خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کربلا-نجف-کاظمین: من و کمی از خاطرات نابیناییم …..

سلااام بر تک تک دوستان هم محله ای عزیز و گرامی ….
سال نوی همگی مبارک و خجسته باشه و ان شا الله که امسال برای تک تک شما‌ها و من و کل جامعه معلولین و خانواده های اونها و ماها، سالی باشه سرشار از پیروزی، موفقیت، سربلندی و بهروزی …
خب جونم براتون بگه که ما رفتیم کربلا-نجف-کاظمین و برگشتیم ….
جای تک تک تون خالی …. جدی بهترین و عالی‌ترین سفری بود که تا حالا رفته بودم ….
سال تحویل رو که رو به روی حرم امام حسین علیه السلام بودیم و نمی‌دونید چه حال و هوایی داشت …
خب می‌خواستم خاطره سفرم رو بنویسم که نوشتم هم ولی با توجه به این‌که اون چیز‌هایی که من نوشتم یه مقدار با خط مشی محله ناسازگار که نه ولی خارج از اون هست و یه چندتایی از دوستان بهم گفته بودند بعدی که برگشتی خاطراتت رو بنویس و من هم که اصلاً نمی‌تونم به دوستان بگم “نه” یعنی خخخخ و از طرفی هم که عااشق نوشتن و خاطره نوشتنم …..
با خودم گفتم یه طوری میانه رفتار کنیم ….
حالا یعنی چه جوری آیاش رو خودم بهتون می‌گم … یه کم صبر کنید ….؟!…..
اینجا یه خلاصه کوتااهی یعنی خییلی کوتاهی می‌نویسم از نکات نابینایی که اونجا باهاش برخورد داشتم و بعد هم آدرس وبلاگ خودم رو که خاطراتم رو اونجا در هشت قسمت نوشتم می‌ذارم که هر کی خواست کاملتر بخونه بره اونجا …. هرکی هم که نخواست خب مختاره دیگه نیاد اونجا ….
البته این به شرط و شروطی هست که شما ها هم دست به قلم و کیبورد بشید و خاطراتتون رو بنویسید و بذارید ما ها هم در تفریحات و زیارات و شادیها و غم هاتون شریک بشیم ….
خب باشه چرا می زنید …. می‌رم سر اصل مطلب ….
ما بیست و پنجم اسفند93 به سمت عراق حرکت کردیم و صبح دوشنبه 10 فروردین94 اصفهان و در منزل بودیم ….
من که هرجایی که می‌خواستم برم البته به غیر از یکی دو بار که فراموشم شد عصام رو همراه می‌بردم، البته جایی پیش نیومد که ازش به صورت عملی استفاده کنم … ولی در کل که این عصای سفید ما هم ماجراهایی داشت از مدل غفلت و نادانی و معطلی و غیره و ذالک ….
خب من که توی عراق اعم از کربلا، نجف، کاظمین یه آدم نابینای عصا به دست یا کتاب بریل به دست با هر ملیت ممکنه ای ندیدم ….
خود من هم که عصا توی کیفم بود توی صف تفتیش عراقی‌ها و به قول ما اصفهانی‌ها توی صف “بِکاوی” کلی معطل عصام میشدم، اصولاً خانم‌های مفتش در مورد عصای سفید من مشکوک و ناآگاه بودند و برخورد‌هاشون خیلی جالب و گاهی خنده دار بود، مثلاً یه بار یکی از خانمها که بعد از باز کردن عصا بهش حالی کردیم که بله این عصا هست و سفید هست و من نابینا هستم و نمی‌بینم رفت دوستش که مژگان خانم نامی بود رو صدا زد و عصا رو به اون هم نشون داد که کلی خندیدیم ….
البته یه بار هم یکی از خانم‌های مفتش بعد از مشاهده ی عصا و کتاب بریل من خیلی محترمانه با من برخورد کردند و به راحتی گذاشتند که رد بشم و آخرش هم بهم تقبل الله گفتند که اون هم جالب بود ….
من همیشه وقتی سفر‌های زیارتی می‌رم کتاب های دعای بریلم رو دنبالم می‌برم … یعنی خب خیلی سختم هست فقط با گوش دادن تمرکز بگیرم و ….
توی کربلا هم مردم دست از سر من بر نداشته بودند، نگاه به من و کتابم و گاهی زمزمه ها و حرفهایی که این نابیناست و ….
البته گاهی از این موقعیت یه کم حس نمی‌دونم یه حس خاصی بهم دست می‌داد ولی خیلی وقت‌هاش که به روی خودم نمی‌آوردم و می‌رفتم تو حال و هوای کتابم و دعا و زیارتم و لمسیدن و ….
خب گاهی هم دلت می‌خواست بدون جلب توجه برای خودت بری تو حس و حال که در این موارد دیگه از کتاب‌هام صرف نظر می‌کردم شکلک از مدل کتاب خوندن زیر چادر هم خوشم نمیاد …..
راستی توی موزه ای که در حرم امام حسین علیه السلام هست یه نسخه قرآن بریل هم بود که متوجه نشدم مربوط به چه زمانی هست ولی وجودش اونجا برام جالب انگیز ناک بود، توی موزه هم همه چیز داخل ویترین بود و غیر قابل لمس به جز یه کوره قدیمی که شبیه یه فنجون بدون دسته بزرگ بود، ضریح سابق امام حسین “ع” و سه تا شمع دون نقره که در سه اندازه کوچیک متوسط و بزرگ بود ….
راستی وقتی رفته بودیم موزه ی امام حسین “ع” رو ببینیم من با مامانم بودم، مامانم تا اونجایی که می‌تونستند برای من توضیح می‌دادند که داخل ویترین‌ها چه چیز‌هایی قرار داره و اگر متن توضیحی فارسیی بود برام می‌خوندند که اونجا یه دختر‌خانم گل گلابی به اسم فاطمه که کلاس فکر کنم هفتم بود اومدند و برای ما اشیای موجود در موزه رو توضیح دادند و کلاً که خیلی ناز بود فاطمه و خانم ….
کفش داری های حرم امام حسین و مکان های زیارتی اطرافش یه کم جالب انگیز ناک بود، این طوری که وقتی شلوغ بود به جای این‌که به شما یه شماره کفش داری بده که وقتی برگشتی شماره رو بدی و کفشت رو تحویل بگیری، سبدی عمل می‌کرد یعنی یه تعداد کفش رو داخل یه سبد می‌ریخت و به شما فقط شماره سبد مربوطه رو اعلام می‌کرد و وقتی بر‌می‌گشتی می‌باید به اون کفش داری مراجعه می‌کردی و شماره سبد رو به آقای کفش دار می‌گفتی و بعد اوشون اون سبد رو میذاشتند جلوی شما و شما کفشتون رو از داخلش پیدا می‌کردید ….
خب این برای من و فکر کنم ما که مشکل بینایی داریم یه کم سخته ….
ولی توی نجف و کاظمین یه تعداد زیاد کمد قفل و دربدار گذاشته بودند که تو می‌تونستی کفشت رو داخل اون‌ها بذاری و بعد درش رو قفل کنی و کلیدش رو همراهت ببری و بعد که برگشتی بر اساس شماره کمد و کلید کفشت رو برداری و کلید رو روی در یادتون باشه بذارید باشه و دنبالتون نبرید ها ….
راستی پله های ایوون امام حسین علیه السلام یه طورایی مناسب سازی شده بود، حدود دو سانتی آخر پله یه خط برجسته ای بود و بعد می‌رفت پایین به سمت پله بعدی و می‌تونستی با کف پات این برجستگی رو لمس کنی که به نظرم خیلی جالب بود ….
خب دیگه نکته نابینایی الآن یادم نمیاد …. اگه خواستید بقیه ی ماجرا رو در

Lanternmoon92.blogfa.com

بخونید …..
همیشه شاد همیشه سربلند و همیشه موفق باشید …

۴۶ دیدگاه دربارهٔ «کربلا-نجف-کاظمین: من و کمی از خاطرات نابیناییم …..»

درود! بهبه رسیدن بخیر، زیارت قبول:یادمه چند سال پیش با پسر خاله برای فاتحه یه نفر به مسجد رفتیم که کفشها را همینطوری میکندند و به سالن وارد میشدند که من گفتم: کفشهای منو جایی بگذار که موقع برگشتن بتونی پیداشون کنی… نیم ساعت بعد که برگشتیم آنقدر کفش زیاد بود که کسی نمیتونست کفشهای منو پیدا کنه و من هرچی نشونیه کفشهامو میدادم کسی متوجه نمیشد و کفشهای مردم را یکی یکی برایم می آوردند و مردم سر و صدا میکردند: خلاصه یه وضعی بود که خیلی ناجور بود، من از آن موقع دیگه در مسافرت ها و مهمانی ها همیشه پلاستیک تا شده در جیبم یا کیفم میگذارم و وقتی کفشمو درش میارم داخل پلاستیک میگذارم و درشو گره ی مخصوص میزنم تا دیگه با مشکل مواجه نشوم، در کربلا هم کاروانها که گروهی هستند از سبد استفاده میکنند تا برای دادن و گرفتن کفشهای گروهشان کمتر علّاف شوند، من آنجا هم از پلاستیک استفاده میکردم و موقع گرفتن تنها پلاستیک از سبد از من بود!

سلام بر جناب آقای عدسی گرامی….
من که همیشه به خودم می‌گفتم دفعه دیگه یادم باشه پلاستیک “نایلون” دنبالم ببرم ولی خب بعد دوباره یادم می‌رفت …. کلاً که راه کار عملی و خوبی هست…..
ممنون از حضورتون….. همیشه سربلند باشید….

سلام بر خانم بانو گرامی
قبول باشه زیارتتون و خوشا به سعادتتون انشا الله که سفر مکه و مدینه قسمت تون بشه :
انشا الله که در این سال جدید بهترین لحظه ها انتظار شما رو بکشند : ما هم یاد دو تا خاطره از هیات افتادیم که توی همین حال و فضاست اولی اینکه تقریبا پنج شیش سال پیش برای زدن نی در هیات محلمون رفتم نی بزنم که روز تاسوعا رسیده بود و مادرم سال های اول نابیناییم انتظار داشت که من توی این روزها شفا بگیرم : خلاصه ما روز عاشورا بود که نی هم زدیم ظهرش که میخواستیم بیایم خونه کفشای ما رو دزدیده بودن و من با کفش مردم اومدم خونه و مادرم گفت مردم میرن شفا میگیرن تو رفتی کفشاتو دزدیدن : بعدیش هم اینکه همون سال ها بود که تازه نی میزدم توی هیات محلمون . بعد در مسیر هیات خونواده ها که نذر داشتن و هیات توقف میکرد برای تعذیه خوانی برای صاحب نذر . خلاصه که تعذیه تموم شده بود اون کسی که دست من رو میگرفت و گرفته بود یادش رفته بود که دستم رو گرفته و من از هیات جا مونده بودم : آخه چون هیات کم کم دور میشد و رفیقمون هم فکر کنم مواد زد و بند کرده بود هواسش نبود خلاصه ما دو باره توی محل و در و همسایه خیط شدیم که از هیات جا موندیم . خداییش هم خودم الان نیشم وازه هر وقت فامیل این داستان رو تعریف میکنن ما هم خلاجت زده میشیم .
اومدیم عرض ادب کنیم
در کل سفر بخیر و زیارت قبول .

سلام بر آقای خسروی گرامی ….
ممنون و ان شا الله که قسمت شما هم بشه ….
خاطراتتون هم که بسی بسیار جالب انگیز ناک بود، یعنی خب فکر کنم ما نابیناها همه مون از مدل خاطرات جا موندگی داشته باشیم خخخ …. ولی جا موندن از هیأت خب نمی‌دونم …..
من هم برای شما سالی سرشار از موفقیت و بهروزی و سربلندی رو آرزو دارم….

با عرض سلام خدمت سرکار خانمِ آمنه ی قاسمی و آرزوی قبولیِ زیارات و طاعات و عباداتِ شما سالِ نو و عیدِ نوروز را خدمتِ شما و خانواده ی محترمِ تان تبریک و تهنیت عرض میکنم خب شما زمانی به عراق رسیدید که رفته رفته به زمانِ شلوغی زیارتگاهها نزدیک میشدیم و در زمانِ شلوغی است که به صورت سبدی کفش داریها کفشها را تحویل میگیرند در باره ی بازرسیِ بدنی یا به قولِ خودشون تفتیش هم باید بگویم برای من که عالی بود چون هم بارِ قبل و هم این بار بیشترِ اوقات من و همراهم بازرسی نمیشدیم تا جایی که همه ی خانواده ی ما دوست داشتند با من باشند مخصوصا خانمها این بار که همسرم هم همراه ما بود و چون پای چپش معلول است برای راحت بودنش یه ویلچر هم همراه برده بودیم و او را هم با همراهش نمیگشتند و کسی که ویلچر داشته باشد خودِ خادمها از راه مخصوص او را برای زیارت میبرند و بدون فشار و آزاری زیارت میکند و کمی عربی دانستن هم کمک بزرگی برای من بود من هم چون دعاها و زیارت نامه ها را از حفظ میدانم از بردنِ کتاب به همان دلایلی که شما ذکر کردید خودداری میکنم ولی در مشهد نیازی به بردنِ کتابهای دعا نیست همه ی کتابها را در بخشِ تبلیغات و فرهنگی میتوان یافت در کُل سفرِ ارزشمند و خوبی است امیدوارم نصیبِ همه ی آرزومندان بشود ببخشید که مزاحم شدم و سرتان را درد آوردم خدا نگهدار

سلام بر آقای سعد الله خانی گرامی….
زیارت شما هم قبول باشه ان شا الله، کاش اونجا یادتون بوده می‌بود که ما رو هم دعا کنید…..
بله زمانی که ما رسیدیم کربلا تقریباً شلوغ بود و در زمان تحویل سال و بعدش که دهه فاطمیه هم بود که بسیار شلوغتر شد ….. در کل که این شلوغی هم یه طورایی قشنگ و دل چسب بود…..
از طرف من به خانمتون هم زیارت قبولی بگید و ان شا الله باز هم قسمتتون بشه برید پا بوس آقا …..
راستی شما مراحمید و هرچه قدر هم که بیشتر بنویسید من بیشتر خوشحال می شم….
همیشه سربلند و موفق باشید و سال خوبی رو در پیش رو داشته باشید….

سلام, امیدوارم منو ببخشی که نشد خدمت برسم, زیارتت قبول, سال نوت هم مبارک, ما که سال ۹۰ رفته بودیم کربلا, تفتیشیها بهمون میگفتن, مریض,مریض, و رد میشدیم خخخخ, زیاد فعلا نمیتونم بنویسم, ولی جالب بود, حوصله دار شدم کاملشو میخونم,

سلام زهره جونم….
خواهش می‌کنم عزیزم … تمام دنیا مال تو ….. ولی بعدی حتمی جور شد بیا حد اقل یه نون و پنیر در خدمت باشیم …..
جات خییلی خاللی بود خانمی، به حضرت ابو الفضل هم همونی رو که گفته بودی بگم گفتم تازه چند بار هم ….
می‌گم باید دفعه دیگه با یکی از انجمن ها جور کنیم بریم تا از سد تفتیش زودی و به راحتی بعبوریم خخخخ …..
سال نوت هم مبارک و سرشار از موفقیت و پیروز….

سلامی مجدد همراه با زیارت قبولی دو چندان. وبلاگتون را خوندم، انگار خودم هم تمام سفر را بودم، البته از آخر به اول. چه زیبا نوشته بودید، کاش پستها را از آخر به اول میگذاشتید تا ترتیب خواندنش برای خواننده حفظ شود. واقعاً خوب کاری کردید که این همه را با حوصله نوشتید ما را یه زیارت مجانی بردید. راستی به یاد حقیر و زحمتی که دادم بودید؟ کجا؟ با تشکر.

سلام مجدد بر آقای هاطمی گرامی و واای رفتید خوندید ….
خب اگه شما یه چندتایی h می‌زدید می‌رفتید از اول به آخر می‌خوندید بهتر بود ولی خب من چون هر کدوم رو که می‌نوشتم اونجا پست می‌کردم یه کم ترتیبش بر اساس زمان شد و از آخر به اول …. الآن هم خب حالش رو ندارم برم درستش کنم واقعیت ….
خوشحالم با خوندنش با من هم سفر شدید و باز هم از صمیم قلب براتون می‌خوام که دوباره و دوباره و دوباره قسمتتون بشه برید زیارت …..
بله توی حرم امام حسین علیه السلام البته رحمت بود و البته من همه جا تو اونجایی که ذهنم یاری می کرد به یاد همه دوستان بودم ….

شلام بانویی خوبی نانازم،میگم هم زیارت و هم عیدت مبارکا باشه گیگیلی من،ایشالاه که سال خوبی داشته باشی که حتما داری جیگیلی جونم،چون اول سال در سفر زیارتی بودی که حتما حتما برات خوش یمن هست امسالی،بوبولی ایشالاه که برا ما هم دعا دعا کرده باشی عزیزکم،خاطراتتم خیییلییی زیبا نوشته بودی ،بوس بوس بوس بوس بوس بوسکی،خدافسی

سلام بر خانم کاظمیان عزیزم…. ممنون، بله که شما رو یادم بود و بله که براتون دعا کردم اونم خییلی … فقط ان شا الله خدا عنایت کنه و مستجاب ….
منم براتون سالی سرشار از موفقیت و سربلندی آرزو دارم با کلی اتفاقات شاد و عالی …..

سلام بر تبسم خانمی گل گلاب گلابتون ….
می‌گم تو که همه چی رو می‌دونی پس حتمی خخخخححححجججججچچچچححححخخخخ رو هم می دونی خخخ
جات جدی خیلی خالی بود خانمی ان شا الله به زودی قسمتت بشه بری و برات سالی سرشار از شادی خوشبختی موفقیت سربلندی و همه آرزو های خوب خوب آرزو دارم…..

سلام خانمی
زیارت قبول رو که تلفنی به محض رسیدنت عرض کردم ولی اومدم که باز بگم زیارت قبول
خیلی قشنگ مینویسی جامع کامل بی نقص و هر چیز خوبی که تو فکرشو بکنی
یه بار نشد تو کربلا موقع تفتیش منو تفتیش نکنن و رد بشم از خدام بود این اتفاق بیفته و من بتونم موبایلمو با خودم ببرم
من کتاب نبرده بودم چون اکثر دعا هارو حفظم و دعاهایی که حفظ نبودم رو هم مامانم میخوند و من هم آروم برا خودم تکرارش میکردم
ظاهر چشمهای من معلوم نمیکنه که من نابینا هستم و خودم هم خوشم نمیاد اطرافم به خاطر نابیناییم شلوغ باشه به خاطر همون اگه دعاها رو حفظ هم نبودم هیچ وقت کتاب با خودم نمیبردم البته قلم قرآنیها همه ی دعاها رو دارن و ما راحت میتونیم ازشون استفاده کنیم
عصا هم چون بهش نیازی نداشتم نبرده بودم
دیگه چیز خاصی به ذهنم نمیرسه بازم زیارت قبول و عیدتم مبارک

سلااام بر پریسیما خانمی گل گلابتون عزیزم….
تو که اون قدر گلی که خودت هم نمی دونی …. باورت نمی‌شه که چقدری به فکرت بودم که خعلی …. جات شدید تر از شدید خالی بود و ان شا الله بازم قسمتت بشه بری اونم به زودی زود هر چه زودتر بهتر …..
می‌گم شما گفتی دعای کمیل و ندبه رو برو خیمه گاه ها ولی انگار قسمت نشد ان شا الله دفعه دیگه ….
منم ویس ریکوردر دنبالم برده بودم ولی دوستان گفتند که اون رو هم اجازه نمیدند ببری داخل و من که اصلاً برام قابل تصور نبود که به خاطر یه ویس ناقابل بخوام این همه صف تفتیش رو که رد کردم دوباره برگردم و خب هیچ وقت امتحانش نکردم که اگه ببرم رد میشم یا نه …. ولی توی بین الحرمین میشد گوشی و دوربین و ویس همراه داشت و یه مقدار اونجا ازش استفاده کردم….
می‌گم خوش به حالت من که حفظیاتم در حد منهای هزار هست …. ولی کتاب بریل رو نمیتونم باهات هم نظر باشم یعنی از روی کتاب خوندن یه حس و حال خیلی خوبی داره که خیلی ….
بازم مرسی که اومدی و خعلی ممنون و برات سالی سرشار از موفقیت های چشمگیر عالی و سربلندی آرزو دارم “”””””””” ……..

سلام زیارتتون قبول راستی تفتیشیها اجازه میدادن موبایل یا mp3 رو همراه خودتون ببرید داخل؟ آخه واسه یکی مثل من که میخواد زیارتها رو صوتی گوش بده و به دنبالش بخونه لازم میشه آخه من تا حالا توفیق زیارت کربلا رو نداشتم خیلی دلم میخواد برم ولی نگرانیم اینه که نتونم اونجا خودم زیارت یا هر دعای دیگه ای رو بخونم

سلام اعظم جونم، ممنون خانمی، ان شا الله به زودی زود زود قسمتت بشه بری که خیییلی عالی هست و جدی باید بری تا بفهمی چقدر عالی هست، موبایل رو که نمی‌ذاشتند ببری داخل، ویس یا ام‌پی‌۳ رو هم والا امتحان نکردم ولی یکی دو تا از دوستان قبلاً می‌گفتند اون هم ممنوع هست، فکر کنم بهترین گزینه برای این که خودت بتونی زیارات و دعاها رو بخونی همون کتاب بریل هستش …..

سلام.
زیارت قبول.
میگم خداییش چندتا از این نوشابه پپسیها با خودت آوردی اصفهان؟
من یادم هست مادربزرگم که برگشت کلی از اینا آورده بود.
تو هتل بهشون داده بودن خخخ.
راستی سامرا هم نرفتید.
ظاهرً هنوز امکانش نیست.
به هر حال امیدوارم خوش گذشته باشه.
موفق باشی.

سلام بر آقای حسینی گرامی …. ممنون جای شما خالی ….
نوشابه پپسی خخخ همونهایی که توی راه برگشت بهمون دادند رو اوردیم اصفهان والا اون قدر گاز دار بود که من نمی تونستم زیاد بخورم یه تعداد هم همونجا داشتیم که مامانم دادند به یکی از دوستاشون که اونجا دیدنشون …. ولی یادم هست اون قدیم ها که بچه بودم مامانجون باباجون من هم از مکه یه تعداد زیادی از این نوشابه ها اورده بودند و اونها رو هم سوغاتی می دادند البته اون زمانها من که خعلی شون رو خوردم یادش به خییر …..
آره سامرا نشد بریم، گذاشتیم ان شا الله دفعه دیگه ولی خیلی دلم می خواست میشد سامرا هم می رفتیم که خب نشد …..
ممنون از حضورتون و سال خوب و سرشار از موفقیتی رو براتون آرزو دارم….

سلام سرکار خانم باز هم زحمت دادم فقت به این دلیل که بگم اونجا قبل از این که به فکر نزدیکان خودم باشم اول به یادِ عزیزانِ نابینا و شما و دیگر خانمهای حاضر در سایت بودم علی الخصوص خانمهایی که در کامنتها خواسته بودند سفارشی به یادشون باشم و برایشان نماز و دعا بخوانم برای همه ی آرزومندان هم آرزوی طلبیده شدن رو داشتم و دارم امیدوارم همه قسمتشون بشه چه رفته باشند و چه نرفته باشند و از شما هم بابتِ زیارت قبولی گفتن به همسرم تشکر میکنم به وبلاگ و پُستِتون هم سر زدم و از نوشته هایتان هم لذت بردم دوستان درست میگن زیبا مینویسید خوبِ که نویسنده بشید یادم اومد وقت خدا حافظی پسرم گریه میکرد و میگفت که اونجا برام دعا کنید که یه بار دیگه طلبیده بشم چون بار قبل نتونستم زیارت کنم آخه یه بار با دامادم زمان راهپیمایی اربعین که برای تو دهنی زدن به داعش به راه افتاده بود رفته بود ولی به هیچ کدام از حرمها نرسیده بود بهش گفتم زیارتِ شما بیشتر از ما ارزش داشته چون هدف بزرگی را دنبال کردید اسمش را به عشقِ آقام ابو الفضل عباس گذاشتم براش دعا کنید آخر مریض شده اسمِ دخترم رو هم به عشق بانو زینبِ کبری زینب گذاشتم و هر دو را بیمه ی این دو بزرگوار کرده ام از شما میخوام برای ما و قبولی دعاهای ما در حق همه مخصوصا شماها دعا کنید فدای همه علی

سلام آقای سعد الله خانی شما مراحمید این چه حرفیه، خیییلی جدیی خیییلی شدید ممنون که اونجا به فکر ما و باقی دوستان بودید ان شا الله که زیارتتون قبول باشه و باز هم به زودی طلبیده بشید و برید پابوس آقا…. این بار اما به همراه همه اعضای خانواده و به خصوص دختر خانم گل تون و آقا پسر عزیزتون، زیارت امام حسین توی اربعین واقعاً یه حال و هوای دیگه داره و یه صفای دیگه ای و حتمی که زیارت پسرتون قبول شده و ان شا الله باز هم قسمتشون می‌شه که برند زیارت…..
در مورد وبلاگ و نوشته های من هم شما جدی لطف دارید، اون چه که در موردش نوشتم زیبا بود و این باعث شده شما فکر کنید من قشنگ می‌نویسم…..
همیشه سربلند و شاد باشید.

سلااام بر خانم خانم های رهگذر جونم نع که یادم نرفته بابا بذار یه کم استراحت کنم به روی چشم….
مکه رو هم ای ول “ان شا الله” خییلی دلم مکه می‌خواد اونم تو روز عرفه و صحرای عرفات ….
ان شا الله که قسمت شما هم بشه هم کربلا و نجف و کاظمین و سامرا هم مکه و مدینه و مشهد و همه جاهای خوب خوب …..

سلام بانو، زیارتت قبول، می دونم که حساااابی بهت خوش گذشته، امیدوارم دوباره هم نصیبت بشه.
البته سفر های زیارتی بیشتر مثل مکه مدینه، مشهد، قم، شاه عبد العظیم، جمکران، امام زاده های مختلف از جمله امام زاده بیژن. خخخخخ
راستی. به نظر من نیاز نبود خاطرات خودتو یه جا دیگه منتشر کنی، به هر حال این خاطرات دست نوشته های خودت بود.
مثل ما که سفر نامه های تفریحی خودمونو اینجا مینوشتیم، اینم یه سفرنامه زیارتی بود دیگه. نه یک مطلب مذهبی.
امیدوارم مدیران سایت هم دیگه تا اینقدر سخت نگیرن و دوستان بتونن دست نوشته ها و خاطرات سفر های زیارتی خودشون رو هم اینجا بدون سانسور بنویسن.
تو همین سفر های زیارتی گه گاه تجربه های زیادی نهفته که میتونه مفید باشه.
هنوز فرصت نکردم برم وبلاگت. اما حتما خاطراتت رو میخونم.
راستی در خصوص ملیسا که گفتی. منم موندم چی بپوشم آیا. خخخخخ خخخخخخ خخخخخخ.
چج چج چج جچ جچ جچ هه چج هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه

سلام بر آقای خبرنگار …. یعنی خخخخججججخخخخچچچچخخخحححححجججخخ شکلک پکیدن از خنده …. می‌گم شما هم دعوتید آیا ؟ یعنی اگه امارات و قرائن پیدا کردید به من هم بگید آیا به جاش می‌گم همون خخخحححججج براتون یه لباس انتخاب کنه بگه خوش تیپ شدید همین خوبه وااااای اون وقت من اون یکی عقد رو چی بپوشم آیاااا تکراری که نمی‌شه خب ……
بعدشم کل کامنتتون رو بلد ایتالیک می لایکم ولی خب من یه خورده هم همه چی رو قاتیی پاتیی می نویسم بعد خب دیگه …. خوشحال می شم برید بخونید ….
راستی من به همون مکه و مدینه و مشهد و کربلا قانعم امام زاده بیژن رو دیگه مرسی خخخخخ …….
سال سرشار از موفقیت و بهروزی همراه با کلی گل و شیرینی براتون آرزو دارم ….

آره. مگه میشه ما دعوت نباشیم.
قرائن و اماراتش هم تو همون جشنواره پژواک هست دیگه. خخخخخ خخخخ خخخخخ
حالا تو یه لباس واسه اون مراسم بگیر. بعد همون لباسو واسه اون یکی مراسم هم بپوش. ما سخت نمیگیریم. ههه
سالی سرشار از گل و شیرینی داشته باشی ایضا

بازم سلام می‌گم من نمی تونم فعلاً دانلود کنم شکلک خماری شکلک البته خخخحححجججخخخ ولی یه قرائن و امارات تووووپی یه جایی یافتم که من نمی دونم چرا در زمان و مکانش کسی بهش عنایت نداشته “البته صاحبش رو استثنا می کنیم” “””” می‌گم جدی اگه اونجا جای من عااالی نبود می گفتم جای من خالی ….
بعدشم نه راه نداره من باید برم تو فکر لباس وااای برم خییلی کار دارم خخخ

دیدگاهتان را بنویسید