خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

پندآموز 3 : لبخند واسه یه عکس یادگاری!

به نام آن که نامش پناه من است : الله مهربان
سلام دوستان و هم محله ای های عزیز :
نشستم غمگین غمگین ! یه آهنگ از مرحوم پاشایی روشنه : چجوری بهم می گفتی که مثل قدیما عاشقت میشم … ! ربطی به مشکلم نداره ولی غم دلمو تازه می کنه تا گریه کنم !دلم آخه عجیب گرفته .مثل این هوا مثل این زندگی مثل این دردا و مشکلاتی که هر بار بیشتر می پیچن و حلقه رو تندتر می کنن ! بین خودمون بمونه ها گاهی حس می کنم دارم از بغض خفه می شم … می شینم و به دلتنگیام خیره می شم و انگار که رمان پر فراز و نشیبی رو می خونم زل می زنم به قاب تصویر خاطرات تلخم تموم جزییاتش جلو نظرم میاد و با خودم فکر می کنم آخیییی چقدر گناه دارم من چقدر بدبختم ! چقدر دلم برای خودم میسوزه و یهو بغض می کنم آهنگ که اوج می گیره بغض من ناله میشه باز که غمگین تر میشه دیگه اشکام ریختن انگار وسط استخر خاطراتم شیرجه زدم ساعتی می گذره تا حس کنم حالا دیگه دلی از عزا در آوردم و دیگه یه کم خالی شدم ! آخی …راحت شدم چقدر بهش احتیاج داشتم ….به پنجره نگاه می کنم هوا بنظرم گرفته نمیاد باز می کنم پنجره رو تا نفسی تازه کنم راستی اون آدم بدبخت کو؟ !هواپیما که اوج می گیره همه چی چه کوچیک به نظر میاد از هر چی فاصله می گیرم کوچیکتر میشه شاید حالا فقط با گذشت یه ساعت منم اوج گرفتم تا باز بتونم ادامه بدم لبخندی می زنم آدم به امید زنده س شاید من بدبخت حاصل جمع اون آهنگ غمگین و یه بازدید ذره بینی از زندگیم با کسر تموم شادی های کوچیک و بزرگم بودن وگرنه از فاصله ی یک گریه تا یک پنجره اتفاقی جز دور شدن و اوج گرفتن نیفتاد چرا باید گریه کنم تا دلم خالی بشه ؟چرا باید اشک بریزم؟من باید بخندم حتی به تلخ ترین ها من باید با شادی به جبران تلخی ها بپردازم نه که تلخی ها را گریه کنم هنوز کنار پنجره ام بی آن که مناظر بیرونو دید بزنم من خودمو دید می زنم و ذهنی بیمار رو که عاشق تب کرده ی غمهاست !می خوام ول کنم این بغل های غم رو گوشه نشینی ها رو یه گوشه پرت کنم و خودمو روی آب ها نگه دارم و گر نه هرگز به اقیانوس نمی رسم .اقیانوسی که فقط متعلق به اونایی که دلشون زنده س و آب های راکد و مات به اونجا جایی ندارن جایی که آبی ها سبز میشن . یک جمع متفاوت !بین من و هستی و راز هایش !بین من و آنچه سعی می کنم انجامشون بدم نه تلخی حسرت نتونسته هام ! من می خوام بخشی از لبخند خدا به طبیعت باشم هر کسی که با من باشد کمی لبخند بزند یه عکس یادگاری !از روزگار و هر آنچه می ماند برای من !
می دونین که دوستون دارم هم محله ای های مهربونم !

۸ دیدگاه دربارهٔ «پندآموز 3 : لبخند واسه یه عکس یادگاری!»

رعععد بزرگ این مطلبو پسندید .
اما به شرطو شروطها .
۱- باید همگی بگییییید سییییییب یا نه بگید چییییییزززز یا ریییییییززز چه میدونم اگه دلتون خواست بگید وییییز تا ی عکس دسته جمعی از خودمون بندازم .
دختر کردستانی ، غم به چهرت نبینم ، اخم به پیشونیت نباشه خخخ
بخند تا دنیا بهت قهقهه بزنه .

سلام ترانه جون بخند بابا بیخیال دنیا اگر محلش بدهی پررو میشه فکر میکن تسلیمش شدی یادت باشه بلند بخندی تا قشنگ صداتو بشنوه هاهاهاها شاد باش خیلی زیبا نوشته بودی امیدوارم زووووود بیایی و یک متن شادان بنویسی بای بایی فعلا

سلام مرسی از شما بخاطر محبتتون ولییییییییییییییی این فقط یه پند آموزه نه داستان غصه های واقعی من ! قرار بود درباره ی موقعیت ها پند آموز بسازیم و بگیم تو هر موقعیت چطور برخورد می کنیم و روش نظر بدیم همین !خخخخ پس لطفا با من ابراز همدردی نکنین و بگین شما باشی چیکار می کنی تو همچین موقعیتی ؟

سلام مجدد بر ترانه.
خوشحالم که این مشکل تو نبود.
در این شرایط من بسیار سعی میکنم که به منبع اصلی غم و غصهم فکر نکنم تا اوضاع روحیم هم رو به راه بشه، البته خیلی مشکل میتونم به این نتیجه برسم، ولی معمولا موفق میشم.
بازم ممنون از پست.

دیدگاهتان را بنویسید