خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یه شعر و یه نیم چه خاطره از من

اول که سلام خدمت شما
نام زیبای خدا
نمیگم خوبید چون میدونم کسی جواب نمیده ولی امیدوار آرزو میکنم خوب باشید همیشه
امشب که بر من گذشت برام حکایتی جالب داشت که از روحیاتش که بگذریم براتون بگم که این مجری توانا و گاهی زیادی ماشا الله هیجانی”حسن اسماعیل پور” ما رو از خواب بیدار کرد و اصلً پروند با گفتن این حرف که شعر کاکای علی لهراسبی از حامد عسکری هست و فکر کنم داد زد
ولی خدا خیرش بده که باعث شد یه ساعت و خورده ای بعد از مدتها از برنامه اینجا شب نیست بهره مند بشم با کلی لذت و امشبی رو تا الان که دارم مینویسمو میرم و کله صبحه کلی بهم خوش بگذره
این برنامه هم موضوعش جالب بودو هم خود حامد شاعر خوب جوان توانا و محبوب کشور مون که خیلیها به ویژه اهل فرهنگ زیبای معاصر نسل جوان پارسی میشناسیدش تا آخر حضور داشت و مخاطبین رو کلی به فیض رسوند
اونایی که مراسم فرهنگی زیاد گوش میدن خاطرات قشنگی باهاش دارن
چند تا از خواننده های نام آشنا مون هم از شعراش خوندن و یه چیز جالبی هم که فهمیدم
میگفت به مناسبت شب شعر اومده بوده جهرم ما که حامد زمانی تلفنی ازش درخواست میکنه شعر شناس نامشو بگه که این شعر بسیار زیبا شبی در یکی از باغهای زیبای جهرم متولد میشه
تولد باران کوچولوی شش سالش هم هست که گفته بوده میخوام برم پاریس تءاطر بخونم هاها
و کلی اتفاق دیگه که بنظرم زیادی بشه ولی خلاصه بعدش که دیدیم نبابا خواب با ما قهره ما هم به لطف خدا طبع شعر مون گل کردو برای مولا گفتیم اما گاه غافل از اینکه او به ما یاد داد. شعرم رو توی سایت شب روشن منتشر کردم.
برید بخونید امید که شمام لذتشو ببریدو نظری داشتید بفرمایید خوشحال میشیم

راستی اگه کسی اشعار صوتی حافظ ایمانی رو میتونه گیر بیاره ممنون میشم به دست مون برسونه

یا علی

۱۷ دیدگاه دربارهٔ «یه شعر و یه نیم چه خاطره از من»

چند عدد شکلک
شکلک یک هویی تعجب کردن که ای این جمله یکی به آخری که مال من نبود
شکلک بابا مدیر حواست به همه جا هستا
شکلک وا چطور شد چه امتحان کردن جالبی و شکلک از یه چیزی کمی به خنده اومدن
شکلک بابا ما کاری نکردیم
شکلک از دست این بچه هایی که پست هاشونو چند جا منتشر میدنو ما رو گول میزنن هاا
و شکلک شوخی و مرسی

سلام بر ثنا خانمی گل گلاب
خب ما خوبیم شما چطورید؟ امیدوارم که خوب باشید خوبتر هم بشید……
خب بذار ببینم من که نه رادیو گوش می‌دم نه آهنگ و موسیقی و خب نتیجه می‌گیریم که از خاطره هیچی نفهمیدم ولی خب خودمون به کوچه آقای علی چپ زده عرض می‌کنم که چه خاطره جالبی بود خخخخ
ولی خب چرا شعرت رو اینجا هم نذاشتی …. بذارش تو کامنت دونی همینجا بخونیمش … البته شب روشن هم خوبه ها ولی من ترجیح می‌دم همینجا بخونمش ….
همیشه شاد همیشه سربلند و همیشه موفق باشی….

ای کِشتی نجاتم
در روزگار طوفان
ای چشمه ی حیاتم
زیر نگاه باران
یادت که در دلم نیست
بیتاب درد هایم
مهرت که در برم شد
سرخوش ز تیرباران
گفتم که سخت گشته
پاییز بی پناهی
خندیدیُ شکستی
دنیای بی بهاران
بغضی پر از حقایق
چون کودکی بِدادَمت
باغی پر از شقایق
دادی به شرط ایمان
گفتم که در رهِ عشق
آیابُوَد رهایی
فرمودی از سر لطف
صبرُ نمازُ قرآن
دستم به سوی بالا
کوتاه بودُ خسته
دستی به سر کشیدی
بر من به کوی یاران
گفتم که زخم هایی
از ظلم ارز دارم
گفتی چه دانی از زخم
در چهره ی پریشان
نور خدا برآمد
از بهر سربلندی
دشمن شکست اما
حرمت ز راه شیطان
گفتم که من نباشم
مغرور از ثنایت
گفتی ثنا
“منم “را
در قلب خود بِمیران
میگویم از نییازَم
هر لحظه با خودم باش
حبت ز چشمه جوشد
مشتاق بوی باران

“خیلی قشنگ بود خیلی …. باریکلا …. خب گفتم حیفه اینجا نباشه …. با اجازه خودمان اوردیمش همینجا …. خب من که هر وقت اومدم شعر بنویسم سر آخر معر در اومد شکلک استعداد نداریم ما ولی دوستای با استعداد داریم خدا رو شکر….

سلام نخودی جاان
بابا شما اصفهونیا چه زرگن و جالبید خخخ میخواستم بگم نه که دیدم گذاشتی خواستم خودت بری ببینی تنبلی من روت اثر نذاره
هی خانومی ما که استعداد هامون رفته زیر خاک لالا اینم یه الهام بود
وگرنه شما تاج سری ما باید از شما کلی چیز یاد بگیریم ولی حیف که توفیق دیدار شنیداریت هم نداریم
من هیچ کارم به خدا تو دعا کن بتونم خودمو بکشونم بالا منم دعا میکنم تو پیشرففت روز افزون کنی البته مثل همیشه

انبیا گفتند فال زشت و بد

از میان جانتان دارد مدد

گر تو جایی خفته باشی با خطر

اژدها در قصد تو از سوی سر

مهربانی مر ترا آگاه کرد

که بجه زود ار نه اژدرهات خورد

تو بگویی فال بد چون می‌زنی

فال چه بر جه ببین در روشنی

از میان فال بد من خود ترا

می‌رهانم می‌برم سوی سرا

چون نبی آگه کننده‌ست از نهان

کو بدید آنچ ندید اهل جهان

گر طبیبی گویدت غوره مخور

که چنین رنجی بر آرد شور و شر

تو بگویی فال بد چون می‌زنی

پس تو ناصح را مثم می‌کنی

ور منجم گویدت کامروز هیچ

آنچنان کاری مکن اندر پسیچ

صد ره ار بینی دروغ اختری

یک دوباره راست آید می‌خری

این نجوم ما نشد هرگز خلاف

صحتش چون ماند از تو در غلاف

آن طبیب و آن منجم از گمان

می‌کنند آگاه و ما خود از عیان

دود می‌بینیم و آتش از کران

حمله می‌آرد به سوی منکران

تو همی‌گویی خمش کن زین مقال

که زیان ماست قال شوم‌فال

ای که نصح ناصحان را نشنوی

فال بد با تست هر جا می‌روی

افعیی بر پشت تو بر می‌رود

او ز بامی بیندش آگه کند

گوییش خاموش غمگینم مکن

گوید او خوش باش خود رفت آن سخن

چون زند افعی دهان بر گردنت

تلخ گردد جمله شادی جستنت

پس بدو گویی همین بود ای فلان

چون بندریدی گریبان در فغان

یا ز بالایم تو سنگی می‌زدی

تا مرا آن جد نمودی و بدی

او بگوید زآنک می‌آزرده‌ای

تو بگویی نیک شادم کرده‌ای

گفت من کردم جوامردی بپند

تا رهانم من ترا زین خشک بند

از لئیمی حق آن نشناختی

مایهٔ ایذا و طغیان ساختی

این بود خوی لئیمان دنی

بد کند با تو چو نیکویی کنی

نفس را زین صبر می‌کن منحنیش

که لئیمست و نسازد نیکویش

با کریمی گر کنی احسان سزد

مر یکی را او عوض هفصد دهد

با لئیمی چون کنی قهر و جفا

بنده‌ای گردد ترا بس با وفا

کافران کارند در نعمت جفا

باز در دوزخ نداشان ربنا

دوباره سلااام بر ملکه الشعرا ثنا خانمی عزیز
می‌گم خب برای دیدار شنیداری که حتمی نباید اسکایپ داشته باشیم نه آیا؟ خدا پدر آقای گراهامبل و همکارشون مخترع تلفن همراه و البته خودشون رو بیامرزه “سنتی عمل می‌کنیم” آدرس ایمیل من هست ghasemi3000@gmail.com ممنون می‌شم شماره تماست رو برام میل کنی بهت بزنگم و یا اگر این طوری راحت نیستی شما آدرس بده من شماره می‌دم ….
یعنی کلی دوست دارم با شما که دوست منی دوستر بشم … دوست داری با من که دوست دارم با شما دوست تر بشم دوست بشی؟
راستی آقای هاطمی ممنون از لطفتون، انجام وظیفه بود “البته از طرف ثنا بانو” …. دیگه ما که با هم این حرفا رو نداریم ….

دیدگاهتان را بنویسید