خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

23 اسفند 93

خوب. طبق معمول هر روز. سعی کردم امروزم مث هر روز نباشه که نشد.

اول از اصفهان بی‌صبحانه کوبیدم رفتم زرین‌شهر. اصن توی خونم نیست صبحانه بخورم مگر ی انگیزه ای باشه که امروز نبود. رفتم بهزیستی علیه لعنت. بگو بش باد!

ولی همین بهزیستی لعنت الله علیهم اجمعین کلا ذاتا به قدر کافی و وافی تا منحل شدنش، بعله، همین بهزیستی ی مددکار گل به من اختصاص داده بود که مددکار عزیز آب پاکی رو ریخت روی دستم. بهم گفت شما که چند سالی میشه از بهزیستی چیزی بهت نرسیده، از این به بعد هم نمیرسه. بیخود خودتو خسته نکن. حالا فهمیدم بودجه های مملکت میره کجا! به ما که بیکاریم که مستمری نمیدند، حتما بودجه های مملکت رو گذاشتند واسمون هدیه تولد بخرند. من مطمئنم قصد و عمدی برای نرسیدن پول های بی‌زبان به من در کار نیست. بالاخره ی چند‌صد ساختمان به اون عریض و طویلی که به طویله بیشتر شبیهه باید یک مشت کارمند گدای بدبخت داشته باشه که حقوق بگیرند و بگند ما که پدر و مادر شما نیستیم. پول میخواهید برید جای دیگه. باشه. ما رفتیم. میگند باید ازدواج کرده باشی، دو تا معلولیت داشته باشی و سنت بالای چهل سال باشه که بهت ماهی پنجاه هزار تومان آیا بدیم آیا ندیم. توی سر‌تون بخوره. خوب منتشم سر‌مون میذارید و خوب ایران‌سیاه رو پر کردید از تصویب میلیارد ها بودجه ی توانبخشی و این مسخره بازی ها. والا خوب آخوری شده. بخورید کم نیارید. اگه ترکیدید هم به جهنم. اینها رو همه به بهزیستی و کارمند های بی‌درد و مرفهش گفتم ها! کاری به اون مددکار بیچاره ندارم. این از اون.

وضعیت استخدامم هم که قرار بود شیرینی بخورید هنوز معلق مونده که امروز ی پیگیری هایی کردم.

راستی واسه مامانم باید میرفتم بانک، اسکناس های نو میگرفتم که دیگه وقت نشد.

ی ترجمه هم برداشته بودم واسه مسافرت عیدم پول جور کنم که تا حد نسبتا زیادیش انجام شد.

خوب. بعد از ظهر شد و بعد از دیدن فیلم بچه کابلی یا kabuli kid زدم از خونه بیرون. حیف. امروز دیر رسیدم جای همیشگیم. انگار روزی که با این بچه های دستفروش دیدار نکنم و ی کمی نگیم نخندیم واسم شب نمیشه. امروز چند تا از این بیسکوییت لوله ای ها که توش مغز شکلات هست برده بودم با بچه ها خوردیم و کلا خوب بود.

ی آدامس پنج یا فایو یا Five هم خریدم که نعنایی بود ولی خعلی گرون شد. 6500! بعله. شش هزار و پانصد. گفتم به رقم و حروف هر دو رو بنویسم که بعدا کسی چیزی جعل نکنه.

خوب. دیگه چی مونده. آهان. کنفرانس که تدوینش داره تموم میشه. کلا بحثی نبود که من ازش خوشم بیاد. ازدواج نابینا با معلولین از انواع مختلف. مثلا ی کور با ی ویلچری ازدواج کنه. فکرشو بکنید! خیلی خنده‌دار باید بشه. کلا وضعیتی کمدی در حد اولین دوره ی المپیاد به وجود مییاد که میشه هزار تا سیت‌کام از توش درآورد.

راستی دوشنبه ی همین هفته هم ساعت 9 شب کنفرانس داریم حتما بیایید. میخوایم ببینیم ی نابینا با ی بینا ازدواج بکنه یا نکنه و اگه بکنه چه ریختی میشه. حتما باشیدا!

راستی میخواستم ی نکته ای رو بهتون گوشزد کنم. قوانینی که من اینجا میذارم یا تیم مدیریتی میذاره در مورد من یکی صدق نمیکنه. یعنی من اگه عشقم کشید ی وقت دیدی بیست تا پست کپی گذاشتم صفحه ی اول و بچه های مدیر و ویرایشگر هم لطف کنید دست به پست های کپی من نزنید. همین دیگه. گفتم که نگید شفاف‌سازی نکرد.

فعلا ما رفتیم. کیف کنید و منتظر تعطیلی عیدانه ی گوشکن به مدت یکی دو هفته نیز باشید. بعدش دوباره هستیم در خدمتتون.

۶۶ دیدگاه دربارهٔ «23 اسفند 93»

قوانین اولا که واسه من یکی اگه هم باشه نیست.
دوما عنوانم هیچ مشکلی نداشت.
۲۳ اسفند بود دیگه! اتفاقات ۲۳ اسفند.
تازه گفتمت که. تیتر پست من مشکل داشته باشه طوری نیست. بقیه نباید تیترهاشون مشکل داشته باشه.
میخوام این کارا رو بکنم تا اگه خدا بخواد ملت نابینا از من و کارام زده بشند من مدیریت رو واگزار کنم.
ببینم چقدر موفق میشم. خخخ!

مجتبی فکر کنم اصلاً آیین نامه درست حسابی نداشته باشه اون طویله یا بهزیستی یا هر چی اسمش رو بشه گذاشت.
من شنیده بودم بیست و پنج سال به بالا و بیکار میدن.

تکلیفشون با خودشون هم معلوم نیست.
میگم اگه تعطیل کنی یکی دو هفته بدک نیست سرور محله هم یه هوایی به کله اش میخوره و کمی حال میکنه.
موفق باشی.

میدونی محسن؟
بهشون که گفتم گاهیها با شرایطی بهتر و بالاتر از من هستند و دارند مستمری رو میگیرند گفت اون روز ها هردمبیل اسمها رد شده ولی جدیدا سخت میگیرند!
تازه میگفت اینجا بهزیستی لنجان هست و یعنی کسی چیزی گیرش نمییاد. خخخ!
بعله. اینطوریاست.
سرور هم میذاریم به حال خودش فقط اکثریت تیم مدیریتی مسافرتیم ولی خوب بعضیهامون ی اینترنتکی شاید در دسترس داشته باشیم ی نظارتکی بکنیم.

سلام میگم خیلی عصبانی هستید ها بهزیستی خخخ خیلی کلمه ی خنده داری هست من همیشه مجبور بودم تحت پوشش بهزیستی بودنم را پنهان کنم چون اقوام با شعور فکر میکنن هر چی بابام داره و نداره بهزیستی لطف کرده کاش درش بسته میشد خیاله ملت از این بابت راحت میشد مرسی از پست خوبتون چون فکر کنم حرف همه ی معلولین همین باشه تازه انجمن نابینایان شهر ما ماهی ۴۵۰ هزار تومان تقدیم میکنن به مدط کاران گرامی خدا میدونه هیچ خیری ما از این کارمندان بسیار وظیفه شناس نصیبمان نمیشود تا بعد

میگم ها مجتبی یه بحثی هست من باهاش مشکل دارم یعنی خیلی وقته ذهنم را مشغول کرده لطفا با دانش بیکرانت حلش کن
تو از اون روزهای اول که گوش کن باز شده بود می گفتی این بهزیستی هیچی به من نمی دهد و می گفتی قبلا هم نمی داده
بعد دوباره می آمدی می گفتی من رفتم هیچی بهم ندادند
بعد دوباره اومدی میگی بهم هیچی ندادند خوب قربونت دیگه نرو چرا هی میری که زایع بشی
تازه ما که نگفتیم به تو چیزی می دند که هی میگی بهم نمی دهند
شکلک به من چه ربطی داره
شکلک شاید اینجا بنویسم بهم هیچی نمی دهند بهم بدند
شکلک به ما هم یاد بده
شکلک من رفتم به قول مظاهری ویژژژژژژژژژژژژژژژژژژ

کی گفته هیچچی نمیدن؟ چرا توهین میکنی مجتبی؟ من که یه خونه گرفتم ازشون تو هزار جریب. تازه خودشون زنگ زدن گفتن بیا بگیر سند خونتو. الآن هم توی همون خونه هستم و از اونجا دارم کامنت میذارم. میخوای به اتهام نشر اکاذیب ازت شکایت کنم؟ ای باباااااااا, بچه ها حرفای مجتبی رو باور نکنید. خونه ی من ۸۰۰ متر زیر بنا داره. استخر هم داره تازه. به امید این که دوستان چشم بسته قضاوت نکنن. پایدار باشید

راستیاتش خونه ای که از طرف بهزیستی به من دادند اگرچه که زیربنای دو هزار متری داره ولی لامسب استخرش شش‌تا کارمند بیشتر نداره. واسه همینم هست من اینجا از بهزیستی حرصم گرفت. چرا ششتا، پس چند‌تا؟ هاپ!

درود! من افراد زیادی را میشناسم که از خانواده های سرمایه دار هستند و همیشه از امکانات این ادارات استفاده میکنند، بهزیستی یعنی بهتر زندگی کردن سرمایه داران و بیشتر زدن بر سر فقیران و زحمت کشان و آبرو داران! متوجه شدی عزیزم؟!

ببخشید دوباره اومدم
یادم میاد حدودا سی سال پیش با سختی برای خودم کار پیدا کردم باور کنید خیلی سخت زمستون تابستون تو برف تو گرما میرفتم بیمارستانها ادارات تا بالاخره برای خودم کاری دست و پا کنم وقتی کار را پیدا کردم به من گفتند بیا بهزیستی یه معرفی نامه بگیر که تو اونم نوشته بودند که ما برای معلولین کار پیدا میکنیم
قصه ی طولانی هست که نمیشه همه را اینجا گفت ولی واقعا اینان خودخواهند

درود! این قانون است که در کشور ما وضع شده است که برای بکار گرفتن معلولین باید با معرفی این اداره باشد و اگر هر خری کارمند آن اداره باشد طبق این قانون عمل میکند و این گونه معرفی نامه میدهد، مگر خبر ندارید که از زمانی که انجمنها بوجود آمده است وضع بدتر شده که بهتر نشده است و برای انتخابات هر دوره ی حیإت مدیره چه تبلیقاتی میکنند که در دو سال گذشته این تشکل چه تعداد نابینا را به شرکتها و ادارات برای کار معرفی کرده است، خوب عزیزانم فقط معرفی کردن که هنر نیست، یکی نمیپرسد که از این همه معرفی چه تعداد شاغل شده اند؟! به نظر من تشکلها و انجمنها سنگ بزرگ تری از خود معلولین است به کمک این اداره ی بزرگ برای بهتر شکستن معلولین از جمله نابینایان شکست خورده! باز هم بگم یا کافیه، خوب برم جواب بقیه را بدهم که وقت تنگه، من به مناسبت تولدم که امروز است پاسخ دوستان عزیز را در این پست جالب مجتبی میدهم!

سلام صد سال تنهایی.
اگه کامنتتون جدی بود کسی نگفت چیزی نمیدن بلکه هر کی هر کی هست.
به یکی میدن به دو تا نمیدن.
امسال میدن سال دیگه نمیدن.
به دو نفر در شرایط مشابه یکی یه چیز میدن به یکی دیگه یه چیز خیلی بهتر.
نظم و برنامه درستی در بهزیستی من ندیدم.
گرچه مددکاران من انسانهای بدی نبودن. خوبه بهزیستی وکیل مدافع هم پیدا کرده.
موفق باشید.

بعدم که دانشجوییت تمام شد باید صبر کنی تا ی معلولیت دیگه بگیری، بعدشم باید ازدواج کنی، تازه باید بازم صبر کنی. چون تا چهل سالت نشه این ماهی پنجاه هزار تومان رو نمیدند.
تازه همه ی اینها برای وقتی هست که اعتبار واسه مستمری باشه! خخخ

سلام
به نظر من این بهزیستی یا به قول یکی از دوستان بد زیستی اصلا تکلیفشون با خودشون معلوم نیست.
جالبه! یا شایدم ناجالبه! الآن میگن چهل سال به بالا را مستمری میدیم، قبلا میگفتند ۲۵ سال به بالا را مستمری میدیم.
یادم میاد چند سال پیش که من و یکی از دوستام مراجعه کردیم به من گفتند شما سنت کمتر از ۲۵ ساله و به دوستم گفتند شما سنت بالای ۲۵ ساله! خخخ.

میگم که، اینها پست دولتی کم آورده بودند، برای اینکه به فامیل ها و آشنایان و اقوام‌شون ی حقوقی بدند، ی سازمانی به اسم بهزیستی زدند این بی‌سواد‌ها رو چپاندند توش که این حضرات به معلولین بگند بودجه و اعتبار نیست یا شما واجد شرایط نیستی.
به هر کودوم از اینها بالای یکی دو میلیون تومان حقوق میدند. وظیفه ی حقوق‌بگیر‌ها هم اینه که هرکی از در آمد تو بهش بگند برگرد. بودجه نیست!

درود! آیا شما به قیامت اعتقاد دارید؟! آیا تو از تصویب بخش نامه های دولت اطلاع داری؟! به نظرم تو تاکنون دچار مسئولی نشده ای که نابینا باشد و مجری قانون هم باشد؟! اشکالی نداره عزیزم گناه همه ی بچه های این محله به گردن من، خودم روز قیامت ضمانت همه ی شما را میکنم تا بروید به بهشت!

سلام شکلک من هنوز نرفتم پس کماکان رحمتم برا محله خخخ …..
می‌گم من یه ماشین پرکینز از این بهزیستی گرفتم یه لپتاپ هم اند تو بعدی یادتون باشه یادم بیارید قضیه ماشین پرکینز رو تعریف کنم اینجا شکلک الآن نمی رسم قضیه یه کم طولانی هستش بعد دیگه این که من که معتقدم حتی بهزیستی یه کیلو تخمه مرغ هم بده ما حقمون هست بریم بگیریم چون که زیرا که برای اینکه به اسم ما از ملت پول می گیره و می خب فعلش رو خودتون بذارید بعد پس من با هر شرایط مالی نمی خوام آش نخورده و دهن سوخته باشم شکلک نهایتاً خودم وضعیت مالی مناسبی اگه داشته باشم میدم به یکی که میشناسم بهش نیاز داره و دیگه این که الآن این رو دارم دااااد می زنم شکلک اطلاع رسانی:
مرکز فاطمه زهرا هر سال عید به بچه ها یه مقدار ارضاق و یه جفت کفش میده ….
خب من هم مثل هرسال رفتم که هم ارضاقم رو بگیرم هم کفشم رو و “البته هر سال هم این ارضاق و کفش های ما قضایا و خاطراتی داره که خب بماند و بگذریم….” ولی امسال:
ارضاق شامل پنج کیلو برنج که نمی دونم چه مارکی بودش، یه جعبه گز که دستشون درد نکنه اصلاً این یه قلمش عاااالی بود خعلی، یه عدد سکسک که خب من اولش فکر کردم تو جعبه اش خوراکی هست بعد ضایع شدم و هان راستی فیلم من حکر بود شکلک بدون زیر نویس خخخ…..، دیگه یه دونه رب گوجه فرنگی یه عدد بطری روغن مایع و حالا رسیدیم سر اصل کاری:
لطفاً اطلاع رسانی و دهان به دهان هم شود “شکلک بنده الآن خودم کاملاً معتبرم که اینو میگم و شاهد بر ماجرا”
چهارتا کنسرو لوبیا و خورشت بادمجون هم بهمون دادند که دو عدد کنسرو لوبیا در معرض انقضای تاریخ و دو عدد کنسرو بادمجون تاریخ گذشته بودند ….. واقعاً این قضیه رو چه شکل و چه طوری باید تفسیر کرد …. من کسی رو داشتم که چک کنه تاریخ رو دوست نابینای من که تنها زندگی می کنه و یا با پدر مادری که بی سواد هستند یا هر علت دیگه …. اون باید بیمار بشه حتمی …. بگذریم از منت هایی که برای اهدای این ارضاق گران بها و گران قدر بر سر ما نهادند که چشمشون کور من وضعم تووووپ هم بشه میرم باز ارضاقم رو می گیرم….. شکلک یه جفت کفش کوچولو هم برداشتم برای یه پسر کوچولو که شکلک ریا شد فکر کنم البته اگه کفش اندازه خودم داشتند خب کفش سایز خودم رو بر میداشتم پس ریا نشد … ولی شما هم بنظر من برید بگیرید باشد که ولش کن ….
ولی بچه ها قضیه کنسرو های تاریخ گذشته این دومین باری هست که پیش میاد و بحثی نیست که با خنده و شکلک و بی تفاوت از کنارش بگذریم ….
شاید اگه قرار نبود برم مسافرت با این مسأله جور دیگه ای برخورد می کردم…. نمی دونم ولی کلاً که رستگار باشید تا همیشه ….
شکلک اندازه یه پست کامنت نوشتم خخخخ

مطمئنم برم اون‌جا میگند اولا که تو آقا هستی بعدشم اونی که اومده بود ارشد داشت. تازه اصن تمام شده، چی بت بدیم؟ خخخ
به یکی از دوستانم میگم بره تست کنه بینیم چی بش میدند
راستی خوش به حالت از اون یک دهم درصدی ها بودی که شانس داشتی ی پرکینز از‌شون کندیااا!

درود! خوب من که از قافله عقب مانده ام و همیشه برای نظر دادن آخریم، و اما نظر بنده در مورد تاریخ مصرف… تاریخ مصرف روی خوراکی ها برای این است که فروشندگان انبار نکنند و احتکار نکنند و چند سال نگهداری نکنند و گرانفروشی نکنند، همانطور که پولهای پاره پوره و داغون در صندوق صدقات ریخته میشود اجناس به درد نخور و از رده خارج و تاریخ گذشته به بعضیا بخشیده میشود که مبادا اداره بهداشت آنها را جمع آوری کند و فروشنده را جریمه کند، شما فکر میکنید وقتی بهداشت اجناس تاریخ گذشته ی مقازه ای را جمع آوری میکند و فروشنده را جریمه میکند با آن مواد غذایی چه میکند؟! خوب صد درصد مشخصه برچسب با تاریخ جدید میزنه و با آن سبد کالا و در تعاونی ها از مردم پذیرایی میکند، مواد غذایی هایی که به آن مواد شیمیایی نگه دارنده زده میشود خود به خود سرتانزا و بیماری زا هستند و تاریخ گذشته و تاریخ نگذشته همگی یه کوفتند و برای مرگ تدریجی انسان تولید شده اند، و اما مطلب بعد: افرادی که بیست هزار تومن کرایه آژانس میدهند و بین ده تا سی هزار تومن جنس میگیرند تا به حقشان برسند یا سی هزار تومن خرج میکنند تا از حق بیست هزار تومنی خود دفاع کنند و اجناس بنجل دریافت میکنند… خخخخوب دیگه ادامه نمیدهم!

سلام و خواهش می شه خانم کاظمیان عزیز…..
شما هم لطفاً به دوستانتون بگید و خب به خاطر این که سو تفاهم نشه می گم من هیچ وقت به جای کس دیگه ای نمی رم چیزی بگیرم یعنی همون به جای خودم هم میرم کلی شکلک به همراه داره دیگه اون وقتش که دیگه هیچی ….
همیشه سربلند و موفق باشید.

درود! هان چی شده؟! یکی میره در یه رستوران غذای رایگان میخوره بعدش میاد اینجا تبلیغ همان رستوران را میکنه تا بقیه برن اونجا غذا با چند برابر قیمت بخورن، حالا تو کجا رفتی شکست خوردی که اومدی پشتیبان برای خودت جمع کنی؟! عدسی علیه لعنأ بیش باد!

سلام مدیر گرامی حرفهای شما چون از دل برمیخیزد لاجرم بر دل مینشیند
من پیشنهاد میکنم سعی کنید به جای انتقاد بیفایده از بدزیستی تمام همتتان را مصروف این جهت فرمایید که هرچه زودتر از ایران به کشور دیگری مهاجرت کنید به نظر من به هرکجا که بروید از اینجا بهتر است
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم ……….
امیدوارم موفق باشید
با سپاس

درود مجتبی و همه دوستان عزیز
مجتبی جان تو سایت خودشون نوشته بود ۲۰ هزار کارمند دارند !هر کی ریاضی دانه حساب کنه حقوقشون ماهی چقدر میشه از ملت به اسم ما گدایی می کنند و معلوم نیست کجا خرج می کنند برای کار مراجعه میکنی میگند :برای نابینایان کار پیدا نمیشه !و برای هر کار دیگه هم که بری جوابشون منفیه
مجتبی خواهش می کنم یه کمپین برای منحل شدن بهزیستی به راه بیندازی و در قانون برنامه ششم یا اصلاحیه قانون حمایت از حقوق معلولین شاهد منحل شدن بهزیستی باشیم و از شرش راحت شویم
به امید همت دوستان تا برطرف شدن همه مشکلات از جامعه معلولین

درود! نان بریدن هنر نیست، اگر بیست هزار کارمند بیکار شوند چه کسی باید جوان خانواده و فرزندان معصومشان را بدهد، دوزار بده آش… به همین خیال باش، عزیزم ما تعداد کارمندان خود را به یک میلیون نفر هم خواهیم رسانید و کسی هم هیچ غلطی نخواهد کرد، ما کارمندان از حق و حقوق خود و خانواده ی خود دفاع خواهیم کرد و دشمنان زخم خورده را سرنگون خواهیم کرد!

نمیدونم چی باید بگم؟ یعنی واقعا بودجه میاد و خرج بچه ها نمیشه؟ یا امامی زموووون….اینا دیگه کی یند؟ منا باش که میخواستم برای یه کار پژوهشی برای نابیناها از بهزیستی بودجه بگیرم…بیخیال بابا….من دیگه این وسط چی میگم؟!!! اینطور که تو می گی اینا به واجباتشونم نمیرسن…چه برسه به مستحبات…

آقا یا خانوم رهگذر، اینها به مواردی که پورسانتی چیزی توش باشه شاید ی بهایی بدند. البته بعید میدونم شما اهل پورسانت باشی.
به هر حال، شرکت ها و اشخاص حقیقی و حقوقی ای بودند که با پورسانت، کار‌شون راه افتاده.
ی دیکشنری مزخرف به اسم میر‌عماد که مخصوصا برای نابینایان از حالت مناسب درش آورده بودند و عمدا غیر قابل استفادهش کرده بودند رو با قیمتی حدود صد هزار دلار به بهزیستی انداختند و هیشکی هم ککش نگزید!
وسایل به اصطلاح توانبخشی و کمک‌آموزشی و نیز متن‌خوان‌های سوری و سفارشی هم از این قاعده مستثنی نبودند.
خعلی دوس داشتم به جای انتقاد، منم زرنگ بودم ی چیزی مثلا ی مسواک برای نابینایان اختراع میکردم با پورسانت قالب میکردم به بهزیستی و وزارت علوم و آموزش و پرورش! آی پول گیرم میومد. فعلا همین نوشتن از دستم بر مییاد همینو انجام میدم. خخخ!
در مورد مسواک هم زیاد تعجب برت نداره. مهم نیست وسیله ای که میدی به درد نابینا بخوره، مهم اینه که بگی به درد نابینا میخوره. تمام!

دیدگاهتان را بنویسید