خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یادداشت امشب

سلام، این دفعه خیلی خیلی خوشحالم. از اون خوشحالیها که باید توی ی لیوان پر از یخ در بهشت غلت بزنی تا بفهمیش، از اون خوشحالیها که توی ترقه زدنن وسط ظهر تابستون خودشو مخفی کرده، ی خوشحالی که وصفش از خودش بیشتر میشه! امروز اولین جلسه ی کلاس تدوین صدا رو توی خانه ی ریاضیات برگذار کردم. خعلی به خودم چسبید چون همیشه توی دلم مونده بود که چیزهایی که موج نور توی کتابش نگفته رو به بچه ها بگم. اولش هیش کس نیومده بود و کلاسم مث شهر ارواح بود. بعد، یواش یواش، هف هش تایی پیداشون شد و کلاسو شروع کردیم. از وول خوردنام نگو و نپرس. نمیدونم انگاری مرض داشته باشم، انگاری صندلی ها میخ داشته باشن یا انگاری جنب و جوش بطور ژنتیکی توی کروموزوم های من هک شده باشند، همش دوس دارم وقتی درس میدم، کف کلاس تاب بخورم. معلم بودن، ی سری اصولی داره که فکر کنم من اصن رعایت نمیکنم. شاید به خاطر همینه حس میکنم معلم موفقیم. شایدم اعتماد به نفس کاذب بالایی دارم و ازش لذت میبرم. گاهیها هم از اینجور نوشتن من حالشون به هم میخوره و بعضی وقتها ایمیل میدند و توی گروه ها و انجمن های نابینایی تلویحا به من و نوشته هام اشاره میکنند و نفرتشونو ابراز میکنند. خوب، انگار ماشین تعریفاتم افتاده توی جاده خاکی و داره ریپ میزنه و مرتب بالا پایین میشه. بریم تو آسفالت! خلاصه که جنب و جوشم به یک طرف، بازی کردنمم با هدفون بیچاره که میخواستم باهاش درس بدم ی طرف! دهن هدفونمو طوری صاف کردم که صافکاری سر کوچه بهم آفرین گفت. ههووهاهیهویاهو! امروز واسه شاگردهام گفتم که اگر کار با ساند فورج را بلد باشید ولی بلد نباشید سیم های مختلف رو به جاهای مختلف کارت صدای کامپیوتر وصل کنید، دانشتون به هیچ دردی نمیخوره. دونه دونه نشستیم پیش کامپیوتر ها و کارکرد و جای فیش ها و سوکت های مختلف کارت صدا رو لمس کردیم، دیدیم، یاد گرفتیم و فهمیدیم که چی به چی و کی به کیه! بعدش تنظیمات ضبط و پخش صدا توی ویندوز ایکس پی و هفت رو بررسی کردیم که مهمترین اصل در شروع ضبط با برنامه های ضبط صداست. خیالم راحت شد که حد اقل شاگردهای عزیز و محترم من خیلی چیزها رو میدونند و به دوستاشونم یاد میدند! نمیدونم موج نور، موافقت میکنه که تنظیمات کارت صدا واسه ضبط و پخش رو توی ی کتابچه عرضه بکنه یا نه. به هر حال، امروز ضبطم نداشتم که ضبط کنم و بذارم ولی اگه کسی ضبطیده بود، میگیرم تدوینش میکنم اینجا میذارم. امروز باورتون نمیشه ی چیزهایی گفتم که خودمم بلد نبودم. مث جکهایی که خودت واسه خودت میگی و تا حالا نشنیدیشون! راستی دیشبم کلی حال داد. با ی هف هش ده نفری توی اسکایپ جمع بودیم و گفتیم و خندیدیم و کلی نبودنم توی کنفرانسها جبران شد. انگار جدیدا کرم کنفرانس پیدا کرده باشم، مرتب دنبال یکیم که باهاش توی اسکایپ بحرفم. راستی دارم به اصلاح نسبی خودمم دست میزنم و حرفهایی که شما هم محلی ها بهم زدید رو آویزه ی گوشم میکنم که مغرور نباشم، صبور بشم، تحملمو ببرم بالا و ارتباط نزدیکتری با همه داشته باشم. دارم روی خودم کار میکنم چون احساس میکنم آدم باید انتقادهای سازنده رو در مورد خودش بپذیره. منم قبول دارم که ی کمی گاهی وقتها اخلاقم دوست نداشتنی و ناخوشایند میشه و تلاش میکنم روز به روز بهتر بشم. شاید ریشه توی اون زمانهایی داره که زیاد از حد ازم سؤال کامپیوتری میشده! فقط خداییش خیلی از این قضایای چند روزه ناراحتم. کارتم یکی دو بار رمز دومش سوخته و مرتب با خودم میگم من چه قدر احمقم که سایت میزنم. به خدا منتی سر شما نیست. عشقی زدم. اگه نمیخواستم که نمیزدم. نه اجباری بوده و نه منتی هست. فقط احساس میکنم با وجود این همه سایت نابینایی، دیگه من اضافیم. شاید اگه برم، اون هایی که دشمنند، دست از سر شما هم بردارند. نمیدونم. شاید منم تحت تأثیر خداحافظی محمود دوستم قرار گرفتم. بیخیال. فعلا که همه چی در ابهامه تا بعدا. بزنیم فاز مثبت. به هر حال، به قول علی پنجه ای، هوا خوبه، من خوبم، شما هم که خوبید ایشالا! خوش باشید تا همیشه!

۳۴ دیدگاه دربارهٔ «یادداشت امشب»

بازم از اون چیز بد بدا گفتیاااااا.
یعنی چی خداحافظی و این شر و ورا.
برو از دوستت برگشتنو یاد بگیر.
ببین مجتبی باور کن اگه در این محله رو گل بگیری من دیوونه میشم.
دیوونت میکنم.
شک نکن.
خییییلی میخخخخخامت.
موفق تر باشی.

مررررسی مسعود. ولی خسته شدم واقعا خسته شدم. حاضرم رمز مدیریتی رو بدم هر کسی خواست بیاد مسئول سایت بشه. دیگه انگاری احساس میکنم نمیکشم. آخه من چه هیزم تری به کی فروختم که این همه مصیبتو دردسر حقمه. ببین محمودمونو چه بلایی سرش آوردند! غیر از اینه که داریم تلاش میکنیم تا … ولش. امیدوارم رادیاتورم دیرتر جوش بیاره.

میگما من عزاب وجدان گرفتم ححح
بذار بگمو برم بخابم
من سر کلاس ناهار خوردم جات خالی خعلی خعلی چسبید
اصلا میگن هر کاری یواشکی با حاله ها
خلاصه که چقدر تند تند خوردم
کلی هم کیف کردم
اینقدر گشنم بووووود نون و اسفناج خوردم
میدونی حالا اگه بازم اومدم بازخورد میدم جلسه اولی زیاد مشخص نمیشه چی به کجاست

والا دوروغ چرا؟
متوجه نشدم و تمرکز هم نکردم که ببینم دقیقا داری چی کار میکنی ولی اونقدر با دوستت پچ پچ کردی که بهت مشکوک شدم و بوی خوردنی هم از طرف صندلیت به صورت نه زیاد و نه کمی ساطع میشد. خدا رو شکر کن امروز حال نداشتم وگرنه اگه میفهمیدم میگفتم کلاغپر بری! خخخ

مجتبی جون من از اینا بدتر هم سرم اومده
خدا وکیلی یکی چند روز پیش کلی چرت و پرت واسم توی پیام خصوصی نوشت
از اون فحشها!!!!!!!!
فقط به این دلیل که گفتم دوستان عزیز سوالتون رو در قسمت پرسشها مطرح کنید پستهای اضافی حذف شد!
همین
خوش به حالت که بچه های محله ارتباط خوبی با هم دارن و به هم نزدیکن

ولی شوخی نمیکنم اگه قدرت دستم بیاد، این جماعتو کلا بار چندتا ترانزیت میکنم میریزم توی دریاچه های نمک تا نمک بشند حد اقل به ی دردی بخورند!
جدی تابستون قصد تجدید نظر واسه ادامه دادن یا ندادن سایتم دارم ولی دقیقا نمیدونم باید چه خاکی توی سرم بریزم! تعطیلش کنم، ثبت نامیش کنم، همینی که هست باشه، بدمش دست کسی، واقعا موندم!

سلام مجتبا جان نننننننننننننهههههههههههه تورو خدا شما دیگه از رفتن نگید نه مجتبا تو حق نداری کم بیاری چون اون موقع امید خیلی از مارو نا امید میکنی میدونم سخته میدونم خسته شدی ولی مجتبا جان من یکی که اگه تو این محله و بچهاش نباشن از درد و تنهایی و ناراحتی میمیرم ببین خونم میفته گردنت ها!! پس باشو دیگه از این حرفا نزن.در ضمن ما این محلهرو با مدیریت مجتبا خادمی و حضور دوستای گلی مثل جناب هژبری میخایم دیگه نمیدونم چی بگم فقط نرو خواهش میکنم.

سلام مدییییر خوبی آیا
آفرین بهت خسته نباشید میگم به خاطر تدریست
اما نه نه نه نه نه نه نه نه نه مدیر تو رو خدا نرو خواهش میکنیم که محله رو معلق نکن مدیر من میدونم که تو صبرت زیاد هست و همیشه هم برات دعا میکنم اما نه مدیر من میدونم مدیر ما خیلی مهربونه و ما رو ترک نمیکنه مدیر بخدا به خاطر وجود مجتبی خادمی هست که خیلی از ماها اینجا میاییم چون واقعا مدیریت بسیار عالی داری
مدیر نذار بخاطر چند نفر بی بند و بار که اصلا برا خودشون ارزش قاعل نیستن ماها هم به پای اونا مجازات بشیم
من میدونم که مدیر ما هیچ وقت این کار رو نمیکنه مدیر بخدا ما پشتت هستیم و ازت حمایت میکنیم یعنی همه باید با هم متحد باشن تا افراد سو استفاده گر حساب کار دست شون بیاد
مدیر شما نباید میدون رو خالی کنید و راه رو برا دشمنا باز بزارید

سلام مجتبی جون. مثل همیشه خوب بود. منظورم نوشته ات بود. من به حرفت گوش کردم و با اسم کاربریم میام تو سایتت. امیدوارم توی یه فرصت مناسب که وقت داشتی و منم به اینترنت پر سرعت دسترسی داشتم بتونم باهات صحبت کنم. اینو هم بگم من ۹۹ درصد از تماس هام دوستانه هست. اینو میتونی از محمود بپرسی. سعی میکنم پست های مفیدی توی محله بذارم. البته نه از اون پست هایی که توی گروه ها میذارماا. مسعود جان اگه توی اسکایپ آیدی داری خوش حال میشم بتونم باهات صحبت کنم. واقعا پسر با معرفتی هستی. من آیدی اسکایپمو میذارم.
ahmad.9137171
خوش حال میشم منو توی اسکایپت عد کنی.

سلام بر مدیر محله و معلم کلاس… جلسه اول کلاس به نظر من هم خوب بود راستش وقتی وارد کلاس شدم گفتم وای خدایا این دیگه چه کلاسیه چقدر بی روح و خشکه ولی خداییش خودمون جو رو عوض کردیما اصلا با اومدن ما جو کلاس عوض شد هاهاهاهاهاهاهاها تازه فکر کنم دوستش اسم داشت و اینکه نکنه تا آخر دوره کلاس دوستشو میخوایید با نام همون دوست ….. صدا بزنید !!!البته اشکالی هم نداره من دیگه عادت کردم بس که همه بهم گفتند دوست خانم…شوخی کردم ناراحت نشید و این رو هم بگم من سر کلاس با کسی پچ پچ نکردم و چیزی هم نخوردم…. فقط موبایلم دوبار به طور آشکارا زنگ خورد که همه خوشبختانه متوجه شدن و چیزی در خفا نماند

واقعا که تو محله مون چرا این همه حرف رفتن نرفتنه از ترانه یاد بگیرین همتون به الله قسم گاهی با کفگیر می نویسم و بعد میدوم برنجو هم میزنم تو قابلمه دخترمو میبرم دستشویی !میام چند جمله می نویسم اس همکارم جواب میدم یه کم دیگه و … من زیادی مقاومم یا شماها خیلی نازک نارنجی هستین روز اول یادته مجتبی نیومده گفتی تا یه ماه شاید بیشتر دووم نیاری حساب سر انگشتی کن چن ماهه من هستم هاااا؟تازه با این کیفیت بالا البته بنظر خودم!محله مو حق نداری جمش کنی تا من هستم باید باشی وگرنه حس می کنم تا حالا رو سرم راه رفتم!یه بار دیگه م هر جا بگی ترانه می تونی بری من می دونم و تو بابا محمود بنده خدا و همه ما فرزندان سایتیم و خیر سرمون تو بابای سایت !اگه نق نزنیم پیش تو پس کجا ببریم حرفمونو ؟اگه همه تو خونه کم بیارن غمی نیست پشتشون به بابا گرمه میخوای اینجا پشتمون بتو گرم نباشه ؟دیدی من داد مریم قلابی رو بخودت گفتم ؟چون بزرگ سایت تویی پس حجم سایه تو تو این جور اتفاقات بیشتر کن نه این که منتظر باشی کسی چیزی بگه بگی ای وای من زودتر میرم
اصلا بیا ماراتن ببینیم من موندنی ترم تو محله یا تو ؟

بازم سلام. نه مجتبی. هیچ وقت حرف رفتنو نزن. تو نمیدونی سایت گوش کن چقدر معروف شده. من خودم با نابینا هایی صحبت کردم که توی شهر ها و روستاهای محروم زندگی میکنند و خیلی به اینترنت و کامپیوتر دسترسی ندارند. ولی این برام جالب بود که اکثرشون سایت گوش کن رو میشناختند. مثبت باش و مثبت فکر کن. این کارت و این چیزا درست میشه. آره همه چیز خوب میشه.

بله من هزاران بار نمیدونم شایدم بیشتر حرفای ترانه جونو لایک میکنم.ااااااا آخه اینجا مگه ارتش که اگه یکی یا حالا دو نفر خطا کنن دیگرانم باید تمبیه بشن!. مجتبا بخدا ما کم سختی نکشیدیم تا حالا که یه محله پیدا شده که میتونیم بیایم اینجا و دور هم جمع بشیم با دوستانمون دردو دل کنیم حد اعقل یکم شاد بشیم و آماده بشیم دوباره بریم بجنگ سختیا.حالا شما میخاید جمعش کنید اون موقع بعدش چی اون آدمای سود جو نمیگن موفق شدیم از هم پاشوندیمشون خوشحال نمیشن.چرا مجتبا جان به هدفشون میرسن پس باشو هم مارو خوشحال کن هم اونارو ناراحت.

سلام. بچه ها صبر کنید. قلق مدیر دست منه.
ببین مجتبا اگر اینجا رو تعطیل نکنی چندتا امتیاز داره.
۱: قول میدم از خیر بریونیم بگذرم. ایثار تا چه حد آخه. بچه ها شما قضاوت کنید.
۲: میتونی باز هم هواپیما سوار شی بیای تهران. البته از طرف پکتوسها خخخ.
۳: ناهار بهت جوجه کباب میدن. تازه بستنی و شیرینی و میوه و این چیزها هم میدن.
۴: میای پیش ما که خیلی بچه های باحالی هستیم. اصلً این بار به جای پارک میبریمت شهر بازی. شهر بازی که
۵: جدا از همه ی اینها خداییش اگر اینجا رو تعطیل کنی این جماعت مریض درگیر کی رو اذیت کنن. بابا گناه دارن بیچاره ها. خب بذار مشغول باشن.
۶: اگر اینجا تعطیل بشه تو فکر کن چه وضعی میشه. تو فکر کن بچه ها چه قدر ممکنه مثلً برای شیطنتهای عدسی دلشون تنگ بشه. برای پستهای عمو چشمه دلشون تنگ بشه. دیگه مجتبا و میسم و محمود و و و نیستن به ما کار با کامپیوتر و گوشی یاد بدن. خب بلد نیستیم مگه چیه. دیگه برنامه ی زندگی ادامه داره به گوش کسی نمیرسه. مگه بیکاریم برای در و دیوار برنامه ضبط کنیم داداش من. خب نرو دیگه. ط دستت درد نکنه. کلیدو بذار پشت این گلدونه خخخ.آخر مهریه ی زنمو ازت میگیرم. گفته باشم. خلاصه دیدی موندن راحتتر از رفتنه. اگر مسئولیت این همه پیامد از اداره کردن اینجا راحتتره چرا تابستون. همین فردا درو ببند. اصلً شش قفلش کن. فقصیر توه ها. میام تا قشی برسه تقش بعدش بعدش بعدش. بچه ه کمک کنید دیگه. آهان من هم دیگه نمیتونم با در و دیوار حرف بزنم اینجا پستشو بذارم. چشمک دیگه نمیتونه آموزشهاش رو بذاره. من بلد نباشم درست انتخاب کنم بعد برم ازدواج ناموفق داشته باشم کارم به طلاق و طلاف

کلً شیر تو شیر شد کامنتم. خب ببین اگر اینجا تعطیل بشه من دیگه نمیتونم اینطوری سوتی بدم یه لشکر بهم بخندن شاد شن. ولی این مهریه هرو خداییش ازت میگیرمها گفته باشم. گر اینجا رو تعطیل کنی من آموزشهای چشمکو نگیرم برم ازدواج ناموفق داشته باشم مهریه پای توه. بچه ها هم شاهدن.

احمدخان باحالی از خودتونه. ما تمامقد مخلصیم.
آقا من یه کشف بزرگ کردم.
مجتبا داره این جو رو ایجاد میکنه که از زیر سؤالات صندلی داغش در بره.
برو بشین رو صندلیت برادر من جرزنی نکن. وگرنه میام خودم با طناب میبندمت رو صندلیها. افتاااااااااااد؟

سلام آقای خادمی زحماتی که شما کشیدید تازه داره ثمر میده. یعنی سایت گوش کن داره میشه یه سایت مرجع دسترسی به اطلاع روز نابینایان ایران. اینو بدونید با روحیه ای که شما دارید اگر محله رو هم ببندید باز از یه جای دیگه شروع میکنید چون فعالید و دوست دارید زنده باشید و زندگی ببخشید. پویا هستید و فعال. پس رفتن درست نیست. برای ماندن راه دیگری بجوئید. من هم حدود ده سال است که با نابینایان سروکار دارم. کم هم نکشیدم بعضی وقتا بوده که گفتم من دیگه کاری با اینا ندارم من هم یکی مث اینا مگه وحی منزله که من کار کنم برااینا! ولی بعد از مدتی دوباره برگشتم و شروع به فعالیت کردم. می دونم حالا هم کارد به استخون رسیده ولی سایت گوش کن الآن دیگه به یه سایت مهم تبدیل شده . شما هم می تونید با دوستان دیگه کارهارو تقسیم کنید تا بهتر محله اداره بشه و مفیدتر از پیش فعال باشه. موفق باشید و سربلند.

هیچ یک از شاگردهای من به اینترنت دسترسی مستقیم ندارند و گوش به زنگ مانده اند تا من یک کتاب و یا بازی با صدای عمو مجتبی به دستشان برسانم و یا به آنها خبر دهم.
این را نوشتم تا در زمان تصمیمگیری به خاطر داشته باشید.
سر افراز باشید.

سلام که
بح بح مستر مجتبی از دو نات در اومده
می بینم که ایول تر تر تر شدی
می بینم که صبوری ی خونت زده بالا
خب تا اینجاش که خوبه
معلم هم بودی بیشتر تر تر شدی . تبریک . جای من تو کلاسات خالی هی آتیش بسوزونم . هی فلک بشم
بعدشم که خب مگه چی شده . خب که چی مثلا هان . بابا فردا می خوای پدر بشی همسر بشی . اینقدر زود کم بیاری هیچ کی بچت نمیشه ها . هیچ کی زنت نمیشه ها
بابا مشکلات زندگیو می خوای چی کار کنی هان هان هان . لابد زنو بچه رو میدی دم مادر زن میگی خیرشو ببینی ننه کم آوردم . هان آیا
در ضمن مگه دست توئه . این همه بچه ها رو دور هم جمع کردی زدی معتادشون کردی حالا میگی برم دنبال زندگیم بچه ها موادم ته کشیده
خشمگینم نکن دیگه خب اول صبحه صبحونه نخوردم هی حرصم میدی
اینجام که فعلا آرومه
منم که بسیار خوشحالو شیکو شادم
باریکلا پدر
شکلک مرموز نگاه کردن
شکلک انگشتت لای در اگه بری
شکلک خدافسی

سلام نظراتو که خوندم یادم رفت چی میخواستم بگم آخه گرسنم شد چیز مورد علاقه ای هم نیست بخورم خب ولی زهره یاد خواب دیشبم انداختی که چندتا از بچه های نابینای شهر اومدن خونه مون و من تا صداشون رو شنیدم سریع یک ظرف آشماست خوشمزه غذای محلی مون رو ندونستم چطوری قایم کنم که یه وقت اینها که دارن میان تو اتاق بوش رو حس نکنن و من بعد تنهایی بخورمش راستی ترانه از نظر و کارت خیلی خوشم اومد باز یاد کارهای خودم افتادم خلاصه واقعً دوست داشتنی هستی آها لب کلامم این بود خدا لعنت یا هدایت کنه هرچه زودتر این مردمآزارها رو که سو استفاده میکنن امیدوارم دیگه از این چیزها لا اقل به این شدت پیش نیاد

سلام.
بزنید اون دست قشنگه رو.
مجتبی داره به اصلش برمیگرده، آهان، این درست شه مدیر جون.
بچسب محله رو با این روحیات جدیدت که کارسازه داداش.
یه عروسی تو محله برات بگیریم شاهانه.
ییه جشن تولد برای بچهت بگیریم تو محله به یاد موندنی.
ما بهت وفاداریم، ناز نکن، محمود برگشت حالا تو گیر دادی؟
بچه ها، هر کی میخواد بره زودتر بگه تا بازار داغه نازشو بکشیم، فرصت زیادی نداریم ها!! بجنبید .

درود! خخخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها این صدای خنده ی مریم است که با ۴ ایمیل از جمله ایمیل جعل شده ی من گروه بسیار مذهبی لیمو را پس از ۱۱ سال از یک نواختی بیرون آورده بود و به ریششان میخندید، آقای علیزاده با توجه به اینکه تازه کار بود در مقابل مریمها ایستادگی کرد،آقای درفشیان با توجه به اینکه ایمیلش جعل شد-ایستادگی کرد،مجید و دوستانش در گروه لیمو ایستادگی کردند، مجتبی جون من گفتم شیطونم ولی باز هم گول مریم را خوردم،باور کن مریم شکست خورده برای تفریحاتش و خنده هایش دست به هر کاری میزند، حالا هم از شادی در پوست خودش نمیگنجد و داره به همه ی ما میخنده که توانسته ما را بازی دهد، مریم دنیای بازی روزگار است که بر سر دوستان و همنوعان و سایتهای مختلف خراب میشود و به خنده های شیطانی خود میپردازد! مجتبی جون کمربند همت را محکم کن و کار محله را طبق گذشته ادامه بده تا از این آزمون سر بلند و سر افراز بیرون آیی، من که از رفتار مریم شکست نخوردم و امیدوارم شما دوستان محله هم شکست نخورید و مانند گذشته در محله شاد و خندان باشید، مجتبی و دوستان عزیز مانند گذشته خوشبین باشید و بدبینی ها را دور بریزید تا موفقتر باشید!

سلام آقا مجتبی معلمیت مبارک باشه البته تا همین حالا هم معلم همه ی ما بودی و خیلی برامون زحمت کشیدی دمت گرم
لطفا امواج منفی نفرست تو و محمود هژبری و امثال شما نباید بذارید دشمناتون به هدفشون برسن و خوشحال بشن نباید بکشید کنار و میدون رو بدید دست اونا
از ته دل از خدا میخوام که اون نامرد رو هرچه زودتر پیدا کنید و به مجازات کارهای پلیدش برسه پیروز و موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید