خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

از نا‌خواندنی های من

باید از خوشحالی هایت بنویسی،

بهترین کار است.

بچه ها را ناامید نکن.

زندگی شخصیت را اینجا ننویس.

مثل کوه باش.

بنویس که:

تهمت ها،

افتراات،

نباید وجودت را بپاشند.

ولی… می پاشند.

وجودت را چسب و وصله کن،

نگهش دار،

با چنگ و دندان.

ناگواری ها،

صبرت را سر‌ریز می کنند.

دیوانه می شوی.

افسرده می شوی.

احمقت می کنند.

بمان.

باش.

آبرویت،

می رود.

می پاشد.

تکه تکه.

ذره ذره.

در هوا.

در باد.

مخلوط می شود با هستی،

با نیستی،

سر هیچ،

سر پوچ،

تغییر هویت می دهد،

تغییر هویت می دهی.

حالا یک توی بی آبرو،

ولی..،

باز باش،

خسته نشو،

درد دل نکن،

فقط باش.

تلخ نشو.

مستقیم،

همین طرف،

راهی شو.

به سمت حسی بهتر،

اگرچه مسیرت کند است.

به سمت فراموشی،

اگرچه جاده از دلشوره لیز شده باشد.

لیز نخور،

باش،

خار های طعنه را بیرون بکش،

اگرچه مثل شک،

تیز باشند.

به راهت ادامه بده.

خونریزی طبیعیست،

می دانی،

می دانم،

خون و دلشوره که مخلوط می شوند،

جاده ی لیز،

می شود چسبنده نیز.

متوقف نشو.

بیحالی عادیست.

باش،

بی قافیه،

بی وزن،

بی شعر،

بی نظم،

بی نصر،

عادی عادی.

یک نوشته ی خط خط شده،

یک نوشته ی شکسته،

مثل جاده ی مقابلت،

مثل ترک کف پا هات،

مثل پلی که بر آن ایستاده ای،

همچنان راهی باش.

از ترس، نترس،

ترس، رفیق است،

ترس، عمیق نیست،

ترس، سکه است،

همین یک رو را دارد.

بد‌جور مشوشی،

چه ملالت بار،

چه پر دغدغه،

با کوله‌باری از نگرانی.

سینه ات بیتاب،

قلبت تپنده،

نبضت زننده،

حس یک موجود بی‌عقل،

بی احساس،

حیوانی خاموش

و حتی بی قریزه.

مثل حس لمس طعم مفهوم مورفین،

ذاتا بی‌خبر.

مطلقا بی‌خیال.

از بیرون بی‌قرار.

از درون در حال مرگ.

اسیر یک پارادوکس،

بی‌عشق،

بی‌کس،

بی‌هدف،

بی‌قرص.

۱۶ دیدگاه دربارهٔ «از نا‌خواندنی های من»

سلاآآآآآآآآآآااآآآآآآآآآآم داش مجتبی.
درکت میکنم دادا.میخاخاخاخاخاخاخامت.
اگه این نوشته کار قلم خودته, توصیه میکنم از محصولات مهرام تناول نکنی. چون در اون صورت حتما یه چیچیچیچیچیچیز میزی میشی. خخخ.

سلااام بر مجتبی ی عزیز. همچون همیشه متنت زیبا و رسا و خواندنی بود. از لا بلای کلماتش میشد به محتوای آنها پی برد. خوشبختانه ظاهرا هیچ مطلب مأیوس کننده ای در آن نبود. من بعنوان یک کاربر بسیااار ساده ی گوش کن همچنان انتظار و توقع و خواهش و التماس و استدعای پابرجا بودن, مقاوم بودن, شهامت داشتن, شجاع بودن, محتاط بودن, پر انگیزه و پر انرژی بودن, ازت دااااارم.
پیروز و پیشرو و پاینده باشی مدیر لایق و دوست داشتنی

سلام.
همه گفتنی ها رو شما خودتون گفتید. دیگه هیچی نموند که من بگم جز تعیید. واقعا چیزی نموند حتی کلامی واسه هم صدایی یا هم دردی یا هر چیز دیگه.
کلامی نیست ولی دستی هست که به نشان اعلام همراهی درازش کنم. درسته بعضی راه ها رو نمیشه با هم رفت جز به کلام. و اینکه من میگم ما همراهیم شاید اینجا کلامی بیش نباشه. من فقط بودن ازم بر میاد. هستم. تا هر جا که بشه هستم. اگر این بودن کافیه که هستم و اگر کافی نیست باز هم هستم و ضمن این بودن معذرت می خوام که کافی نیست.
به امید اینکه…
آخه من از کجا بدونم امید های شما چی هستن؟! پس بذار یکی از امید های خودم رو بگم.
به امید اینکه مثل دفعه پیش این نوشته شما پیش لرزه۱انفجار نباشه!.
بگید آمین دیگه بابا!.
جدی، “حق دارید! حسابی حق دارید! به خدا دیگه نمی دونم چی بگم.”
سربلند، کامیاب، پیروز، پاینده و شاد باشید!.
ایام به کام.

ببخشید در آخرین لحظه اسکپ زدم که منتشر نشه تا اصلاحش کنم. خواستم تمام من هایی که نوشتم رو تبدیل به ما کنم و تمام هستم ها رو تبدیل کنم به هستیم. ولی کامنت از دستم فرار کرد و رفت زیر کامنت های دیگه نشست. شما هر جای کامنت اولیم من دیدید ما بخونید و هرجا هستم بود هستیم ببینیدش.
دوباره…ولش کن فقط شاد باشید و ایام به کام.

درود
دارم فکر میکنم
داری فکر میکنی
که من به چی فکر میکنم
نترس
شجاع باش
تو میتونی
حتما میتونی
باید بتونی
من دارم به رفتار پرغروری مثل مرگ و چند روش توپ رها شدن از دست دنیا برات فکر میکنم
بکش بکشش بکششش بکشششش خودتو بکششش تو میتونی حتما بتونی باید بتونی هاهاها

سلام.
بابا چه خبرته تو؟
حالا خوبه خودت این همه اصرار کردیهاااااااا.
ما که گفتیم نمیخواد بذار خودمون حساب میکنیم.
تو خودت گیر دادی نه من شیرموزها رو حساب میکنم.
بابا خودت گفتی مهمون تویم.
اگر میدونستم افسردگی میگیری که خودم حساب میکردم عزیزم.
حالا اشکال نداره. اومدی تهران یه شیرموزم ما برات میخریم جبران بشه خخخ.
این که دیگه گریه نداره که.
الفرااااااااااااااااااااااار.

احساس غمناکیه وقتی در مقابل کار های اینقدر بزرگ
که شاید حتی کسی بزرگیش رو لمس نکنه
به زبون بیاره و لمس نکنه
یکی اینقدر اون وسط ریز ریز بشه.
فقط میتونم بگم به اون کوره ای که الآن داره ذوبت میکنه من غبطه میخورم.
دقت کردید گفتن بعضی چیز ها از بزرگی اون ها کم میکنه؟!

سلام
وای وای نمیدونم چرا هر وقت شما اینجوری حرف میزنید دلم میگیره و استرس به من دست میده
منم حرف های پریسا را تایید میکنم و در ادامه حرف هاش میگم که ما حاضریم هر کار که بشه انجام بدیم تا اتحاد مونو به دیگران نشون بدیم و همیشه قدر شناس زحمات شما مدیر لایق هستیم
امید واریم که هیچ چیز و هیچ کس نتونه مانع پیشرفت شما بشه
ما همیشه به شما ارادت داریم
موفق باشید.

سلام بر دوست گرامی مجتبی عزیز نگران نباش
اونائی که باید قدر دان زحمات تو باشند هستند یه سوأل ازت دارم آیا بیشتر ازاین میخوای که یه محله پشت سرت هست
پس به قول خودمون دله هم صدا میکنه میشه کاریش کرد
بیخیال همه چیز شو مجتبی خودمان را عشقه

سلام آقا مجتبی خیلی متن زیبایی بود ولی طبق معمول غمگین امیدوارم روزی برسه که همه ی مشکلاتت حل بشه و شاد باشی تو قوی بودی هستی و خواهی بود
ولی شهروز دستتو رو کرد به خاطر اون شیر موزهایی که حساب کردی دمغی هاهاها بابا بیخیال خودت هم یه روز برو تهران مهمونی شهروز تا جبران بشه خخخ

دیدگاهتان را بنویسید