خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

فلسفه کلام یا عرفان بخش سوم

با درود
امید وارم از مباحث پیش آمده خسته نشده باشید
در این شبها و روزها من را از دعای خود بحره مند سازید
بحث خود را با زبانی ساده تر و اما مختصر تر برای شما عزیزان یاد آوری میکنم
ما در پی اثبات آفریدگار هستیم و میخواهیم ببینیم که اصلاً میتوانیم این کار را انجام دهیم یا خیر.
من بیان کردم که حقایقی که این هستی را تشکیل میدهند همگی قابل شمارش هستند
چیزی که قابل شمارش باشد یقیناً قابل اندازه گیری نیز هست
پس نمیتواند بی نهایت باشد، حتا اگر ما ندانیم که چه اندازه است قابلیت اندازه گیری در اینجا برای ما کافیست
زمان و مکان هم از این حقایق مستثنا نیستند و قابلیت اندازه گیری دارند
پس نمیتوانند بی نهایت باشند ، در نتیجه هستی آغازی داشته است
دانشمندان احتمال میدهند نوری که تلسکوپ هابل دریافت کرده است نزدیک به 14 میلیارد سال نوری با ما فاصله دارد و ادعا میکنند که ، این نور از اولین ستاره
ها است یعنی، از اولین تشعشعات هستی میباشد
محققین احتمال میدهند از انفجار بزرگ یا بیگ بانگ تقریباً 14 میلیارد سال میگذرد
گفتیم علتی که زمان و مکان و حقایق درون آن را خلق نموده عدم نمیتواند باشد چرا که از هیچ چیزی پدید نمی آید،
این علت از جنس خود این دسته حقایق هم نمیتواند باشد چرا که حقایق مقداری نمیتوانند بدون داشتن ماده اولیه چیزی خلق کنند
یعنی نمیتوانند پس از نیستی چیزی خلق نمایند
پس میماند یک حالت، این علت باید بر خلاف زمان و مکان و حقایق مقداری باشد
در نتیجه، زمان و مکان ندارد و مقداری و قابل شمارش نیست
چون زمان و مکان ندارد نمیتواند متعدد باشد یعنی نمیتواند چندین علت با هم حقایق عددی را خلق نموده باشند
به این خاطر که ، تعدد پذیری موجودات یا حقایق نیاز به مکان پیدا میکند ،شما نمیتوانید چندین موجود یا علت را بدون زمان و مکان تصور نمایید اما اگر یکی باشد مشکل عقلی ندارد
در اینجاست که نتیجه میگیریم که مجرداتی که از دیدگاه فلاسفه و عرفا زمان و مکان ندارند امری موهوم است
و چیزی بیش از تخیل نیست
ما تنها میتوانیم خدا را اثبات نماییم و نمیتوانیم آن را بشناسیم
چرا که ما نمیتوانیم از زمان و مکان خارج شویم
خدا برای این که به ما احکام را برسانَد عقلن باید مبلغانی را به میان انسانها بفرستد
اگر این افراد هم چون سایرین دچار خطا و اشتباه شوند به نظر اطاعت از آنها پسندیده نیست چرا که، ممکن است در تفسیر دچار اشتباه شوند چنان که فلاسفه و عرفا شده اند
پس باید آری از اشتباه باشند
تا بتوانند مفاهیم را به طور صحیح انتقال بدهند
افرادی بیان میکنند که پیامبر ص قرآن را از خود در آورده یا این که شعر سروده است
اما اگر به تاریخ توجه نمایند ، میبینند که ایشان به هیچ مکتبی نرفته است
یا سخنانی که در تاریخ طبری نقل شده یا یا مقاضی واقدی بیان داشته و کتاب علی دشتی را دست مایه استنادات خویش میسازند.
تاریخی برای من معتبر است که احتمال خلاف آن نرود یعنی خبر واحد نمیتواند معتبر باشد چرا که ظن میآورد نه یقین.
برای مثال شما از کجا میفهمید که سلسله ساسانی بوده است
خوب از تاریخ زیادی که نقل شده و راوی آن یک نفر نبوده است
بلکه افراد متعددی آن مطلب را نقل نموده اند که برای ما یقین حاصل شده که این سلسله وجود خارجی داشته است
پس میتوانیم بدین روایات تاریخی که سند مشخصی داشته باشند و واحد نباشند توجه کنیم

و اما لینک دانلود ادامه سخنرانی
دانلود کنید و گوش فرا دهید
حجم 45m b
برای آشنایی بیشتر شما عزیزان با این دست مباحث شما را به خواندن چندین کتاب که لینک آن را در ادامه می آورم دعوت میکنم
کتابها را از اینجا
دانلود کنید
حجم این کتب کمتر از 1 m b میباشد
در کامنت های همین پست در خدمت شما دوستان هستم
بدرود

۶۳ دیدگاه دربارهٔ «فلسفه کلام یا عرفان بخش سوم»

سلام
آقای هند آبادی علی رغم اعتقادات مشترک من و شما ظاهراً در نحوه تحصیل تفاوت فراوانی با هم داریم..
من اینجا یه سؤال دارم نوشتید که:خدا برای این که به ما احکام را برسانَد عقلن باید مبلغانی را به میان انسانها بفرستد
اگر این افراد هم چون سایرین دچار خطا و اشتباه شوند به نظر اطاعت از آنها پسندیده نیست چرا که، ممکن است در تفسیر دچار اشتباه شوند چنان که فلاسفه و عرفا شده اند.. حالا سؤال من اینه که آیا این پیامبران و مبلغان از جنس انسانها بوده اند یا نه؟
وقتی جواب سؤالم رو گرفتم بقیه حرفامو هم مینویسم.

با درود
من در نزد کسی فلسفه و کلام را فرا گرفته ام که تمام عمر خویش را در این راه صرف نموده است
و از انجایی که مطالعات فقهی داشته ام به شما میگویم که، از فقیهان بزرگ امامیه هیچ کدام فیلسوف نبوده و آن را تعیید نمی نموده اند.
بله جواب سوال شما یقیناً انسان است
ولی ما با شما و سایر دوستان هنوز در قدم اول هستیم
یعنی اثبات آفریدگار
من دیدگاه فلاسفه و عرفا را در فایلهایی که قرار داده و میدهم برای شما با مثالهای عینی مشخص میکنم
فایلهای صوتی را برای عموم و فایلهای متنی را برای شما و دوستان متخصص قرار داده ام تا با بحث آشنا شوید
کدام فیلسوف یا عارف در کتاب خود این استدلالها یا مشابه آن را بیان نموده تا خدا را اثبات نماید
لازمه بحث آن است که ما بر روی افکار خویش تعصبی نداشته باشیم ، و اگر عقلی بود آن را بپذیریم
و در غیر ان از پرداختن بدان منصرف شویم
در جواب برخی از دوستان نیز باید گفت، پرداختن به این دسته مباحث یا نپرداختن بدانها هیچ ملازمه ای با پیشرفت یا عدم آن در جوامع ندارد
به بیان بهتر، اگر کشور پیشرفته ای را از لحاز اقتصادی میبینیم، علتش آن نیست که به این دست مسائل گرایش نشان داده اند یا خیر
پیشرفت آنها نشان از تلاش دارد و بس
اگر در کشور ما افراد به اعتقادات مذهبی پای بند بودند
و به خدا و روز جزا معتقد بودند، ساعت کار مفید در اداره ها در پایین ترین حد نبود
۱۵ ملیون پرونده در دادگاه ها به جریان نمی افتاد
و هزاران اگر دیگر که ما را از مبحث مربوط دور میکند

اول این رو بگم که با بخش دوم کامنت شما شدیداً موافقم. امروزه ما و جامعه فقط نام اسلامی بودن رو یدک میکشیم وگرنه در عمل نه حکومت و نه مردم (البته نه همه) بویی از اسلام نبردن یا نبردیم..
اما درباره جوابی که به سؤال من دادید و من هم جزء این رو نمیخواستم.. حالا آیا این انسانهای مبلغ چطور تونستند با وجود زمانمند و مکانمند بودنشون با کسی یا قدرتی در ارتباط باشند که هیچ سنخیتی با خودشون نداشته؟ اصلاً چطور تونستند دستوراتش رو بگیرند و به جامعه ابلاغ کنند؟.. اگر بخواید بگید از طریق فرشتگان که جزء این رو هم نمیگید باید گفت که شما اونها رو هم زمانمند و مکانمند دونستید پس اونها هم چنین رابطه و ارتباطی رو نمیتونن داشته باشن.. حالا نتیجه میگیریم: یا ارتباطی اصلاً نبوده (که این رو عقلاً رد میکنیم چون دلایل زیادی مبنی بر ارتباط و وحی داریم) یا ارتباط بوده و قطعاً هست و فرشتگان هم واسطه این ارتباط بودند و به واسطه یک سری مشترکات که با انسان داشتند میتونستند واسطه ارتباط باشند و قبل از اون هم به واسطه اشتراکی که بین اونها و خداوند بوده تونستند از خداوند وحی رو بگیرند.. پس علت العلل حتماً یک وجه اشتراک با فرشتگان یا عالم مجردات داره و این عالم مجردات هم دارای وجه مشترک با خداوند و انسانها هستند.. این وجه مشترک چیزی جز بعد غیر مادی یا روح مجرد نیست.

با سلام خدمت شما دوستان عزیز و جناب هندآبادی من میخواهم که برای حرفم از علوم دیگه کمک بگیرم ببینید در علم پزشکی بسیاری بیماری وجود داره که علتش هنوز شناخته نشده ولی میگن که همه ی اینها منشع ژنتیکی داره من که نابینا هستم به جاهای زیادی برای معالجه ی چشمم رفتم که میگن این بیماری شما ژنتیکی هستش خوب به نظر شما آیا واقعن میشه که هرچی رو در علم پزشکی کشف نشده به ژنتیک ربطش بدیم حالا برگردیم به سر بحث خودمون اعداد و ارقام وجود دارند و کمیتهایی برای اندازه گیری هستند اما در زمان مثلن ۱۰۰ سال پیش چه کسی میدانست یک میلیارد سال نوری چیه به نظرم بینهایت رو به یدک میکشیم چونکه هنوز علم اعداد و ریاضیات انقدر پیشرفت نکرده که بتونیم همه چیز رو اندازه بگیریم اگه جواب این پرسشمو بفرمایید ممنونم با تشکر خدانگهدار با سلام خدمت شما دوستان عزیز و جناب هندآبادی من میخواهم که برای حرفم از علوم دیگه کمک بگیرم ببینید در علم پزشکی بسیاری بیماری وجود داره که علتش هنوز شناخته نشده ولی میگن که همه ی اینها منشع ژنتیکی داره من که نابینا هستم به جاهای زیادی برای معالجه ی چشمم رفتم که میگن این بیماری شما ژنتیکی هستش خوب به نظر شما آیا واقعن میشه که هرچی رو در علم پزشکی کشف نشده به ژنتیک ربطش بدیم حالا برگردیم به سر بحث خودمون اعداد و ارقام وجود دارند و کمیتهایی برای اندازه گیری هستند اما در زمان مثلن ۱۰۰ سال پیش چه کسی میدانست یک میلیارد سال نوری چیه به نظرم بینهایت رو به یدک میکشیم چونکه هنوز علم اعداد و ریاضیات انقدر پیشرفت نکرده که بتونیم همه چیز رو اندازه بگیریم اگه جواب این پرسشمو بفرمایید ممنونم با تشکر خدانگهدار

با درود
اشتباه شما در همین جاست
خدا میتواند مستقیماً با مخلوقاتش در ارتباط باشد خواه فرشته باشد یا انسان
یعنی ارتباط خدا با مخلوقش به بعد زمانی و مکانی مربوط نمیشود
و هیچ ملازمه ای بین این دو وجود ندارد
ببینید خانم شفیعی، اگر قائل به درستی گفتار شما باشیم، باید خدا را بخش بخش نماییم و حال آن که جزأ جزأ نمودن آفریدگار برای ما محدودیت به ارمغان میآورد
علت ال علل باید بر خلاف مخلوقاتش حادث نباشد
و هیچ تناسبی هم با آنها نداشته باشد ، چرا که اشکالات گفته شده پیش می آید،
اگر روح و فرشته ها فاقد زمان و مکان باشند، اصلاً دیگر حادث نیستند
و ای میشود چندین علت قدیم در کنار یک دیگر
چون مجردات زمان ندارند دیگر زمان خلقت آنها معنا پیدا نمیکند که ما بخواهیم از تقدم و یا تأخر آن حرف به میان آوریم
پس در نتیجه آنها را نمیتوان از خدا جدا کرد
و این همان میشود که فلاسفه بیان کرده اند
مگر نمیگویید که خدا مجردات و عالم آن را خلق نموده، خود عمل خلق برای تصور نیاز به زمان دارد حال این که فلاسفه برای این موجودات زمان نمیشناسند
خلق نموده یعنی حادث شده، کی حادث شده زمان ندارد که بدانیم
در بی زمانی و بی مکانی: ا- چند چیز نمیتواند متصور باشد چرا که نیاز به فضا و زمان برای درک آن هست
ب- وقتی زمان و مکان نباشد تقدم و تأخر در خلقت معنا پیدا نمیکند
ج- وقتی زمان و مکان نباشد موجود حادث را نمیتوان درک کرد
حادث به امری گفته میشود که قبلاً نبوده و بعد بود شده است
و بسیاری تناقضات آشکار دیگر

با سلام خدمت شما دوستان عزیز سوالی دیگه به ذهنم رسید میخواستم بپرسم که شما میفرمایید گفتیم علتی که زمان و مکان و حقایق درون آن را خلق نموده عدم نمیتواند باشد چرا که از هیچ چیزی پدید نمی آید، پس در علوم تجربی کتب داروین رو یه نگاهی بندازیم تکه ای گوشت که در مثلن زیر خاک یا درون ظرف دربسته قرار میگیره چرا پس از مدتی فاسد میشه دانشمندان تحقیق کردن و میگن کرمها یا موجودات ذره بینی باعث فساد این گوشت میشن این موجودات چگونه به وجود میآن اگه جواب این سوال و سوال قبلیمو بفرمایید ممنون میشم تازه هنوز کلی برام سوال مونده که اگه جواب بدید ممنون میشم با تشکر خدانگهداربا سلام خدمت شما دوستان عزیز سوالی دیگه به ذهنم رسید میخواستم بپرسم که شما میفرمایید گفتیم علتی که زمان و مکان و حقایق درون آن را خلق نموده عدم نمیتواند باشد چرا که از هیچ چیزی پدید نمی آید، پس در علوم تجربی کتب داروین رو یه نگاهی بندازیم تکه ای گوشت که در مثلن زیر خاک یا درون ظرف دربسته قرار میگیره چرا پس از مدتی فاسد میشه دانشمندان تحقیق کردن و میگن کرمها یا موجودات ذره بینی باعث فساد این گوشت میشن این موجودات چگونه به وجود میآن اگه جواب این سوال و سوال قبلیمو بفرمایید ممنون میشم تازه هنوز کلی برام سوال مونده که اگه جواب بدید ممنون میشم با تشکر خدانگهدار

۱. حقایقی که هستی را تشکیل میدهند، به راستی ممکن است اصلا حقیقت نباشند و حتی اگر باشند، مطمئنا قابل شمارش نیستند. وقتی کسی میپذیرد که قابل شمارشند، مسلما تا پایان مواردی که میفرمایید را باید بپذیرد. نه اینکه نخواهیم بپذیریم ولی واقعا حقایق تشکیل دهنده ی هستی را نمیتوانیم بشماریم چرا که طبق یکی از ضعیفترین استدلال ها که همان استنتاجی باشد، روز به روز، حقایق بیشتری از تشکیل دهنده های هستی کشف میکنیم. این موضوع تا این لحظه که پایانی نداشته. پس خیر. این موضوع را نمیتوان پذیرفت.
۲. زمان به هیچ وجه قابل اندازه گیری نیست. چرا زمان باید قابل اندازه گیری باشد. تعریف شما از زمان چیست؟ جریان هستی؟ گردش زمین و ماه؟ نور افشانی خورشید؟ تفاوت یک مقطع لحظه ای با قبلی و بعدیش؟ حتی چنانچه همه ی اینها از کار بیفتند. باز، زمانی وجود دارد و این زمان در حال گذر است. پس چیزی به اسم آغاز نمیتواند وجود خارجی داشته باشد. یعنی هستی آغازی نداشته است. همیشه بوده و همیشه خواهد بود. حتی اگر هستی نیستی بشود، باز هم خواهد بود.
۳. چرا از هیچ، چیزی نمیتواند پدید بیاید؟ فعلا که عده ای معتقدند همه چیز از هیچ بوده و عده ای می گویند شاید هم نبوده ولی چیزی که مسلم است، این است که ما در حد کشفیات و دانسته هایمان بحث میکنیم و استدلال میآوریم حال آن که نادانسته هایمان بسیار زیادتر است.
۴. آیا خداوند به طرز خیلی خیلی بهتری نمیتوانسته ما را از احکامش آگاه کند؟ آیا اگر خودش به بشر مستقیم بگوید که من خدا هستم و حرف فلانی را باید گوش بکنی حجت بر بشر تمام نمیشود تا اینکه مبلغ های دروغین و احتمالا راستین باهم قاتی بشوند و نماینده پیدا کنند و آخرین کتابی که منصوب به خدا و پیامبرش است، بیش از ۶۴۲ تفسیر داشته باشد؟
۵. یک تفسیر از قرآن نشان بدهید که از پیامبر یا افرادی که بی خطا بوده اند به جای مانده باشد.
۶. من مخالف مذهب نیستم ولی بررسی سرسری این شبهات و موارد، به شکل گیری پایه های سست باورها منجر میشود.

با درود
ببین مرتضا، قبلاً هم گفتم
ما اینجا در رابزه با قابلیت عقلی بحث میکنیم
شاید مقدار خیلی از چیزها برای ما نا مشخص باشد اما چون قابل شمارش هست میتوان آن را اندازه گیری نمود
قابلیت شمارش به واحدی که میان انسانها قرارداد شده است ربطی ندارد بلکه، این قابلیت امری عقلیست
به بیان بهتر، دانستن یا ندانستن اندازه یک شیأ، هیچ ارتباطی به این که ما نمیتوانیم آن را اندازه بگیریم پیدا نمیکند
در ضمن اگر بخواهیم مفهوم ۱۴ میلیارد سال نوری را در حال حاضر درک نماییم، و آن را در ذهن تصور کنیم، احتمالاً همین الان سکته کنیم

با سلام خدمت شما دوستان عزیز به هر حال من اینطور تصور میکنم من درست نتونستم که با صحبتهای شما که در پست قرار داره خودمو قانع کنم پس زیاد مزاحمتون نمیشم فقط اگه کسی یا خودتون پای بحث حضوری هستید منو بیزحمت خبرم کنید با تشکر خدانگهدار

سلام. من فقط در مورد آن قسمت از سخنان بهزاد و خانم شفیعی نظر میدهم که می گویند اگر به اسلام عمل میشد چنین بود و بهمان بود و الآن هر اشکالی که هست بخاطر این است که به اسلام درست عمل نمیشه.
من فقط مایلم این اسلامی را که می گویید اگر بهش عمل میشد همه چیز درست میشد را لطفا بیشتر توضیح بدهید. مثلا می گویید که چون مردم درست کار نمیکنند و یا بهتر بگوییم کم کاری میکنند پس به اسلام درست عمل نمیکنند, اینکه برادر یا خواهر من نشد جواب.
درست کار کردن یا نکردن مربوط میشود به نوع تربیت مردم که به آنها چقدر آموزش مسؤولیت پذیری داده باشند, مربوط میشود به امور مدیریت و اخلاق کار به داشتن انگیزه برای کار و….
من هم بدنبال همین هستم که چرا می گویید اگر درست به اسلام عمل میشد مملکت گل و بلبلی داشتیم در حالی که میبینیم ممالکی که اصلا مذهب ندارند ولی مردمشان را ساعی و کوشا بار آورده ان و شیوه ی مدیریت را درست به مردم آموخته اند موفق هستند.
باز هم می گویم که لطفا بفرمایید در اسلام چی هست که اگر به آنها عمل میشد اوضاع مملکت و جامعه هم خوب میشد, آیا مثلا در اسلام الگوی اقتصادی خاص و ویژه ای داریم که در دنیا کسی آن را نشناسد و نشناخته باشد و حتی خودمان هم ندانیم چیست و در نتیجه به آن عمل نمیکنیم و در نتیجه اوضاع اقتصادی بد است؟
ما جز زکات و خمس دادن که آن هم مخصوص آخوندها و مراجع است و صدقه دیگر چه اقتصادی که بشود اسمش را اقتصاد اسلامی گذاشت داریم.
یا در امور اجتماعی جز تعدادی اخلاقیات که مثلا با زیر دستان خوب رفتار کنید به پدر و مادر نیکی کنید به ایتام رسیدگی کنید و…. چیز دیگری هم هست که ما ندانیم؟
یا مجموعه ای از احکام مثل نجاسات آداب دستشویی رفتن آداب غسل کردن شکییات نماز, و اینجور امور داریم, مشکل و چالش اصلی مؤمنین حجاب خانمهاست, آیا چیزهای دیگری هم هست که ما ندانیم؟
ما تا شنیده ایم و تا از اسلام برایمان گفته اند همین بوده که آقا اسلام اشکال ندارد و اشکال از مسلمانی ماست ولی هیچ کس نمیگوید که این اسلام واقعی چیست اقتصادش, عدالتش, امور اجتماعیش. حتی سیاستش.
لطفا شعری نگوییم که در قافیه اش بمانیم.
مشکل همین است که آن بی خداها و از خدا بیخبرها نشسته اند عقلشان را بکار بسته اند پس موفق هم شده اند, ولی ما تا بوده یا فقهایمان با هم اختلاف داشته اند یا فیلسوفانمان یا متکلمانمان و هیچ کدام هم هیچ گلی نه به سر فرهنگ جامعه و نه به اقتصاد جامعه و نه به هیچ کجای دیگر این مردم نزده اند.
شرمنده که باز پست را از هدف اصلیش که همانا اثبات وجود خداست خارج کردم.
من دیگر سکوت میکنم تا ببینم بالاخره بهزاد خان و خانم شفیعی میتوانند خدا را برای ما به اثبات برسانند تا لا اقل کاری صورت گرفته باشد.

با درود
در پاسخ آقا مجتبا
۱- حقایقی که این دنیا را تشکیل داده اند، از اجزاع قابل شمارشی تشکیل میشوند
هر موردی را که مثال بزنیم در این هستی عددی و قابل شمارش است
و این که چیزی در این دنیا هست که قابل شمارش نباشد نیاز به مثال دارد
پرتو نور، اجزای زمین ستاره هوا و هر چه در آن است قابلیت اندازه گیری را دارد،چرا که از بخشهای متعدد به نام ملکول یا اتم یا هر زرره دیگر تشکیل شده است
۲- قابلیت شمارش زمان بسیار بدیهیست، همین که زمان میگذرد نشان از قابلیت شمارش دارد
همین که انسان دقایق را برای اندازه گیری زمان قرار داد کرد نشان میدهد که زمان قابلیت این امر را داشته است
و این زمان بر تمام حقایق این هستی میگذرد
۳- برای این که عقل حکم میکند که عدم نمیتواند چیزی را به خودی خود ایجاد کند
یعنی از هیچ نمیتواند چیزی پدید آید و هیچ نمیتواند کسی یا چیزی را خلق نماید
اگر شما میتوانید مثالی بیاورید که امری بدون هیچ علتی ایجاد شود
۴- اگر خدا خود به ما همه چیز را بیان میکرد دیگر تعبد معنایی نداشت
تفاسیر از قرآن و کم یا زیاد بودن آن دلیل بر بیمعنا بودن یا غلط بودن آنها نیست
در علوم انسانی تاریخ ادبیات حقوق و غیر آن ، اختلاف ارا زیاد است و انین از خود این علوم ناشی میشود نه از چیز دیگری
برای نمونه میبینیم که در علوم ریاضیات اگر مبنا ۸ باشد ۲+ ۲ میشود ۴ و هیچ اختلافی در این مطلب نیست
اما در علوم انسانی به خاطر تعدد مفاهیمی که یک کلمه میتواند داشته باشد و نوع نگاه تفاسیر متعدد وجود دارد
۵- برای گفته های خود در صورت امکان دلیل بیاورید
۶- اگر مباحث هیچ قاعده و دلیلی نداشته باشد و عقل در آن نقشی نداشته باشد به ثمری نمیرسد

سلام. از اینکه به من لطف دارید متشکرم. تمام اینها که گفتم نظرات من به عنوان یک آدم کاملا عادی با سطح سوادی کن بود.
۱. شما یا مغلطه میفرمایید یا شوخی. چطور شما ادعا میکنید هر ذره ای از ملکول و آن از اتم و آن از الکترون و پروتون و نوترون ساخته شده ولی ادامه اش نمیدهی. ادامه بده تا ببینم به کجا میرسی. دقیقا به نادانسته هایی که داری و تقصیر تو نیست میرسی. تو چیز هایی که دانشمندان تا به حال کشف کرده اند و گفته اند را باور کرده ای. آیا اطمینان داری که تا بینهایت نمیشود ذرات را به ریزترین ها تقسیم کرد. اصلا برخورد دهنده ی هادرون که صد متر زیر زمین، در تونلی به طول ۲۷ کیلومتر ساخته شده را فلسفه اش را میدانی؟ من قصد کوبیدن ندارم ولی شما بچه ها را دارای اندیشه ی خودشان فرض بکن نه دارای اندیشه ی آخوند ها یا خاخام ها یا کشیش ها یا دانشمندان. هر کسی فکرش و حرفش برای خودش محترم است. اثبات آفریدگار، کاری بیهوده است. کسی که بگوید هست نیستش را قبول نمیکند و کسی که بگوید نیست هستش را قبول نمیکند. بعد از این همه جنگ و جدل به کجا میخواهید برسید؟ اینها که برای ما تنبان نمیشود. میشود آیا؟ آیا فقیران را خدا باید لباس بپوشاند یا من و شما؟ خدا خودش اگر هم باشد ذره ای مسئولیت در قبال بی پول ها و شاخ شکسته ها ندارد پس یا نیست یا اگر هست، زورگو و عقده ایست. اثبات وجود چنین پدیده ای چه نفعی میتواند داشته باشد؟ آیا حرفهای من درست است؟ اصلا آیا اینها حرفهای من است؟ آیا من با اندیشه به این نتایج رسیده ام یا در کتابهایی خوانده ام یا قصد دشمنی دارم؟ هرچه که هست، به جایی نخواهد رسید.
۲. زمان را اگر میشماریم، دلیل بر آغاز داشتنش نیست. ما نقطه ای مثلا تولد کورش را مبدأ قرار میدهیم و از آن به بعد میشماریم. ولی قبلش به بی نهایت، به ناکجا وصل است. به هیچ وقتی و آغازی که نیست و نبوده. این دو تا را قاتی نکنید. سفسطه هم حدی دارد بهزاد گل و دوست داشتنی!
۳. شاید عقل شما این حکم را صادر کند ولی عقل من می گوید همه چیز ممکن است. یعنی حتی عدم میتواند اینقدر عدم بماند تا از عدمیت خارج شود. بی هیچ دلیلی. یا به هر دلیلی که ممکن است من و شما ندانیم. البته این هم یک فرضیه است. همانطور که حرف شما که عدم قابلیت هست شدن ندارد نیز یک فرضیه است. یعنی چون به زعم شما تا به حال اتفاق نیفتاده، پس نمیشود. اما مثالی که خواسته بودید را میآورم: وجود همین جهان نشان از درستی فرضیه ی من یعنی هست شدن عدم دارد. شما از کجا میدانید که جهان چیزی بوده که این شده آیا؟ غیر از کشفیات داروین و دانشمندان دیگر و غیر از حرفهایی که فیلسوف ها و دینی ها برایتان زده اند از خودتان چه فکر میکنید؟ همین جهان همان خداییست که از آن حرف میزنید. یا از هیچ پدید آمده و یا همیشه بوده و همیشه خواهد بود. در هر دو صورت، این مسئله، هیچ فرقی به حال ما نمیکند. با تمام نظمها و بی نظمی هایش. چه شکل و فرمش تغییر بکند چه نکند. نیازی به اثبات هم ندارد. خود من و شما جزءی از آنیم.
۴. شما از کجا این حرف را میزنید که اگر خدا از ما بخواهد دیگر تعبد معنایی ندارد؟ این هم یکی از همان نظرات خودتان یا هم فکرانتان است. اتفاقا به نظر من، اگر بالادستی من که به من لطف داشته وجود به من بخشیده، از من بخواهد که سپاسگزارش باشم، جای بسی افتخار است که بدانم خالقم را شناخته ام و میبینم با من ارتباط گرفته و با کله به سراغش میروم و مطمئنا در خدمتش خواهم بود چون میدانم که از لیستش خط نخورده ام، چون میدانم که جوابم را میدهد. ولی در سناریوی شما، شونصد واسطه تا خدا هست و تازه دعاها مستجاب نمیشود و علتش هم چیزی نیست به جز یک کلمه. “مصلحت”. ببینید چطور پدری که از فرزندش میخواهد که از بابا تشکر کند، از تشکر کردن فرزندش لذت میبرد و چطور فرزند نیز از تشکر کردنش از پدر لذت میبرد. در مورد اختلاف تفاسیر باید یادآور شوم که اتفاقا چون علوم انسانی از ضعفی به اسم اختلاف آراء رنج میبرد، درستش این است که خداوند حرف اصلیش که مورد نظر خودش است را یک بار و برای همیشه به هر فرد از نوع بشر و کلا جنبندگان بگوید تا اختلاف، باعث چند هزار گانگی نشود. بشمارید که چند هزار مکتب و مذهب در دنیا هستند که همه ادعا دارند خدای آنها خدای همه است و همه در عین حالی که یک خدا را میپرستند، شخصیت خدایانشان کاملا باهم فرق دارد. اینها همه از قصور خدایی که می گویید هست ناشی میشود. که یک مرجع درک شدنی در تمام عصرها از خود برای بندگانش به جای نگذاشته. مرجعی که جای اختلاف و شکی باقی نگذارد. مرجعی که خود خدا باشد، با زبان هر کس با او صحبت کند و مبانی پرستش و هستی را تبیین نماید. پس میبینید که شما بدون توجه به حرفهای من، دور یک دایره میچرخید و حرفهای خودتان را از اول بحث تا اینجا مرتب تکرار میکنید. باز بر این پرسشم تأکید کنم که آیا اثبات خدایی که عدم مسئولیت پذیریش را همه به عینه در حال تجربه هستند، عملیست و چه فایده برای آن خدا دارد؟
۵. اینکه بحث های این شکلی، اعتقادات دوستان را شاید دستخوش تغییر سازد نیازی به گفتن ندارد. میتوانید به نظرسنجی بگذارید. تفسیری جامع از قرآن که یکی از معصومین نوشته باشد نیز خواسته بودم که گویا در دسترستان نیست که برای مطالعه به این جانب بدهید.
۶. به نظرم علوم انسانی از جمله روانشناسی و فلسفه، علومی هستند که معمولا افراد بیکار به آنها میپردازند. البته توهین به شما یا قشر خاصی نمیکنم ولی واقعا اینکه ببینیم خدایی هست یا نیست، حتی اگر از چیزی به نام فطرت هم سرچشمه بگیرد، مشکلی از کسی حل نمیکند. فعلا این ما بشر دو پا هستیم و این شرایط اطرافمان و این سیارهمان و باید ببینیم این چند روز زندگی را چطور میتوانیم به بهترین نحو در لذت بگذرانیم و چه بکنیم که آیندگان از نتیجه ی اعمال ما منتفع شوند و نه متضرر. اگر باز هم دور خودتان با کلمات بچرخید و مرا بچرخانید، از پاسخ دادن به شما معذور خواهم بود.
بهزاد جان، از اینکه ارزش میگذارید و مطلب میفرستید و پاسخ کامنت ها را در محله ی خودتان میدهید، از صمیم قلبم بی نهایت ممنونم.
با احترام: مجتبی خادمی.

با درود
در جواب جناب موحد زاده:
شما خود فرموده بودید که اگر این چیزها نان و آب میشد که کشور ما الان باید پیشرفته میبود
و مثلاً چرا چین و امثال آن که خدا را قبول ندارند یا درگیر این مسائل نیستند اقتصادی پویا دارند
من گفتم که این مطلب ربطی به پیشرفت یا عدم پیشرفت کشورها ندارد
و در هیچ کجای دنیا فیلسوف یا سر دم دار الاهیات برای اقتصاد یا نان و آب شما کاری انجام نمیدهند
بلکه هر رشته ای ساز و کار مخصوص خود را دارد و اهداف هر رشته و تعالیم آن با یک دیگر متفاوت است
در ضمن من نگفتم که اگر اسلام رعایت میشد چنین و چنان میشد بلکه گفتم، در کشور ما همین که خودشان میگویند هم رعایت نمیشود
اسلام نمیگوید که سر کار که هستید خوب کار نکنید و دزدی کنید یا به حقوق دیگران تجاوز نمایید
من برای ذکر مثال این مطلب را آوردم و قصد بحث در این زمینه ها را ندارم چرا که بسیار گسترده است و پستی تازه را میطلبد

۱. فکر میکنم باید دیدگاه آقای موحدزاده را بدین شکل تکمیل کنم تا شما راحتتر بتوانید به آن پاسخ بدهید
ضرورت اثبات وجود خدا یا عدم اثبات وجود خدا برای بشریت چیست
این کار به ما و زندگی این دنیایی ما چه کمکی میکند
و آیا تا به حال در طول تاریخ بشری این خدا باوری یا خدا ناباوری به حال ابناأ بشر مفید فایده بوده یا نه
اگر بوده مصادیق عینی آن چه بوده اند
یک عصر مشخص از زندگی دینی را که بشر سپری کرده و در آن هیچ نوع ظلم ستم تجاوز قتل و غارت و غیره را به خود ندیده نشان دهید
۲. آیا شما به یافته های علم فیزیک دیرینهشناسی زیستشناسی زمینشناسی و دیگر علومی که کارشان تحقیق روی پیدایش و رشد و نمو موجودات در این کره ی خاکیست را میپذیرید یا نه اگر آری باید بتوانید بگویید که اصل تکامل در دیدگاه شما چه جایگاهی دارد چرا باید میلیاردها سال از عمر زمین بگذرد و بعد که شرایط پیدایش حیات در این کره مهیا شد بعد به مرور موجودات زنده در آن امکان پیدایش بیابندد
اگر این زمین را خالقی بوده باشد چرا نباید این مسیر طولانی در کمترین زمان ممکن طی شده باشد
چرا باید ادوار مختلفی از رشد انسان بگذرد آیا انسان اولیه با انسان کنونی هیچ تفاوتی ندارد
آیا او همین انسانیست که امروزه در جهان زندگی میکند آیا نوع بشر در این حدود سه میلیون سالی که بر اساس یافته های دیرینهشناسان مشخص شده با همین شکل و شمایل میزیسته است
و آیا کمترین تغییری در این مدت مدید بر شکل ظاهری و شکل جمجمه و مغز او پیش نیامده است
اگر بتوانید بطور مبسوط به همین دو سؤال کلی پاسخ بدهید میشود آرام آرام به باقی مسایل مربوطه نیز پرداخت
شما با توسل به علم کلام میخواهید علوم تجربی را نادیده بگیرید و این امر چیزی را به ثبوت نمیرساند باید تنها از راه علوم محض به سراغ این گونه مسایل رفت تازه اگر چنین امکانی امکانپذیر د

با سلام خدمت شما دوست عزیز من صحبت دوستان عزیزم جناب مجتبی و جناب داوود رو لایک میکنم من هم تا حدی همین نظر رو دارم اما مخصوصن آقا مجتبی سنگ تموم گذاشت و تا حد بسیار زیادی حرفمو رسوند از آقای نظری هم متشکرم امیدوارم که با این بحثها بتونیم به یک سر انجامی قانع ککننده برسیم من فلسفه نخوندم اما مدام چنین پرسشهایی از توی ذهنم میگذره با امید به اینکه به نتیجه برسم با تشکر خدا نگهدار

با سلام خدمت شما دوست عزیز آقا بهزاد گل من چندتا انتقاد به نظرم رسید که اگه بشه منتشر میکنم ۱- شما برای اثبات خداوند از علم کلام استفاده میکنید اینو خودتون فرمودید که با فلسفه نمیشه خدا رو اثبات کرد و من به علم کلام میخواهیم خداوند را اثباتش کنیم پس فلسفه ی ادیان دیگر که هرکدوم دارای یه خدایی خاص هستند رو چگونه باید تبرعه کنیم یعنی به عبارت دیگر چرا باید خدا رو از دیدگاه علوم اسلامی بپذیریم ۲- شما گفتید که یکی از مصادیق اثبات خداوند وجود مجرد آن است یعنی که خداوند جسم نیست پس یک سوال پیش میآید که پس نور هم وجودی انرژی حالا از هر نوعش که باشه ماده نیست و مجرده چطور انرژی رو اندازه میگیرن با اینکه ماده نیست یا نور خورشید را چگونه اندازه میگیرند اما چرا نمیتوان این خدا را اندازه گرفت یه مثال کوتاه بزنم ببینید ادیسون برق رو اخطراع کرد درست چگونه برق اخطراع شد چگونه الآن بدون اینکه ادیسون زنده باشد برق که خلق اوست هنوز در جریان است و احتمالن تا زمان انقراض انسان خواهد بود با تشکر از اینکه برامون وقت میذاری و کامنت ها رو میخونی و امیدوارم جواب بدید با تشکر خدا نگهدار

با درود
آقا مرتضا من در استدلالهایی که کردم اصلاً از اسلام حرفی به میان نآوردم
من یک دسته استدلال را برای شما بارها و بارها ارائه کردم که تنها مجتبا تا الان در موضوع بحث نموده که من جوابش را تا اندازه ای دادم
اما سایر دوستان اولاً که در موضوع بحث نمیکنند و در ثانی مثلاً مانند مجتبا اگر در موضوع بحث میکنند هیچ دلیلی ارائه نمینمایند
برای مثال مجتبا گفته که از کجا معلوم که جهان از حقایقی عددی تشکیل شده باشد و برای این شک خود هیچ دلیلی بیان ننموده است
یا بیان کرده شاید هستی جزأ نداشته باشد و بیان نکرده که خوب این شاید چرا ایجاد شده و علتش چیست و حال که ایجاد شده خوب اگر جزأ ندارد پس چه دارد
ببینید دوستان، برای این که بحث بتواند سر انجامی داشته باشد باید به یک سری موارد توجه نمایید
اول آن که سعی کنید وقتی میخواهید مطلبی را نقض کنید دلیل ارائه نماییید و برای این دلیل اگر بدیهی نیست مثالی بزنید
دوم آن که لطفاً در مورد بحث طرح سوال نمایید
سوم آن که، مثلاً نور را در زمره مجردات نیاورید چرا که فلسفه نیز چنین عملی انجام نداده ،نور حقیقتیست قابل اندازه گیری و درک و زمان و مکان نیز بر آن میگذرد
چهارم آن که، برخی از دوستان از من خواسته اند که با غیر علوم عقلی دست به اثبات آفریدگار بزنم و برای مثال در آن از علوم تجربی کمک بگیرم
در جواب باید گفت، طبق دسته بندی که در شرق و غرب محققین این دسته علوم بدان میپردازند این علوم را در دسته علوم عقلی می آورند و بیشتر از بدیهیات باید در این عمل استفاده نمود
بدیهیات اموری هستند که برای اثبات آنها نیاز به دلیل نیست یعنی بسیار روشن و مبرهن هستند
برای مثال این که ما الان در روز هستیم یا در شب کاملاً واضح هست
یا این که از عدم چیزی پدید نمی آید امریست که، کاملاً عقلیستف بدین بیان که ،
نمیشود چیزی پدید بیاید
بدون هیچ ماده ای
یعنی بدون اینکه انسان ماده ای در اختیار داشته باشد نمیتواند چیزی را ایجاد نماید و یا این که نمیتواند چیزی را ایجاد نماید که زمان و مکان نداشته باشد
این موارد با اندک تأملی و دقتی آشکار میشود و اگر دلیل خلاف آن هست باید بیان شود و این که برای مثال ممکن است در آینده بشود که انسان بدون داشتن ماده اولیه چیزی را ایجاد نماید یک احتمال است و ما نمیتوانیم این بدیهیات را رها کنیم و به خاطر یک امر ممکن که هنوز هم محقق نشده تمامیه دلائل خود را باطل انگاریم.
پنجم آن که، دلایل ارائه شده نباید حدسی و ظنی باشد و باید با دلیل مربوطه بتوان به یقین رسید
وقتی ۲+۲ میشود ۴ من نمیتوانم بگویم شاید در آینده ۴ نشود و شاید در کرات دیگر۴ جواب نباشد ، خوب اگر در آینده ۲+۲ شد ۵ یا هر عدد دیگر دیگر استدلالی که ما پایه اش را نهادیم ارزشی ندارد اما تا این اتفاق نیفتاده نمیشود بدان تمسک جست.
عقل در هیچ کاری بدین احتمالات توجه نمیکند
چون که احتمال دارد اگر یک فرد از خانه بیرون برود با تصادم فوت نماید،
به خاطر این احتمال بیرون نمی آید؟
هیچ کس به چنین احتمالی توجه نمی نماید.
مثلاً این که زمان گذراست و قابلیت اندازه گیری را داشته که آن را اندازه میگیریم امریست واضح، و ثانیه ها و دقایق گواه این مطلب هستند
و این که قبلاً ساعت نبوده یا واحد اندازه گیری برای آن قرار داد نشده چیزی از قابلیت اندازه گیری زمان یا مکان کم نمیکند
ششم ان که، ادیسون برق را کشف کرده و چیزی خلق ننموده است
و نور هم عددی و قابل اندازه گیری است
۷- خدا باوری به صرف باور در زندگی ما هیچ تأثیری ندارد، در نتیجه از احکامی که به خدا منسوب میشود زندگیه ما اثر میپذیرد
۸- زمانی را در تاریخ نمیشناسم که بشر بدون هیچ درد سری و ظلمی زندگی نموده باشد و انسانهایی در گذشته وجود داشته اند که از ما سری پهن تر داشته اند اما منقرض شده اند
۹- از این که نوشته طولانی شد شرمنده ام

با درود مجدد
در مورد چهارم بدین مثال پرداخته ام که انسان و موجودات دیگر نمیتوانند بدون داشتن هیچ ماده ای چیزی ایجاد کنند
و این که از عدم چیزی به وجود نمی آید بدین بیان است که نمیشود بدون نبودن هیچ علتی چیزی پدید بیاید و این در امور حادث صادق است
ما تا الان نشنیده و ندیده ایم که از هیچ چیزی به وجود آید یعنی هیچ نقش در خلق موجود یا شیأی داشته باشد
اگر میشود یا این که در آینده شاید بشود و این که شاید بشود و ما کشفش نکنیم همه اگر و اما است و از لحاظ علم منطق به این دلایل ترتیب اثر نمی دهند

سلام
من اصولاً متن همه پست ها و کامنت هاش رو کامل می‌خونم ولی خب برای خوندن این پست و کامنت هاش به صورت دقیق خیلی حوصله نیاز هست که من چندان ندارم
ولی خب بر اساس همون گذر کلی و سریعی که روی این پست انداختم یه نکته به ذهنم رسید که بیام بگم:
موضوع اصلی “اثبات وجود خدا” هست”، خب حالا من طبق دیدگاه دوستانی که بر این اعتقاد نیستند می‌پرسم: اگه خدا وجود نداشته باشه اگه دنیای دیگری جز این دنیا در پیش نباشه واقعاً با توجه به این‌که همه ما که اینجا هستیم نابیناییم و کلی مشکل و معضل اجتماعی فرهنگی اقتصادی فردی …. داریم از خیلی از لذت های طبیعی و عادی زندگی محرومیم …. واقعاً به چه انگیزه و برای چی زندگی مون رو ادامه می‌دیم؟ آیا از مرگ و نیستیی می‌ترسیم که بالاخره گریبان ما را خواهد گرفت؟ به نظر شخصی من در صورت عدم وجود خدا هستی هیچ معنا و مفهومی نداره اصلاً فایده ای نداره ….
البته به نظر من هم بحث های فلسفی در حد عمیقش مثل مباحث نجوم در حد عمیقش هست ….. دونستن هر دو تا یه حدی مناسب هست از یه مرزی که عبور کنه ……

ببخشید آقای هند آبادی من متوجه این جمله در متن پست شما نشدم:
«در اینجاست که نتیجه میگیریم که مجرداتی که از دیدگاه فلاسفه و عرفا زمان و مکان ندارند امری موهوم است
و چیزی بیش از تخیل نیست»
ممکن هست یه مقدار بیشتر توضیح بدید؟

شکر ایزد که جناب آقای هند آبادی بالاخره کمی هم واقعبینانه توانستند بحث کنند من فعلا به موارد هفت و هشت از نوشته ی ایشان میپردازم تا بعد ببینم چه میشود
اگر خداباوری در زندگی ما هیچ تأثیری ندارد و فقط احکام الهیست که در زندگی ما نقش ایفا میکنند ما تا این خدا را و نقش مستقیم حضور یا عدم حضور او را در زندگی خویش نبینیم چگونه به احکام او باید گردن بنهیم
من انسان بدون اراده ی خویش به این دنیا آمده ام و باز بدون اراده ی خویش از این جهان خواهم رفت اما در این میانِه مجبورم که خود را بنده ی خدایی بدانم که اصلا قادر به شناختش نیستم مگر در عالم تصورات فردی و فقط او را میتوانم از روی احکامش که به حال من نوعی چندان هم مفید نیست مورد پذیرش و پرستش قرار دهم
آیا خودتان متوجه این گفته ی خودتان شُدید
بحث عبودیت را طرح کردید که من نتوانستم بفهمم که من چرا باید این عبودیت را با دل و جان پذیرا باشم و از آن خوشنود هم شوم
ضمنا اگر روشن بفرمایید که شما از آن دسته معتقدینی هستید که زبان را مخلوق میدانندیا نه
آن وقت تکلیف من را برای ادامه ی بحث مشخص میفرمایید
چون بحث با کسانی که معتقدند زبان مخلوق است هیچ فایده ای ندارد چون چنین اشخاصی که به اصل تکامل کمترین اطمینانی ندارند یعنی علوم بشری را نمیپذیرند یعنی حتی همان علوم عقلی را که مبتنی بر تجربیات بشریست را هم قبول ندارند پس بحث با چنین اشخاصی به هیچ نتیجه ای نخواهد رسید اینان هر بخش از هر علمی را که مناسب حال خود و مناسب پیشبرد مباحث خود ضروری بدانند بکار میبرند اما با باقی آن علم کلاً قطع ارتباط میکنند

دوست عزیز نخودی این که ما نابینا هستیم یا یک بیماری داریم یا هر معضل دیگه ای گریبانمون رو گرفته علل خارجی داره و خودمون در پیدایش اکثر اونها کوچکترین نقشی نداریم بشر هم دنبال یافتن راه حل هایی است که بتواند این معضلات را از پیش روی خویش بردارد
شما فکر کنید تا ده ها سال قبل که مثلا انواع نازایی باعث میشد خیلی از مردم نتوانند صاحب فرزند شوند تا چه میزان روی آنها اثر منفی بر جا میگذاشت
امروزه اکثر انواع این بیماری درمان قطعی پیدا کرده و هر کس که بخواهد میتواند از نعمت فرزند برخوردار شود
و موارد دیگه این به سعی و تلاش آدمی مربوط هست که بکوشه با مسایل پیش رو برخوردی مناسب داشته باشه باور داشتن یا نداشتن به دنیایی دیگر کدام مشکل رو از پیش پای شما بر میداره البته شما مختار هستید که این باور رو داشته باشید یا نداشته باشید
به اون دنیا ایمان بیاورید یا نیاورید این چه چیزی رو براتون حل میکنه
اگه قادر به حل مسیله ای باشه چه اشکالی داره شما حق دارید اون رو باور کنید شما اگر در این دنیا خوب زندگی کردید به کسی آزار نرسوندید مالی رو نربودید به کسی تجاوز نکردید به حقوق فردی و اجتماعی هیچ انسانی لطمه ای نزدید آیا یک خدا باور واقعی نیستید حالا چه به زبان این خدا باوری رو بکار بگیرید چه نگیرید اگر خداباوری حرمت نهادن به باقی همنوعان باشه بله من هم خداباور هستم مهم این است که برای بهتر شدن زندگی هم بکوشیم آیا من باب مثال ادیسون ماری کوری پاستور کُخ و غیره خدا باور بودند یا نه اگر به ظاهر خداباور هم نبوده باشند در عمل چه اینان همان کسانی هستند که به بشریت خدمت کرده اند همین بهره ای که از حیات این گونه اشخاص به کل بشریت رسیده چقدر بوده و بهره ای که از یک به ظاهر خداباور به بشریت رسیده چقدر اینها را باید مد نظر قرار داد آیا بغیر از این است وقتی عمل من و شما در این دنیا خوب بود از آن دنیا چه ترسی داریم آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است

با درود
من منظورتان را از سوالات موجود درک نمیکنم جناب نظری
زبان امری قرار دادیست و انسانها بر طبق نیازشان آن را قرار داد نموده اند
اما اگر ما بتوانیم خدا را به صورت یقینی اثبات نماییم و اگر این خدا جهان را با حکمتی و قانونی خاص برنامه ریزی نموده باشد
لازم است که این قوانین به اطلاع مخلوقاتش از جمله انسان برسد
در بحث نبوت و امامت و آیا این که وجود آن اصلاً لازم است یا خیر مباحث تاریخی
طرح میشود چرا که استناد در اینجا امری اهم میشود اما در مباحث اثبات خدا علت اصرار شما را بر مباحث تاریخی نمیدانم
من استدلالهایی را طرح نمودم که برای اکثریت قابل درک باشد و اغلب عقلی باشد
اما شما میفرمایید که برای ورود به مباحث اثباتی باید از تاریخ کمک بگیریم
و بیان نمی کنید که چرا این گونه بحث اشتباه و نوعی که شما میخواهید صحیح است
ارتباط تاریخ و اثبات توحید چیست؟
آیا شما میخواهید اندیشه خویش را بر پایه اندیشه های سایر ملل و اقوام آن بنا کنید؟
و یا این که میخواهید بگویید که افکار ملل مختلف در طول تاریخ نشان میدهد که نمیتوان خدا را اثبات نمود
لطفاً تشریح نمایید.با تشکر.

با کسب اجازه از محضر نخودی بانو, به ایشان و سایرین که چنین می اندیشند خاطر نشان میکنم که اینکه ما معتقدیم اگر خدا نبود یا دنیای دیگری نبود دنیا بی معنی و بی ارزش بود و انسانها انگیزه برای ادامه حیات نداشتند, یک آموخته است یعنی ما را از دوران طفولیت و کودکی چنین آموزش داده اند و این تفکر در وجود ما نهادینه شده است, ولی اگر ما در جامعه ی دیگری زندگی میکردیم که مردم را به گونه ای دیگر تربیت میکردند و آموزش میدادند قطعا ما دیگر امروز این چنین فکر نمیکردیم.
فرض کنید جامعه ای باشد که اصلا با مردم و کودکان در مورد خدا و آن دنیا صحبت نکنند, خب شما فکر میکنید مردم آن جامعه برای زندگی انگیزه ندارند تلاش نمیکنند هر روز دست به خودکشی میزنند. قطعا نه, اینطور نخواهد بود آنها هم زندگی میکنند تلاش میکنند به موفقیت و توسعه و رشد دست می یابند.
پس نخودی بانو اینها همانطور که بارها با زبان و قلم الکنم عرض کرده ام ذهنیات ما هستند که بمرور زمان و با تکرارهای فراوان شکل گرفته اند و هیچ معلوم نیست که این ذهنیات در عالم واقعی و خارجی معنی داشته باشد.
مذهبیها دوست دارند که آن دنیا باشد تا هرچه اینجا ندارند آنجا بهشون بدهند, و غیر مذهبیها دوست دارند که آن دنیایی نباشد تا بعدا به محاکمه و مجازات کشیده نشوند که آقا تو چرا نتونستی خدا را قبول کنی چرا نتونستی قیامت را بپذیری, چرا نتونستی بپذیری که خدا نیاز به واسطه داره و….
پس ببین اینها همه بر اساس ذهنیات ماست. ضمن اینکه این اعتقادات بیشتر مربوط به گذشته بود که انسان به علت بسیاری از امور مثل معلولیت پی نبرده بود. امروز دیگر کمتر کسی باور دارد که بیماری و معلولیت کار خداست, چون اگر چنین باوری داشته باشد, باید این مسئله را برای خودش حل کند که چطور میشود خدا بخواهد کس یا کسانی بیمار یا معلول باشند آنگاه انسان دارد با تحقیقات و کشفیاتش با خواست خدا مقابله میکند. آیا واقعا این یک اندیشه ی برخاسته از روی عقل و خرد انسانیست یا یک باور اعتقادی سنتی و موروثی مربوط به سالهای بسیار دور.
شما یک حقوقدان هستی و می دانی که اگر کودکان و نوجوانان یک جامعه را از همان ابتدا با قوانین آشنا کنند احترام به قوانین در مردم نهادینه میشه و دیگه لازم نیست با ضرب و زور پلیس آنها را وادار به احترام به چراغ راهنمایی و رانندگی کنند یا به عابرین پیاده احترام بگذارند.
خب امور مذهبی و اعتقادی هم به همین شکل هستند یعنی وقتی مرتب در گوش بچه ها و نوجوانان بخوانند که قیامتی هست و اگر نبود ما انگیزه برای زندگی نداشتیم, خب قطعا این فکر در وجود این بچه ها نهادینه میشه. با این تفاوت که احترام به قوانین در زندگی روزمره و عادی مردم تأثیر دارد ولی اعتقادات و افکار دینی در زندگی روزمره مردم تأثیر چندانی ندارد یعنی چه قبول داشته باشند که خدا و قیامت هست یا نه زندگی و جهان امورش به همین منوال خواهد گذشت و تا تلاش و کوشش نکند به هیچ جایی نخواهد رسید.
همچنین بعنوان یک حقوقدان میدانی که کلی گویی و ادعاهای بدون سند و مدرک مسموع نیست, یعنی کسی نمیتواند بیاید فقط بگوید که فلان شخص به من ظلم کرده, اموالم را خورده یا دزدیده, قطعا به او خواهند گفت که باید دلیل بیاوری باید بتوانی ثابت کنی.
حال چگونه است که این کلی گویی ها و ادعاهای بدون سند و مدرک مذهبی را در بست میپذیریم چرا حاضر نیستیم حتی یک علامت سؤال کوچولو روشون بذاریم, خب معلومه دیگه چون باز از کودکی به ما آموخته اند که اگر درمورد خدا و قیامت سؤال کنی یا بهشون شک کنی سروکارت با آتش و گرز آتشین خواهد بود. پس این هم ناشی از ترس است و نه یک اعتقاد برخاسته از عقل و منطق.
پس خواهش میکنم که بعنوان یک تحصیل کرده کمی عمیقتر به مسائل بیندیش و بپذیر که آنچه مهم و درخور توجه است همانا عقل و خرد و اندیشه ی انسانی است. امیدوارم حقیر را عفو کنی خدای ناکرده قصد جسارتی ندارم فقط داریم با هم می اندیشیم.

با درود
جناب نظری اگر شما مصادیق خدا باوران را مورد قضاوت قرار میدهید این صحیح نیست
در هر اندیشه حرفه یا دینی افراد زیادی هستند که راه درست را انتخاب نمیکنند
و این در مملکت ما بسیار به چشم میخورد اما دلیل نمیشود که من به خاطر این بد اندیشی و بد رفتاریه سایرین، تفکر خودم را کنار بگذارم و رفتار آن اکثریت را ملاک دادرسیه خود قرار دهم
اگر اشخاصی هستند که به نام دین و خدا باوری و اندیشه دینی کارهایی را انجام میدهند که از مدنیت و انسانیت به دور است ،من نمیتوانم بگویم همه آنها اینگونه هستند و حساب همه را یک جا بررسی نمایم
اگر شخصی اخلاق برایش مهم نباشد و نظم اجتماعی نیز برایش از اهمیت خاصی برخوردار نباشد از دست قانون هم بتواند بگریزد
یا حتا معتقد باشد و رعایت نکند ، چه اندیشه ای به جز باور به خدا و معاد و جهانی دیگر میتواند او را از کردار بدش باز دارد
آیا میتوانید بگویید که قوانین که سرشار از آزمون و خطا هستند عادلانه میباشند و هیچ کس نمیتواند از دست قانون فرار کند
حتا در کشورهای پیشرفته هم چنین نیست قوانین بعد از چندی اصلاح میشوند و هر روز سیاستی تازه گریبان ملت و دولتها را میگیرد
در کشورهای جهان سوم به وفور و در کشورهای جهان اول کمتر ، افرادی هستند که به چنگ قانون نیفتند و تا آخر عمر زندگی کنند
آیا اگر هیچ مجازاتی در انتظارشان نباشد چه چیز میتواند آنها را از کارشان باز دارد و یا چه چیز دیگر افراد جامعه که حقشان پای مال شده را قانع و خوشنود میسازد
و خیلی سوالات دیگر که اندیشه خدا باوری و معاد را در اذهان تقویت میسازد

با درود
جناب موحد زاده، ما هم چون میخاستیم پیرامون این مسائل تفکر کنیم این مطلب را منتشر کردیم
چه کسی گفته که اگر از خدا و معاد و سایر موارد دینی بپرسیم سر و کار ما با آتش است و نمیتوان این گونه سوال نمود
اگر این اندیشه های بیپایه را دور بریزیم میتوانیم به دور از پیش داوری نتیجه گیری کنیم
ضمن این که شما مثال زدید اما یعنی در کشور های مسلمان یا دین دار است که راجع به این موارد بحث مینمایند؟
اگر با کتب و مباحث فیلسوفان غربی آشنا باشید این را نمی گویید
این که از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت یا اصلاً چرا آمده ایم و به جایی هم نخواهیم رفت از مواردیست که بشر بدان از بدو تاریخ توجه نموده است
من خودم اصلاً اثبات خدا و امامت و نبوت را قبول نداشتم و دین موروثی را نمی پذیرفتم
اما هر شخصی باید در مقابل مطالبی که به دور از عقل و منطق نیست مقاومت نکند
و تفکری باز داشته باشد و نگوید چون پیام بر گفته پس غلط است و یا چون علم ثابت کرده پس درست است چرا که هم علوم به خطا میروند و هم احادیث تحریفی زیاد است
و موارد زیادی سبب درست بودن یک گفته یا سند میشوند
برای همان من مباحث اثبات خدا را از مطالب عقلی آغاز کردم تا به نتیجه های بعدی برسیم.
اما کسی بدون آن که مطالب را مورد نقد قرار دهد و استدلال ها را بررسی نماید مفاهیم را غلط انگاشته و آن ها را بدون دلیل رد نمودند
و یا این که اصلاً در موضوع بحث ننمودند
اگر شخصی احساس میکند این مباحث به درد نمیخورد خوب میتواند وارد نشود اما وقتی مبحثی شکل میگیرد باید داخل در موضوع طرح سوال نمود
یا وقتی وارد میشویم با دلیل بحث کنیم و یا رد نماییم
من مشکلی با رد توحید ندارم اما به شرط مستدل و مستند بودن.

با درود
ببخشید نخودی که دیر شد
مجرداتی که فلاسفه تعریف میکنند موجوداتی هستند که زمان و مکان ندارند و غیر مادی آن ها را میخوانند
مانند روح فرشته ها و چیزهایی از این دست
حال آن که، اگر این موجودات مکان نداشته باشند چگونه متعدد هستند
و چگونه علتی آنها را خلق کرده چرا که علت هم جنس عقلن محال است بتواند دست به خلق زند و اشکالات بسیار دیگر که در صورت تمایل دقیق آن را طرح میکنم

با سلام خدمت شما دوستان عزیز من معتقدم که خداباوری یکی از نیازهای فطری همه ی انسانهاست مثلن یک نوزاد تازه متولد شده تصور میکند که مراقبان و پرستارانش خدای او هستند و هرچه که بزرگتر میشود تصوری خاص از خدا پیدا میکند اینکه باید خدایی را باور کنیم درست اما کدوم خدا با چه شرایطی بحثهای امروز ماست و جناب آقای هند آبادی یه سوالی داشتم خدمتت ارز کنم که آیا علوم فلسفی هیچ گونه ارطباتی با علوم تجربی ندارند یعنی نمیتوان با مثالی از کشفیات علوم تجربی بعضی استدلالهای فلسفی را رد کرد اگر بشود که به نظرم سوالم داخل در موضوع بوده است و اگر نه پس بفرما که چطوری باید دلیل ارایه بدیم که داخل در موضوع باشه با تشکر خدا نگهدار

آخه بهزاد جان دلایل شما هم خیلی قاطع و استوار نیست. من که حقیقتش هنوز ازشون سر در نیاورده ام, بذار یه بار باهم مرور کنیم ببینم اصلا من گرفته ام که شما چه می گویید یا نه.
شما می گویی که همه چیز در دنیا مادی و شامل زمان و مکان میشود و اعداد بر آنها مترتب است پس محدود به زمان و مکان میشوند پس نمیتوانند خالق باشند در نتیجه ما به موجودی نیاز داریم که زمان و مکان بر او احاطه نداشته باشد و این نمیتواند عدم باشد چون عدم نمیتواند خالق باشد پس بهتر است بگوییم خدا خالق است که نه زمان بر او احاطه دارد نه مکان و نه عدم است بلکه موجود است
آیا آنچه از مطالبت فهمیدم درست است؟
در ضمن اینکه میگویی زمان قابل شمارش است بنظرم قابل قبول نیست, چون چه ما ساعت داشته باشیم یا نه چه ماه و سال داشته باشیم یا نه تأثیری در زمان ندارد. یعنی زمین همچنان به دور خودش و دور خورشید میچرخد. حال این انسانها هستند که آمده اند این گردش و چرخش را تقسیم بندی کرده اند اگر طبق تقسیم بندی انسان زمین ساعتی یک دور دور خودش میگشت اتفاق خاصی می افتاد یعنی بجای اینکه بگوییم زمین هر بیست و چهار ساعت یک بار به دور خودش میچرخد میگفتیم هر یک ساعت یک بار میچرخد. پس این تقسیم بندی اعتباریست و زمین کار خودش را میکند صرف نظر از اینکه ما گردشش را چگونه تقسیم بندی کنیم
راستی بهزاد خداییش بگو اگر ما ادعا کنیم که خدا یکی نیست و مثلا دوتا دهتا یا صدتا است چه اتفاقی می افتد؟
چرا ما همش باید روی ایمان و باور تأکید کنیم؟ آقا من می گویم که خدا ۴ تاست شما می گویید که یکیست واقعا به این سؤال جواب بده که ۴تا گفتن من با یکی گفتن تو در گردش زمین و زمان چه تأثیری دارد؟ اگر بگوییم ۴تا مثلا آیا خدا عصبانی میشود بهش برمیخورد قهر میکند چه میشود؟
عزیزم اینها ذهنیات ماست لفظ است کلام است خیال است, وهم است. وقتی چیزی تأثیری در جایی ندارد گفتن یا نگفتن باور داشتن یا نداشتنش چه فرقی میکند؟چرا یک بار هم به این سؤال ما جواب نمیدهی که این اعتقادات باید تأثیرات خارجی داشته باشند یا نه؟ چرا خدای عادل باید بر اساس ذهنیات درباره انسانها قضاوت کند.
خود دلیلی واضح بر بودن و یکی بودنش ارائه نکرده آنگاه البته ما انسانها ادعا میکنیم که اگر نگوییم یکیست باید به جهنم و آتش برویم آیا این با عدالت ادعایی خداوند تناقض ندارد.

با سلام خدمت دوستان عزیز و با کسب معذرت خواهی از جناب هند آبادی به خاطر اینکه کامنت خارج میذارم و اما عمو حسین اگه چهار تا خدا داشتیم با هم دعواشون میشد و اونوقت باز هم یکیشون به پیروزی میرسید که باید برای همه ی اونها تصمیم بگیره یعنی خدای خدایان نام میگرفت و یه چیز دیگه توی یک کتاب به ظاهر آسمانی نوشته که یه روزی حضرت ابراهیم با خدا دعواش شد و خلاصه بگیر و یه خم دو خم فنون کشتی رو روش پیاده کرد و زدش زمین جوری که عصب سیاتیکش درد گرفت پس خدا باید یکی باشه با تشکر خدا نگهدار

مرتضی جان, قصدم این بود که بگویم که داشتن این اعتقادات تأثیر خارجی ندارند و ببین الآن تو هم دچار یک ذهنیت گرایی شدی می گویی اگر ۴تا بود باهم دعواشون میشد, ما از کجا بدونیم که دعواشون میشد اگر هر کدومشون کار خودشونو انجام دهند همانطور که کائنات کار خودشون را انجام میدهند و دعواشون هم نمیشه.
ما تجربیات خودمون را به خدا و دستگاه آفرینش هم تعمیم میدهیم و همین است که می گویم انسان بر اساس شرایط اقلیمی و فرهنگی و اجتماعیش خدایی را میسازد.
اما در مورد پست قبلیت که گفتی خداپرستی در فطرت و ذات انسان است و مثال نوزاد را زدی که تصور میکند که والدینش خدایش هستند, در حالیکه این استدلال از اساس اشکال دارد چون نوزاد اصلا نمیتواند تصوری داشته باشد.
وانگهی باز می گویم که نوزاد بر اساس شرایط اطرافش رشد و نمو میکند ببینید در گذشته بچه ها برای والدین و بویژه پدر احترام خاصی قائل بودند و این احترام ناشی از احترام مادر به پدر بود که باعث میشد بچه ها هم بیاموزند.
علت احترام مادران به پدر هم باز ریشه در فرهنگ آن زمان داشت که زنان بطور موروثی میآموختند که باید به مردان احترام بگذارند حتی صدایشان را روی مرد بلند نکنند حتی به او تو هم نگویند, خب آن فرهنگ و آموزش را با امروز مقایسه کنید. امروز فرزندان راحت تو روی پدرشان می ایستند باهاش مخالفت میکنند چون مادر هم چنین میکند چون در تلویزیون مرتب فیلمهایی پخش میشود که زن با مرد دعوا میکند. پس ببین اینها همه آموختنی هستند.
واقعا دلیلی نداریم که اعتقاد به خدا را فطری و ذاتی نشان دهد. شما اگر به داستانهایی که در خود قرآن هم آمده توجه کنید میبینید که در این داستانها همواره مردم با خدا و فرستاده اش در ستیز و مبارزه بوده اند, واقعا چرا؟ آیا هرگز فکر کرده اید که با وجود اینکه نوح همه ی انسانها و حتی حیوانات را از صافی گذراند و طبق ادعای قرآن همه ی بشریت از بین رفت و همه ی زمین را آب فرا گرفت تاجایی که حتی از کوه ها هم فراتر رفت تا کسی نتواند به کوه هم پناه ببرد, باز بعد از نشستن کشتی نوح بر زمین و با زندگی دوباره که خدا میداند چند هزار سال ممکن است طول کشیده شده باشد تا دوباره زندگی اجتماعی شکل گیرد شهرها ساخته شوند تعداد جمعیت زیاد شود, آنگاه دوباره مردم با پیامبر بعدی از در مخالفت برمیخیزند. خب اینها چه معنی دارند؟ آیا معنی فطرت این است که مردم مدام با خدا و فرستادگانش در مخالفت و چالش باشند؟
پس از خود داستانهای قرآن هم برمیآید که اعتقاد به خدا نه تنها فطری نیست بلکه همواره انسان در مقابل آن ایستاده است.
البته منظور این خداییست که در قرآن آمده وگرنه انسان همواره چون به علت بسیاری از امور واقف نبوده سعی کرده موجوداتی افسانه ای را مسؤول اتفاقات طبیعی بداند.
و برای همین است که در فرهنگهای مختلف خدایان متعدد هم داریم.

با سلام خدمت شما دوستان عزیز جناب عمو حسین خدمتت ارز کنم که اگر انسانها خودشان و یا عقلشان را مسئول در همه ی امور بدانند یعنی دیگر در طول تاریخ از هیچ خدایی
صحبت نمیشد؟ ۲- به نظرم اینکه ما از یک چیزی غیر از خودمون به وجود آمدیم عقلانیه ولی ممکنه که به قول ما و شما وجود خارجی نداشته باشه یعنی توی زندگی دنیای
ما هیچ تاثیری نداشته باشه ۳- ببینید شما گفتید که از کجا بدونیم دعواشون نمیشه اونا هم مانند کاینات اگه کار خودشونو انجام بدن با هم دعواشون نمیشه دوتا برات
مثال بزنم ۱- در تاریخ و حتی امروزه بسیاری از کشورها و حکومته برای لشکرکشی به کشورهای دیگه اقدام میکنن تا به حکومت و ارازی و منافع بیشتری دست پیدا کنن ۲-
اگه قرار بود اونها هم مانند کاینات کارشونو درست انجام بدن چرا ما که فرضن مخلوق این خدایان هستیم کار خودمان را درست انجام نمیدهیم ممکن است که پاسخ بدید
که این ریشه در تربیت ما دارد خوب پس پدر و مادر ما رو چه کسی تربیت کرد اینها چیزهایی بود که به ذهن من میرسید اگه قانع نشدید مرا ببخشید فراموش نکنید که گفتید
ما تجربیاتمان را به دستگاه آفرینش هم تعمیم میدهیم با تشکر خدا نگهدار
با سلام خدمت شما دوستان عزیز جناب عمو حسین خدمتت ارز کنم که اگر انسانها خودشان و یا عقلشان را مسئول در همه ی امور بدانند یعنی دیگر در طول تاریخ از هیچ خدایی
صحبت نمیشد؟ ۲- به نظرم اینکه ما از یک چیزی غیر از خودمون به وجود آمدیم عقلانیه ولی ممکنه که به قول ما و شما وجود خارجی نداشته باشه یعنی توی زندگی دنیای
ما هیچ تاثیری نداشته باشه ۳- ببینید شما گفتید که از کجا بدونیم دعواشون نمیشه اونا هم مانند کاینات اگه کار خودشونو انجام بدن با هم دعواشون نمیشه دوتا برات
مثال بزنم ۱- در تاریخ و حتی امروزه بسیاری از کشورها و حکومته برای لشکرکشی به کشورهای دیگه اقدام میکنن تا به حکومت و ارازی و منافع بیشتری دست پیدا کنن ۲-
اگه قرار بود اونها هم مانند کاینات کارشونو درست انجام بدن چرا ما که فرضن مخلوق این خدایان هستیم کار خودمان را درست انجام نمیدهیم ممکن است که پاسخ بدید
که این ریشه در تربیت ما دارد خوب پس پدر و مادر ما رو چه کسی تربیت کرد اینها چیزهایی بود که به ذهن من میرسید اگه قانع نشدید مرا ببخشید فراموش نکنید که گفتید
ما تجربیاتمان را به دستگاه آفرینش هم تعمیم میدهیم با تشکر خدا نگهدار

آقا بهزاد عزیز ارتباط تاریخ و توحید را خواسته اید سعی میکنم با دانش اندکم آن را توضیح دهم
از چه زمانی خدای یگانه نزد بشر مطرح شده است از چه زمانی ادیان توحیدی برای بشر ایجاد شده اند اگر بگویید از ابتدای خلقت انسان باز با تاریخ سر و کار پیدا میکنید چون باید انسانی میبوده تا دینی توحیدی معنا پیدا کند انسان موجودی تاریخیست ادیان او هم تاریخی هستند خدای او هم تاریخیست شما خدای بیرون از حوزه ی تاریخ را چگونه و از کجا یافته اید که حالا میخواهید او را با براهین عقلی به اثبات برسانید
این خدای بیرون از زمان و مکان را چطور شناخته اید در حالی که خودتان نه از زمان گذر کرده اید و نه از مکان بیرون هستید میدانید که زمان امری نسبیست نه مطلق شما با بهره گرفتن از این اجزا میخواهید به بیرون از آنها راه بیابید چگونه این کار را میکنید زمان و مکان و موجودات زنده هستند که تاریخ را میسازند شما بر اساس یکی از کتب آسمانی میباید که آن خدای یگانه را به اثبات برسانید نمیتوانید بدون در نظر گرفتن این کتب آسمانی به شناختی ذهنی از هیچ خدایی دست بیابید عقل هم ابزاریست که دانشهای بشری در اختیارش گذاشته است
اینطور فرض کنید که آیا عقل ارسطو و افلاطون یا حتی بیاییم جلوتر امثال ملا صدرا را میتوان با عقل عادیترین افراد بشر امروز مقایسه کرد آنان بر اساس دانسته های آن روز خود آنطور درک کرده فهمیده و استدلال کرده اند و مردم امروز بر اساس دانسته های چندین صد برابر آنان اینطور میفهمند و اینطور استدلال میکنند ما چیزی بنام عقل محض بیرون از ذهن انسان که نداریم عقل تنها در انسان و بر اساس دانشی که او کسب کرده معنا پیدا میکند قبلا هم گفتم که اگر بدون در نظر گرفتن تاریخ و حتی اساطیر بخواهیم از یک خدا یا از یک دین بخصوص حرف بزنیم بیگمان به خطا خواهیم افتاد مثلا همین داستان خلقت آدم و حوا را در نظر بگیر این داستان برای نخستین بار لا اقل تا جایی که ما میدانیم نزد قوم سومر در تاریخ مطرح شده است
و با اختلافاتی بعدها در ادیانی چون زرتشتیگری یهودیت و مسیحیت و اسلام هم راه پیدا کرده است فقط در برخی از جزییات تغییراتی رخ داده است
این یعنی چه ما که نمیتوانیم این اساطیر را نادیده انگاریم و بگوییم که نه بحث خلقت انسان همان چیزیست که مثلا در قرآن آمده است
با این کار ما گذشته ی تاریخ بشری را اساطیرش را باورهایش را نادیده گرفته ایم بخصوص امروز که اسناد باستانشناختی غیر قابل انکاری در دست داریم حتی همین احکام الهی که شما بر آنها تأکید میورزید نیز بُعدی تاریخی دارند پس دقت بفرمایید که این نوع مطالب را نمیتوان از بستر تاریخیشان جدا کرد و بطور مجرد مورد بررسی قرار داد عقل هم در حوزه ی تاریخ بکار گرفته میشود وقتی چندین نوع روایت خاص از یک حادثه ی خاص پیش روی ماست آن یک که به عقل وقوعش و ماجرا هایی که بازگو میشود نزدیکتر است فعلا میشود مبنای آن حادثه ی خاص تاریخی تا اسناد و مدارک معتبرتری به دست بیاید که یا این برداشت ما را به اثبات برساند یا آن دیگر روایت مخالف را
ما راه دیگری برای درک این نوع مسایل در حال حاضر نداریم برای مثال عرض میکنم شما یک قطعه سنگ را بدهید به دست یک فیلسوف و از او بخواهید قدمت و اجزای تشکیل دهنده ی این سنگ را برایتان مشخص سازد آیا او قادر به انجام این کار خواهد بود
او بدون رجوع به هیچ یک از علومی که کارشان تشخیص اجزای تشکیل دهنده ی این سنگ است و بدون تشخیص دوره ی زمینشناسی که شرایط را برای ایجاد این سنگ فراهم کرده است
از چه چیز این سنگ میخواهد برایتان توضیحی عقلی بدهد او بدون مراجعه به این نوع دانشها از این قطعه سنگ حتی اگر تمام عمرش را روی آن متمرکز کند چیزی دستگیرش نخواهد شد
امیدوارم مسیله را تا جایی که ذهن کمتوانم به من اجازه میداده است برایتان تشریح کرده باشم

با سلام خدمت شما دوستان عزیز من با آقا داوود موافقم اما فقط یک انتقادی به ایشان وارده ۱- امور بدیهی و عقلی رو نمیتونیم به تاریخ نسبت بدیم مثل اینکه شب تاریک و روز روشن است و یا وجود یک جسم در دو مکان محال است اینها ربطی به تاریخ ندارند اما مورد دوم که آقای داوود جان اگه امکان داره شما هم پستی تشکیل بدهید و راجع به تاریخ ادیان صحبت کنید به نظرم حرف شما درست و منطقی ولی خارج از این موضوع هست با تشکر خدا نگهدار +

با درود خدمت شما عزیزان
سعی میکنم جواب همه دوستان را در این کامنت بدهم
اصول اعتقادات هر کس با توجه به آموخته هایش و الهام از بدیهیات شکل میگیرد
من در استدلالهایم بحثی از تاریخ به میان نیاوردم و شما در صورتی میتوانید بگویید که بحث غلط است که این استدلالات را با دلیل رد نمایید
من بیان کردم که هر حقیقتی که این جهان را تشکیل داده عددی هست
یعنی قابلیت شمارش و زیاده و نقصان دارد
مثال هم نمیخواهد چون هر روزه شما با این حقایق سر و کار دارید
زمین و اجزاأ آن هوا و گازهایی که در آن هست آب و غیر آن همه قابلیت اندازه گیری دارند و معدودند
حال اگر شما میگویید این چنین نیست مثالی بیاورید
ما بر طبق دانش مان بحث میکنیم و اگر در آینده حقیقتی کشف شود که قابل اندازه گیری نباشد خوب این استدلال ارزش خود را از دست میدهد اما تا کنون که باطل نشده
بعد گفتیم که زمان و مکان عددی هستند در عددی بودن مکان که دوستان بحثی نداشتند
و اما زمان، دوستان که میگویند زمان حقیقتی عددی نیست ما ازن ایشان میپرسم اگر عددی نیست چرا انسانها توانسته اند آن را اندازه گیری کنند
اگر عددی نیست وقتی از شما میپرسند شما چند سال دارید شما باید بگویید نمیدانم چرا که معلوم نیست که اندازه گیریه انسانها صحیح باشد یا خیر.
آیا شما چنین حرفی میزنید
آیا گذشتن چند روز امری وهمی و تخیلیست یا این که واقعاً وجود دارد و میگذرد؟
و آیا قابل اندازه گیری بودن و عددی بودن چیزی غیر از این موارد بدیهیست؟
خوب اگر قبول کردید که زمان امری عددیست باید بگویم، این زمان نمیتواند ابدی و بدون انتها باشد
چرا ، چون که قابل کم و زیاد شدن و اندازه گیری است
چیزی را که بتوان اندازه گرفت به نظر شما بی نهایت است؟
درست از که ما دقیقاً نمیدانیم که تا الان چه زمان گذشته و چه اندازه دیگر قرار است بگذرد اما قابلیت اندازه گیری با این مطلب متفاوت است
همین که ما میتوانیم زمان را اندازه گیری کنیم نشان از قابلیت اندازه گیریه آن دارد و هر چند که ندانیم چه اندازه است
گر چه که دانشمندان عمر هستی را ۱۴ میلیارد سال می دانند اما این امر به گفته خودشان ظنیست
خوب اگر قانع شویم که زمان نمیتواند عقلن بی نهایت باشد باید چیزی آن را خلق نموده باشد
چون خود به خود که نمی تواند به وجود آمده باشد
از سیر طبیعیه امور میفهمیم که قطعاً علتی داشته است
این علت خودش که نمیتواند باشد چرا که اولاً اگر ابتدا داشته باشد دیگر معنی پیدا نمیکند که همی زمان و مکان خود را به وجود آورده باشد
در ثانی، ما تا الان ندیده ایم که، حقایقی که در این دنیا وجود دارد بتوانند چیزی خلق نمایند، خلق بدین معنا که بدون داشتن ماده ایجاد نماییم
نه مثل انسان که ماده اولیه را داشته باشیم بعد با ترکیب و تجزیه آن به شیعی جدید برسیم
یعنی دست خالی بتوانیم چیزی پس از نبودن ایجاد نماییم
خوب اگر میگویید میشود مثال بزنید تا بحث کنیم
نیستی هم که نمیتواند باشد ، چرا که از هیچ نمی شود چیزی پدید آید، اگر به شما بگویند که مثلاً این پرنده در اینجا نبود و خودش بدون هیچ علتی ایجاد شد یقیناً به فردی که این مطلب را بیان میکند میخندید
اگر در چنین موقعیتی باشید باز هم میگویید که امکان دارد از عدم چیزی پدید آید؟ به بیان بهتر عدم میتواند
علت ایجاد موجودی باشد؟
قطعاً عقل شما به شما میگوید نه نمیتواند این پرنده بدون هیچ علتی پدید آمده باشد
پس از این یک فرض میماند، و این علتیست که بر خلاف زمان و مکان است
علتی که بر خلاف زمان و مکان است میتواند عقلن زمان و مکان و حقایق آن را ایجاد کرده
باشد و خود نمیتواند از این جنس باشد پس زمان و مکان که خصوصیت بارز موجودات عددیست را ندارد
متعدد هم نمیتواند باشد چرا که ما با فرض زمان و مکان میتوانیم برای موجودات تعدد تصور نماییم
آیا میتوانید مثلاً سه موجود را بدون این که مکان داشته باشند فرض کنید
در ثانی حقیقتی که زمان و مکان ندارد عددی هم نیست پس نمیتواند چندین و چنتا باشد
ما خارج از زمان و مکان نشده ایم اما، عقل ما به ما این چنین حکم میکند
علتی که بخش داشته باشد و متجزی باشد به درد پرستیدن نمی خورد چرا که خود محدود است
اگر واضح نبود بفرمایید تا بیشتر توضیح دهم

مجدد سلام
آقای نظری منظور من علت معلولیت و نابینایی که یه مثالی از اون بود نبود که اون رو مستند کنیم به تقدیر و خواست خدا و یا عوامل عقلی و منطقی و پزشکی و ….
منظور من دقیقاً این هست که در صورت پذیرش عدم وجود خدا تحمل هر گونه رنج و سختی هیچ گونه فایده و منفعتی نخواهد داشت چه معلولیت باشه چه مشکلات اقتصادی و چه هزاران مسأله ریز و درشت دیگه ….
در مقابل حتی نیکوکاری و اخلاق مداری هم بی معنا خواهد بود، ایثار که دیگه جداً احمقانه ترین کلمه و مفهوم ساخته بشر خواهد شد …..
البته در مورد این‌که اخلاق مداری و نیکی رو نوعی خدا باوری فرض کنیم و ….. من چندان در این زمینه اطلاعات ندارم و مهمتر قدرت بیان و صلاحیت اظهار نظر در موردش رو هم ندارم پس آقای هند آبادی در صورت تمایل زحمت این رو خواهند کشید.
در پاسخ به جناب عمون حسین هم باید بگم که بله آموزش نقش بسیار بسیار مؤثری در اندیشه ها و عقاید انسان داره ولی اگر کمی به اطرافتون نگاهی دقیقتر و نه از سر غرض ورزی بندازید متوجه می‌شید که رشد عقلانیت بشر امروز چند چندان قویتر شده و امروزه کمتر کسی هست که با وجود ابزارهای ارتباط جمعی مثل اینترنت و ماه‌واره و همچون اونها که با قدرت و البته جاذبه بسیار در مقابل این آموزش های ابتدایی قرار گرفتند، عقیده ای رو فقط و فقط بر اساس عقاید پیشینیانش داشته باشه …. چه بسیاری هستند که در خانواده هایی کاملاً مذهبی راه مقابل رو در پیش گرفتند و چه بسیار هم هستند که در سرزمین هایی غیر از ممالک اسلامی اسلام و خدا پرستی پیشه کردند …. البته عده زیادی هم هستند که مطابق صحبت های شما بر همان آموخته های نهادینه خود پایبندند و اینان خودشان هم دو دسته اند عده ای مثل مسلمانانی که شما مثال زدید و عده ای هم مثل غیر خداپرستانی که من برایتان مثال می‌زنم …. اینها نمی‌خواهند چیزی جز آنچه خود معتقدند بشنوند و بداند و البته که بحث با چنین افرادی عبس است و بیهوده ….
یه مسأله که شاید خارج از بحث باشه ولی مرتبط هم این‌که متأسفانه این مد شده که اگر اعتقاداتی خلاف مذهب داشته باشی روشن فکر و با سواد و کمالات دیده می‌شی ولی ….. در هر حال این نکته رو جهت یاد آوری گفتم وگرنه من شخصاً هیچ گاه هیچ گونه ادعایی در سواد و تحصیلات نداشتم و ندارم …..

راستی آقای هند آبادی ممنون می‌شم باز بیشتر قضیه رو باز کنید یا اگر مقدور نیست ارجاع بدید کدوم ترک سخنرانی مربوط به این مسأله هست خودم بخونم؟

با سلام خدمت شما دوستان عزیز جناب نخودی خدمتتون ارز کنم که چه کسی گفته که بدون پذیرش خدا تحمل مشکلات و سختیها بی فایده و نیکیها بی ارزش میشوند مگه در کشورهای غربی که صحبت دین مطرح نیست چطوری اونها این همه مشکلات و تحمل می کنند چرا ما فکر میکنیم که خدا در زندگی ما نقشی دارد خدا اگر هم باشد به نظرم فقط ما را خلق کرده اما دلیل بر این نیست که الآن هم وجود داشته باشه پس اگه خدا هست چگونه اثبات میشه با تشکر خدا نگهدار

با سلام خدمت شما دوستان عزیز و جناب استاد آقا بهزاد خدمتت ارز کنم که به نظر میآد که این عقلی را که شما میفرمایید خشک و روباتی باشه که باید چنین تصوراتی داشته باشه چرا باید چنین باشه من دلیل کافی ندارم اما چرا باید خالق انسان خارج از زمان و مکان باشه و همچنین با کمال شرمندگی من هنوز نفهمیدم چرا نمیشه بینهایت رو اندازه بگیریم و اگه فرض مثال خالقی را برای این جهان هستی فرض کنیم چرا باید به پایان این جهان فکر کنیم ممکن است که حرف شما درست باشد و خالقی این جهان را خلق کرده باشد که از مجردات باشد اما آیا این جهان انتهایی هم دارد چرا البته این سوالم کمی خارج از موضوع هست ولی اگه توضیح بدهید ممنون میشم در ضمن اگه بتونیم بحث بازتری داشته باشیم یعنی عقل روباتی رو کنار گذاشته و بعد به صحنه بیاییم این بسیار بهتره آقا بهزاد ما نمیخواهیم مفاهیمی را که شما بیان کردید را رد کنیم حرف شما درست اما آیا نمیشود جور دیگر به این قضایا نگریست با تشکر خدا نگهدار

با درود
دوستان مطالب را مخلوط نکنید
درست است که سال ماه و ثانیه و دقیقه اموری قرار دادی هستند اما، در مثالی که بیان شد سن شما چه قدر است و شما بگویید x سال درست است که این عدد قرار دادیست اما آیا در واقع این قدر زمان بر شما گذشته یا خیر؟
یعنی مثلاً فردی که ۲۰ سال دارد آیا این مدت زمان بر وی گذر نموده یا این که این امر تخیلیست و او خیال میکند که زمان گذشته است
در ثانی اگر زمان و مکان حقایقی عددی نباشند، اصلاً در مکان فاصله ها و در زمان گذر معنا پیدا نمیکند
اگر زمان قابلیت اندازه گیری نداشته باشد چگونه میتوانید بفهمید که زمان به دنیا آمدن شما با یک فرد غیر هم سن چه اندازه تفاوت دارد و آیا اگر این قابلیت وجود نداشته باشد
یعنی شما نتوانید با قرارداد دقایق و ثانیه ها زمان را اندازه گیری نمایید،
چه طور میتوانید عمر اشیاأ یا موجودت را حساب نمایید
در مکان هم چنین شباهتی دیده میشود، اگر مکان را نتوانیم اندازه بگیریم یا این قابلیت را نداشته باشد
چگونه فاصله ها و اندازه ها را درک میکنیم
برای درک بهتر قابلیت مثالی میزنم
قابلیت یعنی توانایی داشتن در اینجا یعنی توانایی بار شدن موضوع مربوط را داشته باشد
مثلاً اگر میگوییم که شیشه قابلیت شکستن را دارد بدین معنا نیست که ما آن را شکسته ایم یا قرار است این عمل را انجام دهیم، منظور آن است که اگر بخواهیم میتوانیم شیشه را بشکنیم
پس شیشه توانایی شکسته شدن را دارد
پس وقتی میگوییم حقایق این هستی عددی هستند و چون عددی هستند قابلیت اندازه گیری را دارند
بدین بیان نیست که ما میدانیم چه اندازه موجود و شیأ در این جهان وجود دارد و اندازه هر یک چه قدر است
بلکه، میخواهیم بیان کنیم که، این حقایق این توانایی اندازه گرفته شدن را دارا هستند
یعنی آنها قابل اندازه گیری هستند و ما هم بل قوه این قابلیت را داریم درست است که فعلیت نیافته باشد
امید وارم مفهوم بیان کرده باشم باز هم در خدمتم

با درود
منظور شما از عقل رباتی و خشک چی هست؟ درست است که کمی خسته کننده به نظر میرسد اما در نهایت شیرین میشود
ِاستِمتاجیات همه از این دسته مباحث خشک هستند مانند ریاضیات
اما در رابطه با بی نهایت ببینید اگر چیزی ابتدا و انتها داشته باشد بی نهایت نیست
و اگر ابتدا و انتها نداشته باشد بدان بی نهایت گفته میشوند
زمان و مکان و هر چه در آن است بی نهایت نیست
چرا که ابتدا و انتها دارند حتا اگر ما ندانیم چون قابل اندازه گیری هستند پس ابتدا و انتها دارند
این خصوصیت بارز حقایق عددیست
فرض کنید یک مجموعه سیب را به شما نشان میدهند و بیان میکنند که این مجموعه بی نهایت است یعنی انتها ندارد و ابتدا هم ندارد
شما هم حیرت زده نگاه میکنید و میبینید که سر و ته سیبها پیدا نیست
اما اگر چند عدد از سیبها را بردارید سه فرض پیش می آید
اول این که از سیبها چیزی کم شده است
این فرض صحیح است چرا که چند عدد سیب از مجموه بی نهایت سیبها خارج کردیم
دوم آن که، به تعداد سیبها اضافه شده است
این فرض را نیز عقل نمی پذیرد چرا که ما چیزی بدان اضافه ننمودیم
و سوم آن که، تغییری در مجموعه سیبها به وجود نیامده است، این تصور هم غلط است چرا که پس این چند سیب که از مجموعه برداشتیم چه میشود
حال من از شما میپرسم اگر بی نهایت است چرا توانستیم از آن مجموعه کم کنیم
در صورتی که میدانیم بی نهایت قابل اندازه گیری نیست و معنا ندارد از آن بتوان چیزی کم کرد یا بدان چیزی افزود
منظور ما از حقایق عددی قابل زیاده و نقصان هست نیز همین است
اگر مفهوم نبود بفرمایید

بهزاد جان بار دیگر می گویم که اندازه گیری زمان اعتباری و کار انسان است. آنچه واقعیت است این است که زمینی و خورشیدی هست. زمین به دور خود میچرخد و همچنین به دور خورشید. گاه به خورشید نزدیکتر میشود و گاه دورتر. این نزدیکی و دوری سبب بوجود آمدن گرمای بیشتر یا سرمای بیشتر میشود که انسان نامی بر آنها گذاشته است و آنها را بهار و تابستان پاییز و زمستان نامیده است.
واقعا از نظر گردشی چه فرقی بین گردش زمین در پارسال و امسال یا ده سال پیش یا آینده دارد. همچنین زمین به دور خودش میچرخد مدتی را رو به خورشید است که انسان آن را روز نام نهاده و مدتی هم پشت به خورشید است که باز انسان آن را شب نامگذاری کرده است.
بعد این شب و روز را به ۲۴ساعت تقسیم کرده و بعد ماه و سال را از این گردش بوجود آورده است.
بعد میبینیم که انسان بدنیا میآید اول نوزاد و ناتوان است بعد بتدریج رشد میکند جوان میشود و باز دوران عفول و پیری و کهنسالی را شروع میکند و بعد هم ریق رحمت را سر میکشد. این هم یک واقعیت و حقیقت است. حال میشد بگونه ای دیگر تقسیم بندی کرد که مثلا یک انسان ۸۰ساله را بگویند ۵۰۰ساله یا ده ساله. این توفیری در اصل قضیه ندارد این رشد و عفول کار خود را میکند.
پس واقعا زمان را نمیشود دارای کمیت عددی واقعی و حقیقی دانست بلکه آنچه هست اعتباریست که انسان بمرور زمان به آن داده است.
شما اصرار دارید که موجودی که قابل اندازه گیری باشد و در نتیجه ابتدا و انتهایی داشته باشد و متجزی باشد قابل پرستش نیست.
عزیز من میشه بگی اصلا پرستش یعنی چه, تمام این صغری کبری ها به اینجا میرسد که آقا به احکامی که مراجع از طرف پیامبر و امام گفته اند عمل کنید مگر غیر از این است؟ اگر شما از پرستش معنای دیگری دارید بفرمایید. آیا این خدا این قدر نیازمند است که روزی ده ها بار مردم بگویند ای خدا تو یکی هستی نمیزایی و زاده نمیشوی. واقعا پرستش این است؟
وانگهی کی شده که واقعا انسان یکتا پرست باشد. همین امروز و در زمان ما در حالی که من و شما و یک امت داریم از پرستش خدای یگانه صحبت میکنیم, آیا واقعا یکتا پرست هستیم.
آیا واقعا و قلبا او را قادر متعال میدانیم.
همین امشب را در نظر بگیرید که ملت میروند در مساجد خیلی جالب است که بجای خواستن از خدای همیشه بوده و خدای حاکم بر همه چیز و خدای قادر بیهمتا, میروند متوسل به بندگانی میشوند و تازه از آنها میخواهند که بروند پیش این قادر متعال و آرزوهایشان را برایش بگویند. انسانهایی که خود مشمول زمان و مکان بوده اند, بیش از هزار سال است که زمان بر آنها گذشته و مانند همه ی موجودات دیگر در طبیعت تجزیه شده اند, باز انگار انسان خواستن از قادر متعال را کافی و لازم نمیداند و باید دیگرانی را واسطه قرار دهد.
همان طور که داوود می گوید این هم ریشه تاریخی دارد. همیشه ی تاریخ بشر این گونه بوده که علاقه زیادی به خلق وسیله و واسطه بین خود و آن قادر توانا داشته است.
اگر بگوییم چند خدایی جزو ذات و فطرت انسان بوده خیلی به بیراهه نرفته ایم چون همه ی شواهد و اسناد تاریخی هم این ادعا را ثابت میکنند و حتی خود کتابهای آسمانی هم بر این امر اذعان دارند.
همان طور که در قرآن هم آمده فرعون به مردم می گوید من رب یعنی تربیت کننده و پرورش دهنده شما هستم ولی هرگز خود را خالق نمیداند.
منتها هر زمان انسان این چند گانه پرستی را به گونه ای توجیه کرده است. مثل امروز که اگر از مؤمنین بپرسید که مگر خدا را قادر و آگاه و بصیر نمیدانید و مگر خودش نمیگوید که من از رگ گردن به شما نزدیکترم پس چرا به دیگران پناه میبرید و بین خود و خدا واسطه قرار می گویند خیلی راحت توجیه میکنند که اینها انسانهای آبرومند و بزرگی نزد خدا هستند پس ما از آنها میخواهیم که از ما شفاعت کنند.
پس ببین واقعا انسان گرایش به پرستش خدایان چند گانه است. هرچند که میدانم باز شما هم همین را هم توجیه خواهید کرد.

نخودی درود
شما سعی کنید تمام ترک های سخن رانی رو گوش بدید تا بحث رو آروم آروم یاد بگیرید و هم چنین با زبانی ساده مکاتب عرفا و فلاسفه را بشناسید
برای شما مثال آوردم که اگر کسی خدا و جهان دیگر را باور نداشته باشد
این جهان وی را قانع نمیسازد
بدین بیان که، قوانینی که بشر وضع میکند کامل نیست و همیشه کسانی هستند که از آن فرار میکنند
و همیشه حق افراد دیگر در این بین نادیده انگاشته میشود
آیا میتوانیم این بی عدالتی را جبران کنیم
و آیا میتوانیم فرد خاطی را به مجازاتی که لیاقتش را دارد برسانیم؟
یقیناً با ضعفهایی که در قانون گذار هست خیر، امید به بودن جهانی دیگر و رستاخیز اول از همه، یک آرامش نسبی به افراد میدهد و این آرامش از لحاظ روانی بسیار تأثیر گذار است
فرق میکند میان کسی که امید دارد که به حقش میرسد و از کسی طلب کمک میکند با کسی که احساس میکند هیچ کسی را ندارد که غمخارش باشد
حتا احساس به این که فردی هست و ما را اجابت خواهد کرد با احساس به تنهایی بسیار متفاوت است
در ثانی، اخلاق را نمیتوان از عرف و مذهب کاملً جدا انگاشت و بر فرض این که کاملاً مستقل باشد همه به اصول اخلاقی پایبند نیستند که اگر از قانون فرار نمودند وجدان آنها آن را از کردارشان پشیمان سازد
سوم آن که، همه میدانند که عدالت خوب است و ظلم بد و دروغ گویی ببد و یا راست گویی خوب است اما، در مصادیق با هم اختلاف میکنند، مثلاً عدالت از دیدگاه من آن است که به جای یک خانوم مجرد نابینا من شغلی داشته باشم لکن آن خانوم میگوید، عدالت آن است که من شغل داشته باشم چرا که اگر در خانه بمانم و بر فرض ازدواج هم نتوانم بکنم افسرده میشوم و اگر به سر کار بروم این خلأ کم رنگ تر میشود
پس ما بر سر مصادیق اختلاف داریم و بر سر مفاهیم اشتراک حال آیا چه کسی میتواند عدالت حقیقی را کشف نماید و پرده از آن بردارد
انسانها که بعید است بتوانند به درستی قضاوت کنند چرا که از درون افراد آگاه نیستند
اگر امید داشته باشیم که خدایی هست و میتواند به ما کمک کند حتا اگر این کمک را انجام ندهد خود این اندیشه به نفسه به ما احساس آرامش میدهد
چهارم، کسی را تصور کنید که از قانون میگریزد و اخلاق هم برایش مهم نیست و یا آن که عملش را کاملاً اخلاقی میداند
این شخص اگر خدا باور باشد حتا اگر اندکی تردید داشته باشد از قانون فرار نمیکند ، چرا که میترسد که روز جزایی هم باشد
از شما میپرسم آیا خدا باوری آن قدر سخت و مشکل است و زندگیه شما را مختل میکند که آن را باور نمیکنید
و آیا اگر روز جزایی باشد و موارد آن چنان که می اندیشید نباشد احتیاط ایجاب نمیکند که با وجود سخت نبودن خدا باوری بدان معتقد باشیم
اگر بتوانم خدا را برای دوستان خوبم اثبات نمایم پس از آن معاد و نبوت و امامت را نیز کاملاً عقلی مورد بررسی قرار میدهم
در ضمن مخاطب سوالات من شخص خاصی نبود و برای روشن شدن متن آن را نوشتم
اما باز هم میگویم خدا باوری باید یقینی باشد و امور احتمالی و ظنی اندک فایده ای دارند
پس خدا باوری اگر هیچ چیز را برای ما به ارمغان نیاورد آرامش، ترس احساس نیاز و بسیاری از موارد ما را از لحاظ ذهنی مرتفع میسازد

با درود
عمو حسین ببینید، اگر از یک زمین شناس یا از یک فیزیک خوان بپرسید که گردش زمین به دور خورشید با ۱۰ سال پیش تفاوتی نمیکند قطعاً جوابش داشتن تفاوت است
من از شما پرسیدم که آیا میشود انسانها زمان که قابلیت اندازه گیری را ندارد اندازه بگیرند
آیا از نظر شما اندازه گیری زمان امری اعتباریست و واقعاً زمان نمیگذرد و این ما هستیم که آن را اعتبار میکنیم
اول از همه مفاهیم را برای شما و دوستان دیگر تبیین میکنم
ما چند نوع مفهوم داریم،
عینی یا حقیقی: امریست که انسان در ایجاد یا عدم ایجادآن نقشی ندارد و اگر نقشی هم داشته باشد خارج از ذهن است و ملموس است
انتزاعی: اموری مانند پستی و بلندی و کوچکی و بزرگی امور انتزاعی هستند که از امور عینی به دست میآیند
اعتباری: اموری هستند که به خودیه خود وجود ندارند و انسانها آن را در ذهن خلق میکنند
مانند مالکیت و اجاره و بیع و….
قراردادی: اموری هستند که برای نامیدن یا امثال آن میان بشر قرار داد میشود
حال زمان امری عینیست یا اعتباری یا قراردادی
بله، ما ساعت و سال و ماه را قرار داد کرده ایم اما، خود زمان را به وجود نیاورده ایم و به روشنی درک میکنیم که زمان امری ذهنی نیست و امری خارجیست هم چنین آن را از مقایسه امور عینی انتزاع ننموده ایم
آیا اگر فرد ۸۰ ساله را شما ۵۰۰ ساله بنامید بر او ۵۰۰ سال میگذرد یا این که همان ۸۰ سال بر آن گذشته است
و آیا اگر یک قطعه سنگ را ۱۰۰ سال در کناری قرار دهید تفاوتی میان سنگ اخیر و قدیم نیست
کهکشان و سایر موجودات که جای خود را دارند

با سلام خدمت شما دوستان عزیز و جناب آقای هند آبادی از اینکه برام وقت گذاشتید و پاسخ کامنتمو پس از مدتها ارائه فرمودید کمال تشکر دارم و اما در مثالی که شما گفتید فرض کنید یک مجموعه سیب را به شما نشان میدهند و بیان میکنند که این مجموعه بی نهایت است یعنی انتها ندارد و ابتدا هم ندارد چرا فرض سوم غلط است ما که نمیدانیم ابتدا و یا انتهای این مجموعه کجاست چگونه میتوان ثابت کرد که چیزی از این مجموعه کم شده (یک گریز) من مدتی پیش دنبال چنین مسائلی بودم که متاسفانه به دلیل مشکلاتی که برایم پیش آمد موفق نشدم این راه را تا تهش ادامه بدم اما حالا اگه موافق باشی تا اونجایی که بتونم در این بحث شرکت میکنم و البته اضافه هم میکنم که من فلسفه نخوانده ام و خیلی هم بارم نیست ولی علاقه مند به مباحثه اینچنینی میباشم با تشکر خدا نگهدار

فکر میکنم اگر برای آخرین بار در این بحث شرکت کنم بهتر باشد جناب هند آبادی عزیز شما معتقد هستید که زمان ابتدا و انتها دارد شما معتقد هستید که همه چیز قابل شمارش و اندازهگیری هست قبول میکنیم به شرط آنکه بفرمایید ابتدای زمان را مشخص فرمایید به شرط آنکه انتهای زمان را هم مشخص نمایید با این حساب که شما بیان میفرمایید وقتی اینها قابل اندازهگیری هستند این بدین معناست که خود اعداد هم میبایستی یک انتهایی داشته باشند چون نمیشود همه چیز قابل اندازهگیری باشد اما خود اعداد از این قاعده مستثنا باشد شما آن عدد پایانی را که دیگر ذهن بشر قادر به بالا رفتن از آن نیست را بیان فرمایید
مشکل نوع تفکر شما اینجاست که زمان و مکان را در نظر میگیرید بدون یک جزأ اساسیتر یعنی حرکت
زمان وقتی مفهوم پیدا میکند که حرکت ایجاد شده باشد زمان بدون حرکت چه معنایی دارد شما مهمترین جزأ این تعریف را یا به عمد یا از روی سهو کنار گذاشته اید این تا اینجای بحث
ضمنا شما انتهای زمان را کی و در کجا میانگارید اگر با تفکر دینی به مبحثی به نام آخر الزمان میخواهید برسید باید بتوانید بفرمایید که بعد از آن یعنی بعد از آخر زمان چه میشود یعنی بشر وقتی که به بهشت و دوزخ و برزخ رفت یعنی دیگر زمان بر او نمیگذرد یعنی آنجا بُعد مکان هست انسان حالا با هر شکلی قرار است نمایش داده شود هست خورد و خوراک و غیره هست حرکت هست اما زمان نیست این یعنی چه دوست عزیز حیف که نمیتوانم به جهت گرفتاریهایی که دارم بیش از این در این بحث شرکت کنم البته میدانم که مقصد نهایی شما کجاست اما خب ترجیح میدهم دیگر خود را وارد ادامه ی بحث نکنم چرا که شما در یک دایره ی خاص از یک زاویه ی خاص با بکار بردن الفاظی خاص در پی اثبات یک حقیقت هستید کاری که قبل از شما دیگران قادر به انجامش نشدند و من اطمینان دارم که شما نیز نخواهید توانست چرا که این شیوه اگر قرار بود بشر را به نتیجه ای برساند تا به حال مفید فایده می افتاد
شما نمیتوانید حتی تصور کنید که در جهان چه تعداد کهکشان وجود دارد چگونه میخواهید همه ی آنچه را که در این عالم هست را اندازه بگیرید کلامی بر زبان میرانید که با عقل ناسازگار است هنوز دانش بشری به هیچ انتهایی از آنچه که در هستی هست نرسیده فاصله ی ما با دیگر کهکشانها حتی به میلیونها سال نوری میرسد و هنوز ما هیچ انتهایی را نتوانسته ایم مشاهده کنیم نه مکان انتهایی را دیده ایم و نه زمان ابتدایی و نه زمان انتهایی و نه انتهایی عددی برایمان قابل فهم است حرکت را هم که شما از لیست علاقمندیهای زمان و مکان برداشته اید در چنین فضایی که فقط زمان و مکان به تنهایی معنا پیدا میکنند جای هیچ چون و چرایی باقی نمیماند آیا درست نمیگویم

دوستان عزیز از یکی از کامنتهای پیشین بهزاد مطالبی را انتخاب کردم و خود هم حاشیه هایی بر آنها نوشته ام. لطفا توجه کنید.

بهزاد: برای شما مثال آوردم که اگر کسی خدا و جهان دیگر را باور نداشته باشد
این جهان وی را قانع نمیسازد
عمو حسین: بهزاد جان, همین ادعا را چگونه میتوانی ثابت کنی که اگر انسان خدا و جهان دیگر را باور نداشته باشد این جهان نمیتواند او را قانع کند؟ آیا شما از همه ی انسانها پرسیده ای و همه جواب واحد داده اند؟

بهزاد:بدین بیان که، قوانینی که بشر وضع میکند کامل نیست و همیشه کسانی هستند که از آن فرار میکنند
عمو حسین:لطفا بفرمایید که آن قوانینی که خدا وضع کرده و کامل است و همه ی نیازها و ضروریات را در نظر گرفته است, کدامند؟ اصولا اگر همه چیز از طرف خدا آماده و شسته رفته آمده بود, چه نیاز بود که انسان زندگی اجتماعی و قوانین مربوط به آن را در طول تاریخ زندگیش بوجود آورد.

بهزاد:امید به بودن جهانی دیگر و رستاخیز اول از همه، یک آرامش نسبی به افراد میدهد و این آرامش از لحاظ روانی بسیار تأثیر گذار است
فرق میکند میان کسی که امید دارد که به حقش میرسد و از کسی طلب کمک میکند با کسی که احساس میکند هیچ کسی را ندارد که غمخارش باشد
حتا احساس به این که فردی هست و ما را اجابت خواهد کرد با احساس به تنهایی بسیار متفاوت است

عمو حسین: خوشحالم که بالاخره بعد از این همه صغری کبری داریم به یک نتیجه میرسیم و آن اینکه شما هم اعتراف میکنی که این اعتقادات و باورها ذهنی و روانی و احساسی هستند. شما به تأثیرات روانی داشتن اعتقاد به خدا اشاره کردی من هم در همه ی نوشته هایم همین را گفته ام که این اعتقادات بخودی خود نمود خارجی ندارند و این انسان است که چون در جاهایی کم آورده و نتوانسته با دیگر همنوعانش پیش رود و عقب مانده است, لذا بهترین کار را در این دیده که خود را بگونه ای راضی و اقناع کند که اگر اینجا و حالا نشد روزی روزیگاری این کمبودها و عقبماندگیها جبران خواهد شد. ولی واقعا معلوم نیست که چنین شود چنین اتفاقی بیفتد. وقتی ما به خواب میرویم دیگر احساس نمیکنیم که مثلا فقیریم, کسی به ما ظلم کرده, حقمان را خورده, مردن هم همین وضعیت را دارد. بنا بر این همانطور که خودت گفتی و من هم بارها, این امور ذهنی هستند و ما نمیتوانیم آنها را ملاک استدلالها و استنادات خود قرار دهیم.
وانگهی همانقدر که اعتقاد به رستاخیز برای عده ای میتواند آرامش بخش باشد میتواند برای تعداد بیشتری ملال آور و ترسناک باشد. مثلا برای من این اعتقاد نمیتواند آرامش آورد چون بر اساس آنچه بهم گفته اند بخاطر باورهایم سر و کارم با جهنم و گرزهای آتشین خواهد بود پس من میتوانم با عدم اعتقاد به آن بخود آرامش دهم البته منظورم من نوعی است.
بهزاد: اگر امید داشته باشیم که خدایی هست و میتواند به ما کمک کند حتا اگر این کمک را انجام ندهد خود این اندیشه به نفسه به ما احساس آرامش میدهد
عمو حسین: خب دیگر آفتاب آمد دلیل آفتاب. حتی اگر خدا نباشد و اگر کاری هم نکند, باز امیدش مؤثر است, یعنی همان خیال پردازی و توهم گرایی. یعنی اینکه در جامعه ای دیگر و با فرهنگی دیگر میتوان به گونه ای دیگر امید و آرزو به آینده داشت. یعنی اینکه پس این اعتقادات اصالتً و بخودی خود معتبر نمیباشند و بستگی به فرهنگها و جوامع و مرامها و مسلکهای مختلف دارد.
بهزاد: از شما میپرسم آیا خدا باوری آن قدر سخت و مشکل است و زندگیه شما را مختل میکند که آن را باور نمیکنید
عمو حسین: من هم از شما میپرسم که مگر بزور میشود چیزی را باور کرد؟ وقتی انسان عقل دارد و با عقلش نتواند به این نتیجه برسد, چگونه بزور بخود بقبولاند. آیا همین نیست که بگویید که بخود تلقین کنید خود را اجبارا قانع کنید یا بهتر بگویم خود را فریب دهید چون حد اقلش این است که آرامشی بدست میآورید.
بنظر شما آیا به هیچ راه دیگری انسان نمیتواند به آرامش برسد؟ آیا اگر در جوامع تبعیض و نابرابری نباشد, آیا اگر مردم بیاموزند و تربیت شوند که به حق خود راضی باشند و به حقوق دیگران تجاوز نکنند, آیا اگر بجای ترساندن کودکان و نوجوانان از عذاب الیم و گرز آتشین و…. به کودکان راه زندگی مسالمتآمیز را بیاموزند, مردم چنین جامعه ای احساس آرامش نخواهند کرد؟
آیا باید حتما حتما باور کنیم که اسباب آرامش خاطر انسان باید در همه ی زمانها و مکانها یکسان باشد و نمیشود راه های جدیدی را تجربه و کشف کرد؟
بهزاد: پس خدا باوری اگر هیچ چیز را برای ما به ارمغان نیاورد آرامش، ترس احساس نیاز و بسیاری از موارد ما را از لحاظ ذهنی مرتفع میسازد
عمو حسین: بله بهزاد جان باز هم بر ذهنی بودن این امور تأکید کردی که من هم در این زمینه با تو موافقم. که اینها همه القائات و تلقینات است که اگر خدا باور باشی چنین خواهی شد و چنان نخواهی شد.
اما یک سؤال هست و آن اینکه چرا همه ی امور مربوط به خدا و قوانین کاملش و عدالتش به پس از مرگ حواله داده شده است؟ یعنی از زمانی که انسان میمیرد و وی را در گور میگذارند و آخرین سنگ را رویش قرار میدهند, ظاهرا کار خدا شروع میشود, یعنی درست زمانهایی که دیگر از چشم انسان بدور است و قابل اثبات و رؤیت نیست و فقط و فقط باید باورش کنی بزور هم که شده باید بهش اعتقاد داشته باشی. جالبه که اگر جنازه ای را دفن نکنند و مثلا در تابوت شیشه ای بگذارند و بتماشای او بنشینند باز شاهد هیچ اتفاقی نخواهند بود و اگر از مذهبیها بپرسی شاید بگویند که خدا میداند که الآن جنازه در تابوت شیشه ای است و مردم دارند بهش نگاه میکنند, پس آنقدر صبر میکند تا وقتی او را واقعا در گور خاکی گذاشتند و خاک رویش ریختند آنگاه نکیر و منکر را بفرستد که با گرزهای آتشین بروند سراغش و از باورهایش و اعتقاداتش بپرسند و اگر کمی جابجا گفت با گرز بر سرش بکوبند که ای نامرد تو چرا نتوانستی به این نتیجه برسی که خدا هست و یکی هم هم هست. چرا پیامبر را باور نکردی, چرا علی را ولی خود ندانستی, چرا وقتی به تو گفتند که امامی هست و غایب است و برای آمدنش به روز مبادا حواله ات دادند, منطقا و عقلً نتوانستی آن را بپذیری؟ ببینید درست تفتیش عقاید و درست عذاب انسان بخاطر عقایدش.
حال نمیدانم که این خدای عادل در آنجا اجازه میدهد که انسان از خود دفاع کند و بگوید که ای خدا تو خودت به من عقل دادی, خب این معنیش چی بود یعنی هم قدرت انتخاب داشته باشم و هم آنچه از طرف تو به من گفته شده بود بااااااید ایمان پیدا میکردم؟ ای خدا تو فردی را فرستادی که او ادعا میکرد که از طرف توست ولی وقتی ازش خواستیم که معجزه ای بیاور گفت که این کار خدا است و کار من نیست. ادعا کرد که در یک چشم به هم زدن همه ی آسمانها را طی کرده است و پیش تو آمده است صحنه های زیادی را دیده است و ما چاره ای جز قبول نداشتیم با اینکه این ادعاها با عقلمان جور درنمیآمد. ای خدا همه ی ادعاهایی که مدعیان ارتباط با تو داشتند قابل اثبات نبود تأثیری در جایی هم نداشت, ای خدا این من انسان ناقص و حقیر بودم که فضا را کشف و تسخیر کردم این من بودم که علوم مختلف را با تحقیق و مطالعاتم کشف کردم و حتی بیش از مدعیان ارتباط با تو تو را به همنوعانم شناساندم.ولی آنچه تو و واسطه ها و وسیله های مرتبط با تو به من میگفتند قابل تجربه تحقیق و مطالعه نبود حال چرا باید مجازات شوم؟ چرا مرا هم مانند حیوانات و فرشته ها خلق نکردی که از روی غریزه تو را عبادت کنم و اینطور به محاکمه کشیده نشوم؟. یا نه

با سلام خدمت شما دوستان عزیز جناب عمو حسین حتی اگر همه ی مسایل تربیتی خوب برای انسان رعایت شود یعنی که مثلن دروغ نگوید حق دیگران را نخورد و غیره باز هم هستند کسانی که بخوان کلاه برداری کنن درست نمیگم مثلن توی همین محله که همه با هم دوستیم باز هم در میان ما افرادی هستند که به بچه های گل این محله ضربه میزنن م به نظر شما آیا کسی که مثلن در این دنیا صدها انسان را میکشد چگونه باید مجازات شود چگونه باید تقاس بدهد فرض کنید که دور از جون برادر یا خواهر شما را اذیت کنند و شما نتوانید برای او کاری بکنید فرض کنید که خدایی و رستاخیزی وجود ندارد آنوقت چگونه میشوید اولین واکنش شما در مقابل این کار چیست با تشکر خدا نگهدار

با سلام خدمت شما دوستان عزیز آقا بهزاد مگه شما نفرمودید که اندازه گیری توست انسانها انجام میشود خوب اگه چنین باشد بینهایت قابل اندازه گیری نیست و لزومی هم ندارد که با برداشتن چند سیب از یک مجموعه ی بینهایت چیزی از آن کم شود اگر ممکن است بینهایت را برایم تشریح کنید تصور شما از بینهایت چیست با تشکر خدا نگهدار

سلام
من چیزی نمی خواهم بگویم ولی کلا از این بحثها خوشم می آید می دانید چرا
چون وقتی این بحثها را میبینم احساس می کنم خیلی ها هم مثل من یا دیگری یا دیگران هستند که در ذهنشان این سؤالات می گذرد ولی می ترسند بپرسند یا کسی را نمی شناسند که بپرسند
به هر حال یک سؤال بزرگ برای من همیشه این بوده که چرا خدا توی همین دنیا جواب گوی اعمال نیست مثلا اگر کسی حمله کرد هزار نفر را کشت یک سال بعد یا مدتی بعد سزا نمی کند می گذارد پنجاه سال صد سال هر کاری می خواهد بکند پدر همه را در بیاورد حتی با نام خود خدا بترکوند همه را بعد وعده می دهد که توی دنیا دیگر حالش را می گیرد نمی دونم شاید اصلا ربطی به پست نداشت ولی هیچ گاه جواب این سؤال را نگرفتم

با سلام خدمت شما دوست عزیز چشمک جان جوابشو از دیدگاه خودم میگم شاید کافی نباشه ۱- اگه بخاد همون موقع مجازاتش کنه اونوقت اون یارو برمیگرده و به خدا میگه من میخاستم برگردم و توبه کنم و گذشته رو جبران کنم اما تو نذاشتی ۲- اونوقت عبادت خدا از روی ترس بود چرا که هرکی تکان میخورد و کار خطایی میکرد باید منطظر مجازات بود فعلاً همین چیز دیگه به ذهنم نمیرسه با تشکر خدا نگهدار

چشمک جان خوشحالم که آمدی و نظر دادی.
افراد دین باور و معتقدین به جهانی دیگر بر این اعتقادند که این گونه باورها و اعتقادها برای انسان آرامش به همراه می آورد در حالی که همیشه اینطور نیست و امثال مثل شما هم زیادند که نمیتوانند به آنچه گفته میشود باور اساسی داشته باشند و بالاخره روزی صبرشان تمام میشود و پرده های سکوت و خود سانسوری را کنار میزنند.
پس به این نتیجه میرسیم که اعتقادات دینمدارانه و آخرت گرایانه ذاتا و الزاما نمیتوانند مثبت باشند و گاه میتوانند ابعاد منفی هم در پی داشته باشند.
اما عزیزم اگر دیدگاهت را تغییر دهی دیگر چنین سؤالی برایت مطرح نخواهد بود.
مثلا آنچه را که در جهان اتفاق می افتد را هدایت شده از طرف آفریدگار ندان. نه کسی برایش تعیین شده که ظالم باشد و نه کسی از پیش تعیین شده که مظلوم واقع گردد. تو خود روانشناسی خوانده ای و باید بهتر از من واقف باشی و حتما هم همین طور است, شخصیت و اخلاق و رفتار های آدمیان طی فرایند پیچیده و تحت شرایط مختلف شکل میگیرد و در نتیجه هر کس به راهی کشیده میشود.
تو خوب میدانی که اگر روی زیربنای شخصیت آدمی از همان دوران کودکی کار شود و مشکلات خانوادگی و اجتماعی افراد حل شود, دلیلی ندارد که افراد به تبهکاری روی آورند تا ما اینجا بنشینیم و بحث کنیم که چرا خدا در همین دنیا مجازات نمیکند و غیره.
اگر روی شخصیت کودک کار شود و آموزشهای لازم به او داده شود و نیازهای عاطفی روانی و جسمیش برآورده شود دلیلی ندارد که این کودک بعد که بزرگ شد به مال و ناموس دیگران طمع داشته باشد و برای جبران کمبودهایش دست به اقدامات خطرناک بزند.
مذهبیها گمان میکنند که همه ی این مسائل با داشتن اعتقادات دینی حل میشود در حالی که چنین نیست و مذهب فقط میتواند روبنای شخصیت افراد را رنگ و لعابی دهد ولی در مواقع حساس و مقتضی آن شخصیت واقعی و زیر آب است که خود را نمایان میسازد.
چند سال پیش در محله ی برادرم فردی زندگی میکرد که این فرد اتفاقا از بچه مثبتها و مذهبی بود و همیشه در مسجد جایش در صف اول نماز بود.
مدتی بود که همسایه ها شکایت میکردند که احساس میکنند که شخصی شبها روی پشت بامهایشان میرود.
کمین گذاشتند و دیدند که بله این آقای متدین است که نه به قصد دزدی بلکه به قصد دید زدن و چشم چرانی روی پشت بام میرود.
خب این عمل را قطعا بسیاری بد و زشت و قابل تنبیه میدانند ولی تو خوب میدانی که یک جایی از شخصیت این فرد اشکال دارد کمبودی یا عقده ای یا هر چیز دیگری در این فرد وجود دارد که باعث شده دست به چنین کاری بزند.پس ببینید واقعا شخصیت اصلی و واقعی افراد به وسیله ی مذهب ساخته نمیشود هرچند که ممکن است ترمزی باشد ولی استوار و پابرجا نیست. مگر همه ی کسانی که در دادگاه ها پرونده دارند غیر مذهبی هستند نه همین مردم کوچه و بازار هستند که به موقع هم آداب مذهبی را بجا می آورند ولی همین افراد در مقابل کوچکترین انتقادی صبر از کف میدهند و دست به پرخاشگری و خشونت میزنند. هرچند که در گوش این فرد مرتب خوانده باشند که خدا با صابرین است و خدا صابرین را دوست دارد و اگر کسی بتواند خشمش را فرو خورد این تعداد ثواب بهش تعلق خواهد گرفت ولی اینها تا زمانی کارساز هستند که اوضاع عادی باشد زمینه خشم چنین فردی فراهم نشده باشد
پس تو بعنوان کارشناس روانشناسی باید به گونه ای دیگر بمسائل اجتماعی و فردی بنگری.

با سلام خدمت شما دوستان عزیز عمو حسین جان ۱- من هم موافقم نه برای کسی تعریف شده که ظالم باشد و نه برای کسی تعریف شده که مظلوم واقع گردد پس میخواهم بدونم
ریشه ی ظلم از کجا شکل گرفت چرا بعضی ها ظالم و عده ای دیگر مظلوم بوده اند شواهد تاریخی نشان میدهد که این اتفاق از آغاز بشریت اتفاق افتاده و تا کنون ادامه
داشته است میتوانم بپرسم که آفریدگار در این قضیه چه نقشی دارد؟ فرض کنید که هیچ آفریدگاری در کار نیست یا آفریدگار ما را آفریده و هیچ احکامی و دنیای دیگری
برای ما آماده نکرده است در آن جهان چه اتفاقی می افتد ۲- شما ادعا میکنید که اگر بر زیربنای شخصیت انسان از همان کودکی کار شود و مشکلات خانوادگی و اجتماعی
او حل شود دلیلی ندارد که او تبهکار شود اگر چنین بود پس علت به نتیجه نرسیدن این تلاشها چه بود؟ برای نمونه جان لاک میپنداشت که کودک مانند لوح سفیدی است که
هرچه ما بخواهیم میتوانیم به او بیاموزیم اگر چنین بود پس چرا عده ی بیشماری همچون روسو به مخالفت پرداخته و اظهار میکنند که انسان خودش باید محیطش رو درک
کنه و مورد بعدی اینکه پس اخطیار آدمی در انجام دادن فساد یا نیکی چگونه به اثبات میرسه با این جمله هم موافقم مذهبیها گمان میکنند که همه ی این مسائل با داشتن
اعتقادات دینی حل میشود در حالی که چنین نیست و مذهب فقط میتواند روبنای شخصیت افراد را رنگ و لعابی دهد ولی
در مواقع حساس و مقتضی آن شخصیت واقعی و زیر آب است که خود را نمایان میسازد. اما این نمیتونه دلیلی محکم باشه که مذهب رو از زندگی کنار بزنیم اگه قانع نشدید
یا اگه پاسخم مناسب نبود نظر بفرمایید با تشکر خدا نگهدار

آفرین آقا مرتضی سؤالات خوبی مطرح کردی. داریم به نتایج خوبی میرسیم و آن اینکه باید زندگی بشر و تحولات تاریخی بشر را مورد مطالعه قرار داد. ما هم نیاز به مطالعه بیشتر در زمینه های تاریخ و جامعه شناسی داریم. که متأسفانه من هم مطالعه زیادی ندارم ولی آنچه می دانم و مطالعه کرده ام تاریخ زندگی بشر فراز و فرودهایی داشته است. دوران های مختلفی داشته است که گمان کنم کتاب تاریخ تمدن از ویل دورانت منبع مطالعاتی کاملی باشد که تا حدودی با تاریخ تمدن بشر آشنا شویم. پس بیایید ما هم با هم عهد ببندیم که بیشتر مطالعه کنیم و خود را در حصارهای اطلاعاتی مذهبی محصور نکنیم.
اما مرتضی جان در خصوص سؤالاتت در مورد اینکه چرا انسان ظلم میکند و ریشه ی آن از کجا ناشی میشود باید عرض کنم که:
این سؤال رو چرا از من میپرسید باید از متدینین پرسیده شود چون این مبحث ظلم چیزیست که آنها باید پاسخگو باشند اگر ادیان برای این آمده اند
که انسان از بدیها دور شود به سوی نیکیها رهنمون گردد چرا این اتفاق نیافتاده است
چرا هیچ دوره ای را نمیتوان در تاریخ بشری یافت که بدی و زشتی در عالم یا در یک نقطه ی خاص که خدا باوری یا یک تفکر دینی بر مردم آن سرزمین حاکم بوده از یک چنین
شرایطی برخوردار نشده است
لطفا نگو که این مردم هستند که به مذهب خوب عمل نکرده اند, ولی مذهب خوب و کارساز است چون این یک ادعای کلی است و در ضمن باز از نقاط ضعف مذاهب میباشد که چرا نتوانسته و نمیتوانند مردم را آن گونه که مد نظرشان بوده تربیت کنند.
یکی از ویژگیهای انسان قدرت طلبیست, اگر بتواند بر دیگران مسلط شود خب در این مسیر حرکت میکند علت این همه جنگها و کشمکشها چه بوده بجز قدرت طلبی
و ویژگی دیگر انسان در عین حال این است که نفع طلب نیز هست
اینها خصایصی هستند که در بشر موجود است حالا در بعضی کمرنگتر در برخی پررنگتر این اشکال را باید متدینین توضیح دهند
که با آن که جهان آفریدگاری دارد به چه علت بشر اینگونه خلق شده است
که البته من فکر میکنم این خصوصیات و ویژگیها هم ریشه در تاریخ زندگی بشر دارد و عوامل اجتماعی و اقتصادی و طبیعی و جغرافیایی مسبب آن بوده اند.
برخی از آدمیان آگاه بعد از اینکه از توان اصلاح گرانه ی ادیان بر روی خلقیات بشر نا امید شدند رفتند و علومی چون روانشناسی جامعه شناسی و غیره را ایجاد کردند
تا مگر خود بتوانند به معایب خود پی ببرند و اگر بتوانند در راه درمانشان بکوشند
مکاتبی همچون مارکسیسم را ایجاد کردند که البته بیثمر بود چون بیش از حد به یک طبقه ی خاص اهمیت داده شده بود و یک نوع ستمگری خاص را بنیان نهاد ولی به هر حال در
راه رفع تمام این نابرابریها در طول تاریخ سعی و تلاش بسیار کرده و تا حدودی هم موفق شده است
به همین خاطر بوده که علومی همچون تعلیم و تربیت ایجاد شده است
علوم اجتماعی و نیز علومی همچون روانشناسی پدید آمده که شاید بتواند بشر را از این وضعیت تا حد ممکن دور سازد
برای درک تفاوتهای جهان پیشرفته و جهان سوم بهتر است به آمار و ارقامی که از سوی سازمانهای بین المللی که روی مسایل حقوق بشری کار میکنند مراجعه کنید
به نوع زندگی اجتماعی که در این مناطق متفاوت جاریست و به رفاه اجتماعی این کشورها بنگرید
به میزان جرم و جنایت در این سرزمینها نگاه کنید و خلاصه به خیلی مسایل دیگر
در کدام مناطق دنیا میزان جرم و جنایت و جنگ بیشتر است اینها را با هم مقایسه کنید تا موضوع بهتر برایتان روشن شود در ضمن از وقتی که منشور حقوق بشر را نوشتند
و سازمان ملل متحد را ایجاد کردند هدف اصلی طراحان و بانیان این سازمان, ایجاد یک محیط نسبتا امن برای تمام بشریت بود با تمام تفاوتهای قومی نژادی
دینی زبانی و غیره اینها به اختصار کارهایی بوده که بشر برای بهتر زیستن خود سعی کرده به سر انجام برساند حالا چقدر موفق شده آن دیگر موضوعیست که قابل بحث است
اما مهم این است که بالاخره بشر با دست خود سعادت را برای خود به ارمغان خواهد آورد با درایت و هوش سرشاری که دارد تمام موانع را از پیش پای خویش بر میدارد
و یک جهان نسبتا آری از خشونت را ایجاد میکند,
پس باز تکرار میکنم که سرنوشت بشر در دست خودش میباشد, و زمانی راه سعادت و خوشبختی را مییابد که مردم تمام جوامع, آگاه شوند, خود را از حصار تنگ مذهبی و نژادی و قومی و…. رهایی بخشند و به این تئوری و مانیفست متفکر و شاعر بزرگ ایرانی عمل کنند که:
بنی آدم اعضای یک پیکرند,
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار,
تو کز محنت دیگران بی غمی,
نه شاید که نامت نهند آدمی.
و یا به این گفته ی حافظ بزرگ عمل نمایند که:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است,
با دوستان مروت, با دشمنان مدارا.

با درود
خوب از این که دیر اومدم برای پاسخ بسیار شرمندم
این چند روز بسیار درگیر بودم
دست رسی به اینترنت هم نداشتم
وقتی اومدم دیدم کامنتهای دوستان بسیار زیاد شده و برای جواب دادن به اونها باید یک کتاب مطلب نوشت
اما فعلاً کوتاه به برخی از اونها میپردازیم
عمو حسین، کتاب تاریخ ویل و آریل دُرانت کتاب خوبیست اما خود نویسنده بیان نموده که، مطالبی و مباحثی که در این کتاب طرح میشود و احتمالاتی که در این نوشتار داده میشود اساس تحلیل خودم است و حدسیست
در ثانی کتاب تاریخ تمدن اصلاً یک کتاب تاریخی به معنای دقیق کلمه نیست
چرا که خود نویسنده اظهار میدارد، این کتاب سعی شده که به شیوه فلسفی داستانی نگاشته شود
کتاب خوبیست اما اثر تاریخی قابل توجهی در میان سایر آثار مرجع نیست
حال برویم بر سر مبحث خودمان ،زمان
این طور که من نتیجه گرفتم زمان از دیدگاه دوستان در دسته حقایق عددی نمی آید و استدلالشان این است که برای آن انتها مشخص نشده است
و جواب نداده اند که چرا اگر این حقیقت عددی نیست انسان آن را عددی انگاشته و برای آن دقیقه و ثانیه قرار داد نموده
در ضمن همین دوستان زمان را دارای حرکت دانسته اند که این خود دلیل مدعای ماست و نشان میدهد که زمان بر تمامیه موجودات حادث میگذرد
باز اشاره نموده اند که، انسان چگونه میتواند این همه حقایق که در کهکشانها و زمین است را اندازه گیری نماید
در صورتی که من ادعا نکردم که انسان چنین کاری را انجام داده یا این که در شرف انجام آن است
من بارها خدمت دوستان تشریح کردم که قابلیت اندازه گیری و کم و زیاد شدن با خود این عمل متفاوت است
یا این که دوستان مطالب من را میخوانند و چون دوست دارند آن را باطل بدانند این نوشته ها را ذکر میکنند
و یا این که، مطالب را دقیق مورد بررسی قرار نداده و به ابهامشان افزوده میشود
وقتی شما میگویید فلان مجموعه قابل اندازه گیریست یعنی ابزار آن را آماده و آن را اندازه گرفته اید؟
یا قابل اندازه گیری بودن بدین معناست که اگر توانایی این عمل و شرایطش موجود باشد میتوان آن را اندازه گرفت و مانعی نیست
وقتی ما حقیقتی را قابل اندازه گیری و عددی میدانیم بدین معنا نیست که ما میدانیم آن چه اندازه است
عقل ما به ما میگوید که اگر حقیقتی باشد که بتوانیم مثلاً متر را برای اندازه گیری آن قرار داد نماییم پس میتوانیم آن را اندازه بگیریم، و این فرق میکند با این که بگوییم آن را اندازه گرفته ایم و میدانیم چه قدر است.
دوستان قابلیت اندازه گیری با این که ما آن را انجام دهیم متفاوت است
حال اگر دوست دارید از من بپرسید که چه اندازه زمان گذشته تا الان به وجود آمده است
یا این که آخر زمان کجاست و چه قدر تا آن فاصله است
ببینید دوستان من گفتم زمان حقیقتی قابل اندازه گیریست و بیان نکردم که من ابتدا و انتهای آن را میدانم
مطلب بعدی که دوستان بیان کرده بودند مسئله اعداد و بی نهایت بودن آنها بود
اول باید به شما بگویم که چیزی که زیاد است بدین معنا نیست که بی نهایت است
دوم این که اگر ما با اعداد هر قدر که بخواهیم بالا و پایین برویم
باز هم به یک عدد میرسیم و ان عدد یک نام دارد و احتمالاً یک مصداق خارجی که آن را پوشش میدهد
اگر بی نهایت بود چگونه قابل شمارش شد
اگر منظورتان از بی نهایت بسیار زیاد است من هم با شما موافقم در این هستی بی نهایت زیاد به چشم میخورد
اما اگر منظور بی نهایت منطقیست که در ان هیچ حدی برای آن نیست بیان میکنم که، زمان و مکان دارای حد است
چرا که عددیست و این اعداد هر قدر که بالا یا پایین روند باز هم از قابلیت اندازه گیری آن کاسته نمیشود
آقا مرتضا درست گفته بود اگر مجموعه سیبها بی نهایت بود با برداشتن چند سیب نباید از مجموعه کم میشدحال آن که حقایق عددی نمیتواند بی نهایت باشد
پس وقتی میگوییم زمان نمیتواند قابل اندازه گیری باشد نباید دلیلمان این باشد که انتها و ابتدای آن برای ما مشخص نیست
چرا که ما از قابلیت اندازه گیری سخن گفتیم و بس
و اما در رابطه با خدا باوری ، دوستان گفته بودن که چه فایده ای دارد
و من در پاسخ بیان نموده بودم، آرامش به انسان میدهد و مسائلی را مثال زده بودم
و دوستان از آن نتیجه گرفته بودند که، پس تأثیر خدا باوری ذهنیست و من نیزز این را خود قبول دارم
اما اولاً من تمام این تأثیرات را بیان نکرده بودم چرا که اصلاً موجب اطاله سخن میشد
و در ثانی، من نگفته بودم تمام این اثرات همینهاست و شما خود نتیجه گرفتید مثل همیشه
سوماً من گفته بودم بر فرض که تنها اثرش این باشد و شما باز فرض را خود واقعیت انگاشتید.
و قسمتی از مطالب من را با توضیحات خویش در آمیختید تا منظور خود را برسانید
حال آن که این مطالب همین جا موجود است و سایرین میتوانند خود آن ها را ببینند و نظر بدهند
پس لطفاً مطالب را بخوانید و روی آن اندیشه کنید و سپس قلم بردارید و دست به نقد بزنید
من با این که دوستان سوال بپرسند هیچ مشکلی ندارم و اصلاً برای همین این پست را ایجاد کردم
اما احساس میکنم اندکی از دوستان بدون این که مطالب را دقیق بخوانند تنها میخواهند آنها را رد نمایند
اما فقط احساس میکنم و یقین ندارم پس کسی این گفته را توهین تلقی نکند
پس خواهش میکنم مطالب را یک بار از نو مرور کنید و سپس سوالات و احتمالاتی که به ذهنتان میرسد بیان نمایید
من خود احتمالات زیادی در ذهن دارم که اگر ببینم سر انجام شما طرح نمی کنید این اشکالات را بیان و بررسی میکنم
انسان حق دارد اندیشه کند سوال بپرسد و جواب آن را بخواهد
از این پس در روند پاسخ گویی تغییر به وجود می اورم تا منتظر جواب نمانید
بدرود

با درود
آقا مرتضا، علت ظلم و نیکی در جهان همانا اختیار انسان است
درست است که محیط و عوامل اجتماعی بر روی تربیت انسان تأثیر گذارند اما، در آخر این خود بشر است که انتخاب میکند و راه خویش را مشخص مینماید
اما اگر مسائلی که عمو حسین میگفتند محقق میشد دیگر این همه رساله در این باب نوشته نمیشد و مردم کشورهای پیشرفته الان هیچ مشکلی نداشتند
مگر در جایی که دین ظهور میکند باید هیچ مشکلی وجود نداشته باشد؟
یا این که اگر من نخواستم به تعالیم دینی روی آورم و به آنها عمل کنم این مشکل دین است که به من اختیار داده
یا اصلاً مشکل خداست که ما را مختار آفریده و اگر ما را مطیع میساخت ، دیگر لازم نبود برای ما دین هم بیاورد و مثلاً به ما غریزه میداد تا اشتباه هم نکنیم
و یا این که ما اختلالات زاهری و ذهنیه زیادی داریم و باید یک طرح بدهیم
که انسان از نو ساخته شود
به نظرم هیچ دلیلی برای اثبات این اندیشه نیست بجز اما و اگرهای مختلف
در جوامع پیشرفته میزان جرم و جنایت کم تر است اما اولاً باید ببینیم جرم در هر یک از قوانین چه امریست و در ادامه نیز باید بررسی کنیم که،
چرا در این کشورها که تعالیم مختلف اجرا میشود باز هم مجرم وجود دارد
چرا آمار ازدواج با وجود پویا بودن اقتصاد روز به روز پایین میآید
چرا این کشورها برای فرزند آوری جوایز خاصی در نظر گرفته اند
و مسائلی از این دست که جای تفکر و اندیشه بسیار دارد

با سلام خدمت شما دوست عزیز آقا بهزاد از اینکه مجداً آمدی و جواب دادید متشکرم اما بحث اثبات خدا هنوز برای من مبم مانده است من هنوز در این مورد جویای علم هستم در ضمن اگر امکان دارد اسکایپ من رو هم اد کنید براتون ریکوست دادم با تشکر خدا نگهدار

دیدگاهتان را بنویسید