درود خصوصا درودی به دانشجو ها و دانشآموز های گرامی. از اولش بگم با اینکه من ی خوردنی خوشمزه هستم ولی قرار نیست من پا بکنم توی کفش یا پست های شهروز. من ی ساندویچ خرچنگم. اصن از اینکه منو نمیخورید یا توی بعضی از آیین ها حرام هستم یا میگند که حرام هستم هم نمیخوام شکایتی بکنم. من برعکس اشیا، موجودات و خوراکی هایی که با لپتاپ شهروز رفیقند و فقط غرغر و شکایت میکنند، اومدم ی کمی باهم دوست باشیم، اغواگری کنم و کمی بخندیم.
اول بریم سراغ بچه های کوچکولو. شما چرا منو نمیخوری کوچکولوی با نمک؟ هاااان؟ مگه خرچنگ بد هست یا فکر میکنی بد باشه یا اینطوری بهت گفتند نکنه؟! ببین، خر نشو خرچنگ بخور. منو بخور. حالا کی هست دارم بهت میگم، دقیقا یک روز قبل از امتحانت دارم اینو بهت میگم. آخه دیوونه! من هم خر هستم، یعنی بزرگوارم و هم بلدم چنگ بزنم. نگی که نمیدونی چنگ چیه که خودمو از لبه ی خشکی پرت میکنم تو دریا ها! نه دلبندم. اونی که توی صورت دوستت میکشی من نیستم. به اون میگند خنج. تو که گربه نیستی که چنگ داشته باشی که! تو فقط با ناخن های بلندت خنج میکشی. خنج، خنج، خنج. ای بچه ی شیطونِ اسکایپی! همین ساندویچ خرچنگ رو نخوردی که تنبل و زامبی شدی نشستی پای اسکایپ و پلیروم و آر تی آر و دیگه نمیدونم این بازی های کوفتی ها! آهان. باریکلا. یکی کمک کنه! از اتاق فرمان اشاره میکنند که بازی سووامپ رو جا انداختم. بعله پسرک یا دخترک شیطون. من داشتم میگفتم که چنگ هم دارم. یعنی بلدم. چنگ، همون که ی سازه، که مینوازه، که بعدش بیا وسط و شادی و قرتیبازی باهاش هست، همون چنگ رو میگم. خلاصه که اگه ساندویچ من یعنی ساندویچ خرچنگ بخوری، هم ساز زدنت خوب میشه، هم خر میشی یعنی بزرگ میشی و هم توی خنج زدن توی صورت دوستت مهارت بسیار فوقالعاده ای پیدا میکنی. میگی نه؟ ی امتحانی بکن، ی گاز به من بزن، تو رو جون جدت ی گاز، ناز نکن دیگه! بابا فقط ی گاز! نترس. حالت به هم نمیخوره! ایولا! دیدی بد نبودم. به بقیه دوستات هم بگو که من مزه ی ته لنگه کفش نمیدم و مزه ی مغز گوسفند به اون خوشمزگی میدم! پَ بگو دیگه! نوش جوووونننتتت! ایشالا گوشت بشم به تنت. تا حالا ساندویچی به خوشمزگی من خورده بودی؟ جون من راستشو بگو. بگو که نخورده بودی.
خوب. این از دانشآموز ها که خر و چنگ شدند رفت پی کارش. و اما شما دانشجو ها. آیا میدانستید هر یک گرم از من یعنی یک گرم از خرچنگ گرامی باعث دفع آنزیم های سرطانزا و جذب آنزیم های سرطاننازا میشه؟ آیا میدانستید هرکی خرچنگ بخوره به ازای هر وعده ی غذایی، ده روز به عمرش اضافه میشه؟ آیا میدانستید من به اندازه ی میگو فسفر دارم و اگه مث ی خر نه، مث ی گاو پنج تا ساندویچ از من بخوری فسفر مغزت به قول خواننده ی این کمره یا فنره میزنه بالای 450 و میتونی سوالات امتحانی خودت و ترم بالاییت رو هم جواب بدی؟ آیا کلا اینا رو میدانستی؟ نمیدانستی دیگه!
سخت نگیرید! بالاخره کوچکولو ها رو ی جور باید خر کرد، بزکولو ها رو ی جور دیگه! خخخ. ناراحت شدی، خرچنگ بخور! قبض هات رو پرداخت نکردی، خوب بازم خرچنگ بخور! کلا ناراحتیت از بین میره و کارای بانکیت سریعتر از سرعت نور به انرژی تبدیل میشه. راستی، راستی، تا یادم نرفته، آیا میدانستی اگه خرچنگ بخوری میتونی طالعبینی واقعی رو تجربه کنی و تا دو روز آیندهت رو خبردار بشی؟ خوب اگه هنوزم متقاعد نشدی که ساندویچ من خرچنگ بانوا به دردت میخوره یا نع، گوشی تلفن رو بردار و ی تنتاک سفارش. چیزه. نه. اون متن مال برنامه ی بعدیم بود. از اول میگم. اه. حواس واسه آدم که نه، حواس واسه خرچنگ نمیذاریدا! خوب اگه هنوزم متقاعد نشدی که ساندویچ من خرچنگ بانوا به دردت میخوره یا نع، گوشی تلفن رو بردار و همین حالا با شماره ی 33 33 33 33 تماس بگیر! مطمئن باش اون ها هم الان به یاد شب های امتحان دوران دانشجویی الان دارند ساندویچ خرچنگ میخورند و تأیید میکنند که فقط من به درد شما میخورم. اصن بذار جدی باهاتون حرف بزنم. شما انگاری عقل توی کله ی پوکت نیستا! بابا برادرم، خواهرم، دوستم، مهربونم، لذتبخشم، عشقم، ماهم، عسلم، جیگرم، جیگرم، جیگرم، تازه خرچنگ هم هستم! ی کمی به حرف من گوشکن. مگه خیر سرت گوشکن دات آی آر نیومدی؟ هااااان؟ خوب گوشکن دیگه! تو چطور میخواهی این کتاب های هزار صفحه ای هزار منی رو توی کله ی آدمیزادیت جا بدی اونم توی ی شب آخه؟ من که شما دانشجو ها رو خوب میشناسم. دیگه واسه من نگیدااا! شما توی ترم، لای کتابو هم وا نمیکنید پس ادعای الکی ممنوع. بخور باریکلا. ی لقمه، فقط ی ذره. اگه عاشقم نشدی، اگه توت وابستگی ایجاد نکردم، اگه از ماشینحسابت که با وام خاک به سری دانشجوییت گرفتی قویتر نشدی، تف کن توی ساندویچت! باریکلا! ببین چقدر خوشمزهم، ببین چقدر قدرت تجزیه تحلیلت رفته بالا، ببین چه ماه شدی، ببین سرعت اینترنتت رفت بالا، بخور. بازم بخور. نوش کوفتت! ببین حتی پهنای باندت هم پهنتر از همیشه شده، بخور. ایشالا فسفر بشم تو مغزت و گوشت بشم به تنت!
آخخخییییشش. اینم از این! امشب هم فوروش بد نبود. دیگه نیست. تموم شد که شد که شد. آقایون خانوما، بفرمایید. متفرق شید. ایشالا فردا شب زودتر تشریف بیارید! پسر! اون آشغالای ساندویچی رو همین امشب کیسه کن ببریم بیرون ماشین شهرداری الانه که برسه ها! کرکره رو هم بکش که نصف شب شد الان اماکن مییاد گیر میده میگه چرا تا این موقع بازید!
۱۵ دیدگاه دربارهٔ «ساندویچ خرچنگ شب امتحانی، بدو بدو تموم شد. واسه دانشجو و دانشآموز نیمبها!»
سلام مجتبی عالی بود کلی نصف شبی خندیدم و کیف کردم خدا را شکر نه دانشآموز و نه دانشجو هستم که مجبور باشم اینو بخورم خخخخ
سلام مجتبی نصفه شبی خندیدیم
شاد باشی
سلام، خ،خ،[،خ،خ،[،خ،خ،خ،خ،خ،خ،خ خ خ خ خ خ خ خ خ! خدا بگم چیکارت نکنهههههه! بازم تو این امتحانا تو رو داریم بخندونیمون خ خ خ خ مرس،سس،سس،سی! وای چرا پارس آوا سس خوند!، یعنی سس با ساندویچ چی بشه، خخخی، آخه من کوکو را هم با سس میخورم خخخ، خدا اون روزو نیاره کالواس بدون ساندویچ بخورم، فقط بزار ۲۰ خرداد بیاد، یه کارهایی ویژژژه تو گوشکن و اسکایپ و این جا و اونجا بکنم که تو تاریخ ایران و جهان نابیناها بنویسند، خوب رعیس بازیمو در اوردم خخخ بای باییییییی!
بابا من تو چنگ زدم حرف نداااارم!، تو رو خوردم دیگه چه ها شوم!
سلام
خوب منم که دانشآموز نیستم دانشجو هم نیستم ولی با اینکه هنوز نتونستم ناراحتی خودم را از مرگ شادروان مهران دوستی فراموش کنم حیفم اومد که تو این پست دیدگاه نذارم پس موفق باشید.
سلام.
وااااااااااااییییییییی خرچنگ ساندویچ خرچنگ خخخ حیف شد که دیر رسیدم اما خداییش بگم که دلم ساندویچ خرچنگ خواست خوش به حال اهالی کنار دریای شمال و جنوب خخخ
سلام! بابا کلی خندیدم!
حتما امتحانش میکنم! باید جالب باشه
۳ تااا دیگههه!!…
درکت میکنم .. وقتی آدم شروع به نوشتن میکنه دیگه کلماتن که ووررر وووررر میان تو ذهنش … اولش میخواستم بگم خدایی چی قاتی پاتی دراکولا مینویسییی؟! بعد یادم به خودم و نوشته هام که افتاد دیدم واقعا کلمه به کلمه ای که از ذهن بر میاد و هک میشه کلی ارزش داره .. پشتش کلی حرفو خیالو یا واقعیت نهفتست … و چقدر اون نوشته برای خود آدم ارزش داره هرچند خیلی برای بقیه قرنقاتی باشه … یعنی من وقتی شروع میکنم دیگه میرم تو باقالیها!
در آخر نخوردم .. اصلا کجاها معمولا میفروشن …
سلااااااااااا,اااااااااااعاااااااااااااااا,اااااااااااااااا,ااااااااااااااااااا,اااااااااااا,ااااااااااااااا,اااااااااااااا,اااااااااااااااااا,اااااااااااااا,ااااااااااااااا,اااااااااااااا,ااااااااااااااااااا,اااااااااااااااااممممممممممممممممممممممممممممممم
خخخخخخخخخخ میگم که چه پست جالب و خنده داری بود هااااااااااااا خیییییییلی خندیدمممم
خخخخخخخ خخخخخخخخخ خخخخخخخخ خخخخخخخخخخخ
ممنون ممنون خدایا حافظ
سلام آقای مدیر پست جالبی بود کلی خندیدم مرسی
خوب بود! خندیدیم دادا خادمی….میگم عجب کله ای داریا؟ یادم باشه یک زمونی دیدمت، بشکنمش ببینم توش چی داری!!!!!!راستی ام تو اون کله ت چی داری؟!!!! یا للعجب…..
سلاااام ااام ااام میگم نمیشه یک کوفتی معرفی کنید که کلا هیچی نخوانیم نمره هم عالی بشه خخخ خخخ امتحانات وااای هنوز بگن قراره اژدها ببینی و باهاش جنگ کنی بهتر هست خخخ مرسی مجتبا خوب بود بای بایی
خیخیخیخیخیخیخخخخخخخییی،یعنی دارم ریسه ریسه میرم که خخخخخی
سلااام واای عالی بود خییلی این پست رو می پسندم ….. من که نه دانش آموزم نه دانش جو ولی به عنوان یه فرد ثالث اومدم بگم ساندویچ خرچنگ نخورید ها اوکی ….
پ.ن: شما هم خوب مثل آقای حسینی می نویسید ها … کلا همه تو این محله نویسنده اند اونم از مدل دنبال استعدادشون نرو …
سلام
جالب بود یاد داستان خوردن میگو در قصه های مجید افتادم عجب معلم ریاضی داشت پروفسور هشترودی هم شاگردش میبود صفر میگرفت. متشکر برای نوشته های زیبای شما