خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

باورتان می شود؟ در غیاب گوش کن نشستم برای پول توجیبی های شما نقشه کشیدم.

سلام. گفتن ندارد، کلیشه ایست. اما طاقت نگفتن هم نیست: از بازگشتن گوش کن خیلی خوشحالم. الهی دیگر چشم نخورد و خداش در همه حال از بلا نگه دارد. اما بعد:
کتاب عزیز است، مثل خود شما. باید احترامش را نگه داشت و باید کاری کرد که احساس غربت نکند. بچه درسخوان های همسن و سال من، سی سال به بالا، خوب یادشان هست آن روز ها را که کامپیوتر نبود و نوار بود. و تقریبا فقط رودکی بود که کتاب چاپ می کرد و ضبط می کرد و می فرستاد. آنوقت ها بد می فرستاد، بریل ها را یکجلد، یکجلد می داد و آدم جانش به لب می رسید تا یک رمان چند جلدی بخواند. نوار ها را هم اگر تعدادش زیاد بود همینطور می فرستاد. ما هم چاره نداشتیم جز صبر و انتظار و گاهی در افتادن با پست که بسته ها را گم و گور می کرد. گذشت و کامپیوتر آمد و نوار کمابیش رفت. بعضی ها دست به جیب شدند و هارد خریدند و هی کتاب روی کتاب جمع کردند. خلاصه کتاب یک نفسی کشید. اما باز هم مظلوم ماند، مثل خود ما. هر روز یک انجمن و چند تشکل و امثال آن درست کردیم، هر روز بهزیستی عدد داد و می دهد که برای ما چه ها کرده است. ولی تولید کتاب گویا، و متأسفانه حتی شاید استفاده از آن، اوضاعش خیلی بهتر نشد. این چند ساله چندتایی مرکز جدید هم دستی زیر بال رودکی برده و چیز هایی ضبط کرده اند. ولی مصداق با فنجان از دریا آب برداشتن است. باز هم تکرار می کنم که تعداد کل کتاب های گویا که طی چهل سال گذشته ضبط شده، مطابق خوشبینانه ترین آماری که جناب تینای تهرانی می دهند، حدودا دوازده هزار عنوان است. البته بنده که این چند وقته سرگرم درست کردن لیست های موضوعی بودم و سعی کرده ام با همه مراکز فعال ارتباط داشته باشم فقط حدود هشت هزار عنوان دیده ام. (لیست را در پست بعدی منتشر می کنم). ولی خب دعوا که نداریم، خصوصا با علی آقا که کلی از ما بزرگتر تشریف دارند. گیریم همان دوازده هزار تا. در مقایسه با تعداد کتاب هایی که حتی هر سال به چاپ می رسد عدد ناچیزی است. اینکه من و شما عمق کمبود را خوب حس نمی کنیم، یکی از علت هایش کم اطلاعی است. به کسی برنخورد. ببینید بچه ها ما اهالی محله باهم که تعارف نباید داشته باشیم. جستجو در بیشتر کتابخانه های بینایی هنوز هم برای ما ناممکن است لذا خیلی اوقات اصلا خبردار نمی شویم که چه کتاب هایی هست. و باز هم لذا به همین تعداد که داریم دل خوش می کنیم و احساس بینیازی کاذب به ما دست می دهد. فهرست موضوعی را که بگذارم روی سایت، عمق فاجعه تا حدی معلوم خواهد شد.
بارها در کوچه پسکوچه های همین محله شنیده ام که می گویند: بهزیستی دست و بال ما را بسته، کاری برای ما نمی کند، از آن بدتر چشم ندارد پیشرفتمان را هم ببیند، ما را وابسته می خواهد، تضعیفمان می کند و چه و چه. بحث درباره میزان درستی و دقت این مدعیات در صلاحیت من نیست. چیز دیگری می خواهم بگویم. بیایید یک نگاهی هم به عملکرد خودمان بکنیم. بله درست است. ما برای همدیگر مسکن مهر نمی توانیم بسازیم. خیابان ها را مناسبسازی نمی توانیم بکنیم، اصولا شغل هم نمی توانیم برای هم دست و پا بکنیم. ولی خدا وکیلی کتاب هم نمی توانیم تولید کنیم؟ آیا برای این کار هم باید تا همیشه چشممان به دست بهزیستی باشد؟ سازمانی که اگر داشته باشد، یک سر دارد و هزاران سودا. (گاهی به شک می افتم که این تشکیلات عریض و طویل اساسا سری هم داشته باشد). بلانسبت شما بار هر وامانده ای را گذاشته اند روی دوشش و چندرقاز بودجه هم داده اند دستش. طبیعی است که جز نیست و نداریم چیزی تحویل ندهد. این است که شده است بِهنیستی. البته بهزیستی با همین حال نزار باز زور خودش را زده و عمده کتاب هایی که تا امروز ضبط شده بودجه اش از همین سازمان آمده است. ولی ظاهر و باطن همینقدر است که می بینیم. چرا خودمان یک کاری نمی کنیم؟ بیایید یک کار متفاوت ماندگار بکنیم. کاری که انجمن های متعدد ریز و درشتمان هم نکرده اند، از آن کار ها که بهزیستی را هم انگشت به دهن باقی بگذارد و اگر آنطور که می گویند، آرزویشان پیشرفت ما است، به تحسینمان وادارد. محله ما یک فضای عمومی نمونه است، برای خودمان نوشابه باز نمی کنم. همین که توانسته ایم بیهیچ حمایت دولتی، بیهیچ آقابالاسری از مسئولین خدمتگزار که مثلا امور را هماهنگ و ردیف کند، محله را سرپا نگه داریم کم هنری نیست. بیایید هنر دیگری هم بکنیم و اعتبار محله را بالاتر ببریم. ببینید بچه ها، ضبط کتاب خیلی پول نمی خواهد. ما البته گوینده های فی سبیل الله هم داریم و یک مختصر بودجه ای هم شهرداری بهمان می دهد. ولی کافی نیست. اگر شما هر ماه پول یکی-دو بار چیپس و پفکتان را صرفه جویی کنید و به این کار اختصاص دهید، باور کنید می شود کاری کرد کارستان. می شود کاری کرد که نابینایی مترادف ناآگاهی نباشد و نابینا در هر مورد بخواهد بتواند کتاب بخواند و در هر جمعی حرفی داشته باشد که بزند. خلاصه کلام. بنده با افتخار تمام، بیهیچ خجالتی به خاطر کتاب، همان که گفتم عزیز است و مظلوم است، از همه شما درخواست کمک دارم. طبیعتا حقوق بگیرها مسئولیت سنگینتری دارند، لالایی را فقط برای دیگران نمی گویم. یکی اش خودم. ریا هم اگر می شود، بشود، چاره نیست. من در پیشگاه تمام شما هم محله ای های نازنین متعهد می شوم هر ماه 20-30 هزار تومان، به فراخور شرایطم هزینه کنم. البته من آنطور که می گویند کمی خسیسم و شاید کمی از کمی هم بیشتر. شما که دست و دلبازترید می توانید بیشتر کمک کنید. حقوق نگیرها هم در حد توان و تمایل هوای کار را داشته باشند. در شناسنامه کتاب هایی که با پول اهالی محله ضبط می شود، عبارتی می آوریم به این مضمون که “این کتاب با حمایت بازدید کنندگان سایت گوش کن تهیه شده است”. (می توانید جمله بهتری پیشنهاد بدهید). بعدش هم بلافاصله می گذاریم روی سایت تا همه استفاده کنند. چون ما همه کتابهای تولیدیمان را برای “پایگان اطلاعات علمی نابینایان” در سایت رسمی دانشگاه تهران به نشانی www.blind.ut.ac.ir هم می فرستیم، این آثار در اختیار همنوعان غیر گوش کنی هم قرار می گیرد. همین روز ها فهرستی تهیه می کنم از بهترین کتاب هایی که مناسب ضبط به نظرم رسیده است. بخوانید و نظر بدهید. اگر کتابی هست که مایلید به این فهرست افزوده شود، کافی است یک ندایی بدهید. یا اگر مثلا ضرورت یا فایده ای در ضبط فلان کتاب نمی بینید آن را هم در کامنت ها بنویسید تا دیگران نیز نظر بدهند و یک تصمیم جمعی بگیریم. ضمنا به یاد داشته باشید که با این کار می توانید کمک خیلی موثری به همنوعان عزیزی که در دانشگاه سرگرم درس و مشق اند بکنید. متأسفانه الان در غیاب مرحوم موسسه نهادگذاری خانم دکتر خندق، فشار زیادی بر بچه های دانشجو وارد می شود.
یادم آمد اضافه کنم که بعضی از شماها شاید بتوانید آدم های دست به خیری پیدا کنید که کار خیر را منحصر در شام و ناهار عزاداری نبینند و متوجه باشند که کمک باید یک نیازی را رفع بکند. و نیاز متناسب با تغییر شرایط تحول می یابد. درس پس می دهم. این قصه را شما خود بهتر می دانید. فاصله ما با دیگران از لحاظ دسترسی به کتاب خیلی وحشتناک زیاد است دوستان. هرچه پول باشد و کار بشود کم شده است. هیچ خجالت هم ندارد. تا دو سال پیش کتابخانه نابینایان انگلستان که بعد با موسسه ملی-سلطنتی نابینایان آن مملکت ادغام شد (همان RNIB را می گویم) مجلاتی برای من می فرستاد، که یک بخش ثابتش درخواست از کسانی بود که وقت جمعآوری پول برای آنها را داشته باشند. خودشان بهش می گویند fund raising. با همین کمک ها چه خدمات متنوعی ارائه می دهند. مثلا برای من در این ور دنیا بیهیچ حق عضویتی و حتی بدون اینکه مطمئن باشند نابینا هستم مفت و مجانی کتاب به امانت می فرستادند. حاشیه نروم.
یک حساب در بانک صادرات را به همین قضیه اختصاص داده ام که با پول خودم قاطی نشود. سجاده آب نمی کشم، ولی به یکجور حرام و حلال اخلاقی ملتزم هستم. هر کتابی ضبط شود، هزینه تولید و باقیمانده موجودی این حساب به اطلاع همگی می رسد.
شماره حساب: 0108937002
شماره کارت: 6037 6940 3785 5131.
همین روز ها برمیگردم. پاینده باشید.

۱۳ دیدگاه دربارهٔ «باورتان می شود؟ در غیاب گوش کن نشستم برای پول توجیبی های شما نقشه کشیدم.»

درود! خدمت به بشریت مطالعه کن کار بسیار خوبی است، دوست عزیز تجربه نشان داده افرادی که شماره کارت خود را در دنیای مجازی قرار میدهند دچار مشکلاتی از قبیل سوختن رمز دوم میشوند، متإسفانه افرادی ناشناس برای خالی کردن حسابها بدنبال حک کردن و بدست آوردن رمزها میگردند تا بتوانند حسابها را خالی کنند و با چند بار زدن رمز دوم باعث سوختن رمز دوم میشوند، افرادی که شماره کارت خود را در دنیای مجازی قرار میدهند بهتر است که رمز دوم نداشته باشند تا کمتر با مشکل مواجه شوند! راستی نگفتی حزینه ی هر کتاب صوتی چقدر میشه؟!

سلام سعید.
منم با این نظر موافقم.
اگر چارچوب و ساز و کار مدونی هم باشه که از نظر حق کپی رایت و مسایل مربوط به رعایت حقوق نویسندگان به وجود بیاد که بعدا گرفتاریهای مرتبط پیش نیاد خیلی هم خوبه و من حتما حمایت میکنم و پایه پایه هستم.
منتظر لیست پیشنهادی شما هستم.

سلام مگه رودکی تازگیا کتاب چند تا چند تا میده من برم عضو کتابخونه بریل بشم خیلی دوست دارم کاش بهتر از قبل کتاب دستمون بدن
والا کاش مردم نذر میکردند برای اونایی که محتاج گوش دادن کتابهای مصوت هستند هزینه ضبط کتاب بدن ها این چقد ثواب داره تا غذایی که زود تموم میشه میره خیلیشم حیف میشه نیاز خاصی رو هم رفع نمیکنه آره نمیگم نابیناها که فکر ناجوری به ذهن آدم بیاد البته نگرانی من راضی نبودن بعضی نویسنده هاست که شاید ما اون قیمت واقعی کتاب رو هزینه نمیکنیم
بنظر من بچه های خودمونم میتونن کتابهای الکترونیکی رو برا خودمون ضبط کنن اونایی که مهارت روان خوانی قویی دارن که از روی صفحه خوان مطالعه کنن
من یه سایت رفتم پر از کتاب باحال html بود ولی نوشته بودن بشرط نظر دادن رایگانه حالا من بخوام صلواتی بخونم چطور میتونم برا دوستانم منتشر کنم تا با خیال راحت استفاده کنیم از خودشونم که کمک خواستم جواب ندادن البته همش فرهنگی مذهبی بودن من خیلی دوست دارم راجع به همه موضوعات لا اقل کتاب الکترونیکی به ویژه فرمتهای بیدردسر پیدا بشه مثلن txt هاها برای گوشیهای مظلوم سیمبین از این امکانات هم نیست
خلاصه اگه قرار باشه کتابهایی که دلم بخواد به دست بیارم چرا هزینه براشون در حد توانم نپردازم منتظر دیدن فهرست موضوعی هستم و میدونم تلفیقی از دو حس ناراحتی و شادی بهم دست میده چه خوش اگر برای به دست آوردنشون اقدامی بشه

سلام
با پیشنهاد شما موافقم، و انشا الله بی حرف پیش در حد توان کمک خواهم کرد. با دیدگاه آقای پژوهنده هم موافقم. البته امیدوارم از این مشکلات پیش نیاد، ولی پیشگیری بهتر از درمان.
من هم مثل سایر دوستان منتظر پست بعدی شما خواهم بود.
موفق باشید.

سلام ممنون از ایده مفید شما. من هم شاغل نیستم اما در حد توانم همکاری خواهم کرد به امید این که بعد نویسندگان محترم شکایتی از نشر کتبشون نداشته باشند و ایجاد دردسر نکنند. بله حق با شماست ما خیلی عقبیم. تمام حرفاتون رو از دل و جان درک میکنم

با اجازه بزرگتر ها و کوچکتر های نازنین، جواب دهتا کامنتی را که تا الان (ساعت ۱۸:۴۰ دوشنبه) آمده به ترتیب می نویسم:
۱. متشکرم بابت تذکر سودمند شما. اتفاقا این کارت صادرات هنوز رمز دوم ندارد و حالا که شما گفتید، بعد از این هم نخواهد داشت. ضبط هر صفحه به تناسب نوع متن و قطع صفحه بین ۱۵۰-۲۰۰ تومان خرج دارد. تقریبا می شود ساعتی سه تومان.
۲. . از زهرا دلیر، سمانه، و پریسیما خیلی ممنونم. فهرست را در اولین فرصت تقدیم خواهم کرد.
۳. . محمدرضا چشمه. برای حفظ حقوق ناشر و نویسنده حتی الامکان سراغ کتاب هایی می رویم که اقلا پنج شش سال از تاریخ اولین چاپشان گذشته و ناشر سودش را برده باشد. سایت هایی مثل audiolib هم روال کارشان همین طور است. به نظرم در این قبیل موارد و دستکم در این مملکت به رویه عملی باید بیشتر توجه کرد تا به مقرراتی که گاهی از روی کاغذ آنور تر نمی روند. اما اگر بعد کاملا حقوقی قضیه را بخواهید، در مقررات مربوطه آمده است که امثال ماها می توانیم برای مصارف شخصی و غیر تجاری نسخه صوتی آثار را حتی بدون اذن ناشر و نویسنده هم تهیه کنیم. نهایتا بهترین ران، البته اگر مقدور باشد، همان است که سایت دانشگاه تهران می رود: یعنی به مخاطبان نابینا گذرواژه می دهد که بتوانند کتاب ها را دانلود کنند. ضمنا طی این چند دهه که از ضبط کتب گویا می گذرد، عملا مشکل عمده ای پیش نیامده است. با این حال در موردی که ضبط یک کتاب جدید ضرورت پیدا کند، می توانیم با ناشر صحبت کنیم.
۴. . رودکی به تعدادی که در کیف پستی جا بشود می فرستد، دستکم برای من که اینطور می فرستد. البته خانم حاتمیان، کتابدار بخش بریل، می گفتند در بعضی شهر ها اداره پست سابقه خوبی در رساندن و بازگرداندن کتاب ها ندارد و نیز بعضی بچه ها همان یک جلد را هم با کلی خواهش و تمنای رودکی چند ماه بعد از موعد برمیگردانند. این است که در برخی موارد ناگزیر اند احتیاط کنند. حاصل کلام: ظاهرا ملاک اصلی عبارت است از سابقه اداره پست محل و عدم سوء پیشینه خود کاربر. شما هم اگر مایلید فی سبیل الله کتاب ضبط کنید، خب بسم الله. مانعی نیست. بگذارید توی همین گوش کن خودمان، من هم می گیرم و به آرشیو کتابخانه مان اضافه می کنم. مانع خاصی در کار نیست.
۵. Gentleman. هزینه ضبط همان است که عرض کردم. اگر بخواهی خودمان می توانیم برایت ضبط کنیم. زنگ بزن کتابخانه تا هماهنگ کنیم: ۰۳۱ ۳۳۳۷۳۱۳۶.
۶. . حسین آقا. سخن از زبان ما می گویی. کتاب ها را هم معرفی کن. چی بهتر از این؟ لطفا به ایمیلم هم بفرست، علاوه بر انتشار در گوش کن. Frz.ketab@gmail.com
7. . زهره خواجه. امیدوارم پرگویی های قبلی ام پاسخ شما را داده باشد. نویسندگان محترم تا حالا که سر و صدایی برای چنین چیز ها راه نینداخته اند. بعضیهاشان حتی مایل هم هستند اثرشان ضبط شود. با تمام این اوصاف، اگر دوستان بخواهد می توانیم در شناسنامه کتاب اسمی از گوش کن نیاوریم. بالاخره کتاب که ضبط می شود و به مقصودمان که می رسیم.

سلام.
آخ که چه بدم می اومد از این قسمتی فرستادن کتاب های رودکی! تا سری بعدش بیاد زجر می کشیدم! دورانی بود واسه خودش.
مدت هاست از این دردی که شما گفتید داره دردم میاد. آتیش مطالعه داشتم و هنوز هم کتاب خیلی دوست دارم. دلم می خواست و می خواد کتابخونه کوچولوم رو با بقیه بچه هامون مشترک بشم. تا جا داشتم یکی یکی می ذاشتم توی وبلاگ فسقلی خودم ولی الان دیگه جا ندارم و درضمن درست میگید. کتاب های موجود خیلی کم هستن. من حاضر شدم پول بدم و یکی کتاب هایی که دلم می خواست بخونم واسهم ضبط کنه ولی اون بنده خدا کتابه رو گرفت و بعد از۲هفته گفت می دونی چیه؟ حسش نیست.
مدتیه گرفتاری های متفرقه که باید باهاشون مچ بندازم و بی نتیجه بودن همه گشتن ها و نیافتن هام باعث شدن که خسته شدم از بس فکر کردم چجوری باید کمک کنم و زدم به بیخیالی که شما باز روحم رو قلقلک دادید. خیلی از ما یا کتاب داریم و دلمون می خواد به بقیه هم همین چندتا کتاب رو برسونیم یا دستمون به جایی نمی رسه و می خواییم هر طور ازمون بر بیاد کمک کنیم ولی همه ما یکی یکی هستیم. اگر با هم بشیم امکان نداره مثل حالای من بزنیم به بیخیالی. شاید موفقیت کامل نباشه ولی مطمئنا۰هم نیست. کاش بشه! ولی۱چیزی. من این اواخر البته برای خودم، زدم به جاده کتاب های تایپی. ترجیح میدم با صفحه خوان بخونم. توضیح دلایلم خارج از بحث این پست هست پس با اجازه شما ازش بگذریم. خواستم بپرسم آیا ممکنه از جایی بشه کتاب هایی که می خواییم رو با فرمت هایی که صفحه خوان های ما از پسشون بر بیان پیدا کنیم؟
درضمن بحث نویسنده ها بود و اینکه رضایت دارن از اینکه آثارشون بین ما نابینا ها باشه و بین ما پخش بشه. من زمانی که دراپ باکسم هنوز جواب می داد و بعدش زمانی که ووالا هنوز لینک هام رو نبسته بود هر چند۱بار یکی از کتاب های صوتی رو که داشتم می ذاشتم توی وبلاگم واسه دانلود بچه هامون. در یکی از این دفعه ها نویسنده محترم به شدت معترض شدن و وقتی سعی کردم واسهشون با ایمیل توضیح بدم که این کتاب ها صوتی هستن و ما جز این راهی واسه استفاده از آثارشون نداریم تهدیدم کردن که ناشرشون پیگیر کار شدن و اگر لینک رو برندارم واسهم دردسر میشه. جوابشون هم به توضیحاتم این بود که پس بقیه چطور دارن استفاده می کنن. البته منظورشون از بقیه عموم مردم یعنی بینا ها بود. خلاصه بهش نوشتم کتابتون رو هم از وبلاگم هم از هاردم پاک می کنم و پاک هم کردم. بعدش هم جریان کامل رو هم توی وبلاگ خودم و هم توی گوش کن در۱پست گذاشتم تا همه بدونن این کتابه۱دفعه چرا غیب شد و بدونن که از این مدل دردسر ها هم میشه داشته باشیم. خیلی ها بعدش بهم گفتن چرا برش داشتی؟ از تهدیدش ترسیدی؟ مگه چیکار می تونست کنه و از این چیز ها. ولی من کتاب رو پاکش کردم. از تهدیدش نترسیدم ولی حس کردم این از اون چیز هاست که ارزش جنگیدن نداره و درضمن اثر مال خودش بود و بدون رضایتش دلم نخواست ادامه بدم.
ببخشید اگر ربطی به این بحث نداشت ولی گفتم شاید دونستنش به درد بخوره بلکه جایی به کار بیاد.
ایام به کام.

دیدگاهتان را بنویسید