خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

نابینای دوچرخه سوار

ضمن درود فراوان و عرض ادب! دی ماه ‏93‏ بر من چه گذشت؟! بعضی از همکاران بنده در رفت و آمد من به اداره مرا یاری میکنند و در مسیر مرا سوار ماشین یا موتور خود میکنند،‏ یکی از همکاران به علت بیماری کبد ماشین را کنار گذاشت و با دوچرخه رفت و آمد میکند،‏ حدود بیست روز پیش موقع تعطیل شدن اداره به وی پیشنهاد دوچرخه ی دو نفره کردم،‏ او گفت:‏ اگه تو دوچرخه بخری من راننده میشوم،‏ پنج شنبه ی هفته ی گذشته یک پست از موج نور اصفهان در محله گذاشته شد که در باره ی دوچرخه سواری نابینایان بود،‏ این موضوع مرا برای خرید دوچرخه ی دو نفره تشویق کرد،‏ عصر آن روز به دوچرخه فروشی آقای معین رفتم و گفتم:‏ آدرس فروشگاه دوچرخه های دو نفره را میخواهم،‏ فروشنده پاسخ داد خودم میفروشم،‏ گفتم:‏ میخواهم لمسش کنم،‏ گفت:‏ باید بیعانه بدهی تا برایت مونتاژ کنیم،‏ سپس روی یک دوچرخه تک نفره برایم توضیحاتی داد،‏ کارت عابر بانکم را به دستش دادم و صد هزار تومن کشید،‏ عصر دوشنبه مراجعه کردم و با کارت هشتصد هزار تومن دیگه کشید و گفت:‏ فردا عصر بیا دوچرخه را ببر،‏ دیروز عصر به پسر خاله زنگ زدم که خانه نبود،‏ گفتم:‏ علیرضا کجاست؟! علیرضا خواب است چطور مگه؟! موضوع دوچرخه و آوردنش را گفتم:‏ سپس با علیرضا که دبیرستانی است تماس گرفتم و ده دقیقه بعد نزدیک خانه ی خاله بودم و با پسرش که علیرضا بود پیاده به فروشگاه رفتیم،‏ من با فروشنده سوار دوچرخه شدیم و پس از پنج دقیقه دور زدن برگشتیم،‏ سپس با علیرضا بیست دقیقه دوچرخه سواری کردیم و ساعت هجده و سی دقیقه به خانه رفتیم،‏ طبق هماهنگی که شب گذشته با آقای هاشمی کردیم وی امروز ساعت هفت صبح با دوچرخه به منزل ما آمد و با دوچرخه ی من به اداره آمدیم،‏ اکنون با نظرات دوستان به رفع مشکلات جانبی میپردازیم.‏ چه کنیم که افرادی که با من در دوچرخه سواری همکاری میکنند از نگاه مردم نرنجند؟! با تشکر فراوان از مدیران محله،‏ بخصوص مجتبی که شیطون را از محله بیرون نکرد!‏

۳۱ دیدگاه دربارهٔ «نابینای دوچرخه سوار»

سلام.
من یه دوچرخه ی دونفره دارم.
قبلً با دوستم ازش استفاده میکردیم.
ولی الآن دیگه اون دوستم نیست که با هم ازش استفاده کنیم.
سر یه قضیه ای باهاش قطع رابطه کردم.
بعدشم خونمون رو عوض کردیم و این خونه دیگه پارکینگ نداره.
بردم گذاشتمش روی پشت بوم.
الآن دیگه میخوام بفروشمش که اگر کسی میتونه ازش استفاده کنه، اینجا بدون استفاده نمونه.
اگر کسی خواست که بخره، با من تماس بگیره.
۰۹۱۹ ۴۷۴ ۴۳ ۷۸
ممنون.

درود! شهروز جون-نیازی به فروش دوچرخه نیست، بلکه بهتر است تو از زود رنج بودن دست بکشی و در محله ی جدید دوست جدید پیدا کنی و بجای اینکه با آژانس جایی بری، یه راننده داشته باشی که در مواقع نیاز تو را یاری کند، در ضمن لازم نیست که راننده ات یک نفر باشد یا حتما هم سن خودت باشد، اگر اراده کنی و از جای خود برخیزی راننده و پارکینگ پیدا میشه، موفق باشی دوست عزیز، راستی اولیت هم مبارک!

درود عدسی. به نظر من که ارزش نداره آدم نهصد هزار تومن بده برای یک دوچرخه ای که معلوم نیست یه راننده ثابت داشته باشی یا نه شاید طرف دو روز بیاد بعد از نگاه های مردم خسته بشه و دیگه نیاد. اگه قصدت ورزش بود میتونستی یه دوچرخه ثابت بخری بذاری تو خونه روزی چند ساعت روش بشینی هم دوچرخه سواری میکردی هم با گوشیت تو محله گشت میزدی.
ببین الان شهروز دچار چه مشکلی شده من تو پست قبلی دوچرخه سواری هم همینو گفتم ولی خب ظاهرا پول زیااادی داری و خواستی نهصد هزار تومن بیزبون رو دور بریزی.
راستی عدسی مونتاژ درسته نه ممتاژ بیعانه درسته نه بیانه.
موفق باشی و همیشه آقای هاشمی بیاد و دوچرخه سواری کنی.

درود! من با یک تیر چند نشان را میزنم، ۱-رفت و آمد به اداره با وسیله ی شخصی، ۲-ورزش در راه اداره، ۳-تفریح و سرگرمی و ورزش با نوجوانان فامیل برای رفتن به میهمانی های فامیلی، وسیله و پول از من و رانندگی نوجوانان فامیل، ۴-من با نظر و نگاه مردم زندگی نکرده و نمیکنم و بعضی از همکارانم این ایده ی مرا میپسندند، ۵-من احتیاج به یک راننده ی ثابت ندارم، امروز و فردا آقای هاشمی و روزهای آینده آقای هاشمی و همکارانی که دوست دارند با من همکاری کنند، ۶-همکاران بنده با من راحت هستند و به قول معروف رودرواسی ندارند، ۷-حرف برای گفتن زیاد دارم که دوست ندارم دوستان را اینجا خسته کنم! ۸-اگر سؤالی دوستان دارند بپرسند برای پاسخ گویی در خدمتم!

سلام بر عمو عدسی
اولین و مهمترین دلیل بی توجهی به اطرافیان هستش
خوب وقتی اون دوست بینا جلو بشینه و فرمون بده شما عقب میشینی و میشه گفت عینک دودی کلاس و کیفیت کار رو بالا میبره . یه عینک دودی دویست هزاری چارشه .
هنگام رکاب زدن هم سرت روو بندا پایین وقتی که عینک نداری

درود! به این پست خوش آمدی، شرمنده که به موقع جواب ندادم، ساعت ۱۶و ۳۰دقیقه با علیرضا با دوچرخه رفتیم فروشگاه برای چراغ خطر و زنگ و قفل، سپس به مرکز شهر یعنی باغ ملی رفتیم جواب آزمایش مرا گرفتیم، حالا هم در مطب دکتر هستم، راستی وقتی غلطم را دیدم به معاون اجرایی دبیرستان گفتم: و با هم خندیدیم و با خنده گفت: بی سواد!

من با کمک آموزش مسعود موفق شدم با گوشی e ‎۷۵ این متن را بنویسم، البته بسیار سخت بود، اما با اراده ای قوی و تلاش بسیار موفق شدم، راستی وقتی پست را نوشتم و به دسته ها رفتم نمیدانستم که کدام دسته را انتخاب کنم، حالا اگر دسته ها و برچسبها را اشتباه انتخاب کرده باشم مدیران ببخشند، موقع فرستادن برای باز بینی هم چند بار خطا گرفتم، آنقدر ارسال مجدد زدم تا نزدیک تکمیل شدن کار شارژ باتری پایان یافت و گوشی خاموش شد، جهت اطلاع-موقع ارسال به طالار اندیشه رفتم، سپس برای خوردن چای به آبدار خونه رفتم و همانجا بودم که گوشی خاموش شد و حالمو گرفت! آهان داشت یادم میرفت: قیمت این دوچرخه از هفتصد هزار تومن تا یک میلیون و صدو پنجاه هزار تومن بود که من گران ترین را انتخاب کردم که از قطعات چینی استفاده نشود! به نظر شما دوچرخه بخریم و از دوستان و آشنایان و همکاران با تنوع برای رانندگی استفاده کنیم بهتر است یا ماشین بخریم و راننده استخدام کنیم و حقوق راننده و مخارج سنگین ماشین را بدهیم و موقع کارهای عجله ای راننده نباشد یا ماشین خراب باشد و مجبور باشیم از آژانس استفاده کنیم؟!

درود! از مطب دکتر که با منزل پیاده ده دقیقه فاصله داره به علیرضا گفتم: برو و رفت، دوچرخه را از ستون بازش کردم و عصا زنان به سمت نانوایی محله آمدم، دوچرخه را به پیاده رو بردم و پارک کردم و در صف نان قرار گرفتم، پس از خرید نان دوچرخه را حدود ده قدم جلوتر بردم تا به دکون رسول بقال رسیدم و دوباره جَکش را زدم و پنیر خریدم، چند نفر با تعجب گفتند: چطوری سوارش میشی؟! جواب دادم: راننده ام رفته مرخصی، سپس به امیر پسر همسایه گفتم: بیا رانندگی کن تا بریم و پیاده بیا با دوچرخه خودت برو خونه، او قبول نکرد: رسول سوار شد و به برادر بزرگترش گفت: بمون تا من برگردم و به امیر گفت: دنبال ما بیا تا با هم برگردیم و با سرعت به سمت منزل ما حرکت کردیم، رسول بین راه پاهاشو از روی رکاب برداشته بود و روی میله گذاشته بود و من رکاب میزدم و حال میکردیم، از دکون رسول تا منزل ما برای من که نابینا هستم پیاده پنج دقیقه راه است!

عدسی سلام.
تو که با نگاه های مردم زندگی نمی کنی.
خودتو به بیخیالی بزن.ولی با یک عینک دودی هم میشه بهترش کرد. تازه دوچرخه سواری فرهنگش داره جا می افته,هنوز خیلی از ایرانی ها دوچرخه رو برا بچه ها می دونند.که اینم برا این بوده که تا حالا بنزین,بسیار ارزان و یارانه ای بوده و استفاده از دوچرخه و محاسنش نادیده گرفته شده.
بخصوص نوع دو نفره که خیلی مرسوم نیست,و تازگی داره.من زمانی که استخدام بودم با اینکه موتور هم داشتم با دوچرخه به ابتدای خط میرفتم و اتوبوس رو تحویل میگرفتم و قفلش میکردم و شب برای تحویل اتوبوس به پارکینگ,با اینکه برای تمام مسیر ها سرویس داشتیم, چند دقیقه دیگر خونه بودم.هم بکارم میرسیدم هم بسیار ورزش خوبی بود.خیلی از همکار هام هم که نزدیک بودند همین کارو میکردند.دوچرخه سوار زیاد داشتیم قبل از اینکه سرویس راه بی افته من دوچرخه رو از تو اتوبوس,چون سبک بود در می آوردم و میرفتم خونم,بنظرم ادامه بده که میدونم, میدی.
نباید نشان بدی که نابینا هستی و این شاید برا بعضی ها نشونه ضعف تو باشه.دو تاتون از عینک استفاده کنید.
خوبه که خواسته هاتو سرکوب نمی کنی و از چیزی که دوست داری به هر روش موجود می رسی.آفرین.

درود! دوست عزیز تکیه گاه من که نابینا هستم عصای سفید من است که بدون آن از خانه خارج نمیشوم و بدون آن قدمی برنمیدارم حتی اگر راهنمای بینا داشته باشم، من چیزی ندارم که بخواهم از دید مردم جامعه پنهان کنم، من وقتی سوار دوچرخه هستم عصای تا شده ام را طوری در جیبم قرار میدهم که بیننده ببیند!

به نظرم همه چیز اینجا خوبه به غیر از اینکه بعضی از شما اصرار دارید که با زدن عینک دودی و این حرفها، مردم نابینایی طرف رو نبینند.
به نظرم اگه میشد راه حلی پیدا کنیم که فرهنگ بی‌توجهی به نگاه‌های آزار‌دهنده رو در شخص راننده نهادینه کنیم، اون وقت یواش یواش مردم می‌پذیرفتند که نابینا هست، حق داره و مث آدم عادی باید از همه چیز استفاده کنه.
وقتی با عینک نابینایی رو پنهان کنی، یعنی به مردم میگی من نابینا نیستم. به مردم میگی آهای مردم، اگه یکی نابینا بود سوار دوچرخه بود هی نگاهش کن و هی تعجب کن و بهشون میگی البته من که نابینا نیستم. مگه نمیبینی عینک دودی زدم آیا؟

درود! من امروز به علیرضا نوجوان-گفتم: نظرت در مورد نگاه های مردم چیه؟! جواب داد عمو جان-من اگر روی نگاه مردم حساسیت داشتم امروز دیگه با تو به مرکز شهر نمی آمدم، من کاری به نگاه مردم نداشتم که به دوستم هم گفتم: همراه ما بیاید، چون قبل از تماس تو دوستم با دوچرخه اش آمد به خانه ی ما تا با هم سرگرم باشیم! مجتبی جون-ناراحت نباش عزیزم، من راه خودم را ادامه خواهم داد!

سلام بر جناب عدسی
خیلی خوشحالم که این دوچرخه رو خریدین و در عین اینکه به مقصد میرسین ، وسیله ی تفریح هم هست و بعلاوه به سلامتی تون هم کمک میکنه .بهتون تبریک میگم .اگه از تجربیات دوچرخه سواریتون بنویسین خیلی جالبه.پیروز باشید و سربلند

درود! من قبلا کم بینا بودم و سال ۷۵ دوچرخه سواری میکردم، من ده سال است که نابینای مطلق هستم، بیشتر نابینایان دنیای مجازی خاطرات کودکی تا حالای مرا خوانده اند، من این راه را ادامه میدهم تا مردم از نگاه کردن خسته شوند و دیگر نگاه نکنند!

سلام و عرض ادب بر عدسی بشاش خیلی ایده ی خوب و قابل تحسینی هست نگران نگاه های مردم نباش هر گونه که باشی مردم حرفی برای گفتن دارند نه عینک بزن نه توجهی به مردم بکن خودت باش چرا که ما نابیناها برای اونها مهم نیستیم هر کاری بکنیم آخرش هم میگن نابیناست خوشم اومد از کارَت خودم هم قصد چنین کاری رو که شرایطش باشه رو دارم موفق باشی

درود عدسی : دادا مجتبی منظور از این که عینک باشه این هست که اول اینکه نشانگر و هویت یک نابینا اولی عصا هست و دوم عینک روی صورت . حالا جدا از بحث دو چرخه سواری وقتی من از خونه میخوام برم بیرون عصا باید باشه و ضروری هست ولی عینک اجبار نیست ولی من بخاطر اینکه واسه نابینا و واژه نابینا ارزش خاصی قایل هستم عینک روی صورت میزارم با اینکه چشمهای من هیچ فرقی با زمان بینایی نداره یعنی ظاهرش دقیقا مثل بیناست . بعدش این قضیه ظاهر و روی خوشی نداره نه بخاطر مردم اولین کاری که میکنن زوم میکنن توی چشم نابینا حتی به عصا هم توجه نمیکنن . اگر نظر مردم مهم بود که هیچوقت نباید بیرون میرفتم . بعدش دادا بخاطر درک این قضیه برای دوست عدسی که اذیت نشه و اون هم رضایت داشته باشه از کار عدسی که ارزش قایل شده برای دوستش
مثلا خود من وقتی میخوام به حمام بروم اوایلش دقت نمیکردم لامپ حمام خاموش بود و این قضیه ظاهر خوبی نداشت و احساس میکردم که خانواده ام ناراحت میشن و وقتی خودم تصور میکردم که یه نابینا داخل حمام تاریک نظافت میکنه انگار تمیز میره نجس میاد بیرون از حمام .
پس وقت حمام رفتنم چراغ را روشن میکنم و موقع برگشتن خاموش میکنم . این نشانه ضعف من در مقابل افراد بینا نیست این احترامی هست که به خودم که نابینا هستم و به کلمه نابینایی میزارم .
ما نابینا ها بخاطر مردم شیک ترین لباس رو نمیپوشیم ما اگه گونی هم تن کنیم حلاله چون نمیتونیم از رنگ یا قشنگی اون استفاده کنیم . ما بخاطر شخصیت خودمون زیبا لباس میپوشیم و بهترین ها رو انتخاب میکنیم
. امیدوارم منظورم رو خوب رسونده باشم

درود! مجتبی جون-عزیزم دوزاری دیگه قدیمی شده، حالا دیگه باید پونصد تومنی بیفته و برشداری بری دوتا نون لواش یا یواش بگیری بخوری تا از گرسنگی نمیری! راستی شهروز اینا کی میان اصفهان؟! تا بیام حالشونو بگیرم، یا بیان اینجا نوبتی دوچرخه سواری کنیم!

با سلام. مبارکتان باشد. خیرش را ببینید. چرخش برایتان بچرخد.
عزیز من! مگر شما موقع دوچرخه سواری داد می‌زنیم که آی مردم ببینید من نابینا هستم و دارم دوچرخه سواری می‌کنم؟
فرم و حالت یک دوچرخه سوار بالاخص فرد کمکی که در پشت قرار می‌گیرد چه نابینا باشد و چه بینا یک حالت بیشتر نیست و قرار هم نیست کار خاصی انجام دهد که عابرین و ماشین‌ها متوجه شوند. شما هم سعی کنید در زندگی به توجه و رفتار و حرف مردم توجهی نکنید و زندگی خودتان را داشته باشید تا هم از زندگی لذت ببرید و هم در زندگی موفق باشید.
درضمن من به این نتیجه رسیده‌ام که مردم اطراف ما نابیناتر از آن هستند که ما را ببینند.
راستی برای جلوگیری از اثرات مخرب دوچرخه که معمولا برروی زانو می‌باشد توصیه می‌کنم از زین بلند استفاده کنید به نحوی که وقتی پای شما بالا می‌آید زاویه‌ای بیشتر از نود درجه بسازد. البته زین را آنقدر بالا نبرید که وقت ایستادن پای شما روی زمین نرسد!
فرمان یا همان دستگیره صندلی عقب را هم به نحوی تنظیم کنید (اگر تنظیم می‌شود) که کمرتان قوز نداشته باشد.
باز هم مبارکتان باشد.

درود! نه دوستان عزیز نگاه کردن مردم به من نیست، بلکه به نوع دوچرخه است، چون من اولین نفر هستم که برای کارهای روزانه از این نوع دوچرخه در شهر استفاده میکنم، شب گذشته وقتی با فروشنده صحبت میکردم: وی میگفت: من شش سال است که نمایندگی فروش این شرکت را دارم و مردم این شهر از این نوع نخریده اند و افرادی از این نوع میخرند که ورزشکار هستند یا بومی این شهر نیستند، و ادامه داد بیشتر از فولاد شهر هستند که از این دوچرخه ها میخرند!

حرفهای داداش فرامرز رو لایک میکنم.ایشون اگه چیزی رو نظر دادند یک نابینای فعلی و یک بینای گذشته بودند.و از تجربه بصری و هم غیر بینایی برخوردار هستند.
این خیلی مهمه که از تجربه ی با ارزش این آدمها در زمینه ی این جور کار ها, سود بگیریم.
شما در پستت دو مورد جداگانه و تفکیک شده رو عرضه کردی.
یکی اینکه خواستین نظرات رو در مورد اینکه چه کاری بکنید تا راننده ی بینا از دید نگاه های جامعه آزار نبینه.
یکی هم اینکه نابیناها آیا دوچرخه سواری کنند یا نه.و چطوری مجابشان کنیم که شروع کنند.
شما نباید جواب این دو سوال رو با هم قاطی کنید,هر کی شاید یه سوال رو جواب داد و به سوال دیگه کمتر جواب داد.
شما هم میگید راننده از نگاه ها ناراحت میشه و میخواهید از نگاه کردن مردم جلوگیری کنید که,قدرتشو نداری و نمیتونید.
هم برای تبلیغ دوچرخه سواری نابینا ها, عصای سفید, که نماد نابینایی هست رو میخواهید بگید که جوری میذارید که همه ببینند و, در عین حال از مردم میخواهید که کمتر نگاه کنند تا راننده دوچرخه آزار نبینه.من کامنت رو با آفرین تمام کردم و ابراز علاقه مندی,وبرای این همفکری, خاطره ای واقعی از خودم گفتم.ولی شما برداشتی مدافعانه صورت دادید و جهت گیری کردید.
ممنونم و موفق باشید.

درود! دوست عزیز-من قصد آزردن کسی را نداشتم و اگر ناخواسته تو یا دوست دیگری را آزردم پوزش میخواهم، من فقط در مورد خودم نوشتم و به کسی هم توهین نکردم، من نمیدونستم اگر در مورد خودم و روش کار خودم بنویسم جهت گیری به حساب میاد و توهین به مخاطب محسوب میشه!

سلام
یعنی به هیچ وجه من الوجوه محتوای این پست رو حدس نمی‌زدم…..
واقعاً آفرین بر شما و همت شما…..
دوچرخه دو نفره هم مثل عصای سفید هست، طول می‌کشه تا فرهنگش برای مردم ما جا بیفته، روز اول و دوم تعجب می کنند و در موردش سؤال دارند و پچ پچ می‌کنند و کم کم این صحنه براشون عادی و عادی تر می‌شه تا شما و دوچرخه و همراهتون مثل یکی از صحنه های عادی کوچه و خیابون می‌شید کاملاً قابل درک و فهم و بی سؤال ….
ما خانم ها که هیچ ای کاش آقایون نابینا از شما بیاموزند جسارتتون و خواستنتون و بازم آفرین …..
آقای حسینی یعنی دوچرخه تون رو چقدر می‌فروشید آیا؟ منم یکی دلم می‌خواد “شیطونه می‌گه گوشی رو بی خیال شو یه دوچرخه دو نفره بگیر …. و این بار جدی عجب حرف خوبی هم می‌زنه ها””شاید باهاتون تماس گرفتم…. کاش پدر گرام موافق باشند … ای خداااا”
عمو حسین و این بار حق با جناب عدسی است بی چون و چرا ….
کامنت آقای خادمی و خسروی رو هم شدییید می‌لایکم از نوع بلد ایتالیکش…..
همیشه سربلند و موفق و البته شاد باشید

درود! اگر به خوبی مرا شناخته باشید من با تبلیغات و خود نمایی میانه ی خوبی ندارم، من کاری که دوست دارم را انجام میدهم و کسی هم جلو دارم نیست، در این چند روز که دوچرخه خریده ام از گوشه و کنار شنیدم که در چین بیشتر زوجها برای کارهای روزانه ی خود از دوچرخه ی دو نفره استفاده میکنند، همچنین افرادی هستند که در فولاد شهر زندگی میکنند و از دوچرخه ی دو نفره استفاده میکنند، تو هم میتوانی رضایت پدرت را برای خرید دوچرخه دو نفره حاصل کنی و برای رفتن به پیست دوچرخه سواری و ورزش کردن دل خانواده ات را بدست آوری و به اتفاق خواهر یا برادر یا یکی از دوستان یا اقوامت کار را شروع کنی، البته همانطور که در کامنتها گفتم: من با یه تیر چند نشان را زدم، با دوچرخه به آسانی به محل کار رفت و آمد میکنم و هم به مرکز شهر برای کارهایم میروم، من آنقدر از این دوچرخه استفاده میکنم تا برای مردم شهرم عادی شود و دیگه نگاه متعجب نکنند، روز پنج شنبه هم به نیروی انتظامی زنگ زدم و برای مجوز رفت و آمد در شهر سؤال کردم که جواب دادند: رفت و آمد هر گونه دوچرخه در شهر آزاد است و هیچ مجوزی نیاز ندارد! دوچرخه از وسایل نقلیه ی بدون خطر و بدون آلودگی است!

دیدگاهتان را بنویسید