خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

خوش آمدید به قهوه خونه ی چهاردهم، چرا معطلی اون درو باز کن بیا تو!

با سلام و درودهای بیپایان خدمت بر و بچ هم محله ای خودم!

چطورید آیا؟

خب باشه نزن نمیپرسم ولی به شرطی که شاااد باشیدا!

ماه فرا رسیده رو به همه ی شما تبریک میگم و امیدوارم ماهی پر از برکت را داشته باشیم.

خب دوستان اصلا نمیخوام زیاد بنویسم که وقتتون رو بگیرم و اذیت بشید.

من اومدم با قهوه خونه ی چهاردهم.

بله طبق قولی که دادم بعد امتحانهام قهوه خونه زدم.

خب همگی آماده سوار اتوبوس بشیم.

داریم میریم یه جای خیلی توپ.

اتوبوس داره به سمت اصفهان حرکت میکنه.

داریم میریم به یه پارک باصفا.

شب رو اونجا استراحت میکنیم.

اونجا اصلا خبری از مگس و پشه و حشرات مزاحم نیست!

رودخانه هم داره که میتونید برید توش حال کنید.

سنگ هم داره که تو آب پرتاب کنیم تالاپی صدا بده بخندیم.

نه اینکه بزنیم تو سر همدیگه هاا!

تاب و سرسره و وسایل ورزشی هم داره که بچه ها میتونند بازی کنند و لذت ببرند.

یه وسیله هم اونجا هست مخصوص بچه های نابینا که بچه ها میتونند سرعتشو تنظیم کنند و با اون وسیله دور پارک بچرخند.

اونجا دستگاهی هست که هزینه ی استفاده از وسایل و ورودی و خروجی رو به میزان دلخواه پرداخت میکنه!

یعنی میتونید 2000 تومان بدید میتونید اصلا بنویسید 0 ریال!

روی این دستگاه صفحه خوان NVDA و jaws نصب هست که صفحه خوان مورد علاقه ی خود را انتخاب میکنید.

فردا ظهر از اصفهان به مشهد حرکت میکنیم و برای بیماران دعا میکنیم.

بعد به یه پارک مانند پارک قبلی با همون امکانات میرویم و تا ساعت 12 شب با هم خوش میگذرونیم.

قدومتان روی چشم.

مسافران محترم اصفهان پیاده شین!

امیدوارم به همه خوش بگذره، لذت ببرید از زندگی.

۱,۲۶۷ دیدگاه دربارهٔ «خوش آمدید به قهوه خونه ی چهاردهم، چرا معطلی اون درو باز کن بیا تو!»

مهدی بعد از افطار احتمالا همه می ریزن اینجا. چه من باشم و چه نباشم اینجا کولاک میشه. اگر نرسیدم و نبودم اون هایی که هستید به اون هایی که نیستن و بعدا هستن حسااابی سلامم رو برسونید.

درود
درودی به همه حاضرین وغائبین و روزه داران و … . من دیر آمدم ولی به موقع است الان داریم به افطار محل ما نزدیک می شویم و بروم تا تمام نشده دلی ا زغذا اگه خبری باشد در آورم .
وای مردم از گرسنگی !
این محله هم هی تیک نام کاربری امان از یادش می رود و باید از ترس مدیران هی رفع مشکلش کنیم و امروز وقتمان را گرفت ؟
به هر حال تبریک به شما و تبریک به من و تبریک به محره بخاطر اجرای قهوه خانه در این روزهای رمضان .موفق باشید و خداحافظ و خوشحال از استقبال بچه ها هستم.بای

دروووودی به شما قنبر خوان!، مرسی که اومدید برید به افطاریتون برسید و حال کنید، منم از اینکه تونستم قهوه خونه بزنم و مدیریتش کنم و بچه ها استقبال کردن خیییلی خوشحالم و خدا رو شکر میکنم، مرسی که اومدید، یه کامنت هم ازتون به جا بمونه برای من کافیه، پیییروز و سربلند باشید، خداحافظ

وای چرا بازدید کل رو کپی پیست کردم پیست نشد شکلک چقد زایع شدم! بازدید کل خودم مینویسم این پیست نامرد منو زایع کرد ۱۴۷۵۸۱۵!، link power bi mahdi ghaderi!

درود به همه ی شما.
شکلک دویدن و عجله داشتن در حد مرگ برای رسیدن به کارا در پایان روز.
برم تا دیرم نشده.
فقط اومدم بگم مرسی بابت زنده نگه داشتن کافه و بابت اینکه هستید.
حواسم هست که شادید و زحمت میکشید اینجا کامنت‌دونیش داغ بمونه.
لذت ببرید از زندگی!

وای سا مجتبی آآآآآآآآ!، کجا با این عجله پسر، مرسی از شما که خیلی فعال بودی منم با علاقه دوست داشتم در خدمت باشم، خواهش میشه زیاد اندر زیاد، بدو حالا دیرت میشه بدو بدو بدو!، مرررسی موفق باشی

بچه ها تا خلوته و نیستید من یه داستان نوشتم، خوب هر وقت اومدید بخونید خیلی آموزندست، یکی بود یکی نبود، همونم که بود رفت دیگه هیچکی نبود!، مثلا آموزنده بود دیگه!

داستانت خیلی آموزنده بود…کلی پیام اخلاقی داشت…هیچ کس بدرد آدم نمی خوره….خودت باید رو پای خودت وایسی…

سلام به مهدی و رهگذر و هر کسی که این جاست روزتون به خیر منم میام اصفهان ولی بعدش میرم شیراز عاشق شهر حافظم پس نمی شه این همه راه رو تا اصفهان بیام و شیراز رو بی خیال بشم

سلام ملیسا جون خوبی نفس خانوم ؟! خخخخخ نه ظهر نه همشه عصر باشه وگرنه خانوما کی برن خیابون واسه خرید !

راستی ، ای وای ، آیا

دگر ره شب آمد تا جهانی سیا کند
جهانی سیاهی با دلم تا چها کند
بیامد که باز آن تیره مفرش بگسترد
همان گوهر آجین خیمه اش را به پا کند
سپی گله اش را بی شبانی کند یله
در این دشت ازرق تا بهر سو چرا کند
بدان زال فرزندش سفر کرده می نگر
که از بعد مغرب چون نماز عشا کند
سیم رکعت است این غافل اما دهد سلام
پس آنگه دو دستش غرقه در چین فرا کند
به چشمش چه اشکی راستی ای شب این فروغ
بیاید تو را جاوید پر روشنا کند
غریبان عالم جمله دیگر بس ایمنند
ز بس کاین زن اینک بیکرانه دعا کند
اگر مرده باشد آن سفر کرده وای وای
زنک جامه باید چون تو جامه ی عزا کند
بگو ای شب آیا کائنات این دعا شنید
ومردی بود کز اشک این زن حیا کند ؟

تا نبض صبح

آه، در ایثار سطح ها چه شکوهی است!
ای سرطان شریف عزلت!
سطح من ارزانی تو باد!
***
یک نفر آمد
تا عضلات بهشت
دست مرا امتداد داد.
یک نفر آمد که نور صبح مذاهب
در وسط دگمه های پیراهنش بود.
از علف خشک آیه های قدیمی
پنجره می بافت.
مثل پریروزهای فکر، جوان بود.
حنجره اش از صفات آبی سط ها
پر شده بود.
یک نفر آمد کتاب های مرا برد.
روی سرم سقفی از تناسب گل ها کشید.
عصر مرا با دریچه های مکرر وسیع کرد.
میز مرا زیر معنویت باران نهاد.
بعد، نشستیم.
حرف زدیم از دقیقه های مشجر،
از کلماتی که زندگانی شان، در وسط آب می گذشت.
فرصت ما زیر ابرهای مناسب
مثل تن گیج یک کبوتر ناگاه
حجم خوشی داشت.
***
نصفه شب بود، از تلاطم میوه
طرح درختان عجیب شد.
رشته مرطوب خواب ما به هدر رفت.
بعد
دست در آغاز جسم آب تنی کرد.
بعد، در احشای خیس نارون باغ
صبح شد.
سهراب سپهری 

در کتاب چار فصل زندگی

صفحه ها پشت سرِ هم می روند

هر یک از این صفحه ها، یک لحظه اند

لحظه ها با شادی و غم می روند…

گریه، دل را آبیاری می کند

خنده، یعنی این که دل ها زنده است…

زندگی، ترکیب شادی با غم است

دوست می دارم من این پیوند را

گر چه می گویند: شادی بهتر است

دوست دارم گریه با لبخند را

سلام و هزاران درود بر همه ی دوستان و نازنینانم. بچه ها من همین امروز یعنی همین امشب از مسافرت اومدم. دلم خیلی براتون تنگ شده بود. درودی ویژه دارم بر مهدی قادری عزیزم. شرمنده نمیتونم همه ی کامنتها رو بخونم. همه تون رو دوست دارم. موفق و سربلند باشید.

دیروز رفتم یک کیـسه خون دادم…..دو تا کیســـه خون بهم زدن تا به هوش بیام!!!
یارو گفـــت دیگه این ورا پیدات نشه !!!

درود! دارم پیاده با عصا از خانه مادر به خانه میروم، عصا در دست راست و با ۶۰ دست چپ مینویسم، ۱۰۹۵ خوب پیشرفت کردید، فردا صبح همه را میخوانم!

سلااام بر عمو حسین گرامی، خسته نباشی ک، خدا را شکر که سالم رسیدید، ما هم دلمون تنگ شده بود، مهم نیست که کامنتها رو بخونی، مهم اینه که اینجا هستی، شما هم موفق باشید

پنج ساعتی بود که پای اینترنت نشسته بودم

تا اومدم کتابمو باز کنم یهو گشنم شد ؛ کلیه هام به کار افتادن ؛ خواب عجیبی منو گرفت ؛ حالت تهوع بهم دست داد ؛ کم مونده بود که سرطان بگیرم
دیگه بی خیال درس شدم
بابا از سلامتیم که مهم تر نیس . . .

از ترانه ی مهربون و مهدی عزیز بخاطر ابراز محبتشون کمال تشکر دارم. راستی ممکنه اواخر هفته ی آینده به کردستان سفر کنیم. خیلی دوست دارم اگه مسیرمون به سنندج خورد ترانه بانو رو زیارت کنیم.

سلام بر عمو حسین و ترانه…من کامنت نمیذارم دلیل بر این نیس که اینجا نیستما…هستم…این گوشه نشستم و فقط گوش میکنم…

درود! یک ساعت و نیم دیگه یا قابلامه فرصت داریم، اگه در هر ۳۰ ثانیه یکی بدهیم:شاید به ۱۵۰۰ برسیم!

عدسی فکر نمیکننم ۱۵۰۰ بشیم، ولی واقعا من به همین خیلی راضیم، من فقط خییلی خوشحالم که تونستم قهوه خونه رو با موفقیت بزنم و مدیریت کنم

الا هی بگید خارج ال خارج بللللل
این خیابونای صاف خارج رو که میبینم دلم واسشون کباب میشه
معلومه نه فاضلاب دارن
نه واسشون لوله گاز کشیدن نه اب
فقط ما ایرانیا از این امکانات داریم
والا……

ﻛﻴﻒ ﭘﻮﻝ ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﻳﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﺯﺩﻥ
ﻣﻴﮕﻪ: عیبی ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﺯﺵ ﮔﺬﺷﺘﻢ
ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻬﯽ ﺧﺮﺝ ﺩﺍﺭﻭ ﻭ ﺩﺭﻣﻮﻥ ﻭ ﺍﻭﺭﮊﺍﻧﺲ ﻭ ﺗﺼﺎﺩﻓﺶ ﺑﺸﻪ
ﺍﻟﻬﯽ ﺧﺮﺝ ﺳﺪﺭ ﻭ ﮐﺎﻓﻮﺭ ﻋﺰﻳﺰﺍﺵ ﺑﺸﻪ
ﺍﻟﻬﻲ ﺧﺪﺍ ﺑﺰﻧﺘﺶ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﮔﺮﻡ ﻓﻠﺞ ﺑﺸﻪ
ﺑﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﮔﺬﺷﺖ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺻﺤﺒﺖ ﻛﻨﻢ…

خخخ راست میگه هاا، این خارجیها فقط خودشونو با امکانات نشون میدن، ما ایرانیها هم که باید فقط بشینیم برنامه هاشونو کرک کنیم خخخ، هععیی کی میشه اونا از ما رو کرک کنن، نه نه نه نه کرک نه، ازمون بخرند خخخ!

درود! هم اکنون روی تخت دراز کشیده یعنی لمیده ام و مینویسم، راستی رهگذر میخونه یا میشنوه؟ خخخخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها!

من عاشق جکم دیگه پس اینم یکی دیگه :شیخی به میان قومی رفت و گفت:
می خواهید احکامی به شما بیاموزم که در دنیا و آخرت سعادتمند شوید؟
آنها یکصدا گفتند:
” نــــــــــــــــــــــــــــــــــه ”
شیخ ضایع شد!
و داستان به فنا رفت…:|

مهدی چرااا! الان چرااا یادم آوردی که باید دوباره با این پرسشم برم روی اعصاب بقیه پیاااده روی؟ بچه ها دفعه بعدی قهوه خونه با کیههه؟

مسئله هسته‌ای داره فرهنگ مردم هم عوض می‌کنه!
به دوستم میگم رفتی خواستگاری‌،چطور پیش رفت؟
میگه: پیشرفتهای مهمی حاصل شده ولی هنوز ابهامات زیادی باقی مانده!

عدسی به خدا من با اینترنت گوشی دارم تاب بازی می کنم هی شوتیده میشم بیرون هی میام داخل محله دوباره می شوتدم بیرون وگرنه عمراً اگر مکث می کردم

ﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﻡ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺗﻮ ﺩﻓﺘﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ:
ﺭﻧﮓﻣﻮ ﺧﺮﻣﺎﯾﯽ.
ﯾﺎﺭﻭ ﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻣﻮﻫﺎﺕ ﻣﺸﮑﯿﻪ.
ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺭﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺮﻣﺎ ﻣﺸﮑﯿﺎ.
ﺩﻭ ﻣﺎﻩ ﺍﺿﺎفه خدمت خوردم ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻭﻝ !

کلا” چه نت باحالی داری پریسا جوون آدرس بده از کوچه ی شما نتمونو ور داریم !خخخخ یه چیزی در حد داستان مهدی کلا” این قهوه خونه سرشار از عجایبه !

راست میگه تقصیر شهروزه. بچه ها اگر من رفتم نتونستم بیام تو رو خدا جام رو خالی نگه دارید یعنی حسابی به جای من شلوغ کنید این داره هر لحظه اوضاعش خراب تر میشه شاید پرت بشم بیرون دیگه نشه بیام داخل

میگـن هر کـی درد و دل کنـه خالـی میشه
یه سواال؟!
این کیـف پول من با کدومتون درد و دل میکنه که همیشه خالیه؟
راستشو بگین کاریتون ندارم

ی روز قزنفر و دوستش میرن مشهد هتل میگیرن بعدش میرن بیرون هتل رو گم میکنن دوستش میگه وای وسایلهامون قزنفر میگه وسایلها به دَرَک هتل مردم رو گم کردیم

کفش‌هایم کو،
چه کسی بود صدا زد: سهراب؟
آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ
مادرم در خواب است
ومنوچهر و پروانه، و شاید همه مردم شهر
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه‌ها
می‌گذرد
و نسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا می‌روبد
بوی هجرت می‌آید
بالش من پر آواز پر چلچله‌هاست
صبح خواهد شد
و به این کاسه آب
آسمان هجرت خواهد کرد
باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
من به اندازه یک ابر دلم می‌گیرد
وقتی از پنجره می‌بینم حوری
� دختر بالغ همسایه � پای کمیاب ترین نارون روی زمین
فقه می‌خواند
چیزهایی هم هست، لحظه‌هایی پر اوج
(مثلاً شاعره‌ای را دیدم
آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت
و شبی در شب‌ها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور، چند ساعت راه است؟)
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را که به اندازه پیراهن تنهایی من
جا دارد، بردارم،
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست،
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می‌خواند
یک نفر باز صدا شد: سهراب!
کفش‌هایم کو؟

سهراب سپهری 

دیگه واقعا چشام درد گرفتن نور لپ تاپم اذیت می کنه خیلی مواظب خودتون و قهوه خونه باشین شب خوش البته ضمن تقدیم آخرین جک :
سهراب سپهری ۲۰۱۵ ‌
هر کجا هستیم باشیم آسمان ماس ماس
پنجره فکر هوا عشق و زمین کلیش باس ماس
عمر”ا اگه شنیده باشین این یکیو

ای کاش میتونستی که برگردی !!!
آغوشم از تنهایی میترسِ …
من واسه پنهون کردنِ اشکام …
کاری بلد نیستم به جز پرسه …
من مطمئن بودم که گم میشم
بد جایی دستامو رها کردی …
ندیدی با بغضم صدات کردم ..
ای کاش میتونستی که برگردی …

پشت یه نیسان جمله سنگینی نوشته بود کمرم شکست …
همه دنبال یارن من به دنبال بارم ، فوق لیسانس شهید بهشتی هم دارم …
لامصب گند زد تو انگیزم با این جملش
من دیگه درس نمیخوووونم اصلا !!! ^_^

لقمان را گفتن که ادب از که آموختی؟
اون قدر خودش رو زد اونقدر خودش رو زد که نگو گفت غلط کنم دفعه دیگه به شما چیزی بیاموزم

بچه ها، از همتون بخاطر اینکه زحمت کشیدید اومدید قهوه خونه و استقبال کردید کامنت دادید از همتون ممنون، کم کم داریم از مشهد حرکت میکنیم بریم سر زندگیمون، مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید، یادی از شهروز حسینی خخخ، اینم بود انشای من به شما عزیزان بازدید کننده ی این پست

به سلامتی مامانم هر وقت که بهش میگم مامان میگه درد به سلامتی بابام که هر وقتی که بهش میگم بابا میگه من بابای تو نیستم موندم اونا در اون لحضه از کجا میفهمن که من پول میخوام مادران مادرای قدیم پدران پدرای قدیم

بچهها کم کم وسایلتون رو جمع کنید که میخواییم یه عکس یادگاری اینجا بگیریم و تا تقریبا یه بیست دقیقه دیگه اینجا رو میبندم که،هوهوهوهوهوووووٱوووو

نمیشه علیرضا،قانون قهوه خونه های اینجا اینه که راس ساعت ۱۲ شب پنجشنبه میاد رو سایت و راس ساعت ۱۲ شب جمعه باید بسته بشه که

بچه ها خیییلی به من یکی خوش گذشت، اگه به شما خوش نگذشت به بزرگواری خودتون ببخشید، از تموم اینایی که تشریف اوردن و اصلا کامنت ندادن هم ممنون، از همه و همه و همه!

خب دیگه بچهها با هم دیگه خدافسی کنید،منم میرم اونور که کم کم ببندمش،خیییلییی خوش گذشت مهدی،بازم دستت درد نکنه،همگی خداااافسی