد تإثیر گذار در چنین کمپانی هایی سهل الوصول تر بشه.
در مورد پارس آوا و ocr هم با صحبت هایی که بالا گفته شد موافقم.
درست و اصولیش اینه که چند باره کاری نشه و پک جاوس تو ضمینه های دیگه ای غیر از این ها قدم برداره اگه می خوان برای نابینا کاری کنند و قصد خود نمایی و کیسه دوختن و منفعت جویی ندارند

سلام آقای خادمی, از این که تمام جلسه رو نوشتی بسیار از شما متشکرم.
به نظر من اگر ما تمام مشکلات رو به پکتوس بدیم, خیلی بهتره تا این که هی بگیم پکتوس بده و باید آتیش بگیره و از اینجور چیزها
اگر ما همه ی مشکلات رو گفتیم و هیچ اتفاقی نیفتاد, اون وقت میتونیم این حرفا را بزنیم.
بیایید باهم بهترین صفحه خان فارسی را بسازیم.
البته اگر پکتوس به قولش عمل کند.

با سلام و احترام به همه ی هم محله ای های عزیز.
همه چیز از آنجایی شروع شد که مجتبی خادمی در ۳۰ آبان ماه سال ۹۲، پستی در این سایت منتشر کرد که بچه ها گریه کنید. ما باز هم باختیم. در اون پست، نظرات مختلفی بیان شد، این که کارشناس های بهزیستی تخصصی ندارند. این که چرا شرکت پکتوس وارد تعامل با خود بچه های نابینا نمیشود. پس از آن، من هم در پستی اشاره کردم اول باید نرم افزار جدید رو نمایی شود و بعد در خصوص مشکلات و معایب آن صحبت کرد. از آنجا که وظیفه ی خودم میدونستم به عنوان یک خبرنگار، صحبت های بچه ها رو به این شرکت منتقل کنم، به دور از هر گونه جار و جنجال با مسوولین این شرکت تماس گرفتم و تقاضای نشستی رو در رو کردم تا همه ی مطالب منتقل شود. آنها هم به گرمی پذیرفتند. در اوایل آذر ماه ۹۲، این اتفاق افتاد. من در جلسه ی ۶ ساعته ای که با مدیران ارشد این شرکت داشتم، جمعبندی تمامی نظرات دوستان رو منتقل کردم و به انتقاد از عملکرد این شرکت پرداختم. هیچ ملاحظه ای هم در کار نبود. بیپرده تمامی حرف هایی که باید زده میشد زده شد. جمعبندی اون جلسه این شد که از این پس شرکت پکتوس برای محصولاتش از خود نابینایان کمک بگیرد و با آنها وارد تعاملی سازنده شود. مشکلات را از زبان آنها بشنود و در صدد رفع آنها براید. چون من گفته بودم بچه ها دیگر نظرات کارشناس نماهای بهزیستی را قبول ندارند. همچنین در اون جلسه به پیشنهاد خود بچه های محله، قرار شد مجتبی به نمایندگی از خود بچه ها و به عنوان کسی که در این زمینه حد اقل ۱۵ سال تجربه ی عملی دارد. زیر و بم کار را به خوبی میشناسد و از نقاط ضعف محصولات این شرکت به خوبی آگاه است، انتخاب شود تا به نمایندگی از بچه ها در جلسات بعدی شرکت کند. به پیشنهاد مدیران شرکت پکتوس قرار شد هر وقت این نرم افزار توسط بهزیستی منتشر شد جلسه ی دوم و گام های بعدی برداشته شود. چند ماه قبل آقای رامین فرجاد رئیس هیئت مدیره پکتوس نامه ای را در همین سایت، منتشر کرد و همونجا از بچه ها خواست که مشکلات رو به صورت رو در رو به شرکت منتقل کنند. این اولین گام عملی بود که این شرکت به صورت مستقیم، از طریق پر مخاطبترین سایت نابینایان پرداخت. خلاصه طبق قراره قبلی، با رونمایی از محصول جدید، زمینه های جلسه ی دوم با حضور من و مجتبی به عنوان نماینده ی خود شما در تاریخ دهم اردیبهشت برگزار شد. در خصوص جلسه مواردی که نیاز بود رو خود مجتبی در این گزارش کامل بیان کرد.
اما چند نکته…
در حال حاضر با شرکتی رو به رو هستیم که به قول خودش، در چند سال اخیر تا به امروز، آنطور که باید و شاید با نابینایاد در تعامل نبوده. حال میخواهد حسن نیتش را نشان دهد. میخواهد خارج از تعهداتش در حالی که پول محصول جدید را هم کامل گرفته، اما با کمک خود نابینایان اشکالات را برطرف کند. و بروز رسانی های بعدی نرم افزار را به صورت رایگان در اختیار بچه ها قرار دهد. وقتی مجتبی از مدیران این شرکت پرسید هدف شما برای این کار تا به کجاست؟ آقای صادقپور مدیر شرکت پکتوس گفت: تا جایی که نرم افزار ما کمترین اشکال ممکن را داشته باشد و بشویم ۱ ایران. تا جایی میخواهیم پیش برویم که همه ی نابینایان، پکجاز ما را به پارس آوا و ماهور ترجیح دهند. آقای صادقپور گفت: پس از درست شدن کامل پکجاز، موارد دیگری که نابینایان نیاز دارند را به پیشنهاد خود شما پی میگیریم. همچنین سایر موارد هم در جلسه مطرح شد. یکی از نکاتی که دوستان بر روی آن تاکید دارند، تولید یک o c r خوب ویژه ی نابینایان است. در پاسخ باید بگم که این یک پروژه ی ملی است و فقط صرفا مختص نابینایان نیست. از جمله کاربرد های دیگری که o c r دارد در بانک ها و بسیاری از وزارت خانه ها است. تا به حال میلیارد ها تومان برای این کار دولت هزینه کرده اما به یک نتیجه مطلوب نرسیده. برخی از شرکت ها هم در این زمینه کار های نصفه نیمه ای رو انجام دادن اما هنوز ناقصه. پس کار به این سادگی ها هم که دوستان فکر میکنند نیست. خلاصه قرار شد از اوایل تابستون، کار برطرف کردن مشکلات نرم افزار پکجاز شروع شود و مجتبی به نمایندگی از همه ی بچه های محله به صورت مستقیم برای این کار به پکتوسی ها مشاوره دهد و نقاط ضعف را گوشزد کند، نرم افزار را گام به گام تست کند. تا اشکالات و ایرادات این نرم افزار برطرف شود. پس از این کار، قرار شد مواردی که مجتبی در ۸ مورد دسته بندی کرده، یکی پس از دیگری پیگیری شود، و در این راه از افراد متخصص، مشورت گرفته شود تا نیاز سنجی های نابینایان تشخیص داده شده، و کار ها بر حسب اولویت پیگیری شود.
جمعبندی نهایی…
اگر در سال های اخیر شرکت های مرتبط با نابینایان به اسم ما سو استفاده کرده اند و به کام خود برده اند، مقصر اول و آخر آن خود ما هستیم. چون هیچ وقت وارد گفتمان منطقی و سازنده نشدیم. هیچوقت با هم اتحاد نداشتیم. خودمون خودمونو قبول نداریم. یک صدای واحد که حرف منطقی بزند، پای خواسته اش به ایستد و آن را تا پایان پیگیری کند، نداشتیم. کارمون شده شعار دادن و بعضا توهین کردن. البته که در این میان، شرکت ها هم هیچوقت نخواستند به صورت واقعی وارد تعامل با بچه ها شوند.
محمدجواد خادمی عزیز، اگر پکتوس زمینه ی هر چه راحت شدن سفر مجتبی رو فراهم میکنه به خاطر شخص مجتبی نیست. بلکه احترام به همه ی شما هایی است که مجتبی رو به عنوان نماینده ی خودتون به این شرکت فرستادین.
اگر صحبت از داشتن اتحاد و عدم تفرقه میکنی، پس بیان دیدگاه هایت در همین پست مجتبی کفایت میکرد. چه نیازی به پست مجزا بود.
در نهایت اینو بگم که همیشه دوست داشتیم شرکت هایی که برای ما کار میکنن مستقیم با خود ما در تماس باشند. الان این اتفاق افتاده. دوست داشتیم به جای کارشناس نماهای بهزیستی، خود ما که از کامپیوتر سر در میاریم نرم افزار ها رو تست و تایید کنیم و اشکالات کار رو برطرف کنیم. الان زمینه ی این مسئله هم فراهم شده. پس از همه ی دوستانی که در این زمینه تخصص دارن صمیمانه دعوت میکنم که دوست های خودتون یعنی من و مجتبی رو تنها نذارین. مباحث فنی رو منتقل کنید. کار هایی که باید صورت بگیره رو گوشزد کنید تا ما هم خواسته های به حق شما رو پیگیری کنیم.
ما قول میدیم تا جایی که از دستمون بر بیاد، تا پایان این راه که همانا رضایت بچه ها ینابینا و کم بینا هست رو بریم. اگر هم جایی دیدیم این حرف ها فقط در حد حرف بوده و عملا نتیجه ای رو نداشته، صادقانه مییایم میگیم بچه ها این شرکت باز هم مثل گذشته فقط وعده وعید داده و در عمل کاری نمیکنه.
برای من به عنوان یک خبرنگار آزاد، پکتوس گاتا و بنیاد جانبازان هیچ فرقی نمیکنه. کَما این که چند روز قبل، در شرکت گاتا هم جلسه ای رو داشتم برای مشورت در خصوص تولید دستگاه پولخوان ویژه نابینایان.
کَما این که در برنامه ی زندگی ادامه داره با آقای حمید جعفری مدیر خانه ی جانبازان بصیر در خصوص پارس آوا و فعالیت های این بنیاد مصاحبه کردم. پس پکتوس ارث پدر من و مجتبی نیست.
مهم اینه که کاری در جهت پیشرفت زندگی نابینایان صورت بگیره و الان در بین همه ی این شرکت ها پکتوس پیش قدم شده تا با نابینایان وارد تعامل سازنده بشه.
قطعا اگر سایر شرکت ها هم بخوان در این عرصه وارد بشن. ما حمایت میکنیم.
معذرت که طولانی شد. حس کردم بیان این نکات در تکمیل گزارش مجتبی و پاسخگویی به دوستان ضروری هستش.
فدای همه ی هم محله ای ها ی گل و با صفا.

خب این کفایی و عینی که گفتی یعنی چه
بعدش هم چرا دیگه مثلا من اگه حرف نزنم میگن آخی نوچ نوچ نوچ کور بود لال هم شد
اون وقت کار پکتوس هم سختتر میشه باید سخنگو هم بسازه
من هم که اصلا راضی به زحمت کسی نیستم
دیگه واسه همین اومدم یه خودی نشون بدم
مدیونین اگه فکر کنین من به خود گرفتم
خخخ
خب مجتبی دیگه تعریف کن تو پارک چی خوردی
راستی تا اونجا بودی بارون هم زد
خب,
دیگه چه خبراااااآآآ
بلیط هواپیما چقدره دفعه بعد با هوا برم
راستی چرا نمیشه پست بذارم عنوان رو میشه بنویسم ولی متن رو نه, ادیت باکسش نمیاد که پیست کنم
دیگه چی همین دیگه تا بعد

من با بخشهایی از گفته های امیر خان موافقم با آن بخش که ما با هم هیچ نوع اتحادی نداریم و یک دیگر را قبول نداریم ولی خب عملکرد این شرکتها را هم نمیتوان نادیده گرفت اگر از این پس شرکتهایی مثل پکتوس بخواهند در نوع تعاملشان با نابینایان تجدید نظر کنند ما هم در صورت دیدن یک عمل مناسب از سوی ایشان مسلما دیدگاه هایمان تغییر خواهد کرد
مگر ما دشمن خونی این شرکت یا دیگر شرکتهایی هستیم که برای ساخت صفحه خوانها فعالیت میکنند نه به هیچ وجه اگر سازمان بهزیستی که به عنوان متولی امور نابینایان خود را درگیر مستقیم این نوع کارها نمیکرد و از افراد نابینا میخواست که خودشان در خصوص این نوع نرم افزارها کار کارشناسی کنند ما با شرکتهایی مثل پکتوس دچار مشکل نمیشدیم
اگر شرکت پکتوس بجای اینکه صفحه خوانهای خود را با قفلهای عجیب و غریب و قیمتهای نجومی در اختیار نابینایان نمیگذاشت و هدف اصلی خودرا بر روی بهینه کردن برنامه هایش میگذاشت ما دچار مشکل نمیشدیم
از اولین تولیدات این شرکت تا به حال کدام بهینه سازی در برنامه های تولید شده از سوی این شرکت قابل مشاهده است
بین حرف تا عمل فاصله بسیار است

سلاااام.
چه خخخخبره اینجا.
مجتبی من با موضع تو موافقترم.
دقیقا به همون دلیلی که با موضعت در مقابل ماهور مخالفم.
دوستان عزیز دوتا حالت بیشتر نداره.
یا کسانی در بین خود ما هستند که بتونند و بخان که یه فارسیخوان درست و حسابی بسازند و به قول امیر رضای رمضانی ما رو از شر این نرم افزارهای تجاری خلاص کنند.
یا نه.
خب.‏ تا حالاش که همچین چیزی رو ندیدیم.
به نظرم بعیدم هست که همچین اتفاقی بیفته دلایلشم خودتون بهتر میدونید پس من دیگه تکرار مکررات نمیکنم.
اما حالا که امکان این کار وجود نداره بلاخره ما نابیناها اگه واقعا مایل باشیم که یه فارسیخوان مطلوب داشته باشیم باید متحد بشیم و قاطعانه از یک شرکت تجاری مثل پکتوس حمایت کنیم و امیدوار باشیم که یه کاری صورت بگیره.
دوستان حالا غصه ی صد میلیون خوردن و فحش دادن به بهزیستی و پکتوس و پکجاز و دیگران امکان نداره نتیجه ی مثبتی داشته باشه.
پس لطفا به دنبال راهی باشیم که حد اقل احتمال موفقیت واسمون وجود داشته باشه.
دوست عزیزی فرموده بودند که دلیل عدم استقبال از نرم افزارهای صفحه خوان پکجاز عادتهاست.‏ یعنی هر کدام از ما به یک صفحه خوان عادت کرده ایم و حاضر نیستیم آن را کنار بگذاریم.‏ باید در جواب این دوست عزیزمون عرض کنم که دوست عزیز بنده روی کامپیوترم هم پارسآوا دارم هم ماهور هم ایسپیک و هم پکجاز.‏ اما کار کردن با پکجاز نه به دلیل صدایش بلکه به خاطر ایرادات فراوانش اصلا برایم قابل تحمل نیست.‏ اما همچنان بهش امیدوارم و معتقدم باید فرصت داد.
امیدوارم اتفاقات خوبی در پایان این قضایا در انتظارمون باشه.
مییییییخخخخخخخخامتون هم محلیا شدییییییییییددددد.

سلام از شرکتی باید حمایت کرد که بیشتره راه را رفته باشد خیلی که تلاش کنند میشود بارساوا بهزیستی باید به شرکتی بودجه میداد که کارش نتیجه داده نه به شرکتی که اوله راه است ما عادت کردیم امروز ماهور خوبه فردا بد میشه یا بکتوز بده خوب میشه شاید شرکت دنباله قراردادی مهمتر با بهزیستی هست میخواد صداها خواموش بشه تا کارش حل بشه شاید خیلی بدبینانه باشه ولی تویه کاری که اول حصابت را تصفیه میکنند بعد هم هر کاری تحویل دادی بهزیستی کاری نداره خوبه یا بد هر انسانی را وسوسه میکنه تا فریبکار بشه

در ادامه ی نوشته ی پیشین خود لازم دیدم این نکات را هم بیافزایم
نخست اینکه تا در ایران قانون کپیرایت اجرا نشود وضع ما کاربران هم هیچ تغییری نخواهد کرد
چرا که شرکتهای تولید کننده ی صفحه خوان بدون پایه قرار دادن جاز قادر به ساخت هیچ صفحه خوانی نیستند
یعنی اینکه همه ی ما خلاف مقررات بین المللی داریم عمل میکنیم
چه کاربران چه تولید کنندگان نرم افزارهای مختلف
در چنین شرایطی هر شرکتی که بخواهد یک نرم افزار در ایران تولید کند بر خلاف همه ی قوانین پذیرفته شده در دنیا رفتار میکند
و ما هم هرگز نخواهیم توانست یک صفحه خوان مناسب داشته باشیم
ببینید برجسته نگارهای ساخت شرکت پکتوس را نگاه کنید البته اگر با نمونه های اصلی آن بتوانید اینها را مقایسه کنید خواهید فهمید که فرق این دو دستگاه چقدر است
شرکت پکتوس بدون اجازه ی رسمی از سوی شرکتهای سازنده ی این برجسته نگارها قطعات آن را وارد میکند و منتاژ میکند خب این یعنی چه خودتان بروید و بگردید و بیابید پرتقال فروش را

خب یه کاری میکنیم من میگم این شرکت پکتوس اینا بیان اسپانسر ما بشن تو گلبال از بهزیستی میگیرن بعد هم میدن به ما گلبالیستیها دیگه
شما هم که راضی هستین به نابیناها برسه
البته خب انگار یه چراغی اون ته ته قلبم داره سو سو میزنه
اصلا بیاین تکلیفمون رو با خودمون روشن کنیم من موافقم و امید دارم
آهااان چه نوری داره ها این تکلیفه کاش زودتر روشنش کرده بودم ححح
مجتبی امیر سرمدی روحانی و پکتوس و و و مچکریم ولی جدی من امید دارم استارتش زده شد اونم توسط مجتبی که خب به نظرم از نظر کامپیوتری خیلی حالیشه
پس میریم که بریم
به امید موفقیت

سلام. با حرفهای چشمک موافقم دربست. ضربه ای رو که پکتوس به نابینایان زد شیطان بزرگ هم به ایران نزد. اما از اظهارات مدیر خیلی متاسفم. یک روز به پکتوس بد و بیرا میگین و ماهور رو میبرین تا عرش. و بمحض اینکه پکتوس از شما دعوت میکنه این حرف مسخره رو میگید که گاتا دزدی کرده؟ عین حرف پکتوسو . آیا به نظر شما خوب بود این پکتوس نامرد با این محصولات مذخرفش ما رو پشت حصار نگه میداشت؟ چه باور کنید یا نه. من طرف هیچ کدامشان نیستم. ولی وجدان دارم اگر گاتا کدو دزدید پکتوس صد میلیون دزدید. شما اگه ماهور و پکجاز رو به یک بچه پنج ساله بدین به این محصول صد میلیونی افتضاح میخنده. آیا این خیانت نیست که وقتی همه دنیا داشتند با جاز آشنا میشدند این شرکت نامرد چند سال ما رو سرکار گذاشت میلیونها پول بیصاحاب این مملکتو بالا کشید و بجای کمک به پیشرفت ما بفکر جیبش بود؟ ای کاش همه ما معرفت داشتیم. در ضمن من هیچ کمبودی از تاکبک و ای اسپیک وکلیه محصولات کویای اندروید حس نمیکنم که پکتوس بخواد باز صد میلیون بگیره و آشغال تحویل ما بده. و از مدیر محترم خواهش میکنم موضع خودشو مشخص کنه. که آیا ماهور چهل تومنی طبق وجدان شما بهتره از پکجاز؟ صد مییلیوون تومنی؟ اگر نظرتون اینه واقعان متاسفم. ای کاش این پول صرف خرید فناوریهای کاربردی میشد.

به عمل، کار برآید، به سخنرانی نیست!
شما سر چندر قاز پول واسه الکوونس، اون طوری موضع میگیری، بعدش با من از موضع حرف میزنی!؟ خیلی خنده داره. میدونی؟ شما خودتم وقتی دیدی اون برنامه ای که واسش پول دادی کرک نشد، از اینکه نشد، خیلی اتمسفر گیر شدی. خیلی ناراحت شدی و یک دفعه موضعت تغییر کرد. پولتو پس گرفتی. بعدشم از محمود معذرت خواهی کردی و گفتی به هیچ کسی ربطی نداره چی بین شما گذشته. البته که من دخالتی نمیکنم ولی تضعیف روحیه ای که در مکان عمومی انجام دادی به همه ربط داشت. این کارهای عجولانه و عصبانیتها برای هر انسانی پیش مییاد و من به شما خرده نمیگیرم. از این جهت گفتم خنده داره که شما فکر میکنی موضع ثابت، یعنی من طرفدار یک شرکت ثابت باشم! من که سه ساله سایتمو با اهدافی که توش گفتم زدم، همه جز تعدادی انگشت شمار از امثال شما میدونند موضعم چیه و همیشه هم ثابته. موضعم نفع خودمونه. حالا از هر راهی و چاهی و شرکتی و شخصی و دولتی که شده! من تکلیفم با خودم روشنه.
در واقع، اون ماهوری که استفاده میکنی یا نمیکنی و میگی خوبه، همون پکجازی هست که حاصل زحماتی در شرکت پکتوس بوده و سعی شده مقداری بهبود پیدا بکنه.
من نه طرف پکتوسم نه مقابل پکتوس. شاید اگر مسئول روابط عمومی شرکت بودم سنگشو به سینه میزدم ولی حالا اینطور نیست. من دیدم حق من و خودت و دوستان دیگه خورده شده، حالا رفتم تهران که این حق خورده شده را یک کمش را احیا کنم. الان میگی نکنم؟
من توی اندروید کمبود صدای واضح یا انسانی رو خیلی هم خوب حس میکنم.
ماهور چهل تومانی چند میلیارد دیگه جای دیگه پشتش خوابیده که به شما چهل تومان عرضه شده. اینو همون تابستون سال قبل همه متوجه شدند. اگر شما نشدی که هوچ. من بیشتر بازش نمیکنم.
من به روزی امید دارم که کمی شعار زدگی و اتمسفر گیر شدن را بگذاریم کنار و به نقادانه نگاه کردن به یک مسئله روی بیاوریم.
در ضمن، باید حواس تو و حواس من خوب جمع باشد اختلاف دیدگاه من و شما باعث نشود که در هم محلی بودن ما، در ارتباط مثبت و سازنده ای که در کامنت دونی داریم خللی ایجاد بشود.
ما هرچه قدر هم نظرات مخالف یکدیگر داشته باشیم، آخرش وجوه مشترک زیادی داریم:
۱. ما هم نوع هستیم.
۲. ما نیازهای مشترک داریم.
۳. ما در گوشکن هم محلی هستیم. و بسیار نقاط مشترک دیگر.

با سلام و احترام
اول از مجتبی و امیر سرمدی عزیز به خاطر زحمات و پیگیریهای مستمرشون خیلی خیلی تشکر میکنم.
کارتون درسته و دمتون هم گرم!
امیدوارم پکتوس در وعده هایی که به شما داد صادق باشه و با جدیت تمام برای رفع تمامی مشکلات پکجاز و رسوندن این برنامه به یک سطح مطلوب تلاش کنه.
اما چیزی که واقعا برای من ناراحت کننده هست، نوع بحث و جدلیه که بین بچه ها درگرفته.
به نظر میرسه بسیاری از ما نابیناها متاسفانه از ساده ترین اصول درست نقد کردن و مخالفت کردن و ابراز عقیده کردن اطلاعی نداریم و یا اگر هم داریم هیچ علاقه ای به اجرای این اصول در خودمون نمیبینیم.
تحت تاثیر جو قرار گرفتن، از روی عصبانیت و خشم حرف زدن، بدون منطق و فقط برای تخلیه عصبی به دیگران پریدن و خیلی چیزای دیگه که میتونید خودتون به این لیست اضافه کنید، از آفتهایی هستن که متاسفانه جمعهای نابینایی درگیر اونها هستن و تا زمانی هم که حل نشن وضعیت ما همینی هست که میبینید. همین که واقعا نمیشه یک صدای واحد از بین بچه ها همه نظرات رو نمایندگی کنه و وارد بحث با شرکت پکتوس بشه.
بله، پکتوس در گذشته خوب عمل نکرده، در بازار غیر رقابتی گذشته محصولات بیکیفیت خودش رو به بهزیستی فروخته و بچه ها رو به استفاده از اونها تحمیل کرده، و خیلی چیزهای دیگه. اما الآن زمان حاله و گذشته هم سپری شده. در حال حاضر شرکت پکتوس مبلغ زیادی رو از بهزیستی گرفت و محصولش رو بین بچه ها عرضه کرد محصولی که کیفیت مطلوبی نداشت و اصلا ۱۰۰میلیون تومان نمی ارزید. اما، از آبان ماه سال گذشته ما دیدیم که در رفتار و تعاملش با بچه های نابینا تغییرات مثبتی ایجاد شد و شرکت شروع کرد به همفکری و همکاری با گروهی از بهترین های نابینایان در حوزه کامپیوتر برای بهبود کیفیت این برنامه و ارتقای کیفیتش و همچنین افزودن قابلیتهای جدید به پکجاز.
حالا اینجا دو رویکرد وجود داره:
یکی اینکه نه آقا، پکتوس پکتوس نیست و کاکتوس است و کاکتوس که نه، زینپس بختک است و باید آن را آتش زد و چنین است و چنان است و چرا مجتبی اصفهانی رو دعوت کردن مگه بنده چه چیزم از این مجتبی کمتر بود و باید پکتوس را نابود کرد و … که برای کسب اطلاعات بیشتر میتونید خودتون کامنتهای عزیزان منتقد رو بخونید. خلاصه که اینها هیچگونه همکاری با پکتوس رو به رسمیت نمیشناسن و هیچ امیدی هم به ارتقای پکجاز و هیچ علاقه ای هم به استفاده از اون ندارن.
رویکرد دوم هم که میگه حالا که پکتوس خودش دست همکاری رو دراز کرده ما هم باید از فرصت استفاده کنیم و تا جای ممکن تلاش کنیم این برنامه که هزینه اش هم از پیش پرداخت شده بهتر بشه و حق بچه ها بیشتر از این ضایع نشه.
البته داخل پرانتز هم عرض کنم که یک رویکرد سومی هم هست که اصولا از مسئله پرت هست و برای اظهار وجود و به عنوان پیام بازرگانی گهگاه در کامنتها مشاهده شده که از توضیح اون صرف نظر میکنم.
حالا من از همه شما عزیزان میپرسم، کدام یک از این رویکردها عاقلانه تر و درست تر به نظر میرسه؟
آیا با این وضع که ما حرف میزنیم و به خیال خودمون انتقاد میکنیم میشه امیدی به بهبود وضعیت پکجاز داشت؟
آیا واقعا با این حرفهایی که دوستان ما میزنن پول پرداخت شده بهزیستی به خزانه برمیگرده و در بین نابیناها توزیع میشه یا اینکه ما با اینگونه رفتارهای نسنجیده نشانه ی دیگری بر عدم اتحاد و حتی عدم صلاحیت در مورد تصمیمگیری در مورد وضعیت خودمون رو به بهزیستی و کارشناسانش نشون میدیم؟
قضاوت با شما

درود بر آقای اکبری پس به نظر شما هرکس با شما موافق باشه نقد بلده و موجه هست برادر ما که دعوا نداریم شمشیر هم برنداشتیم به جنگ بریم فقط درد دلمان را گفتیم وگرنه من به شخصه با مجتبی موافقم اصلا همه چیز فدای اتحاد مجتبی جون برو جلو ولی تو را خدا مواظب این شارلاتانهای بختکی باش و گزارش یادت نره و یادت نره که ما به تو اعتماد داریم یا علی

سلام دوستان خواهش میکنم قزیه را احساسی نکنید ما همه دوست و خواهر برادر هستیم اجازه بدید نظرات بیان بشه ما با مجتبی و امیر موافق یا مخالف نیستیم ما راجعبه یک شرکت تجاری حرف میزنیم که با ما روراست نبوده یا بهزیستی که باید بودجه را با وظیفه شناسی در جایی که بهترین بازدهی را داشته باشه خرج کنه بهزیستی باید در یک رقابت بهترین شرکت را انتخاب کند نه اینکه شرکتی خود را برنده ی مادامالعمر در تجارت با بهزیستی بداند

سلام. من فقط اومدم از همه ی دوستان خواهش کنم که بیاین برا یه بار هم که شده متحد بشیم و از این کار حمایت کنیم. خیلی هامون همیشه گله کردیم که چرا از نظر کارشناسان نابینا استفاده نمیکنن؟ حالا که این فرصت پیش اومده هرکسی یه تعبیر و برداشت متفاوتی میکنه. مهم اینه که اونا از ما خواستن همکاری کنیم و بنظر من بهترین افراد رو هم انتخاب کردن. بیاین خوش بینانه و به نفع عموم به مسأله فکر کنیم. گذشته رو فراموش کنیم و بفکر آینده باشیم. ضرر که نمیکنیم هیچ، حد اقلش بعدأ برای نقد و بررسی کارهای دیگه شون، حالا هر شرکتی که باشه، حرفی برا گفتن داریم. و اینکه از این فرصت بدون درنظر گرفتن نیت و هدف اونا حالا خیر باشه یا شر به نفع خودمون استفاده کنیم. مرسی.

سلام به همه.‏ خیلی با خودم کلنجار رفتم که اینجا مطلب بنویسم یا نا؟ ولی بلخره تصمیم گرفتم بنویسم.‏ خدا به خیر کنه.
اول:‏ برای این اتفاق زحمتی کشیده شده که نباید حرمتش از بین بره،‏ پس ممنون از امیر و مجتبی.‏ دوم:‏ به هر حال واضح که ما باید خودمون برای بهبود شرایط خودمون تلاش کنیم و اگر کوتاهی کنیم کسی به فکر ما نخاهد افتاد،‏ پس حضور دوستامون در شرکت پکتوسو از این زاویه نگاه میکنیم که گوروهی نابینا قرار قدمی برای همنوعانشون بردارند که خیلیم عالی و نیکوست،‏ پس بازم ممنون.
سوم:‏ معتقدم که صلیقه ی آدما به تعداد انواعشون متفاوت،‏ پس چه اشکالی داره که هم ماهور باشه هم پارسآوا و هم پکجاز!‏.‏ چهارم:‏ ما نابیناها باید خودمون راهو برای حضور در جامعه و نشان دادن تخصصها و تواناییهامون باز کنیم،‏ پس اگر گوروهی چنین رفتار کردند بهتر که ازشون با تمام وجود و به بهترین شکل حمایت کنیم نا اینکه با خدای نکرده با اهانت و زدن برچسب نقد به این اهانتها دوستها و همنوعانمونو بدرقه کرده و حس دلسردی را در آنها به وجود بیاریم.‏ این برخورد متعسفانه در بین ما مسبوق به سابقه بوده یا حد عقل خود من مصادیقشو نسبت به تلاش دوستانم در برنامه ی زندگی ادامه داره دیدم که بگذریم.
به هر حال همه توانایی دارند که بگن که چه کارهای از دستشون بر میاد ولی مهم این که چه کسانی میتونند تلاش کنند که با وجود تمام سختیهای مسیر کارهاییو که از دستشون بر میادو انجام بدن.
پنجم: در مورد مباحث بین دو شرکت پکتوس و گاتا نظری ندارم چون اگه اختلافی هم هست به خودشون مربوط،‏ من برای عوامل شرکت پکتوس احترام قاعلم به خاطر تغییر برخورد با نابینایان حالا با هر قصد و نیته که انشالا نا که حتما خیر،‏ هم اینکه با مدیران شرکت گاتا دوستی و صمیمیتی دیرینه و پا بر جا دارم و خاهم داشت.‏ ولی پیشنهاد میکنم متخصصان نابینا از این ظرفیت استفاده کنند با حمایت این دو شرکت و شرکتهای مشابه به تولیدات مفید برای نابینایان در هر زمینه ای کمک کنند،‏ همونطوری امیر عزیز چندی پیش با مدیران شرکت گاتا طرح تولید دستگاه پهلخانو درمیان گذاشت.
ششم:‏ در مورد اتحاد بین بچه های نابینا،‏ تو همین مطلب چندین بار به نبودش به طور غیر مستقیم اشاره کردم،‏ حالا فقط آرزو میکنم که اتحاد بین بچه های نابینا به یه آرزوی بزرگ و محال و دست نیافتنی تبدیل نشه و هر کدوم از ما و اول خودم بتونیم در این مورد گامهایی عملی برداریم.
هفتم رو هم بگمو برم:‏ مجتبی میزبانی از تو برای ما افتخار بزرگی بود هرچند که میدونم که نتونستیم حق مطلبو به جا بیارم ولی از دیدنت خیلی خوشحال شدم و شوق دیدار مجددتو دارم.‏ با اجازت یه جسارت بکنم و بگم که:‏ دوستانی که در کامنتهای شرکت در گشت سپید هستند فعلا برنامه های ما رو گوش کنند و از این طریق با ما به گشت سپید بیان،‏ تا امیر با همت و انگیزه بالایی که داره شک ندادم که این مضوعو پیگیری میکنه و به نتیجه ی مثبت میرسونه تا همه از برکاتش بهره مند بشن.‏ مجتبی بازم ببخش به خاطر حرفهایی که در مورد برنامه ی زندگی ادامه داره زدمو و احتمالا جاش اینجا نبود.‏ از بابت پر حرفیام هم معذرت.

سلام.
درود.
یک پیشنهاد اساسی دارم.
آره این درد دل های دل های خون ما
هر چه قدر گفته و نوشته بشه به جایی نمیرسه. خوب من یک پیشنهاد دارم.
تو رو خدا بهش دقت کنید. بهش فکر کنید.
اتحادیه ی نابینایان ایران.
فقط در این صورته که ما میتونیم کاری بکنیم.
باشه بیشتر توضیح میدم.
در گام اول نابینایان هر شهر که مایلند برای رسیدن به حقوق جمعی نابینایان تلاش کنند به همدیگه اعلام آمادگی کنند.
توی شیراز خودم اولیش.
از طریق اسکایپ یا فیسبوک یا هر راه دیگه هر شهر افراد مورد نظر به همدیگه معرفی بشن.
و سپس هر شهر با شهر های دیگه متحد بشه.
اگر مایل به انجام این کار بودید میتونیم با هم هم فکری کنیم.
email: nima.hy1989@gmail.com
این حرکت فقط با هدف شرکت پکتوس نیست.
بلکه ما نیاز به اتحاد داریم برای خیلی چیزها.
ما در برابر هویت جمعی نابینایان ایران مسوولیم.
حتی اگه نخواهیم کاری برای خودمون انجام بدیم در برابر نابینایان دیگر “کودکان نابینا, محرومان از تحصیل, و خیلی های دیگر” وظیفه ای مهم داریم

سلام واقعا خوشحال شدم امیدوارم هرچه زودتر این مشکلات برطرف بشه مجتبی جان اگه میتونی نرم افزار کتابخانه نوید به همراه فایلهای مورد نیاز نوید رو آپلود کن چون نه تو سایت بهزیستی هست و نه تو سایت شما توی سی دی که بهزیستی داره کتابخانه هست و فایلهای مورد نیاز نوید توی سایت پکتوس هستش ممنون میشم اینکار رو بکنی من برای اطلاع رسانی توی وبلاگمون لینکاشو گذاشتم ولی این فایلهارو کم داره http://www.doniaienovin.blogfa.com

سلام اگه بخش اعلام نظر گذاشتین تو سایت پس باید جنبه شنیدن نظر رو داشته باشید. آقای خادمی من به احترام آقای هژبری اون بحثو تموم کردم واقعان متاسفم کشما چرا دوباره شروع کردینش؟ ولی من ادامه نمیدم. راستی. پکتوس یه برجستنگار هم به دانشگاه ما انداخت. در ضمن از بعضیها عضرخواهی میکنم کنتونستم طبق دل اونها حرف بزنم.

سلام. خیلی باحالین. همتون. یعنی هنگ کردم بعضی نظرات رو خوندم. یه گزارش جدی مطرح میشه بعد اون یکی بدونه توجه به گزارش میاد میگه من که حالا حالا ها قهرمانم. وا، این شرکت پکتوس ۱۰۰ ملیون رو گرفته بعد اون یکی مییاد میگه به نظر من باید بهزیستی این پولو میداد به یه شرکت دیگه. عزیزم دلبندم قرارداد تموم شده. پولو گرفتن. الان تو مرحله بعد از قرارداد هستیما. از این طرف پکتوس میاد میگه خب من پولمو که گرفتم. میخوام حسن نیت خودمو نشون بدم این نرم افزار پر اشکالمو با کمک خودتون رایگان بروزش کنم. اشکالاتش رو بگیریم تا بشه یه نرم افزار عالی. بعد اون یکی میاد میگه خب این که پکتوس نیست اسمش بختکه. باید آتیشش بزنیم. بابا ازتون خواسته کمکش کنید مدیرتون رو هم به عنوان نمایندتون دعوت کرده. حالا آتیشش بزنی که چی بشه. بذار حد اقل این ۱۰۰ ملیون رو که گرفته یه چیز خوب در نهایت تحویلتون بده. بعد اون یکی میاد میگه بهزیستی این پولو باید میداد به پارس آوا نه یه شرکت تازه کار. جیگرم دلبندم اولا که پارس آوا و بنیاد جانبازان اصلا یه شرکت تجاری نیست. بعدشم این پکتوسیا نزدیک ۲۱ ساله که تو ایران دارن مرتبط با نابینایان کار میکنن. قدیمیترین شرکت تو ایران هستن بهش میگی تازه کار؟ خیلی باحالی. راستی این پارس آوا هم که انقدر همتون سنگشو به سینه میزنید فقط جهت اطلاع بگم از صفر تا صده هزینه های تولید این نرم افزار رو بنیاد شهید و جانبازان داد. بعد عزیزانمون در خانه ی نور که هیچ هزینه ای حتی یک ریال، برای درست کردن این نرم افزار نکردن. به جای این که بیان اونو رایگان در اختیارتون بذارن نسخه اولو ۳۲ هزار تومان. و نسخه دومو ۴۰ هزار تومان دادن ب این نابینای از همه جا بیخبر. چه فرقی میکنه بهزیستی پول بده به یک شرکت یا بنیاد شهید و جانبازان. جفت این پول ها ماله دولته دیگه و واسه بیت المال. فقط ۵ هزار نسخه از این پارس آوا ها رو وزارت آموزش پرورش بیش از تعداد نابیناهاش از اینا خرید. یه حساب سر انگشتی بکنیم میشه ۱۵۰ ۱۶۰ ملیون تومان. بگذریم از صد ها ملیون تومنی که این آقایون از خود کاربران سود به دست آوردن برای همین پارس آوا ها. خب شما که تمام هزینه هاتونو از بنیاد جانبازان گرفته بودین. پس چرا بازم قفل گذاشتین رو نرم افزاراتون و بازم از بچه ها پول گرفتین. مثال توبره و آخور الحق که شایستتون هستش. بعد این وسط یکی دیگه میاد میگه هواپیما میچرخه اوج میگیره یا مثل شهره بازی میمونه. هاهاها. بعد یکی دیگه میاد میگه مجتبی خودت بگو وجدانی ماهور ۴۰ هزار تومنی بهتره یا پکجاز ۱۰۰ ملیون تومانی. که انهو قیمت پکجاز برای هر کاربر ۱۰۰ ملیون تومان هستش. جیگرم اگه میخوای مقایسه هم بکنی بگو مثلا ماهور سه هزار تا نسخه به گفته ی خودشون تا به حال به بچه ها فروخته اینو یه ضرب و تقسیم ساده بکن میشه ۱۲۰ ملیون تومان که فقط از خود بچه ها گرفتن. بگذریم از قرارداد های دیگه ای که به خاطر ماهور از ارگان های دیگه گرفتن. حد اقل اینا یکم انصاف داشتن نسخه ی دوم رو برای کسایی که نسخه اول رو داشتن رایگان گذاشتن. نه مثل عزیزانمون در خانه ی نور بصیر که هم نسخه اول و هم دوم پارس آوا رو پولی عرضه کردن. بعد دوباره این وسط در بین بحث، یکی میاد میگه مجتبی تو پارک چی خوردی؟ صبحانه چی میل کردی. هاهاها. خب بریم سراغ نقد بقیه کامنت ها. یکی دیگه میاد میگه مجتبی این چه حرف مسخره ای هست که میزنی میگی ماهور همون پکجاز هستش و از اونجا دزدیده شده. جیگرم خب از واقعیت خبر نداری حد اقل بپرس. این جوونه خوش قد و بالایی که الان شده مدیر شرکت گاتا، همین که ماهور رو داده بازار. ۱۱ سال برنامه نویس ارشد شرکت پکتوس بوده. دقیقا چند روز پس از قطع همکاری با پکتوس میاد نرم افزار رسا رو که از صفر تا صدهش در شرکت پکتوس تولید شده به اسم خودش روانه بازار میکنه. ماهور رو هم یکم کد هاشو بهینه میکنه و صدا های انسانیشو عوض میکنه این میشه که پروژه ی صدای طبیعی که خودش قبلا در شرکت پکتوس چند سال روش کار کرده بود رو در قالب ماهور میده بیرون. یعنی اگر این آقا از شرکت پکتوس نمیومد بیرون پکجازی که در اختیار داشتین از نظر بهینه بودن یه چیزی در حد ماهور بود البته با صدای امید و آوا. خلاصه که این سینه پر از خونه عزیزه دل برادر و خواهر. تو این بین، یکی دیگه میاد میگه وای بچه ها تازه خبر ندارین. ۱۰ ۱۵ سال پیش بود که یه آقایی رفت با شرکت فریدم صحبت کرد تا بیاد فارسی رو هم به جاز اضافه کنه. بعد یوهو ناگهان پکتوس پرید وسط ماجرا. گفت: ای دولت بی تربیت ای مجلسه بی ادب چرا میخوای این پولو بدی شیطان بزرگ بخوره بده ما خودمون میخوریم. بعد دولت ایران هم گفت آره ها راست میگه چرا شیطان بخوره میدیم این پکتوسی ها بخورن. بیا پکتوس جان این پول بخور. بخور دیگه. عزیز دلم وقتی از چیزی خبر نداری حد اقل چرا تاریخ رو تحریف میکنی. اوایل دهه ۱۳۸۰ بود که شرکت فریدم گفت من حاضرم در قبال گرفتن یک ملیون دلار از دولت ایران زبان فارسی رو هم به زبان های جاز اضافه کنم. خیلی از افراد از جمله دبیران محترم نامه نوشتن به نهاد ریاست جمهوری که بیایین این پولو بدین. اما متاسفانه به دلیل مسائل سیاسی ارجا دادن پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت دیگه آقایون پیگیر این ماجرا با یک شرکت آمریکایی نشدن. خب در آخرم بریم سراغ این پکتوس نمیدونم چی چی. این آقایون هم مثل بقیه ی شرکت های تجاری اول به فکر سود خودشون هستن. ماجرا از این قراره که بهزیستی قرار بود در ابتدا برای پکجاز به اینا مبلغی در حدود ۲۰۰ ملیون تومان بده. بعد با اعتراضاتی که بچه ها کردن مبلغ قرارداد به ۱۰۰ ملیون تومان کاهش پیدا کرد. حالا میخوان با شما وارد تعامل بشن. رضایت نابینایان رو به دست بیارن. اشکالات محصولشونو بر طرف کنن. تا دیگه برای محصولات بعدی که خواستن با بهزیستی یا سایر نهاد های دولتی قرارداد ببندن، دوباره مبلغ قرارداد نصف نشه. آره عزیز من ما هم مجبوریم به این حالت رضایت بدیم. چون یک معامله دو سر برد هستش. اگه بچه هامون دست از حرف های پوچ و بی منطق بر دارن و با هم متحد بشن در این بازار که هر کس به فکر خودشه ما هم میتونیم ماهی رو به نفع خودمون از آب بکشیم بیرون. پس حد اقل کله های کامپیوتریتون جمع بشید اشکالات نرم افزار رو پیدا کنید و ازشون بخواین که حلش کنن. به خاطر خودشون هم که شده حلش میکنن.
در آخر هم یه چیز دیگه بگم و برم. خیلی از شما هایی که میگین پکجاز و ماهور آشغاله حاضرم قسم بخورم ۹۸ درصدتون اصلا پکجاز رو در سیستمتون نصب هم نکردین. همینجوری رو هوا یه حرفی میزنید. من به عنوان کسی که هر سه تاشو چند ماه روی سیستم خودم داشتم باید بگم. به پارس آوا از ۱۰۰ نمره، ۵۵ میدم. به ماهور ۴۵ و به پکجاز ۴۰. اینجوری نیست که فکر کنید پارس آوا نمرش ۹۰ هستش ماهور ۵۰ و پکجاز ۱۰. نه اگه واقعا تخصصی نگاه کنید فاصلشون در همین حد هست که گفتم. راستی اگه واقعا بخواین هر کدوم از این سه تا رو اشکالاتش رو بگیرین نهایتا میشه ۸۰ ۸۵. هیچوقت نمیتونید یه نرم افزار فارسی خوان عالی با نمره ۱۰۰ داشته باشین. تا زمانی که خودتون یه موتور صوتی مستقل نداشته باشین و دست به دامن جاز باشین همین آش و کاسه هست.
خلاصه امیدوارم یه سریاتون که آگاه به مسائل روز هستین بتونین در این جو مصموم جامعه ی نابینایان کاری رو از پیش ببرین. اگه هم نوعای خودتون بذارن.

با سلام
حرف ما اینه که چرا کسی مثه مجتبی پا شه از اون سر دنیا بره تهرون و با پکتوس یا هر جای دیگه حرف بزنه.
بیایم یه کار گروه از بین خودمون که صاحب نظر در امور فنی و تخصصی برنامه نویسی باشن انتخاب کنیم و پیگیری کردن و هماهنگیاشم بذاریم به عهده امیر.
کسی نگفته نباید با هم اتحاد داشته باشیم لطفاً قبل از اظهار نظر اول سبک سنگین کنین حرفاتونو بعد نظر بدین.
از حرف زدن پشیمونمون نکنین.

آخه مسعود تو هم ی حرفی میزنی هاا!
کودوم کارگروه؟
کودوم برنامه نویس ها؟
از بین خودتون؟
خودتون یعنی چه کسانی؟
من از خودتون نیستم آیا؟
چرا شما و امثال شما راه حل کلی میدید؟
دقیقا اسم سه نفر رو بگو که نابینا باشند، برنامه نویس باشند، روابط عمومی خوبی داشته باشند و حاضر باشند کار رو پیگیری کنند، اون وقت من پا نمیشم برم تهران، اون وقت من میرم کنار.
سه تا اسم: چه کسی و چه کسی و چه کسی؟
مگه ماهور تستور نداشت؟
آخرش چی شد؟
مگه من برنامه نویس نبودم؟
مگه همین حالا خودم توی کدهای سایتم دست نمیبرم که دسترس پذیریش بالاتر بره؟
اگه من رشته ی کنونیم برنامه نویسی نیست، حد اقل اون قدری حالیمه که نگذارم توسعه دهندگان یک برنامه، کار را نصفه نیمه با اشکالات مخفی تحویل بدهند!
تازه اصلا معلوم نیست پکتوسیها تا چه حد و چه کار بکنند، شما پیش از مرگ مصلی رفته اید!؟
وقتی رامین فرجاد مدیریت پکتوس، این کامنتها را بخواند، خنده اش میگیرد. می گوید اینها هنوز تکلیفشان با خودشان مشخص نیست، از ما چه انتظاری دارند!؟
من احترام گذاشتم گزارش دادم. اگر گزارش نمیدادم چه اتفاقی می افتاد؟ کدامتان میتوانستید چه کار بکنید؟ من کار خودم را بی سر و صدا انجام میدادم و نتیجه اش را خوب یا بد گزارش میدادم یا نمیدادم. من خواهشمندم نظر بدهید، نقاط قوت و ضعف را گوشزد کنید، حرف بزنید، انتقاد کنید ولی درست، حسابی، یک چیزی بگویید که عملی باشد.
مجهول حرف زدن که دردی را دوا نمیکند.
مثلا کاظم حسینی در پست ویندوز گویا مرتب به همه میگفت که یک چیزهایی در مورد مجتبی در این یک سال بوده که همه نمیدانند و ال و بل.
مستند حرف بزنید. چه قدر تحمل کنم و سکوت کنم؟!
ِ

مجتبی اول خودت هستی که باید مستند حرف بزنی.
اون پست و نظرات من رو دوباره بخون.
من یک سال بیخبری در مورد اتفاقات ویندوز گویا رو گفتم و هیچوقت اسم تو و درباره ی مجتبی رو نگفتم.
اینجا یه جوری نوشتی انگار من دارم زندگی و اتفاقات شخصی زندگی تو رو به چالش میکشم.
که من از این عادت ها ندارم و از اینگونه کار ها متنفر هم هستم. و معتقدم حریم شخصی افراد فقط به خود اون شخص ربط داره.
تحمل و صبر تو بالاست. ولی این موضوع رو که اینجا به عنوان نماد تحملت اشاره کردی دوباره بررسی کن تا سو تفاهم نشه.

سلام.
مجتبا دیدی گفتم.
دیدی وقتی با امیر اومدی پیش من و اشکان و حامد توی پارک بهت چی گفتم.
دیدی وقتی داشتیم بستنی میخوردیم بهت گفتم این جماعت ارزش کارتو نمیفهمن.
دیدی وقتی داشتیم چیپس و پفک و چیکلت با آب آلبالو میخوردیم، وسط شوخی و خنده هامون بهت گفتم تو هر کاری کنی این جماعت یه چیزی پشت سرت میگن.
دیدی گفتم بهت زندگیتو بکن کاری به این کارا نداشته باش.
امیر دیدی بهت گفتم خودت رو قاطی این ماجرا نکن. دیدی گفتم تو همین برنامه ی خودمون رو بزنی کافیه. دیدی گفتم به جز دردسر و بدبختی این قضیه برای تو چیزی نداره.
همه ی اینها رو من گفتم.
منی که خودم نابینام.
منی که دیگه به خودم هم اعتماد ندارم چه برسه به مثلً همنوعام.
یه کم فقط یه کم چشم و رو داشتن اصلً سخت نیست. منظورم همه نیستها. منظورم اونایی هستن که خودشون میدونن. اگر میتونن بیان جواب بدن تا ۵۰۰ تا کامنت هم باهاشون میام. چرا تمومش نمیکنید. چرا یه کم فکر نمیکنید. چرا انقدر بدبینید.
مرتضا میاد به این خوبی کامنت میذاره. خب یعنی فقط مرتضا میتونه انقدر منطقی باشه؟
بعضیها که اتفاقً تحصیلکرده هم هستن و معلم هم هستن و ما باید ازشون کلی چیز یاد بگیریم احساساتی میشن و اینطوری کامنت میدن که اسمش رو بذاریم بختک، آل، یا یه همچین چیزایی.
بعضیها برای بیست هزار تومنشون محله رو با داد بیدادهاشون گذاشتن رو سرشون بعد میان میگن ماهور ۴۰ تومنی بهتره یا فلان چیز بدتره.
بعضیها میان میگن چرا از اصفهان پا شدی رفتی تهران. مگه توی تهران کسی نیست. به ما چه. بعد میاد توی پست زندگی ادامه داره به خاطر این که با یه عضو شورای شهر نابینا مصاحبه کردیم مینویسه ایران فقط تهران نیست.
چند شخصیتی تشریف دارید شما دوست عزیز؟
باز هم نظرات مرتضا رو لایک میکنم.
لایک لایک لایک.
مجتبا با همه ی این حرفا حالا که رفتی امیدوارم موفق باشی. آخرش هم ررو سیاهی میمونه به زغال.
موفق باشید.

سلام
می خوام به مجتبی خسته نباشید بگم و به امیر هم همین طور دعا می کنم کاراتون خوب پیش بره از مجتبی ی نقد پذیر خیلی ممنونم آفرین به این همه صبر باعث افتخاره تو محله ای با چنین آدمی کار می کنم وبه خودم می گم : این که اگه کسی نقد کنه شرکت نمی میره ولی خب بهتر اینه تو صحبتای انتقاد آمیز اول کمی دما رو پایین بیاریم و بعد صحبت کنیم تا خدای نکرده چیزی نگیم که بعد خودمون ناراحت بشیم که چرا فلانی ررو آزردم از طرفی این اتفاق خیلی خوبی هستش که افتاده که مجتبی از اصفهان رو با احترام دعوت می کنن تا نظرش لحاظ بشه این احترام به کل جامعه نابینایان و من که هم محله ایشون هستم هستش دستشون درد نکنه ولی باید مواظب باشن که حالا مسئولیت سنگین تری دارن و باید خوشونو ثابت کنن چون به عمل کار برآید راستی مجتبی دوست نداشتم که مساله شخصیت با امیر رو اینجا مطرح کردی و خوشحالم بعدش رفتین پارک و خلاصه که کنار اومدین با هم حتی اگه مقصر کاملا امیر بوده هم نمی بایست در بدو ورود اونجا ناراحتیتو نشون بدی اینجا هم همین طور امیدوارم به دل نگیری

سلام مجدد به همگی دوستان. شهروز منی که وارد این حوزه شدم اگر قرار بود با ۴ تا انتقاد جا بزنم و بیخیال کار بشم که کلا باید فاتحه ی این شغلی که در پیش گرفتم رو خوند. من اگه خواستم وارد کار در جامعه ی نابینایان بشم از ایران سپید گرفته تا برنامه های رادیویی و مسوولیت های اینچنینی، اول همه جوانب امر رو سنجیدم. برای هر گونه حرف یا انتقادی هم خودمو آماده کردم. شاید تو این راه بهم برچسب خبرنگار فرمایشی، گرفتن رشوه لابی کردن با فلان ارگان یا شرکت هم بهم زده بشه. اما مهم نیست. مهم اینه که اون بالایی خودش داره همه چیزو میبینه. در نهایت هم من باید به اون پاسخگو اعمالم باشم. بعدشم تو یه چیزی رو در نظر نگرفتی. این همه از بچه ها که لطف کردن همینجا حمایت کردن، ابراز خوشبینی کردن گناهه اینا چیه. اگر بلفرض من یا مجتبی بتونیم کاری از دستمون بر بیاد بقیه چه گناهی کردن که ما هیچ فعالیتی نکنیم. انتقاد های سازنده و مخرب همیشه بوده و خواهد بود. مهم اینه که ببینیم راه رو پیدا کنیم و اگر هدفی داریم که فکر میکنیم درسته، تا پایان واسه تحققش تلاش کنیم.
قبلا هم گفتم بازم میگم. برای ما اسم ها و شرکت ها مهم نیستن. هر کسی که بخواد به صورت مستقیم با بچه های نابینا در تعامل سازنده و مستقیم باشه ما به شدت استقبال و حمایت میکنیم. فعلا در این میون پکتوس پیش قدم شده. حالا ما هم طبق قراره قبلی، و حرف هایی که در جلسه ۱۰ اردیبهشت زده شد پیش میریم. اگر تونستیم طبق وعده ها و قول هایی که مدیران شرکت پکتوس دادن پیش بریم که فبها. اگر هم دیدیم در عمل کاری پیش نمیره که صادقانه مییایم میگیم بچه ها مدیران محترم این شرکت باز هم وعده وعید الکی دادن و کاری رو از پیش نمیبرن. من هم خیلی خوشبین هستم که اتفاق اول بیفته. چون حد اقل در این ۶ ماهه گذشته، حسن نیت مدیران این شرکت به من اثبات شده. حالا این که در عمل در آینده چه اتفاقی میفته باید صبر کنیم تا زمان همه چیزو مشخص کنه.
راستی ترانه از خنده ترکیدم اون بخش آخر کامنتتو خوندم. اون جایی که مجتبی نوشته بود. امیر تنهایی با آژانس رفت شرکت، بعد من رفتم باهاش وارد درگیری لفظی شدم و امیر یه سیلی به صورت من زد. همه ی این ها رو مجتبی داشته خواب میدیده.
من هم نظرات مرتضی رو یک بار که نه هزاران بار لایک like like like love love love میکنم و باید بگم لذت بردم وقتی کامنتتو خوندم.
در پایان از همه ی کسانی که به من و مجتبی در این پست برای ادامه کار قوت قلب دادن تشکر میکنم. همچنین به دوستان عزیزی هم که انتقاد کردن احترام میذارم.
ایشالا که بتونیم در عمل، بدبینی شما رو هم به خوشبینی تبدیل کنیم.
به امید اون روز.

منم خندیدم خدا رو شکر راستش می خواستم جایی پنهونی گیرت بیارم و مثه خواهرت حق اون سیلی رو سرت در بیارم !خیلی ناراحت شده بودم که چرا مجتبی رو تو شهر غریب ول کردی رفتی!منتها تعجب کردم چرا مجتبی اینجا مطرحش کرد تو نگو خواب بوده! !خخخخخ خدا رو شکر همش خواب بود خوب شد گفتمش!تا تو بیدارم کنی

دوباره سلام.
گرفتار بودم نبودم الان اومدم.
مرتضای عزیز. جدی ممنونم خیلی زیاد. جواب چندتا از سوال های خیلی مهمم رو از کامنت شما گرفتم دوست عزیز. تا پیش از رسیدن به کامنت شما چند لحظه ای در هنگ کامل بودم و مونده بودم اصل ماجرای جاز رو باید از کجا تحقیق کنم تا درست بفهمم و قضاوت و تصور ناقص نداشته باشم. از شما ممنونم.
خدا حفظت کنه زهره خفه شدم از بس خندیدم. نکن این کار رو!.
شهروز عزیز. اگر من هم جای شما بودم همین چیز ها رو به آقای خادمی و آقای سرمدی می گفتم ولی وقتی می دیدم خیال انصراف ندارن اگر از دست خودم بر می اومد هرچی هم که از هر کسی می شنیدم همراه این۲نفر می شدم و تا هر جا که می شد می رفتم. نه به خاطر پکتوس یا گاتا یا هر شرکتی. به احترام همت این۲نفر که برای خاطر نابینا و باز کردن این گره که به نظر گره کور میاد با وجود این که می دونن با چه مدل بینش ها و چه مدل گویش هایی طرف هستن و به جای۱خسته نباشید ساده چی ها که تحویل نمی گیرن باز هم ایستادن و من امیدوارم که همچنان ادامه بدن.
من۱بار دیگه به آقای خادمی و آقای سرمدی خسته نباشید میگم و دست هر۲تاشون رو به نشان تشکر می فشارم. اول به خاطر تلاشی که کردن و دارن می کنن و دوم و بیشتر به خاطر تحملی که اینجا و تا جایی که من پیش از این هم دیدم جا های دیگه از خودشون نشون دادن.
امیدوارم تعامل بین سازندگان محصولات نابینایان با خود بچه ها به مرحله عمل و به موفقیت های بزرگ برسه و نتیجه مثبتش رو هرچه زود تر ببینیم.
همیشه آرزو می کنم ای کاش می تونستم کمکی باشم به افرادی که هدفشون باز کردن در های بسته به روی ماست. من نمی تونم کمک کنم و فقط می تونم از وسط ردیف تماشاگر ها تشویقشون کنم که پیش برن و امیدوارم که پیش ببرن.
ایام همگی به کام.

شهروز خان تو که از من بد بین تری یعنی چی که می گی من به خودمم اعتماد ندارم.
بعدشم چقدر تو کامنتای زندگی ادامه داره بهم توهین کردی شد جوابی بهت بدم؟؟
خب بله حالا هم می گم: ایران فقط تهران نیست.
شماها که بیشتر مصاحبه هاتونو با تهرونیها می گیرین خب حالا هم از همون به قول خودتون کله هاشون استفاده کنین.
این جا یه چیزی رو باید به اطلاع همه برسونم من و مجتبی تو ابابصیر با هم هم کلاسی بودیم اینقدر که من مجتبی رو می شناسم اشکان و شهروز و دیگران نمی شناسند پس در مورد من این قدر زود قضاوت نکنید.
اگه گفتم مجتبی به صلاح نیست بره نه این که به سوادش شک داشته باشم بلکه می گم کسی باید بره که می تونه موضوع رو از نزدیک دنبال کنه.
افرادی که مایل به همکاری و مساعدت هستند خودشون باید بیان اعلام آمادگی کنند روشنه خودشون باید آمادگیشونو اعلام کنند.

سلام.
سریع میرم سر اصل مطلب!
به نظرتون آیا مسئولان پکتوس قبل از جلسه ۱۰ اردیبهشت از نقایص نرم افزارشون آگاه نبودن و این جلسه باعث شده بفهمن و متعاقبا قول پیگیری و رفع مشکلات رو بدن؟
مطمئنا این طور نیست. چون همون طور که میدونید قبل از این جلسه بارها تو سایتها و گروهها و به خصوص تو همین سایت در مورد این محصول صحبت شده بود و مخصوصا پادکست خود مجتبی که عید منتشر شد، گویای این اشکالات بود.
من اصراری ندارم که شما رو به بدبین بودن ترغیب کنم، ولی با عرض شرمندگی تو این پست، مجتبی بعد از کلی آسمون و ریسمون، از قول مسئولان پکتوس به طور خلاصه نوشته، غلط کردیم و قول میدیم دیگه از این غلطا نکنیم!
حضرات مثل این که یادشون رفته تو این همه سال چقدر کلاه سر جماعت نابینا گذاشتن و حالا قشنگ معلومه که میخوان با یه همچین کارایی ماست مالیش کنن!
اون وقت ما جماعت فلک زده باید سختترین کار ممکن رو بکنیم و خوشبین باشیم!
من صراحتا میگم که اگه پکتوس مشکلات فعلی پکجاز رو برطرف کنه، تازه به تعهداتش در قبال همین قرارداد صد میلیونی عمل کرده و نه چیز دیگه!
حسن نیت این دوستان تا وقتی که نیان و توضیح ندن که چرا همیشه محصولاتشون با گرونترین قیمتها و نازلترین کیفیتها روانه ی بازاری به نام بهزیستی میشه ثابت نمیشه!
حد اقل حسن نیت از طرف اونها میتونه این باشه که مثلا بیان همین جا و از کاربران به خاطر کیفیت بد محصولاتشون تا به امروز عذرخواهی کنن!
بعدشم آیا واقعا هنوز متوجه نشدید دعوای پکتوس و گاتا یه جنگ زرگری بیشتر نیست؟
از یه طرف پکتوس میاد روغن ریخته ای به نام پکجاز رو نذر امامزاده ای که من و شما باشیم میکنه و از طرف مقابل، همون محصول با یه اسم دیگه و کمی بهتر از اولی با قیمتی بیشتر از ۴۰ هزار تومن توسط سگ زرد که دقیقا برادر شغاله بهمون فروخته میشه!
حرفهایی که من الان اینجا نوشتم، همون چیزهایی هست که باید مینوشتم و اگه روزی خلافش ثابت شد و معلوم شد که پکتوس در مورد قولهایی که داده صادق بوده، میام همین جا ازشون عذرخواهی میکنم. گرچه لزومی هم برای این کار وجود نداره و همون طور که گفتم، اگه از امروز اصلاحاتی صورت بگیره، صرفا مربوط به آینده میشه و مفاسد قدیمی رو نمیپوشونه.

این سال ها که به اسم نابینای بیدفاع خوردند و بردند چی میشه؟
جواب این بودجه های میلیونی و میلیاردی که با مافیا و با تبلیغات و هزار کلک دیگه گرفتند چی میشه!
این قول هایی که الآن دادند مال قبل از گرفتن پول هاست.
خیالتون راحت حالا هم دارند شرایط رو آماده میکنند تا دوباره یک مزخرف دیگه به نام نوید ۶ بدن بیرون و جلوش بنویسن با همکاری عموم نابینایان و دوباره صد ها میلیون دیگه پنهانی یا آشکار بگیرند و بخورند.
قبل تر ها پنهانی پول میگرفتند
ولی الآن خیالشون راحته که نیازی هم به پنهان کردن پول ها نیست. نمیدونم شاید هم از دستشون در رفته که صد میلیون گرفتند.
اگه نابیناها ذره ای اتحاد داشتند …
ای بابا

سعید جان ممنون از نظراتت.
خوشحالم که هستی.
حالا به نظرت تلاش کنیم که به قراردادی که بسته بودند پایبند بشند بهتره یا بگیم به ما چه؟
قبلا کسانی فیلتر تست برنامه ها بودند که همون لحظه، تأییدش میکردند.
حالا اگر یکی مث من فیلتر و صافی بشه، خوب طبیعتا نمیذاره اشکالات حل نکرده بمونند دیگه!
منم میگم باید تلاش کنیم یکی از خودمون مورد اعتمادشون باشه که بعد بتونیم اعمال نظر کنیم.
من هنوز موضعم رو اعلام نکردم چون منم منتظرم و نمیدونم چی میشه ولی بالاخره دست روی دست گذاشتن هم به جایی نمیرسه.
به نظرم بگذارید حد اقل تلاشمان رو بکنیم و بعدش بگیم نشد!
اصن تمام این قضیه ها رو خودم علیه پکتوس راه انداختم. مگه غیر از اینه آیا؟

دوستان و هم محلی هایه عزیز دورود من خودم یکی از آنانی بودم که کامنت علیه شرکت پکطوس گذاشتم اما این بار آمده ام تا چند تا موضوع را مطرح کنم اول مجتبی یه عزیز از این ناراحت بود که می گفت باید یا موضوع جلسه را نمیگفتم یا به شکل دیگری میگفتم باید به گویم مجتبی یه عزیز من صداقت تو را می ستایم اگر تو و امثال تو نباشند پس کار هایه تمام نشده نابینایان را چه کسی باید به سر انجام برساند پس دستت را می بوسم اما سؤال اینجاست که آیا شرکتی که می گویند سال هایه سال است کارش حالا من با این دید به گویم خدمت به نابینایان است نمیخواسته با این نرم افزار ما را امتحان کند؟ مرتضی یه عزیز در کامنتش بحث JAWZ را پیش کشید اگر کسی می بود دفاع میکرد در آن زمان شاید ما هم JAWZ فارسی می داشتیم به هر حال من تو را دوست دارم و هر کسی که برایه ماب نابینایان قدمی بر میدارد را می ستایم و دستش را می بوسم اما تو امیر عزیز من به تو افتخار می کنم که توانسته ای در رادیو چنین برنامه ای را برپا کنی رادیو ای که من شنیدم که کارمندان خودش هم داخل می خواهند شوند مشقت هایه به خصوصی را دارند پس تو را هم می ستایم و به احترام تو مجتبی و امثال شما صبر خواهم نمود که پکطوس نرم افزارش را درست کرده تا لحظاته شیرین وب گردی و همچنین کار با رایانه را با آن تجربه نمایم در ضمن اگر کسی نظر می گذارد مجتبی یه عزیز ناراحت نشو خوب همه به نحوی دارند از جا هایی می کشند و مشکلات خاصی دارند نه مشکلات شخصی بلکه عمومی به عنوان مثال معضل سازمان بهزیستی که این پکطوسم از آنجا آب می خوره به هر حال در پایان بار دیگر می گویم هر کسی که برایه ما قدمی برمیدارد را باید ستود دستش را بوسید و باورش نمود پس جایه صفحه گذاشتن پشت سر هم دیگر بیاییم هم دیگر را باور کنیم و هم دیگر را به پذیریم به امید چنین روزی وقت خوش

نخست این که اگر ما چیزی میگیم، هدفمون نادیده گرفتن تلاش کسانی مثل مجتبی و امیر نیست.
مگه غیر از اینه که در صورت حل مشکلات نرم افزارهای پکتوس و سایرین، ما هم به هدفمون رسیدیم؟!
منتها من باز با همون تند و تیزی قبل میگم که آقا زود باور نباشید، خوشبین هم همینطور.
صاحبان پکتوس به نظر من هدفشون همینه که ما فعلا حرفهاشون رو باور کنیم و بیش از این سر و صدا نکنیم.
ولی من میگم نباید بذاریم اونها به این هدف برسن.
نه با فحش دادن و نه با پاک کردن صورت مسأله ای به نام رابطه ی پکتوس و بهزیستی.
بلکه با هشیاری و انتقاد همیشگی و در یک کلام، اتفاقا روشن نگاه داشتن آتیش بدبینی، تا اگه لازم شد، بلافاصله بتونیم شعله ورش کنیم و نیاز نباشه تا دوباره بحث جدیدی شروع بشه و تا بیاد موتورمون گرم بشه، حضرات کلک تازه ای سوار کرده باشن!
اونها خوب میدونن نابیناها آدمهای فراموش کاری هستن! یا لا اقل این جوریه که وقتی یه مدت از قضیه ای بگذره، هر چند یادشون نرفته باشه، دیگه مثل اولش اهمیتی بهش نمیدن!
از الان تا اول تابستون که ظاهرا قول داده شده، استارت رفع مشکلات نرم افزار باشه، همون فرصتی هست که اونها میخوان، تا یا همه چیز یادمون رفته باشه، یا دیگه اهمیتی برامون نداشته باشه.
حالا نمایندگان ما اگه بقیه هم راضی بودید، میتونن این پیشنهاد رو عرضه کنن که به جای اول تابستون از اول خرداد کار اصلاح شروع بشه.
ضمنا به نظر من نه فقط مجتبی بلکه بهتره چند نفر به عنوان فیلتر تست، همراه پروژه باشن و اگه دلیل تأخیر استارت کار مشغله ی مجتبی در ترم آخر تحصیل بوده، بدین ترتیب این مسأله هم رفع میشه و مجتبی هم بعد از فراغ بال و رسیدن به تابستون میتونه به تیم مربوطه ملحق بشه.
اینم نظر من بود!
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید؟!

این همه نظریه اینجا گفته شد قربون پنج تا حرف حسابی نمیدانم چرا همه از همیدیگه طلبکارند عزیزان من خیلی ساده توضیح این قضیه اینه که یک شرکتی یک پولی ازبهزیستی گرفته و یک کاری انجام داده حالا این محصولی که تولید کرده مناسب نیست میخواد با شما نابینایان عزیز مشورت کنه و عیب کار را پیدا کنه تو این همه آدم مجتبی و امیرسرمدی را انتخاب کرده و گفته آقا اگه هرکی نظر داره بیاد از طریق این آقایون مطرح کنه حالا شما ها به همدیگه میتوپید و به مجتبی تشر میزنید و به خودتان سخت میگیرید بی نتیجه. آقا اینجا معلوم نیست بعضی از دوستان با پکتوس مشگل دارند و بعضی با رفتن مجتبی به تهران بعضی هم این وسط زنگ تفریح اجرا میکنند عزیزان من اگر پکتوس پول گرفته و یا زیاد گرفته و یا نگرفته اینها همه گذشته بقول قدیمی ها پهلوان زنده را عشق است با این هیاهو هیج چیز تغییر نمیکند اگه همه شما ها که شاید حدود ۷۰ نظریه گذاشته اید میرفتید و هر کدامتان یک عیب از این برنامه را در می آوردید و مطرح میکردید تا کن همه نقایص این برنامه پیدا شده بود این را به آن دسته از عزیزانی میگویم که صحبت از کار گروه میکند و چرا مجتبی؟ ویا چرا از اصفهان کسی برود و یا چرا ما نرویم خیلی ساده من در نظریه قبل هم گفتم بیائید اعتماد کنید و صبر و هرکی چیزی بلده بیاد جلو منطقی بیان عیب نرم افزار پک جاز را بکنه و نه هیاهو

آقای صابری بزرگوار! عصبانی شدن نداره که!
کی هیاهو کرده؟! من؟!
باشه اشکالی نداره!
من برام فرقی نمیکنه که اسم چیزهایی که گفتم رو هیاهو بگذارید یا بلوا یا شورش یا هر چیز دیگه که دلتون خواست و همین جا به استحضار میرسونم که در این مورد قصد ساکت شدن ندارم تا وقتی که یه نتیجه ی خوب حاصل بشه.
یه چیزی که روشن کننده باشه و شکی درش نباشه.
این که یه پولی رفته و برگشتی هم نداره کاملا روشنه.
ولی حد اقل کاری که ما میتونیم بکنیم اینه که نذاریم این صد میلیون راحت از گلوشون پایین بره!
آخه تا کی سکوت و چشم بستن روی واقعیتها؟!
من کاری به این حرفها ندارم که روزگاری کسی خواسته با freedom scientific در جهت تولید جاز فارسی همکاری کنه و کسانی نگذاشتن.
چون این ماجرا رو هر کسی یه جور تعریف میکنه و واقعیت اینه که نمیشه اون رو مستدل دونست.
ولی در مورد محصولات پکتوس، اکثر نابینایانی که تو ایران با کامپیوتر آشنایی دارن، در ابتدا مزه شون رو چشیدن و در مقام مقایسه میتونن به راحتی نسبت به اونها بدبین باشن.
حالا بگذریم از اونهایی که اصولا به چرخوندن لقمه دور سرشون راضیترن و هنوزم اگه پاش بیفته همون حرف قدیمی خودشون رو میزنن!
بله! یه روزی تنها محصولات موجود محصولات پکتوس بود و چون انتخاب دیگه ای نبود، هر کدوم از ما راضی بودیم اون کلماتی رو که تک تک در قالب فایلهای صوتی ضبط شده بود از اسپیکر بشنویم و ذوق کنیم که گویا ساز داریم.
یا این که روی برجسته نگار چند میلیون تومانی که خودمون نمیتونستیم بخریم و فقط تو انجمنها و مدارس نابینایی تک و توکی از اونها بود دست بکشیم و حالمون دگرگون بشه.
ولی الآن قضیه فرق میکنه و اگه مثلا همین فردا پکتوس همه ی محصولاتش رو جمعآوری کنه و دمش رو بذاره روی کولش و بره، آبم از آب تکون نمیخوره.
قبلا هزار بار گفتم و یه بار دیگه هم میگم که در عرصه ی تولید گویا ساز، کسی میتونه توی رقابت باقی بمونه که بیاد نسبت به حرفهایی که دیگران قبلا زدن، حرفهای جدیدتری بزنه و صد البته با تسهیلات بیشتر.
تأکید روی صدای انسانی وقتی باعث افزایش حجم و کندی نرم افزار بشه نه تنها مفید نیست، بلکه اعصاب خرد کن هم هست.
گرچه سلایق متفاوته و ممکنه شما نظر دیگه ای داشته باشید.
ضمنا مشکلات پکجاز قبلا رو نمایی شده و الآن موضوع بحث حل اونهاست، که ظاهرا مهندسین شرکت پکتوس تا قبل از ۱۰ اردیبهشت خبر نداشتن بنده های خدا و از وقتی فهمیدن این مشکلات وجود داره بیچاره ها خواب و خوراک ندارن!
نگران من و امثال منم نباشید که به قول معروف خسو خاشاکی بیش نیستیم و طبعا حمایت همه جانبه ی سایرین از حسن نیت وافر این عزیزان، باعث میشه این یه ذره وز وز ماها هم اصلا به گوش کسی نرسه.

آقای درفشیان عزیز من که عصبانی نیستم درضمن روی سخنم با شخص خاصی هم نبوده بلکه با توجه به همه نظرات ارائه شده که همه به یکدیگر تند شده اند متن قبلی را نوشتم اتفاقا من در اینجا سعی دارم که یک محیط آرامرا توصیه کنم همان اتحادی که بعضی از دوستان از آن سخن گفتند در سایه تعامل و ابراز عقیده سالم بوجود می آید .من معتقدم اگر بر طبق گفته بعضی از دوستان یک عده ای یک زمانی پول هائی را گرفتند و خوردند و غیره گذشته از حالا به بعد بایستی سعی داشت که با پکتوس بهر طریق صحیح تعامل کرد تا مشگلات این برنامه را حل کنند البته از این به بعد باید سعی شود دقیق تر بر روند کار نظارت کرد لیکن اینکه بکل صورت مسئله پاک شود بنظر من در یک جا ثابت ماندن و در جا زدن است .در ضمن فکر میکنم اگر مدیران پکتوس کمی انصاف داشته باشند با خواندن نظرات شما ها پی به نارضایتی خواهند برد و سعی میکنند که جبران کنند مجتبی تا بحال کارهای مثبتی را برای نابینایان انجام داده و حتی در زمینه مناسب سازی یک نرم افزار کاربردی اخیرا با برنامه نویس آن تعامل و نتیجه بنحو خوبی بدست آمد که البته اگر خودش صلاح دانست در این مورد توضیح میدهد یعنی میخواهم بگویم که بنظر من از عهده اینکار خوب بر میآید.البته اگر قرار شد بایستی پیگیری های مداوم صورت گرفته و نتیجه را به دوستان گزارش دهد و از انتقاد هم نهراسد که میدانم همینطور است

دیدگاهتان را بنویسید