خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بیستمین جلسه ی غلط ننویسیم

سلااامو سیصدتا سلااام. خوبید بچه های خوب و منظم کلاس . میگم ی پیشنهاد دارم بهتره برای تنوع هم که شده بریم کلاس درسو بیرون تشکیل بدیم.

کنار سفید رود واقع در شمال ایران.

با خودتون ساکو چمدون بیارید . فقط وسایل شخصی باهاتون باشه ، خوردنی مردنی با خودم . رععععد بزرگ همیشه و در همه جا به فکر شکم بچه هاش هست .

خب درررس امروز حرف س . سسسس مثل سلااام . س مثل سلامتی . س مثل سور و جشن . س مثل سااااز و آواز .

س مثل سپیده ، مثل سااایه ، مثل سَحر مثل سوسن . خخخخ یکی از اون ته مها میگه : آقا اجازه . دست دست . سوسن خانوم
خوشگل خانوم، ابرو کمون، چشم عسلی، سوسن خانوم

می خوام بیام در خونتون (نمی‌خوام بیایی)
حرف بزنم با باباتون (وای نمی‌خواد آقا)
می‌خوام بیام در خونتون
حرف بزنم با باباتون
بگم شدم عاشق دخترتون
می‌خوام بشم من دومادتون

بابا می‌خوام بیام خواستگاری نگو نه نگو نمی‌شه
این قلب من عاشقه تازه عاشق‌ترم می‌شه.

سااااااااااااااکت. آواز خوندن بسه . و الا با این عصای چوب گردویی فلک میشید . بععععله .

میگم بذارید زودتر درسو بدم چون سرمدی خان از سازمان هواشناسی اعلام کرده هوا کمی در شمال بارش داره .
آریا چته ؟؟ چرا می لرزی ؟؟؟
– آآآآقااااا اینجا چرا سوززززو سسسسسرماااا داره . مو عادت به هوای جنوب داروم . عادت کردم خورشید و آفتاب بزنه تو سرو صورتم ، اینجا پر از درخته ، تازه هوا هم ابریه .

علیخانی سیاستمدار توی گوش آریا یواشی میگه : ساکت باش آریا ، نذار بفهمن ما جنوبیا زود از هوای خنک سسسررردمون میشه ، بهمون میخندن خب هههه

یکی از پسرا میگه آآآآقا ، شبو شور همش به ما سیخونک میزنه و نمیذاره ما درست به سخنانتون گوش بدیم.

زینب میگه : آقا بزرگ ، میشه من بشم سرپرست این دانش آموزای سردرگم و بی فکر . بهشون یاد میدم که چطور هییییسسس رو رعایت کنن.

آقا شما به این بچه ها رو دادید ، من سه تا سیلی میزنم و همه رو سر جاشون میشونم خخخخ
مجتبی اما با چندتا سوسکو ساس و بچه فنچ داره بازی میکنه و با خودش سوت میزنه ، گویا سرمست و شنگوله خدارو شکر ههههه

رعععععد یاد جووونی خودش میفته و به زینب میگه : این بچه ها بعضیاشون سمج و سیریش هستن. خخخ از اذیت کردن ونوسیا خوششون میاد . ولشون کن .

اصلا میگم بیایید اول بریم توی سبزه ها سفره پهن کنیم و غذا بخوریم که دل گشنه تا سیر نشه ؛ کلتون سواد دار نمیشه . پس بریم زیر سایه ی سرو سهی .

صبحانه کله پاچه و سیرابی براتون پختیدم و ناهار هم سبزی قورمه با برنج لنجونی و سالاد شیرازیو ماستو سبزی خوردن به اضافه ی سیر ترشی و هرچی بخوایید .

راستی دخترا سبزه گره بزنید که تا سال دیگه مثل معلم سابقتون لبخندی من، سر سفره عقد بشینید . خخخخ هاهاها

مریخیا شما برید تنه ی درخت گره بزنید . کار شما از سبزه و مبزه گذشته . گویا بخت وامونده ی شما مریخیا ، بد جور گیرو گرفته و احتیاج به سیفوون کشی سفتو شدید داره ،

هاهاها از بس که ماهید و مثل سماور زغالی سیاهو قشنگید چشم خوردید به خدا . بر چشم بد لعنت ؛ شایدم سحرو جادوتون کردن . ای لعنت به دل سیاه شیطون .

خب بسه بریم ببینیم حاااج نجفی چی فرموده .

سادات : به معنای مهتران و سروران و نیز به فرزندان رسول اکرم ص و ائمه اطهار می گویند .

س ا د ا ت

ساروج ، به معنای ماده ای مرکب از آهک و خاکستر و ریگ آمیخته به آب ، که در بنایی به کار می رود ، این کلمه فارسی است ؛ و بهتر است با س نوشته شود .

س ا ر و ج

سبقت : این کلمه در عربی به کار نرفته ولی در متون معتبر از قدیم تا کنون مستعمل بوده است . و اشکالی ندارد . ولی در عربی به جای این کلمه سبق ، به فتح اول و سکون یا فتح دوم یعنی پیشی گرفتن .

س ب ق ت

سپاسگزاری : س پ ا س گ ز ا ر ی .

گزاردن یعنی به جا آوردن و ادا کردن .
دقت شود که نباید گزاردن را در کلمه سپاس گزاری با ذ نوشت .

ستبر : س ت ب ر به معنای درشت و کلفت . واژه ی فارسی است . این واژه در متون قدیم گاهی به صورت سطبر آمده است . اما امروزه بهتر است با ت نوشته شود

سرشک به معنای اشک . دقت شود این کلمه با ک نوشته شود نه با گ .

س ر ش ک

سرمایه گذاری . به عمل کسی گفته می شود که مبلغی به عنوان سهم مشارکت خود در شرکتی می گذارد . املای آن با ذ است نه با ز .

س ر م ا ی ه گ ذ ا ر ی .

سرمه . ماده ای که به عنوان زینت دهنده و آرایش چشم توسط بانوان به کار می رود . س ر م ه . گاهی به پیروی از تلفظ رایج ، این کلمه را سورمه می نویسند که غلط است .

سفته : به معنای برات و حواله ی تجاری . از معدود کلماتی است که خواص آنرا اشتباه و عوام صحیح تلفظ می کنند .

این واژه فارسی است و تلفظ صحیح آن به ضم اول می باشد.

سُ ف ت ه

سُموم / سَموم . این دو کلمه را نباید با هم اشتباه گرفت . سُموم به ضم اول جمع سم و به معنای زهر مار است . سُ م و م.

ولی سَموم به فتح اول ، اسم مفرد و جمع آن سمائم است . یعنی باد سوزان

فاتحمس صلوات تموم شد . بریم سر لغات انتخابی رععععد بزرگ و سخندان . آهان قبلش به نیت همتون ی شعر حافظ بخونم و بعد لغات س دارو بگم

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار, دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود

1_ سوغات . س و غ ا ت
2- سلاح . به کسر اول وسیله ی جنگیدن . ههههه میگم منم از حاج نجفی یاد گرفتمی و میگم فتح و ضمو کسر اولو وسطو آخر خخخخ سِ ل ا ح

3- سوق : بازار . س و ق

4- سماجت: پافشاری . س م ا ج ت

5- سوء ظن : بدگمانی . س و ء ظ ن
6_ سرایت کردن : انتقال یافتن . س ر ا ی ت
7-سالار : رئیس . س ا ل ا ر
8 . سامان : آرام و قرار س ا م ا ن
9- سریر : تخت . س ر ی ر .
10_ سیرت: خلق و خوی . س ی ر ت .

++++
اینم ی متن خوب تقدیم به همگی
بعضی ها را
بدرقه کنید حتی اگر لایق بدرقه نباشند..
بدون کنار زدن پنجره..بدون سر برگرداندن به عقب..
بعضی ها را
بدرقه کنید و بگذارید به قلب هایی بروند در اندازه ی خودشان…
حتی اگر مطمئن باشید روزی با چشمانی وحشت زده و بی پناه بر خواهند گشت…
زخم های خاطراتشان را ببندید…بودن های ناروایشان را بشویید..
غرور و دروغ و قضاوتشان را در چمدانشان بگذارید و بگذارید به هر کجا که باید بروند،بروند…
بگذارید در گذشته به جایی که به آن تعلق دارند آرام بگیرند…
برایشان گریه کنید…سوگواری کنید..وبدانید
این از دست دادنی ضروری ست برای به دست آوردنی گران بها…

بعضی ها را
تمام کنید ودر گوشه ی بودنشان روبان بچسبانید…
بعضی چیزها…
بت ها….باورها…عادت ها…آدم ها را
برای همیشه بدرقه کنید…
دست تکان بدهید …لبخند بزنید…قلبتان را به بوسه های باد بسپارید..
وبه زمان اجازه گذشتنی سلانه تر را بدهید…
حالا بلند شوید…شهامتتان را تحسین کنید..
و خودتان را در آغوش بگیرید

۶۶ دیدگاه دربارهٔ «بیستمین جلسه ی غلط ننویسیم»

شلالالالااااا،می،که،خوبی بابا بژلگی،میگم این سیخونک شهروز رو خعععلی باحال اومدی،وقتی داشتم میخوندم کلا ریسه ریسه میرفتم که،
هوم هوم هوم،من شدم اولولولولولووووووللللللیلیلیلیللیلیلیلیلیلیلیلللللیییی،دلتون لواشکی لوااااٱااااشکییییی، خخخخی خدافسی

ملیس ملوسم ، هزارتا رععععد بزرگو با صدتا پسرشو شکلک شبو شور منظورمه ، فدای تو میکنم که ی نیم لبخندی به لبت بشینه .
سیخونک شبو شور که سهله .
تو بخند ، تمام سایتو تبدیل به سیرکو سینما و سالن تئاتر میکنم. فقط تو بخند ، همینو همین .

یاااا امام زمونی ….
چی چی شدس که گیجو وا گیجی آباجی رهای اصفهونی ؟؟
چِدَس ؟؟؟
خب بذار بشم رعععد واقعی خخخ رهایی برای چی گیجی ، به نظرم ی کم گیج نیستی !!!
خیلی گیجکی شدی !!!
چرا ؟؟؟
مگه تا حالا پست های غلو غلوط منو نخونده بودی ؟؟؟

چه خوب اصفانی حرف میزنی آباجی!!!
نه ندیده بودم این پستارو….خیلی خلاقیا…شوخی نمیکنم…واقعی واقعی….قدر زر زرگر شناسد…قدرت رو من میدونم آقاجون….
یاد یه چیزی افتادم…کلاس دوم دبستان بودم، رفتم سر کلاس دیدم یه چیزی رو تخته نوشته شده که معنیشو نفهمیدم…همه می دونستن الا من…من خیلی مثبت بار اومدم آخه!!!خخخخخخخخ……..بچه ها پاکش کردن، من خر ورداشتم باز نوشتمش…خانوم ناظممون از راه رسید و با دیدن اون کلمه آتیش گرفت!!! یک کتکی بهم زد که هنوزم که هنوزه جاش درد میکنه!!! هفت هشت سال بعدش فهمیدم که اونروز برا چی کتک خورده بودم….گیجی را داری؟!!! آخرشم…خخخخخخخخخخخخخخ…….

هاهاها حقت . دلم خنک شد .
فقط خواهشاً توی پست من وقتی معنی چیزیو نمیدونی ننویسی خخخ مطمئنی که الان معنیشو فهمیدی هههه
به نظرم اهل رفتن توی کوچه ها نبودی .
یادش به خیر ، دوران بچگیم که در جنگ بود ، آژیر قرمز که میزدن میپریدیم بیرون .
میخی های کوچمون که ماه رمضون تا سحر توی کوچه بودن ، من که دوران بچگیم همش در جنگ و کوچه سپری شد . توی کوچه آدم کلی چیز میز یاد میگیره .

نه…من اجازه نداشتم برم تو کوچه!!! خونه ی دوستامم اجازه نداشتم برم…من برعکس تو، توی باغچه ی خونمون بزرگ شدم، با گربه ها….خخخخخخ.عروسک مروسکم دوس نداشتم…همش با خاک باغچه گل درست میکردم و گل بازی میکردم…با خودمم خیلی حرف میزدم…خخخخخ…فکر میکنم گویندگی من از همون باغچه ی خونمون شروع شد..خخخخخ…….میشدم درخت و با برگها دعوا میکردم که چرا بهم آویزونن!!! یا جای خاک با درخت درد و دل میکردم و شکایت آفتابو بهش میکردم….ای خدا…عجب روزایی بود دختر…البته الانم همینطوری ام…هنوز خوب نشدم…شکلک یه دیوونه که بستنش به تخت…..

سمیرا !سمیه !ساناز !سیاه!سوسک! سکته قلبی! سپیده .غروب شد باز خیالت به سرم زد سپیده !شب اومد به تمومِ پیکرم زد سپیده @!نه یه شب نه دو شب هر شبو هرشب شب یلداس !نمیدونم خدا شبو واسه چی آفریدهه …
ای سپیده …از اون روز ک چشام چشماتو دیده …سپیده …!!!!!!!
زبان انگلیسی !!!مرگ بر اسراییل ….!!!!!!!!!!!!!ببین گاهی یه وقتایی دلم سر میره از احسااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااس
نه میخوابم نه بیدارم از این چشمای من پیداس !!
تنم محتاج دستاتِ زیادی دل به تو بستم !
هیچ دردی در این حد نیست !!!!!
من از این زندگی خستم …!!!!!!
ببخشید دیگه .دکتراس با یه عالمه روان پریشی حاصله …هعی

پروااااااااااااااااااااز درس نخون تو رو جون ابلیس درس نخون
اگه همینطوری درس بخونی ما باید از این محله تشریفمون رو ببریم ححححححح
هئئئئئئیییییییی بابا بزرگی همه درس میخونن آدم میشن این پسرت هم درس خونده هئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئی چی بگم خدا شفاع بده خخخخخخخخخخخخخخی

سهند ، سپهر ، سهراب ، سعید ؛ سروش ، این پرواز ما حوصله نداره .
ساکت باشید.
سوگند ، سیما ، سمانه ، ساحل برای پرواز خوردنی بیارید ، هر کدوم هم میتونید بهش کمی عاقل بودن یاد بدید .
این آواااای محبوب ، کم کم داره آوای آبرو ببر میشه واله .
این همه خرج کن ، آخرش این . خخخخ

عزیزم ، با عصای خودم حالشونو جا بیار ، ولی پروازیو یواش بزن تورو خدا ، کمی خسته و دپرسه . سوسول هم که هست .
زینبی اگه خواستی بزنی با سگکه کمبربند بزن که حسابی سیاه سوله بشن هههه

پرواز یعنی چی انصراف ؟؟؟،
سلاطون گرفتم از دست تو ، چرا اینقدر سوسه میای ؟؟؟
مگه سر کار گذاشتی مارو ؟؟
اینقدر منو سکته نده ، و الّا ی جور میزنمت که از ترس بری توی صدتا سوراخ قایم بشی ، اون همه سرمایه ی منو دود کردی رفت ؟؟؟
شکلک جدی: جریان انصراف چی بود اونوقت ؟؟؟

مهسا ..تقدیم به دکترام !!
تیک تیکِ عقربه ها !
تو نگات تویِ نگامِ
دو تا دستاتُ گرفتم…
التماسی تو صدامِ ..
ترسم از اینه یه روزی .
نباشم همه وجودت …
نمیخوام ×!!!تموم بشن !!! دقیقه ها!!!!
بی تو بودن واسه من عین محالِ.
وقتی نیستی تو کنارم .
تویِ ذهنم !یه جدالِ
ترسم از اینه ی روزی
نباشم همه وجودت
نمیخوام تموم بشن دقیقه هاااااااااا

ترسم از اینه یه روزی !!!بگی نیستم !!!لایقِ قلبِ ظریفت …@@
ترسم از اینه یه روزی !!!من بشم !!!برایِ تو مثلِ غریبه !!!!
ترسم از دنیایِ بی تو بودنِ
!!!
بی تو روزامُ به شب رسوندنِ !!!!!!

اینم جریان انصرااااااااااااااااااف من باباااااااااااااااااااا
فعلا دارم مقاومت میکنم تا ببببببینم چی میشه ..

با اجازه ی بابای کلاس…
پرواز…من تو را خیلی نمی شناسمت…ولی دیدم تو کامنتایی که میذاری حرفات بوی ناامیدی میده!!! انگاری که یکی هست که دوستش داری و حرفات مونده تو گلوت و داره خفه ت میکنه!!! داداش من…اگه واقعا اینطوره، این چه کاریه که خودتا زجر میدی؟!!! همین الآن بردار بهش زنگ بزن و بهش بگو که دوستش داری!!! وقتی حرفت را بزنی راحت میشی بچه!!! ما دخترا که عقل نداریم!!! همین یه جمله بسه تا جادو شیم….پس معطلش نکن…در ضمن حالا که تا دکتری رفتی زنجه موره نکن و دوترم باقیمونده رو فکر کن که قورباغه است و باید قورتش بدی!!! پس قورتش بده و غر نزن…وگرنه اونقدر میزنیمت تا سیاه شی…
ای بابا…هر چی ما هیچی نمیگیم….از خودت ضعف نشون نده!!! بردار اون گوشی بی صاحابا و زنگش بزن…
ما دخترا از مردای ضعیف هم بدمون میاد…ما دخترا از مردای گستاخ خوشمون میاد…گستاخ باش…محکم باش…با عجز و لابه کاری از پیش نمیبری…
میگم رعد یه کلاسم بذار واسه این پسرا…و یادشون بده چطور باید دل یک ونوسی را بدست بیارن…بهشون بگو که به نفعشونه که حتی اگر شده الکی خودشونا خیلی قوی نشون بدن….

اوه انگاری کار داره به جاهایِ باریک !ریک ریک ریک میکشه خخخخخخخخخخخی !!!نه هانی بال جااااااااااااااااااااااااان /
نه عشقی تو زندگیمه .نه دوست داشتنی !نه تو این خطام …فقط درساااااااااااااااااااااااام کمی که نه خععععععععععععععلی سنگینه ..یه کسایی هم هستن ک سنگ میندازن جلو پام نمیذارن کارام درست پییییییییییییییییش بره ….بعدا کی گفته دکی ۳ ترمه که ۸ ترمه هانی !!!!!
خلاصه که ..دیگه همین ///…هعی ….

سه ترم باید بری سر کلاس…بعدش دیگه سر پایاننامتی…
پس عاشق نیستی؟!!! خب پس مشکلی نداری پسر…بدترین درد تو زندگی درد عاشقیه!!! که خوشبختانه تو گرفتارش نیستی…
درسا همیشه سنگینند…مبادا جا بزنی پسر…برو ما هواتا داریم…شانس آوردی تو اصفهان نیستی اینجا همیشه ی خدا از زمین و آسمون و چپ و راستت سنگ میباره!!!
بیخیال…تحمل کن…بقول خدا: إن مع العسریسرا…. یعنی دکتری آخرش خوشه…

پرواز مطمئن باش یه روزایی میرسه که میگی خوش به حال اون موقعم
چه مشکلات الکی داشتم و بزرگش میکردم
همین چند روز این رو فهمیدم
بعدم یک بار دیگه ازت کامنت اینطور ببینم عصای پدرت رو قرض میکنم و دیگه بقیش رو خودت میدونی حححححح
شکلک پرواز میگه نمیخواد به بزرگتر از خودت این چیزا رو یاد بدی خخخخخخخخی
ولی از ما گفتن بود دیگه خود دانی

خب خودم رو در کمال صداقت و رو راستی با خودم به نوشتن ۱۰ بار این کلمه جریمه میکنم خخخ
الکی, الکی, الکی, الکی, الکی, الکی, الکی الکی, الکی, الکی
واقعا چرا من صحیح بیشتر واژه ها رو میدونم ولی صحیح نمینویسم
میدونم مینویسن مونا ولی اشتباه مینویسم منا یعنی بدون و
یا میدونم مینویسن امتحان ولی اشتباه مینویسم امتهان خخخخخخخی
بشینید دعا کنید خدا منو ازتون نگیره ححح

سلاام پدرررر بزرگ رعععععععددددددد
نه کی گفته من طاقت سرما رو ندارم نخیرم خخخ
من این خبر رو تأیید نمیکنم چون به گرما شدیید آلرژی دارم
و عاشق سرما هستم عاشق بارون برف و سرمای شدیید خخخ
یه چی میگم شاید بگی چلم اما دوست دارم تو هوای خنک و برفی بستنی بخورم خخخ
پستم عااالیی بود

سلاااام آریا ههههه
آره میدونم که از گرما بدت میاد ، چون روز اول بهم گفتی عاشق بارونی .
ولی چه کنم که با کمبود شخصیت انسانی در داستانم روبه رو بودم.
بعدشم تو نوه ی خودمی و میتونم راحت بهت بگیرم خخخ
دوباره بعدشم طاقت با ط درسته نه ت
منم دوست دارم توی هوای سرد بستنی بمیلم .

وقتی که من بچه بودم

وقتی که من بچه بودم
پرواز یک بادبادک
می بردت از بام های سحر خیزی ی پلک
تا
نارنجزاران خورشید
آه
آن فاصله های کوتاه
وقتی که من بچه بودم
خوبی زنی بود
که بوی سیگار میداد
و اشکهای درشتش
از پشت آن عینک ذره بینی
با صوت قرآن می آمیخت
وقتی که من بچه بودم
آب و زمین و هوا بیشتر بود
و جیرجیرک
شبها
در متن موسیقی ماه و خاموشی ژرف
آواز می خواند
وقتی که من بچه بودم
لذت خطی بود
از سنگ
تا زوزه آن سگ پیر رنجور
آه
آن دستهای ستمکار مظلوم
وقتی که من بچه بودم
می شد ببینی
آن قمری ناتوان را
که بالش
زین سوی قیچی
با باد می رفت
می شد
آری
می شد ببینی
و با غروری به بیرحمی بی ریایی
تنها بخندی
وقتی که من بچه بودم
در هر هزاران و یک شب
یک قصه بس بود
تا خواب و بیداری خوابناکت
سرشار باشد
وقتی که من بچه بودم
زور خدا بیشتر بود
وقتی که من بچه بودم
بر پنجره های لبخند
اهلی ترین سارهای سرور آشیان داشتند
آه
آن روزها گربه های تفکر
چندین فراوان نبودند
وقتی که من بچه بودم
مردم نبودند
وقتی که من بچه بودم
غم بود
اما
کم بود

دلم یک کلبه می خواهد
لب دریای موج آمیز
درون جنگل پاییز
به دور از رنگ آدم ها،
من و آواز توکاها
من و یک رود
من و یک کلبه ی پر دود
من و چای و کتاب حافظ و خیام
به دور از ننگ، به دور از نام،
چه غوغایی،چه بلوایی،
بسان برگ
که از شاخه جدا گردد
درون من پر از شورش، پر از فریاد
پر از آزادی و آن بزم های شاد
دلم یک کلبه می خواهد …

سلااام پری سیرت زمینو زمون.
واقعاً داره میره انصراف بده ؟؟؟؟
این پسر نادون ، که مثل آدمیزاد نمیحرفه که بفهمیم چی میگه …
ای ددم وای خخخ
بابا این آوای عجیب اگه واقعاً ی صدا در تاریکی نیست ، شمارشو بدید زنگ بزنم به آتش نشانی بیان خاموشش کنن هاهاهاها
پرواز انصرااااف نه

عجب سربازی ، باید با ساطور پروازی سرو کلشونو از ته کند . خخخ
راستی چند وقت پیش توی خیابون سلیمانو سلمان خانو دیدم که سرخآب سفید کرده بودن ، ابروهاشونم بر داشته بودن و رعععدبزرگ فک کرد ، اونا سیمین جونو سلینا خانوم هستن. خخخ

سلاآآآآآآآآام رععععععد من بازم مَدرِسَم دیر شد آقا اجازه من با سرمه و هر چیز دیگه ای که تقلبی بودن خانمها رو نشون میده شدیدا مخالفم تو اون سایت گفتم اینجا هم میگم که آقایون چشمو گوششونو باز کنند یه جا خوندم اگر با خانمی قصد ازدواج داشتید اونو بندازید توی آب عمیق اگر اومد روی آب بدونید که اعضای بدنش مصنوعی یه حالا بیام سراغ پرواز و این بابای بی فکرش رععععد یعنی چه تو مثلا پدری چرا بداد این بچه نمیرسی آخه از دست رفت خوب دیدم رهگذر گفته که گوشی رو بردار و بهش زنگ بزن و بگو دوستش داری حالا میشه بگی به کدومشون زنگ بزنه بابا اینایی که این بابا میگه اندازه ی یه حرمسرا هستند بیخودی هم گول نخور این بنده ی خدا وحشتناک عاشقه اما هنوز مونده برای ازدواج اول کدوم یکی رو انتخاب کنه خلاصه که رععععد داری در حق پسرت کم توجهی میکنی ضمنا پرواآآآآآآاز شانس اوردی که اصفهان نیستی و به پست رهگذر هم نخوردی و راهنماییت نکرده وگرنه حد اقل به ده قسمت کاملا مساوی تقسیم شده بودی شاآآآآآآآآآآاد باشید

سلاااام علیخانی . دیر رسیدن بهتر از بی خبریه .
در مورد ونوسیا هم جدی باید بگم اگه زنی اصلاً آرا ویرا نکنه که ونوسی نیست ، دوغو کشکه لنجونیه خخخخ
آرایش و جراحی های زیبایی اصلاً بد نیست ، البته به شرطی که از تعادل نگذره .
آرایش هم باید اندازه داشته باشه . ولی متاسفانه داریم میبینیم که بعضی ونوسیا فرق سالن عروسی و بازار اومدنو نگرفتن خخخ
در رابطه با پرواز هم واقعاً نگرانشم. نمیدونم واقعا می خواد انصراف بده یا منو دست انداختن؟؟؟
رععععد بزرگ واقعا دوس داره که پرواز قوی باشه و کمی صبورتر باشه .
علیخانی مژده املات بیست شد . آفرین . خیییییلی خوبه که اینقدر پیشرفت داشتی . واقعاً خیلی خوشم اومد از تلاشت . چون اون اوایل املات اند منفی بود .

آخه ی بار ی متن بریلیو دست کشیدم مثل رنده ریز بود .
وای خدا ، به نظرم خیلی سخت بود . خخخ
ولی خیلی توی ذهنم هست که برم مدرسه نبین ها تدریس کنم.
البته ی چیزیو بهت بگم : به هر چی فکر کردم و آرزو داشتم تا چند سال بعد بهش رسیدم.
من نباید ادبیات تدریس کنم ، چون رشته ام ادبیات نیست ، ولی حالا بخاطر آرزوی ذهنیم ادبیات تدریس میکنم .
اگه برم مدرسه ی نبین ها ؛ مریخی خودشو مجتبی و منو محله رو آتیش میزنه . و میزنه منو خودشو جد آبادشو نبین میکنه هاهاهه
ای کاش زودتر اندرویدی شی بیای گروه وات . راستی خیییلی کیفیدم وقتی صدای خودتونو برام فرستادید .
توی صدات ی انرژی فوق العاده ای موج میزنه .
وقتی گفتی :””سلاااااام رعععد جونم “”کلی ذوقیدم .

حالا بیام سراغ پرواز و این بابای بی فکرش رععععد
حالا بیام سراغ پرواز و این بابای بی فکرش رععععد
حالا بیام سراغ پرواز و این بابای بی فکرش رععععد
حالا بیام سراغ پرواز و این بابای بی فکرش رععععد
حالا بیام سراغ پرواز و این بابای بی فکرش رععععد
حالا بیام سراغ پرواز و این بابای بی فکرش رععععد
حالا بیام سراغ پرواز و این بابای بی فکرش رععععد
حالا بیام سراغ پرواز و این بابای بی فکرش رععععد
من دیگه حرفی ندارم عزیزانم …پرواز

به قول رها : یا امام زمونی !! تو چِدَس پسر ؟؟
وای این همه بچه ریخته بود تو این محل ، ببین رعععد خل کیا رو انتخاب کرد ؟؟؟
یکیشون که نیستو فوت شد ، اون یکی هم که زیرو رو شد ، این یکی هم که به کل ؛ آره دیگه . بی خیال .
خدا به همممون عقل درستو درمون بده خخخ

آره برو دنبالش…کاری نداره که ….اولش بنظر عجیب و غریب میاد ولی همش فرموله: نقطه ی ۱: الف نقطه ی ۱و۲: ب….. و إلی آخر….
پول ندارم گوشی بخرم دختر…باورت میشه؟ گوشیم از این نوکیا پکیده قدیمیاس…هر چی پول دستم میاد خرج تابلوهایی میشه که فروش ندارن!!!خخخخخخخ…..
مرسی که فکر میکنی انرژی داره صدام….همه همیشه بهم میگن: صدات خیلی بلنده…سیسسسسس….یه کم آرومتر….چقدر داد میزنی؟ چقدر جیغ میزنی؟!!! شکلک گریه و فین فین….
پروازت رو دریاب….خخخخخخخ…..

صدات بلنده شیکه خخخ آره واقعا صدات مثل دماوند بلند و زیباس خخ من هر روز اگه هوا آلوده نباشه به سمت مشرق نگاه میکنم و به قله ی دماوند سلام میکنم .
یعنی تو الان بلدی ی متنو به راحتی و سریع بخونی ؟؟
پروازو مثل ی آوایی در کلبه ی تاریک تجسم میکنم خخخخ ولی رها جون میسپارمش دست تو هههه از عصا هم گویا استفاده نمی کنه هاهاها
جون تو و جونه پسرم هههه

How can you live without me ???
چطور میتونی بدون من زندگی کنی /؟؟
When I can’t brethe without you !!!
در حالی که من نمیتونم بدون تو نفس بکشم!!!!!
How can you dream without me???
چطور میتونی بدون من خواب و رویا ببینی ؟؟؟
When I can’t sleep without you??
در حالی که من نمیتونم بدون تو بخوابم ؟؟
How can you sing without me ?
چطور میتونی بدون من آواز بخونی؟؟
When I can’t talk without you.
وقتی من نمیتونم بدون تو صحبت کنم ؟؟
How can you dance without me ??
چطور میتونی بدون من برقصی ؟؟؟
When I can’t walk without you …
در حالی که من نمیتونم بدون تو راه برم ..؟؟؟
تو پدر نالایقی هستی .به خاطر این شعر انگلیسی با ترجمشو گذاشتم ک مواظب صحبت کردنت باشی و بدونی که هر حرفی رو هر جایی نزنی ؟
من اگه عقل درست حسابی داشتم که نمیومدم تو پست تو بکامنتم .و تو رو پدر خطاب کنم ..
ولی این شعرو با ترجمش داشته باش تا بفههمی که پرواز کی هست پدرک …

پرواز واقعا که به پدرت شباهت داری .
دیوانه چو دیوانه ببیند ، خوشش آید خخخ
پرواز آیا واقعا تو ی انسانی ؟؟
چرا تورو مثل ی صدای عجیب تصور میکنم ، ای کاش ندای آسمانی بودی ، نه ی صدای دیوانه وار در موردت فک میکنم .
الفرار . خب راستشو میگم . تازه اگه رهگذر بیاد تهرون میاییم دانشگاتون و میدمت دست رها جون که صاف بفرستت توی جوب . چون اگه میخی باشی دستتو نمی گیره هههه

سلاااام بر مهدیه جون . راستی بیا کلی سوپ درس کردم. ازون بامیه های دراز هم که دوست داری با زولبیا پختیدم ، بامیه ها مثل شیلنگ درازن و هر چی بخوری تموم نمیشه .
سالاد ، سمبوسه و سمنو هم هست .
سنجاق سر هم برات خریدم. میگم بیا رو سر بابابزرگ ، سس بریز و بهش بخند .
مرسی . واقعا انگیزه ای برای ادامه ی این پست نداشتم. ولی تو و بانو کمی منو امیدوار کردید خخخ

درود! یه ساعت پیش یه سوسک در حالی که روی مانتو رعد سرسره بازی میکرد دور سرش چرخی زد، سپس داخل سوراخ گوش راست رعد شد، ناگهان سر و صدای رعد بالا رفت و سامان به کمک سپهر و سلمان و سلیمان و سعادت سنگ سنگین و بزرگی آوردند تا سوسک را بکشند، اما قبل از اینکه به رعدک برسند متوجه شدند که سوسن و ملیسا و پریسا و پریسیما و سارا و ساناز و سیما و سیتا با یک سوزن به سوسک حمله کرده اند و سوسک را با سوزن و نخ دوخته اند که دیگر راه فرار نداشته باشد!

هاهاها .
عدسسسسییییی واقعا خیییلی با نمک و دوست داشتنی شدی هههه آفرین که این همه مؤدب و با وقار و در عین حال شوخو شنگی.
خیییلی خوبه که هم املات امروز بیست شده و هم اخلاقت هههه
راستی ویرایشگرا ی موقع کامنتای این پستو دستکاری نکنن ، تا بتونم به کامنت بچه ها نمره بدم.
راستی الان سوسک سیاه بی شعور و عوضیو به گوش من دوختن ؟؟؟
بعدش من بابابزرگم و کت و شلوار تنمه نه مانتو خخخ

نه من با لمس نمیتونم بخونم….با چشم میخونم…اصلا نوشتنم از خوندنم بهتره…آخه از یه طرف دیگه مینویسن و از یه طرف دیگه می خونن….چپکی!!!!
اما مدرسه ی نابیناها خیلی فکر خوبیه دختر…تو این مدارس معلمای پر انرژی و شیطون خیلی کمک کننده است…من گاهی وقتا صبحا میرم میشینم تو مدرسه نبینها و برنامه ی صبحگاهی رو تماشا میکنم و بعد برمیگردم…یکی دوبارم آویزونشون شدم و التماس کردم که تو رو خدا بذارین من زنگ بزنم!!! بعد اونقدر هی زنگ زدم که با دسته جارو دنبالم کردن و از مدرسه بیرونم کردن!!خخخخخخ…اما خیلی آدم دلش میسوزه وقتی میبینه معلمها بجای اینکه عاشق باشن…سیب زمینی اند….برو دنبالش دختر…حتمی برو دنبالش…خیلی میتونی کمک کنی…از اون معلمهایی میشی که بچه ها عاشقت میشن….

هههههه شاید باورت نشه ، اونقدر که از شاگردام نامه های عشقولانه گرفتم ، از هیچ بنی بشری نومه نگرفتم.
خداییش بچه های ببین هم خوبن و باهاشون کیف میکنم ولی خب به نظرم نبین ها ی چیز دیگه هستن.

سلام رععععد این پسرت چرا اتصالی کرده بود یه جمله از منو هی تکرار کرده بود آره رعععععد درسته یکی از دوستان قدیمی ی من دوست داشت خط بریل رو یاد بگیره من در عرض یک هفته طوری بهش یاد دادم که تا مدتها برای هم نامه مینوشتیم تا جنگ شروع شد و واقعا بینمون جدایی انداخت و بعد از مدتی اون به خارج رفت و هر از چند گاهی نامه ای برای هم مینویسیم راستی رععععد خداییش برو ببین این پسرت درس میخونه یا درس میخونه بابا منم اگر بشینم این طور ترانه های خارجکی رو گوش بدم و تازه وقت بزارم و ترجمه هم کنم دیگه وقتی برای درس خوندن پیدا نمیکنم آفرین پرواز برو فکر نون باش این که باباته رشتش یه چیز دیگه بود سر از ادبیات در اورد تو که رشتت نمیدونم چیچیه حتما سر از دیگ آش رشته در میاری برو همون مترجمی ی زبان انگلیسی داداش تا چند سال دیگه میفهمی باختی من یه دوستی دارم لیسانس ساخت و تولید گرفته هر چی دنبال کار گشت حتی یه آفتابه هم بهش ندادن که بسازه حالا بعد از چند سال در به دری یه یک سالی هست که پیش پسر خاله ی مادرش داره طلا سازی یاد میگیره همش بمن میگه من اگر شما رو زودتر میشناختم این همه سال عمرم رو طلف نمیکردم و دانشگاه نمیرفتم شاید تا حالا خونه هم از خودم داشتم آخه تو این مملکتی که هیچ چیز و هیچ کس سر جای خودش نیست درس و دانشگاه بدرد همون دختر خانمها میخوره که خودشونو باهاش سرگرم کنند نه پسرها که اگر یه روز از زندگی عقب بیفتن یه سال هم بدوند نمیتونن جبران کنند اوه اوه رهگذر و رععععد دارن چپ چپ نگاه میکنن و عینهو تریلی هجده چرخ دارن نزدیک میشن چیه حرف حق تلخِ الفراآآآآآآآآآآآار

سلام علیخانی . خب رشته ی پسر افتخار آمیزم ، مترجمی زبان هستش دیگه .
باهات مؤافقم و چپ چپ هم نگات نمیکنم .
مریخیا باید به فکر کار باشن و ونوسیا هم باید درس بخونن. آهان مریخیا بی زحمت ونوسیا هم باد بزنن ، ای بَدَک نیست.
راستی تلف با ت درسته . ت ل ف

سلاآآآآآآام رععععد میگم میخواین براتون چندتا نوشابه ی تگری هم باز کنیم بعد بریم جلو و براتون چندتا بوووـوووـووووق هم بزنیم خدا رو شکر این وظیفه ی خطیر از وقتی که پنکه و بعد از اون کولر اختراع شده بدیشان محول شده است راجع به تلف هم تقصیر این پارس آوا و این مینا خانمه میگم باید بفرستمش خونه ی باباش تا دوباره تربیتش کنه برشگردونه هی دلم براش میسوزه آخه باباش گفته جز با آقاتون حق نداری بیای تو این خونه و الا میزنم جفت قلم پاتو خورد میکنم لامسب غلط رو درست میخونه شما بگید من با این بیتربیت چکار کنم

سین مثل سلااااااااام. سلامی به گرمای سوزااااان این روزها تقدیم به سرور و بابابزرگ عزیز و دوست داشتنی خودم. سلامتی, سرور, سربلندی و سعادت رو برات آرزومندم. با تقدیم سبد سبد گل سوسن و سرو و سنبل, جنگل و دشت و دریا…..خخخ
عااااااااالی بود.

سلامی به زیبایی یک تبسم بر لبخندی خودم.
میگم خانوم معلم من که ی شاگرد تنبلک کلاس بودم تا خودت بر نگردی کلاس کلاس نمیشه .
میگم به سرمدی خان هواشنوس بگو ماه شکر و ماه قندیلک ببرت لاس وگاس یا سویس یا سوئد .سوئد زمستوناش سورتمه برید روی یخا .

واقعا ک از دوران پارینه سنگی اومدی پدرک زشت روی دیو چهر !!!!!
هععععععععی این طرز تفکر عصر حجر نشون دهنده ماهیتت هست دیگه ….
هعی واپس گرای ارتجاعی …واقعا که حیف پسری چون من واسه تووووو
..ضمنا تو هنوز نمیخوای جناز شی ؟؟؟
ماموتای هم سنت ک بدبختا فسیل شدن رف دیگه تو هنوز میتنفسی و افکار قرون وسطی تو به گوش ملت میفرو کنی ..عه عه عه …!!!!هعی

درود! من باید جملاتی بنویسم که در بیشتر کلماتش حرف س باشد، حالا اگر بعضی اوقات مفهوم جمله وارونه میشود به من مربوط نیست، دوستان عزیز و سوسول دقت بسیار داشته باشید که بنده قرار شده سه روز پس از سوم مرداد که سه شنبه ششم مرداد هست به اتفاق چند دوست دختر به سفر همدان مسافرت دوستانه داشته باشم، راستی سعی میکنم یه پست بزنم و گزارش لحظه به لحظه بنویسم و کامنت ارسال کنم، واااااااااااااااااااااااااااااااایییییییییییی چقدر خوش میگذره، چون من به کسی قول نمیدهم که شیطنت نکنم! راستی چند نفر دستور دادند که حتما چسفیل سفارشی ببرم و در اتوبوس بخوریم، البته چسفیل معروف به شکوفه یا پفیلا یا به قول یکی از محله های آباده گوزگوی!

سلام رعععععععد میگم پرواز بعضی وقتها لابلای حرفهاش خوب چیزایی میگه آخه یعنی تو نمیدونی ظرف شویی خیلی وقته که اختراع شده میگم مواظب باشهاآآآآآآآ دمپر پرواآآآآآآآاز نریهاآآآآآآ بد جوری آمِپِر چسبونده پرش بهت بگیره پودر شدی رفته پیکارش آهای عدسی خدا خفط نکنه اینا چیه نوشتی مُردَم از خنده بعدشم کجا هی میری تهنا خوری منم میاآآآآآآآآام یعنی چه مگه تو صاحاب نداری بچه

س س س سسسسلااااااااااام بابا بزرگ. آقا اجازززه ببخشید من بازم مثل همیشه دیر رسیدم. قصه چیه؟اینجا کجاست؟جریان چی چیه؟؟؟؟؟؟؟؟آها… مقش باید بنویسیم.
از سر ساعت سه و سی و سه دقیقه و سی و سه ثانیه صبح سه شنبه سرگیجه و سردرد بدجوری عاصیم کرده. خسته و سراسیمه شدم و سر به آسمون بلند کردم و گفتم”خخخخدایا …. هههه چی دارم مییییگگگگگگگگگگگم. خخخخ. وااااااااای … آقا اجازه یه ۱۰ بده من پاس شم برم.
رعد عزیزم مرسی از پست خوبتون. موفق و سلامت و سربلند و سرفراز و سر سبز و سرزنده و سررررررررررررشاااااااااار از انننرژی مثثثثثبتتت. بای

آه پدر @!#شنیدم از کامنت آخرم ناراحت شدی !شوخی بود پدر .ببخشید هعی خو احساساتم شکنندس این روزاااااااااااااااع .
هعی وختی گفتی مردا باس کار کنن و درس نخونن اعصابم ریخت به هم ..
پدررررررررررررررر !بیا منو به فرزندی بپذیر دوبارهههههههههههههههه .ناراحت نباش بابا !!!!هعی

درود! از کی تاحالا تلفظ به گویش مختلف یه خوردنی توسط مردم مناطق مختلف از ذات من به حساب می آید؟! مثلا سیک به زبان انگلیسی به فارسی مفهوم مریض یا بیمار را دارد، اما همین کلمه ی ناقابل سیک به زبانها و گویش های محلی دیگر مردمان مفاهیم دیگری دارد که وارد جزعیاتش نمیشوم و بیش از این در گویش مردم فوزولی نمیکنم!

دیدگاهتان را بنویسید