خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یک گلایه درون گروهی

از ماست که بر ماست. این یک گلایه نامه خودمانی است بچه ها. قضیه اصلا شخصی هم نیست؛ یک مقدار پرس و جو که کردم چندتایی از همنوعان گفتند تجربیات مشابهی داشته اند. ببینید دوستان, یک مسائلی هست که ما اگر بین خودمان مطرح و حل نکنیم به جایی نمی رسیم و مردم هم شعار های “ما می توانیم” را که همه جا سر می دهیم جدی نخواهند گرفت. حالا قضیه چیست؟ گاهی یکی از ما پا پیش می گذارد و پیشنهادی می دهد, مثل خود منِ گردنشکسته که مدتی پیش مطلبی نوشتم و گفتم کتابدوستان در حد توان و تمایلشان گهگاه هزینه ای پرداخت کنند تا صرف ضبط کتاب بشود و آثار تولید شده در همین محله برای استفاده همگی و به اسم خود محله قرار گیرد. یک عده اصلا محل نگذاشتند و صد البته که جای هیچ گله ای هم از آنها نیست؛ بالاخره همه که اهل کتاب خواندن نیستند, یا دستکم آنقدر نیستند که بابتش پول هم بدهند. کاملا طبیعی است که سلایق آدمها متنوع باشد. ولی این وسط چند نفری هم استقبال هایی کردند در حد تیم ملی و کامنت نوشتند که ما هستیم و حمایت می کنیم و پای کاریم و از این فرمایش ها. منِ بیتجربه آن وعده ها را جدی گرفتم و یک فهرست تهیه کردم از کتاب هایی که می شود با این پولها ضبط کرد. باز حمایت ها تکرار شد و باعث شد قضیه را جدیتر بگیرم. بعد شماره حساب دادم که بسم الله. آنوقت دیگر خبری نشد که نشد. من ماندم و کلی سوال بیجواب: آیا به من اعتماد ندارند؟ می ترسند پولشان را بالا بکشم؟ خب اگر ندارند, چرا حمایت کردند؟ مثلا می توانستند بگویند پول را دست مجتبی می دهیم تا حساب و کتابش را از طرف ما داشته باشد. آیا کتاب برایشان دغدغه نیست؟ اگر نیست, آن حمایت ها به خاطر چه بود؟
بگذارید تا یادم نرفته همینجا یاد کنم از آن همنوع عزیزمان که همیشه شهد و شکر از کلامشان می بارد. این عزیز نسبت به بنده تفقد بیشتری فرمودند و کامنت گذاشتند که فلانی, توی نابینا بساط گدایی از نابیناها عَلَم کرده ای. نمی دانم, شاید حرف دل یک عده دیگر هم بوده است. همانطور که به ایشان هم گفتم, این کار, حتی اگر اسمی مودبانه تر از چیزی که به ذهنشان آمده نداشته باشد, چون برای کتاب است, از افتخارات بنده به حساب می آید. بگذریم. برای من تجربه ناخوشایندی بود اما مهمتر اینکه یک تجربه عمومی هم برای همه گوشکنیها شد, تجربه ای که به ما کمک می کند ارزیابی واقعبینانه ای از توان خود برای کار های جمعی به دست آوریم.
می ماند دوتا نکته پایانی. یکی اینکه لطفا دوستان در موارد مشابه یا وعده ای ندهند, یا سر وعده بمانند. هیچ اشکال ندارد اگر با کاری موافق نیستید, همان اول آنرا نقد کنید و اصلش را زیر سوال ببرید. ولی بعد که اعلام آمادگی کردید….
دوم اینکه موقع نوشتن مطلب, پیامکی آمد از همان بانک صادرات که شماره حسابش را داده بودم, و پیام آورد که اقلا یک نفر سر قولش بوده و 50 تومن کمک کرده است. از ایشان, که بعد فهمیدم خانم پریسیما هستند, خیلی ممنونم.

۱۴ دیدگاه دربارهٔ «یک گلایه درون گروهی»

راستش نخودی بانوی محترم من هم مثل عموحسین عزیز نفهمیدم اشکال این مدل پست زدن چیست. اساسا از می پسندم و نمی پسندم که چیزی دستگیر کسی نمی شود, در حد بیان یک سلیقه است که برای دفترچه خاطرات تناسب دارد, نه در یک فضای عمومی, ولو از نوع مجازی اش. شما یا استدلال کنید که چرا نمی پسندید, یا اقلا بفرمایید چه مدلی را می پسندید.

سلام بر سعید عزیز و نخودی بانوی گرامی.
متوجه نشدم که مشکل پست سعید چی هست که نخودی بانو آن را نمیپسندد.
به هر حال گلایه ای بوده که ایشان از رفتار دوستانش دارد و اینجا بیان کرده است.
و حرف درست و متینی هم هست که اگر قولی میدهید و اعلام آمادگی در خصوص همکاری در امری را میکنید پای آن بایستید.

سلام سعید عزیز.
من اینجا باید ازت معذرت بخوام که توی دوتا پست قبلیت نبودم.
یه کم مشکلات سایت و ترافیک پستها و کامنتهای اخیر سرمو شلوغ کرده بود.
من میخوام کتاب بار دیگر همان خیابانها رو با هزینه ی خودم ضبط کنم.
فقط اگر بگی که ضبط این کتاب چه قدر هزینه داره اون رو برات میفرستم.
منتظر جوابت هستم.
این عهد شکنیها هم اتفاق تازه ای بین نابیناها نیست.
آخرین بار هم نیست.
مطمئنً باز هم هستن بعد از تو کسانی که به این شکل ضربه خواهند دید.
موفق باشی.

درود! اینجا یک دنیای مجازی است و به دور از واقعیت و بسیار نزدیک به وعده های سر خرمن و ریا کاری و بولوف زدن، اینجا بعضیا فقط برای آمار کامنت دونی زحمت میکشند…، سعید جان عزیزم ناراحت نباش، اصل مطلب حل شده و تو کارمند شهرداری شده ای، پس در هر صورت برای پیشرفت همنوعان تلاش کن و حرص نخور و جوش نزن که برای قلبت ضرر بسیار دارد!.

خب البته این جنبه شخصی قضیه است. ولی اتفاقا و دقیقا به خاطر خدمت به همنوعان است که چنین درخواستی کردم. دلم می خواهد که بعد از من مسئولان شهرداری بیهیچ مخالفتی قبول کنند که یکی از بین خود ما را سر این کار بگذارند. نباید فکر کنند که سرشان کلاه رفته و کسی را مشغول کار کرده اند که فقط سر ماه حقوق گرفته و فعالیتی نداشته است. خودمانی اش را بگویم: درست می فرمایید, خر من از پل اشتغال گذشته. چه یک کتاب ضبط بشود چه بیست تا هیچ تأثیری در فیش حقوقی ام ندارد. ارتقا و ترفیعی هم در کار نیست که فکر کنید برای آن جوش می زنم. فعالیت مثبت من می تواند دید مثبتی نسبت به کارآمدی نابینایان در بین مسئولان شهرداری ایجاد کند, همین و بس. یادآوری کنم که قبلا یکی از کارمندان بینای خودشان را مسئول این بخش کرده بودند و طرف کاری از پیش نبرده بود.

سلام بر سعید عابدی .
عزیزم زیاد خودتو ناراحت نکن. به نبودنها بیشتر باید عادت کنیم و از بودنها تعجب.
البته ازین عهدشکنی ها همیشه در میان آدم ها بسیار بوده وهست.
آدما فراموشکار و تحت تاثیر عواطف لحظه ای هستن.

سلام بر آقای عابدی
حرفهاتون کاملاً درسته ولی خب ببینید اگه شما حد اقل هر دو هفته ای یه بار بیایید و بگید که بچه ها فلان کتاب ضبط شد و برای کتاب بعدی اقدام کنید بچه ها هم فراموش نمیکنن و توی ذهنشون میمونه که باید این کارو بکنن و یه کم صرفه جویی بکنن
اول هر کاری سختیهای خاص خودشو داره تحمل کنید و مطمئن باشید که درست میشه
کاش اسم من رو نمیگفتید این مبلغ ناقابله و قابل بچه های دوست داشتنی سایت گوش کن رو نداره
صبور و موفق باشید

پریسیما خانم گرامی. من تا قبل از ناخوشی های اخیر گوشکن که باعث شده هی
برود و باز چند صباحی بیاید، اقلا همان دو هفته یکبار که فرموده اید
کتابی روی سایت می گذارم و معرفی هم می کنم. همه اش نیز از تولیدات
خودمان است، پس مسلما کاری انجام می شود که روی سایت قرار می گیرد. با
این حال فرمایش شما متین، منبعد علاوه بر معرفی کتاب، آن خواسته را نیز
تکرار خواهم کرد. باشد که همگی رستگار گردیم.
انصاف نبود اگر کمک شما را ناگفته می گذاشتم. اتفاقا اولش به نظرم آمد
که شاید راضی به افشای نام نباشید، ولی نهایتا فایده کار را بیشتر از ضرر
احتمالی اش دیدم. باز هم ممنون و اگر باعث آزردگی شما شده است، عذرخواهی
می کنم.

سلام. یکی از کسانی که قل همکاری داده بود من بوده و البته هستم.
اما مشکل من این است که حساب اینترنتی ندارم تا این کار را خود انجام دهم و مجبورم برای این طور کار ها از قبیل انتقال پول یا حتی برداشت آن از بقیه کمک بگیرم و چون در این طور موارد خیلی سختگیر هستم و فقط به یکی دو نفر از دوستانم در این زمینه اعتماد می کنم منتظر انجام دادن انتقال پول از طرف آن ها هستم.
امیدوارم این تأخیر من را ببخشید.
و کاش راه حلی بود برای استفاده نابینایان به طور مستقل بدون هیچ درد سری از عابر بانک ها.

بله این مشکل همه ماست. من که ترجیح داده ام بجای منتظر ماندن برای مناسبسازی عابربانک ها، آرزویی که عملا تحقق نمی یابد، تعداد بیشتری آدم مورد اعتماد پیدا کنم. سیستم پیامک حساب هایم را هم فعال کرده ام تا از نقل و انتقالات بیخبر نمانم. خب البته توی حسابم چندان خبری هم نیست که نگران بشوم. امیدوارم شما هم به یک راهکار مناسب برسید.

سلام آقای عابدی
من هم دوباره به بخاطر کار زیبا و بسیار با اهمیتی که انجام میدین ازتون تشکر می کنم و لایک فراوون برای پیام خانم پریسیما.هزینه رو برای کتاب “متشکرم تونی رابینز “پرداخت کردم.اگر مشکلی بود پیام بزارین میام کامنتها رو دوباره میخونم.پیروز باشید

دیدگاهتان را بنویسید