خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

هرکی خوابه، قسطش آبه

راستش نمیدونم از کجا شروع کنم. هنوز جواب کامنتای پست قبلیمو ندادم دارم این یکی رو مینویسم. انگاری که این کرم نوشتن توی من جدیدا به جنبو جوش افتاده باشه. به هر حال که امروز طبق همون عادت بد همیشگی هرچی تلاش کردم صبح زود، بختک یا ارباب سرزمین خواب از روم پاشه نشد که نشد. هیچی دیگه، مث منگل ها ساعت نهو ده بود که زدم به قلب بیداری اما چه فایده! چه فایده که با موهایی چربالو و ژولیده‌تر از همیشه و چشمهایی پف کرده تر از پفک و لب هایی به باد کردگی ی بالش رفتم نونوایی سنگکی نون داغ خریدم ولی دادا حلیمی تمام آش ها و حلیم هاش از رسیدن من خبردار شده بودند و همه قبل از رسیدنم رفته بودند. مث اینکه با من یا نونم ی دشمنی دیرینه داشته بوده باشند. شایدم مث این خجالتی ها که آدم تا طی ی هفته باهاشون دوس نشه یخ‌شون آب نمیشه ازم خجالت کشیده بودند. هرچی که بود رفته بودند و من مث خر هایی که توی گل چمباتمه زده باشند راهم سد شده بود و داشت به دویست هم می کشید. منگ شده بودم اونقدری که سه تا از پله های نونوایی تا جاده ی اصلی رو توی ی حرکت ناخواسته مث شصت‌تیر ول شدم پایین. دقیقا مث زمانی که آقایون میخواند نیمرو درست بکنند و دستشون با ی چیزی میسوزه و فحش میدند منم شروع کردم به کوریمو نونواییو جاده و پله و حلیم و آش و زندگی و خودم و خواب و ملاتونین و هرچی و هرکی باعث و بانی این لیز خوردگیم شده بود فحش دادم. اینقدر فحش دادم که فحش‌دونم ترکید و کلا همه ی فحش هام پخش جاده شد رفت ریخت توی جوب کنار پام. حس کردم جوبه داره منو با ی لحن اغوا‌گرانه ای صدا میزنه و فرا میخونه. دقیقا مث چرخ‌گوشتی که بچگیمون توی تلویزیون نشون میدادند به بچه کوچکولوهه میگفت که بیا جلو پسر جون. بیا با من بازی کن. این جوبم بهم میگفت بیا جلو کور جونی. گودم و خوب میدونی. پامو از لبه ی جوب دورتر کردم و گفتم خداییش جیگری‌جونم واسه ما تله نذار ما تله گذاشته ی خدایی هستیم. ما رو خدا زده توی سرمون دیگه تو توی پامون نزن. رفتم با ناامیدی هرچه تمامتر به سمت خونه. کلی طبقات رو رفتم بالا و البته در این شور و حالی که میگم، از فحش ها و حرف های مفتی که زانو هام بهم میزدند هم بی نسیب نموندم و یکی دو لیوان ی بار مصرف از بد و بیراه های زانو‌ها‌مم نوش کوفتم کردم. دیگه رسیده بودم در خونه. فقط کافی بود کلید بندازم برم تو که همین کارو کردم. مث سگ گشنهم بود و نمیدونستم باید به کی پناه ببرم! به این نتیجه رسیدم که به یخچال پناه ببرم. یادمه بچه که بودم ی کتاب دعایی داشتیم توش واسه همه ی امراض دعا نوشته بود مثلا دعای رفع پا‌درد، دعای رفع کمردرد و اینجوری ولی یادم نیست دعای رفع گشنگی هم توی اون کتاب بود یا خیر. اگه بوده و من حفظش نکردم که بد به حال من. ی اشتباه بزرگ مرتکب شدم که جبرانش توی اون لحظه ای که حلیم نداشتم با هیچی واسم قابل جبران نبود. هیچی دیگه. حمله‌ور شدم به سمت یخچال و اتفاقا خود حلیمو پیدا کردم. حلیم دستپخت مامان دوست‌داشتنیم که البته یخ کرده بود. فکر کنم از بس این حلیم جک های بیمزه گفته یخ کرده. به هر حال، تجربه ی میل نمودن حلیم یخ با نون داغ چیزی نبود که من خواسته باشم از دستش بدم. ضمن اینکه این یخ و اون داغ داشتند واسه نجات من از گشنگی، نقش ی جفت فرشته ی ناجی رو بازی می‌کردند و البته که از عهده ی ایفای نقش‌شونم خوب برومدند. هیچی دیگه. خواستم از اون اولش بگم که حالا این آخرش میگم نتیجه ی اخلاقی بگیرید که هیچ وقت دیر از خواب بیدار نشید. اگه بیدار شدید، دم مغازه ی دادا حلیمی نروید. اگه رفتید، انتظار حلیم نداشته باشید. اگه انتظار حلیم داشتید، انتظار براورده شدن انتظارتون رو نداشته باشید و ی نون سنگک بگیرید خالی هم که شده سق بزنید. هیچی دیگه. همین.

۲۳ دیدگاه دربارهٔ «هرکی خوابه، قسطش آبه»

وای عجب گیج میج زدم امروز از صبح توی سایت خوابیدم کار رو هم ولش کردم راستش نمی دونم دنبال چی بودم که فکر کنم پیداش هم نکردم خلاصه مجتبی تو لیز خوردی زمین خوردی ما که فعلا لیز خوردیم توی گوش کن خوردیم یکی من رو بلند کنه خدا فوش دونی هم ندارم که بترکه ولی شاید کمی از زمین جمع کرده باشم ها من هستم

آ سد مجتبی دو سه تا حرف بگمو برم
اولاََ کرم نوشتن در تو نیست فک کنم ماری ، اژدهایی در تو میخزه ، از وووول هم گذشته.
دوماََ چه معنی میده که به کامنتات جواب ندی خخخ البته رعد بزرگ و دانا میدونه که هر شب کامنتارو میخونی ولی وقتشو نداری که جواب بدی. شکلک رعد دوباره پاچه خوار میشود.
فعلاََ این دوتا رو داشته باش تا بعد .
مجی خان رعد بزرگ هنوز به فکر برپایی یه اردو در شهر خودش هست. خب من که یه گدای پاپتی ام و همه میدونن تو اردو حلیم و حلوا خیرات نمیکنم . به نظرم تو بیا تهران و اردو رو که دوتایی بذاریم حس کنجکاوی همه رو میکشونه سمت اردو .

وقتی نوشتی صورت پفکی و قیافه نمکی یاد پست این کارتن خوابای میدون شوش عمو چشمه افتادم : نمیدونم چی حکمتی توشه که مردم با کیف سامسونیت کارتن خوابی میکنن :
من یه وقتایی که صبح ها از خواب بیدار میشم میبینم صبحونه نیست مثلا قرمه سبزی شب قبل رو داغ میکنم میخورم : یک حالی میده : . ولی حال میکنم جواب پست ها رو نمیدی : مردونه رفتار میکنی : میدونی چرا :
آخه یجاهایی بعضی ها بعضی از کامنت منو جواب ندادن منم گفتم دمشون گرم اینا فهمیدن که :‌جواب ابلحان خاموشیست : البته دور از جون دوستان : خودم رو فقط میگم : درسته موجی : سر تکون بده

سلام.
خب پسرم میتونستی گاز رو روشن کرده و حلیم را گرم کرده و میل نمایید.
خسته ایهااااااا!
ولی چه حالی داری خداییش.
بابا بگیر بخواااااب.
آقا اون دفه که ما اصفهان بودیم، مجتبی یه شب پیش ما بود.
به من گفت یه ربع به هفت بیدارش کنم.
ما یه ربع به هفت رفتیم بالا سر این.
هی صداش میکردم میگفت بیدارم.
بعد میرفتم دو دقیقه بعد میومدم میدیدم خوابه.
دوباره صداش میکردم با اعتماد به نفس کامل بیدار میشد میگفت خواب نیستما بیدارم. هنوز از جام بلند نشدم خخخ.
خلاصه بعد از یه ربع تونستم از جا بلندش کنم.
اوووووووووون چیییییییه دییییییگههههه!
وااااااااااای!
تو که نمیخوای این قابلمه رو بزنی تو سر من!
میخوای بزنیییییییی؟
خب میگم اونجا رو ببین!
الهام اومده دم در صدات میکنه.
آره دقت کن؟
خب تا حواسش پرته ما بریم.
الفرااااااااااااااااااار!

سلام مجتبا. من هم بعضی وقتها از خاب دیربیدار میشم اما زود بیدار شدنم مثل شما از حلیم خبری نیست اگر زود بیدار بشم باید سر کلاسو اینها برم پس همان بهتر که دیر بیدار بشم مگه نه.؟ راستی من با اینکه ثبتنام کردم: اما کامنتهایم در انتظار میماند بگو چکار کنم. آفریم پسر خوب.

سلام بر مجتبای خوابآلوی چربالوی اخمالووو<ـووـووو
واااایییییی
من نمیدونم شماها چرا و چطوری اینقدر میخابین؟
باید یکی بیاد صبح اول صبح یه چسب بچسبونه روی زنگتون؟
خدایی گشنم شد بهبهبه نون داغ, ولی من بربری رو بیشتر دوست دارم سنگک بی نمکه
وااای خیلی گشنمه جدی کاشکی الآن یه نون دااغ اینجا بود, البته دست بابام درد نکنه بعضی وقتا که بتونه میره هلیم با نون میگیره, راستی تو هلیم رو چه شکلی نوشتی نکنه اشتباه نوشتی, البته یادمه دو شکلشو تو زبان فارسی نوشته بود درسته, ولی آخه با ح میشه صبور, اصلا شدیید گشنمه هاااآآ

سلام
ز کوشش به هرچه خواهی رسی،
به هرچه خواهی توانی رسید
برو کار میکن مگو چیست کار
که سرمایه ی جاودانیست کار
به نظر من هرچه را با سختی به دست بیاریم خیلی خیلی بیشتر میچسبه
نمیدونم یه ضرب المثلی هست اما یادم نیست
در ضمن من عاشق نون سنگک هستم
الآن هم حسابی هوس کردم
میخواااااام
با این که صد در صد میدونم جواب نمیدی اما موفق باشی.

سلام مجتبی.
تو که کامنتها رو جواب نمیدی، پس برای تجربه دوستان دیگه میگم.
آهای اونی که رفته بودی حلیم بخری اونم ساعت ده صبح، مگه اون موقع روز حلیم پیدا میشه که انتظار داری حلیم بخری؟ اون وقت روز تقریبا باید میرفتی قرمه سبزی میخریدی.
آهای اونی که توی یخچال حلیم سرد پیدا کردی، اگه زحمت گرم کردنش رو میکشیدی مطمینا حلیم بهتری نسبت به حلیم بیرون میخوردی، تنبل.
در آخر هم هرچی فحش و بد و بیراه به پله و جوب و دادا حلیمی و خودت دادی همه باد هوا شد و رفت، بیخودی انرژی هدر دادی
پس نتیجه اخلاقی اینکه: صبح زود از خواب بیدار شو تا روال زندگیت درست پیش بره، دوباره تنبل خان..

سلاام بچه های ناز نازی. وقت بخیر.
بازم مطلب طنز جالبی بود. راستی دو سه روز پیش تلاش کردم یه مجموعه طنز از خسرو شاهانی به محله بفرستم که موفق نشدم یعنی لینک ایجاد نمیشد. اتفاقا اون جا نوشتم که یکی از دلایلم برای ارسال این طنزها وجود حس و شم طنز در بسیاری از دوستان عزیزم است که فکر کردم شاید برایشان مفید باشد و کمکی باشد برای تقویت این حس و توانمندیشان.
اما مجتبی خان راستی این خاطره مال چه روزی بود تا اون جایی که بیاد دارم تو روزهای یکشنبه تعطیل هستی و به موج نور نمیری در حالی که گفتی امروز دیر از خواب بیدار شدی!
بعدشم گفتی که همه طبقات را رفتی بالا فکر نمیکردم در جایی مثل ورنامخواست ساختمانهای چند طبقه وجود داشته باشه و همچنین فکر نمیکردم که خانواده ی تو در چنین خانه هایی زندگی کنند چون متعلق به قبل هستند و بنظر میرسید که دارای یک منزل بزرگ قدیمی باشند خانه های حیاط دار.
اما زهره خانم اون حلیمی که گفتی یعنی صبور یک کلمه عربیست و اشکالی نداره که ما کلمه ای که نمیدونم فارسی هست یا نه را مترادف اون کلمه عربی بکار ببریم.
رعد گرامی حالا که شدیدا خواستار اردو هستی من دو هفته دیگه در تهران هستم اگه مایل بودی که با هم اردو بذاری اطلاع بده که با فری جون و شهروز و امیر و اشکان و شاید بچه های دیگری جایی همو ببینیم.

سلام.
وای خدا داشتم می ترکیدم از دلتنگی! با فایر فاکس اومدم چون با اینترنت اکسپلورر محله رو پشت و رو نشونم میده نمی دونم واسه چی. جایی گیر نیاوردم اومدم اینجا اعلام حضور و اعلام خوشحالی کنم از باز شدن در های محله که من همین طوری پشتش بست نشسته بودم.
زنده باد محلهمون!.
ایام همگی به کاااااااام تا همیشه.

دیدگاهتان را بنویسید