سلاااااااام بر دوستان صمیمی محله.
عزیزان من، امروز به یک سفر ایرانگردی دیگه میپردازیم.
البته در یک ژانر کاملا متفاوت.
این بار یه ایرانگردی در ژانر وحشت براتون آوردم.
چیه؟ تعجب کردید؟
نترسید حتما این سفر رو هم به سلامت به پایان میرسونیم.
لوازم این سفر بجای چمدان، کوله و وسایل مشابه فقط کمی دل و جرات و مقداری شجاعته که مطمینا همه شما از اون برخوردارید.
پس پیش به سوی کمی ترس، وحشت، دلهره و هیجان:
قلعهها، قناتها و درههایی با دالانها و هزارتوهای وهم انگیز، جنگلهای تاریک با صداهای مخوف و عجیب، قبرستانهایی با سنگ قبرهایی مرموز و بیابانها و ریگزارهای وسیع با شنهای روان و بلعنده…
اینها مناطقی ترسناک و یا خطرناک نیستند که در تسخیر جن و ارواح باشند، بلکه فقط با افسانههای محلی آمیخته شده اند و به مکانهایی رازآلود و گاه خوفناک به باور مردم تبدیل شده اند.
ماجراجویی در مناطق ترسناک یکی از جذابیتهای گردشگری است، برای همین هر از گاهی فهرستی از جاذبههای گردشگری عجیب و ترسناک بیرون میآید که راهنمایی میشود برای آن دسته از ماجراجویان کنجکاوی که میخواهند سفری سرشار از هیجان و دلهره را تجربه کنند؛ دلهره ای که از افسانهها و خرافات غیر مستند برمیآید و با ماجراجویی در بانجی جامپینگها در ارتفاعات و یا دهانه آتشفشانها، شنا میان آبزیان کشنده و خطرناک، رانندگی و یا پیاده روی در گذرگاه های باریک و مرگبار، اسکی و سنگ نوردی در خطرناکترین پرتگاهها و دیوارهها و قایقرانی در رودخانههای وحشی فرق میکند.
بیشتر مکانهایی که در ایران به اصطلاح ترسناک و یا مرموز معرفی شده اند، داستانی عجیب و گاه باورنکردنی دارند که کنجکاوی مسافران غریبه را برمیانگیزد تا حتما آن منطقه را ببینند و روح کنجکاو خود را در آن محیط عجیب به چالش بکشند، مثل ریگزار جن که عنوان وحشتناکترین منطقه ی ایران را به دوش میکشد و هیچ برگشتی از آن متصور نشده و یا دره ای که روزها زیبایی شگفت انگیزی دارد و شبها محل گذر ارواح است و افسانههای دیگری از این دست که برای خزینه ی حمامهای قدیمی، خانههای کاهگلی، قناتهای باریک و عمیق و جنگلهای انبوه روایت میشود؛ اما هیچیک سندیت علمی و یا تاریخی ندارد تا مدرکی مستند بر صحت باورهای مردم باشد و یقینا بررسیهای کارشناسان میتواند پرده از اسرار آنها کنار بزند.
جنگلی که جیغ میکشد
در نزدیکیهای مشهد، جنگلی انبوه وجود دارد که به گفته ی ساکنان آن حوالی، شب هنگام صداهای وحشت آوری از آن به گوش میرسد، صداهایی که شبیه جیغ یا صوت است.
ابتدای روستای «سر برج» از توابع بخش طرقبه در نزدیکی مشهد، جنگلی انبوه دیده میشود که با تاریک شدن آسمان صداهایی از میان درختان آن به گوش میرسد که به گفته ی اهالی و غریبههایی که به آن منطقه سفر کرده اند، شبیه جیغ است.
می گویند صداها چند سالی است که به گوش میرسد و قبلا از آن خبری نبوده. اهالی معتقدند این صداها به آوای جیرجیرکها و یا زوزه ی باد شباهتی ندارد، مخصوصا آنکه هنگام بلند شدن صداها، برگ درختان تکان نمیخورد تا باد را عامل آن بدانند.
برخی دیگر از ساکنان سر برج، این صدای وحشت آور را به ملخهایی نسبت میدهند که زمانی به این منطقه هجوم آوردند. هنوز بررسی روی این جنگل صورت نگرفته تا عامل وحشت اهالی و مسافران گذری مشخص شود.
دره ای که محل گذر ارواح است
می گویند شگفتی احجام غولآسای این دره به خاطر برخورد ستاره ای است. دره در سکوت روز از لحاظ زیبایی، روح را به تسخیر درمیآورد و شب هنگام میشود قصر ارواح!
جزیره قشم با افسانههای سحر انگیز زیادی درآمیخته، از آیین «زار» گرفته تا داستانهایی که درباره ارواح سرگردان در طبیعت جزیره گفته میشود.
«دره ستارهها» با اشکال رسوبی حاصل از فرسایش باد، خاک و آب یکی از پدیدههای شگفت انگیز قشم است که بومیها شبهای آن را زمانی برای آمدو شد ارواح و اشباح میدانند.
دره ستارهها در زبان محلی به «استار کفته» معروف است، بومیها معتقدند میلیونها سال قبل ستاره ای در این محل سقوط کرده که گل و لای از دل زمین به اطراف پراکنده شده و پس از خشک شدن، این احجام جادویی پدید آمده.
این دره یکی از ژعو سایت های جزیره است که در پنج کیلومتری ساحل جنوبی قشم و بعد از روستای «برکه خلف» قرار دارد، همان روستایی که به پاکی شهره است و در معابر خاکی آن حتا یک زباله هم دیده نمیشود.
داستان های وهم انگیزی درباره این دره که شبیه عمارتی ویران شده با دالانهای تو در تو و شکافها و حفرههای بسیار است، روایت میشود؛ به طوری که محلیها با تاریک شدن آسمان گذرشان به این دره نمیافتد و معمولا با لبخند مسافران غریبه را برای رفتن به این دره در تاریکی منصرف میکنند و می گویند: اجنه و ارواح شبها به آن رفت و آمد دارند.
با این حال دره ستارهها محلی برای شیفتگان پدیده های آسمانی است که شب هنگام به دور از داستانهای خیال انگیز تسخیر دره توسط ارواح از بام تندیسها، اجرام و پدیدههای آسمانی را رصد کنند.
گورستانی برای جنها
در جنوب شرقیترین نقطه ایران، گورستانی با سنگ قبرهای عظیم الجثه مکانی جالب برای ماجراجویانی است که به دنیای ماورا الطبیعه علاقه دارند.
«گورستان جن» در روستای تیس نزدیک شهر چابهار در استان سیستان و بلوچستان، همان جایی است که سنگ قبرهای بزرگ و عجیبی دارد و محلیها را به این باور رسانده که این گورها محل دفن آدمیزاد نیست.
تیس روستایی باستانی با قدمتی نزدیک به دو هزار و 300 سال است که مردم آن حوالی داستانهای عجیبی دربارهش می گویند و آن را محل زندگی جنها میدانند. گورستان جن که مردم بلوچ به آن «جن سنط» میگویند، نمونه ای از این باورهاست.
در گورستان جن، قبرها کنار هم روی سطحی صخره ای حفر شده اند که این شیوه حفاری پرسشهای زیادی را به وجود آورده و در نهایت پاسخ را به دنیای از ما بهتران کشانده. بومیها معتقدند، با تاریک شدن هوا جنها بر سر مردگان خود مویه میکنند و هرکس شبانه گذرش به این گورستان افتد، مورد نفرین آنها قرار میگیرد و بعد از چند روز با عذابی سخت میمیرد.
تیس با وجود آثاری چون مقبرهها، غارها و نقاشیهای باستانی، هنوز بررسی باستان شناسی نشده تا چهره مرموز و وهم انگیز آن پاک شود.
هزارتوی سیاه
قناتها، آب انبارها و خزینه حمامها همیشه محلی جذاب برای کنجکاوی بوده اند؛ اما «قصبهی گناباد» داستان دیگری جز جن و روح دارد، این قنات قدیمی یکی از عمیقترین قناتهای ایران است که قدمت آن به دوران باستان میرسد.
قنات قصبه گناباد دست سازه ای عجیب است که با هزارتوهای تاریک و عمیق مکانی شگفت انگیز برای ماجراجویی بشمار میآید و از آن به عنوان یکی از عجایب تاریخ تمدن بشری یاد میشود.
گناباد قناتهای متعددی داشته که بیشتر آنها به دنبال خشکسالی 15 ساله خراسان جنوبی، دیگر فعال نیستند و قصبه گناباد از جمله قناتهای زنده به حساب میآید. در متون تاریخی، قدمت قصبه را به دوره هخامنشیان نسبت داده اند که «ناصر خسرو قبادیانی» هم در سفرنامه اش به توصیف این قنات پرداخته و نوشته: عمق چاه آن هفتصد گز و طول آن چهار فرسنگ است که آن را به زمان کیخسرو نسبت داده است.
طول قنات گناباد ۳۳ هزار و 113 متر و تعداد چاههای آن بیش از ۴۷۰ حلقه تعیین شده که عمق چاه مادر در این قصبه بین ۲۸۰ تا ۳۰۰ متر است.
برای رفتن به داخل قنات باید از پلههای گلی قدیمی پایین رفت، بعد تاریکی مطلق همه جا را فرا میگیرد، مسیر طولانی و تاریک است با دیوارهای خاکی که ریشههای درختان از آن بیرون زده اند.
گردشگران فقط 700 متر از این قنات را که بتون ریزی شده میتوانند طی کنند.
غار قاتل
حفرهها و تنگناهای عمیق که سرشار از سکوت و سیاهی اند، همیشه مکانهایی هیجان انگیز برای ماجراجویی بوده اند، مخصوصا برای غار نوردانی که دور از نگرانی ناشی از توهم تاریکی این حفرهها و صدای جانورانی چون خفاشها در دالانهای تنگ و گاه عمیق جانشان را کف دستشان میگیرند تا دنیایی جدید کشف کنند.
غار پَراو در 12 کیلومتری شمال شرقی کرمانشاه نزدیک روستای چالآبه در ارتفاع ۳۰۵۰ متری میدان جنوبی قله کوه پراو با 751 متر عمق با 26 حلقه چاه، یکی از عمیقترین و صعب العبورترین غارهای جهان است که تا کنون جان پنج غار نورد را گرفته است.
عمیقترین چاه پرآو 42 متر عمق دارد، دهنهی ورودی غار کاملا چاهی است و ورود به آن به گردشگران معمولی و حتا غار نوردان غیر حرفه ای اصلا توصیه نمیشود.
برودت دمای هوا در پرآو به دلیل آنکه آب جاری داخل آن حاصل ذوب شدن یخچالهای زیرزمینی است، همیشه بین یک و سه درجه سانتیگراد است و همین مساله پیمایش غار را سخت میکند. جدا از این، گذرگاههای تنگ و خرچنگ روها، ریزشی بودن برخی از قسمتهای غار، تراورس های خطرناک و چاههای عمیق، پرآو را در دنیا به غاری صعب ال عبور و سخت تبدیل کرده، بطوریکه پنج غار نورد ایرانی جان خود را در این غار از دست داده اند و اجساد برخی از آنها هیچوقت به بیرون از غار منتقل نشده است.
«سعید امینی» از اعضای تیم اعزامی باشگاه آزادگان مشهد در سال ۱۳۷۶، «امیر احمدی» و «ویکتوریا کیانیراد» از اعضای تیم اعزامی باشگاه کوهنوردی دماوند در سال۱۳۸۱ که اجساد آنها را نتوانستند از غار بیرون بیاورند و در جان پناه چاه شماره هجدهم در حفره ای گذاشته و در آن را مسدود کردند، «خلیل عبدن کویی» کوهنورد و عکاس همدانی که در کارنامه او صعود به قله موستاق آتا، لنین، کورژنوسکایا، آرارات و هفت هزار متری اورست وجود دارد در ۱۳۸۷، «پدرام بوچانی» از اعضای گروه مستقل کوهنوردی شهرستان دالاهو که در هنگام فرود از چاه شماره ۸ با پاره شدن طناب به پایین سقوط کرد و جان باخت در سال ۱۳۸۹، قربانیان پرآو هستند.
سختی گذرگاههای پرآو به حدی است که زبالههای آن از سال 1350، یعنی از زمان کشف غار تا کنون در آن مدفون شده بود و امکان خروج زبالهها وجود نداشت؛ ولی هیئتی از غار نوردان انجمن غار و غارشناسان ایرانیان سرانجام امسال پس از دو سال پیاپی تلاش موفق شدند این غار عمیق و سخت را بدون هیچ تلفات جانی پاک کنند.
ریگزار نفرین شده
در همه منابع از وحشتناک بودن این ریگزار سخن گفته اند، در حالیکه تحقیقات درباره آن تا به حال ضعیف و محدود بوده و هنوز وهم از ماجراجویی در کویری که میگویند برگشت از آن ممکن نیست، دور نشده است.
ریگ جن در قلب کویر مرکزی ایران، در جنوب سمنان، شرق دریاچه نمک، شمال انارک و غرب جندق قرار دارد که به دلیل وسعت زیاد، گرمای شدید، نداشتن چشمه و چاه آب و باتلاقهای نمک صحرایی صعب العبور است که نامش در نقشهها کمتر آمده و چندان محل گذر کویر نوردها نیست.
«سون هدین»، کویر نورد سوئدی نخستین گردشگر خارجی بود که در سال 1900 میلادی سعی کرد به ریگ جن برود، نوشتههای او، 30 سال بعد «آلفونس گابریل» کویر نورد دیگری را به ایران کشاند تا این ماجراجویی را کامل کند، اما هیچ یک موفق نشدند این ریگزار را کامل بپیمایند، با این حال هدین در کتابی با عنوان «صحراهای ایران» شرحی از ریگزار جن داده است.
به باور حاشیه نشینان، ریگ جن نفرین شده است. روایت میکنند، در قدیم کاروانها و مسافران هرگز از این کویر عبور نمیکردند. در گذشته این باور وجود داشت که این سرزمین محل زندگی شیطان و جنها است. مردم محلی می گویند، هر کسی وارد این سرزمین شده زنده نمانده و ناپدید شده است. ریگ جن را مثلث برمودای ایران میدانند.
سون هدین در کتابش افسانههایی را از مردم بومی آن منطقه روایت کرده که گفته اند: در مرکز «کویر جن» بهشت گمشده ای وجود دارد. در آن بهشت دریاچه ای با جنگل انبوه است که شیاطین پشم شترها را در آنجا رها کرده اند و هرکس به آن منطقه دست یابد، ثروتمند خواهد شد، درحالیکه چنین روایتی صادق نیست.
پس از تلاشهای ناکامی که برای پیمایش کامل ریگزار جن صورت گرفت، سرانجام کویر شناسی ایرانی به نام «علی پارسا» به همراه اسماعیل میرانزاده که آن زمان رییس پارک ملی کویر بود، حدود 70 سال بعد از «گابریل» ریگ جن را هوایی پیمودند تا اثبات کنند، موضوع شگفت انگیزی در این کویر نیست. پارسا سپس این مسیر را زمینی طی کرد، البته با تجهیزات کامل و گرفتار شیاطین و جنها هم نشد.
با این حال هیچگاه برای اولین تجربه کویر نوردی، ریگزار جن پیشنهاد نمیشود، چون نقشه دقیقی از آن موجود نیست و مسیرها به طور مشخص ثبت نشده است و در این صورت رفتن به آن همانا قوت بخشیدن به افسانههایی است که می گویند؛ «هر کسی وارد این سرزمین شده، زنده برنگشته!»
منبع: برترینها.
سلام خسته نباشید جالب و ترسناک بود
سلام بر آقا مهدی.
خواهش میکنم.
سلام خیلی ترسناک بود الآن اومدم ولی اگه واقعاً کسی بخواد به همچین سفری بره هیچوقت باهاش نمیرم
مرسی موفق باشید
سلام پریسیما.
منم بهت توصیه میکنم که به این جور سفرها نری.
البته بصورت مجازی مجازه.
ممنون از حضورت.
سلام که . واییی . وایی . خدایا . من . اصن . نترسیدم . خخخ .آدما وقتی چیزیو نمیشناسن . یا اطلاعات کافی در موردش ندارن . سریع پناه میبرن به موهومات . مثلا صدای جیغ ممکنه صدای پرنده ها باشه . یا هر جانور دیگه ای . مثلا همین گربه لامصبی وقتی نصفه شبی آواز خوندنش میگیره . آدم فکری میشه یه بچه جن داره گریه میکنه . یا همین دوست عزیزمون خانم یا آقای جغد . وقتی نصفه شبی داره با جیر جیرک ها گپو گفتگو میکنه . آدم یکهو مور مورش میشه . صداش مثل ناله میمونه . …و حالا خب یه عده طنابشون جنسش فرسوده بوده . رفتن به جمع ملکوتیان پیوستن . دلیل نمیشه جنه با ناخناش طنابو پاره کرده . …. وقتی ما یه نقشه درست درمون نداریم . قربونش برم قد این شنزارها رو نمیدونیم . به فکر نقشه برداری و این چیز میزا نیوفتادیم . دلیل نمیشه بگیم جنا نشستن پشم شتر میزنن . تشک بدوزن که . عجب . …. حالا بگذریم . من چرا داغ کردم . نکنه جنه مشعل به دست کنارم واستاده . خدایا …. مطلبت جالب بود محمد رضای عزیز . درست مثل همیشه . من عاشق چنین اطلاعات عمومی هستم . متاسفانه کمی باید از توهمات خون این بومیان شریف کم کنیم . شکلک رفتم . میروم جایز نیست .
سلااااام یلدایی.
چقدر تو شجاعی دختر!!
اسمتو میذارم دختر شجاع هاااااااااا!
ولی جدی تمام این ماجراها از بیخردی و بیعقلی و عدم توانایی برای تحلیل مردم عوام ناشی میشه.
اونم توی این قرن پر از شفافیت علمی.
خوشحال شدم از حضور همیشه شاد کنندهت.
سلام بر آقای چشمه بزرگوار
مطمئنا کسی تا حالا اون مناطق نرفته فکر کنم بکر و دست نخورده باشه.
خیلی به خرافات اعتقاد ندارم اگه بتونم حتما به دیدن اون جاها میرم.
از پست امروزت خیلی خوشم آمد از شما ممنونم.
سلام بر هادی.
اصلا به خورافات اعتقاد نداشته باش که اصلا برات خوب نیست.
ممنونم و خوشحال شدم از حضورت.
سلااام عمویی
میگم میدونی که کی میره شبا اونجا تو جنگل جیغان جیغانش میشه آیاااا،،،خوب بزار لو بدم اون منم که شبا میرم اونجا برا خودم خلوت میکنم و جیغان جیغانم میشه ههههخخخخ….
اون قبرستون جن ها هم خععععلی باحاله باید عمو یه سر ترتیب بدیم به مجتبی بگیم که ما رو اینجا های ترسناک ببره که باحاله هیجان داره زیاااد هم دره ارواح و همم هزارتوی سیاه که من عااااشق هیجانم و دوست دارم کشف کنم که اونجاها چجوریه و چه چیزایی برا اکتشاف داره. هوهو هوهو یهووووو
میسی عمویی از مطلب بسیار مفیدت
خدافسی
سلاااااام بر ملیسا.
خدا رو شکر که یه پایه برای این جور سفرها پیدا شد.
باید یه سفر گوشکنی برای دیدن که نه، برای شنیدن اینجور سر و صداها ترتیب بدیم.
هرکس هم وسط راه خواست ترکمون کنه بندازیمش توی یکی از اون قناتها، هوهوهوهوهو.
ممنون که به این پست سر زدی.
خدافسی.
سلام عمو جالب بود عمو دلمون برات تنگ شده
سلام بر طاهای عزیز.
منم دلم برای شما تنگ شده.
ممنون از حضورت.
سلام.
خب عمو یه زنگ به کاپیتان بزن آتیش کنیم بریم چابهار.
منتظرماااااااااااا!
میدونی که چی میگم خخخ.
سلام شهروز.
تو هم توی این همه مناطق عجیب و غریب چابهار رو انتخاب کردی هاا ناقلا.
باشه به خاطر گل روی تو هم شده این کار رو میکنم.
ممنون که آمدی.
درود بر عمو یادگار یه وقت نری تو غار بیا بریم چابهار بزنیم یه شامو ناهار. عمو من چنتا کار ناتموم دارم بمحض اینکه تموم بشه بلافاصله بعضی از اینجاهایی رو که گفتی میرم خبرشو بهتون میدم اگرم برنگشتم میگم اجنه بیان به جای من یه پست بزارن دوستان من قبل از جهانگردی ایرانگردی رو توصیه میکنم چون این سرزمین اینقدر جاهای دیدنی و شگفت انگیز داره که ما هنوز حتی اسمشونم نمیدونیم عمو مطالب بسیار جذابی رو منتشر میکنی عالیه خیلی با حالی من که رفتم چابهار یه چار قلم جنسم بیارم بفروشم خرج سفر دربیاد هرکی میخاد پول بده براش یه جن بیارم که کاراشو انجام بده راستی نمیدونم جنا هم نابینا دارن یا نه
سلااااام حمید جان.
ببین، خوب فکراتو بکن بعد برو چابهار یا اون مناطق خاص.
یه وقت جنی، روح سرگردانی، شبحی، چیزی کار دستت نده که خونت بیفته گردن محله هاااااا؟
بعدشم میخوای بری چابهار چه جور جنشی بیاری داداشششششش.
ژودی برو برگرد که من منتژرماااااااا!!
ممنون که نژر دادی داداش.
درود محمدرضا جالب بود میگم یکی از کارهای ترسناک از نظر من خوابیدن 1 شب تو قبره میگن بعضی از علما این کارو بخاطر تقوای بیشتر انجام میدادن بازم ممنون بخاطر مطلب قشنگت
سلام بر داش علی خودمون.
هوهاهاهاهاهاها.
خوابیدن توی قبر، نه، نه، از این فتواها صادر نکن که من بدنم به لرزه افتاد.
ممنون از نظرت.
آخرش هم من با کلی آرزو میرم زیر خاااک, خخخ, من که حاضرم برم اینجاها, خعلی با حال بودن
سلاااام خاله زهره.
ببینم اون کیه که آخرش نره زیر خاااااااک؟ خخخ.
شجاعتت رو برای رفتن به اینجور سفرها می ستایم.
باشد تا درس گیریم.
از لطفت ممنون.
سلام.
اگر بینا بودم یا اگر همراه و موقعیتش رو داشتم به تمام این جا ها سرک می کشیدم. عاشق ماجرا و سفر های این مدلی و جریانات
ترسناکم. می میرم که1کمی بترسم. کاش1زمانی گذرم به این مکان ها بی افته. مخصوصا اون جنگل جیغجیغیه.
ممنون.
ایام به کام.
نفهمیدم این ل از کجا اومد نشست روی اگر من؟ دستم بهش نمی رسه ولی اگر می رسید!
ولی من جدی دلم می خواست1شبی می رفتم توی این جنگله حالش رو می بردم.
شاد باشید.
سلام و دورود بر پریسای شجاع.
فکرشو بکن شب تاریک، جنگل انبوه هو هوی باد توی شاخه ها، صداهای مرموز از دور و نزدیک و خش خشهایی که گاه گداری از نزدیک میشنوی، احساس تنهایی و خوف، ناامیدی و وحشت سنگینی که با هیچ توجیهی نمیتونی از شدتش کم کنی.
اینها همه هدیه اون جنگل مرموز و خوف ناکه.
ببینم بازم میخوای بری؟ خواستی بری خبر بده.
اون ل اضافی رو هم من درستش میکنم که دیگه دغ دقه ای نداشته باشی.
ممنون از لطفت.
بععععععله. من هستم. تازه خودم هم میشم1عامل ترسناک اون جنگله و هی جیغ های بنفش و سبز و آبی می زنم تا بقیه بیشتر بترسن اینقدر خوبه! راستی ممنونم بابت اون ل بدجنس که اومد حالگیری. خلاصه من هستم دیگه کی میاد بریم جنگل جیغی؟