سلام به هم محله ایهای خودم.
اگه پایه باشید، اومدم با یه داستان تقریبا چند فصلی که از خودمه، و اگه موافق باشید این داستانمو ادامش میدم، هر قسمتم کوتاه مینویسم که از خوندنش خسته نشید.
زیادم ترسناک نیست، برا تنوع گذاشتمش.
توجه، جملات تو پرانتزو یعنی تو ذهن خودم دارم میگم.
خب بریم سراغ داستان.
صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم همه جا ساکته، هیچ کی تو خونه نیست، اصلاً از خونوادم خبری نیست.
(ای خدا یعنی چی شده؟)
پا شدم یه آبی به دستو صورتم زدم، دیدم کل خونمون به هم ریخته!
همه چی برام جالب بود، اصلاً آخرین باری که با خونوادم حرف زده بودمو یادم نمیومد، انگار یه تیکه از ذهنم پاک شده بود.
دیدم هیچی برا خوردن تو خونه نیست، خیلی گرسنه بودم، انگار که صد ساله غذا نخوردم.
تصمیم گرفتم برم مغازه یه چیزایی بخرم، لباسمو پوشیدم رفتم به سمت در.
ای خدااااا، چی میبینم!
در خونه بااااازه!
رفتم از خونه بیرون، دیدم یه صداهایی تو کل آپارتمان پیچیده.
صداهاش اینجوری بود تقریبا، خاا خااا!
دیگه همه چی برام سوال بود، این صداها چیه؟ اصلاً چرا خونه زندگیمون اینجوریه؟
بالاخره دیدم یه چیزی داره از خونه ی رو به روییمون میاد بیرون، راه میرفت و میگفت:
خااااا خاااا.
بهش سلام کردم، وقتی اومد قیافشو دیدم، دیدم صورتش پر از خونه.
دستاشو جوری گرفته بود و مثل پنگوئن پاهاشو باز گذاشته بود و آروم آروم میومد سمتم.
آن چه در قسمت بعد مردگان متحرک در دنیای واقعی میخانید!
رو زمین افتاده بودم دیدم یه چیزی میخواد منو گاز بگیره.
خب، امیدوارم از داستانم خوشتون بیاد.
موفق باشید.
۱۶ دیدگاه دربارهٔ «مردگان متحرک در دنیای واقعی، قسمت اول فصل اول»
سلام وااای کاش اول نشم بابا یکی بیاد آدم تنهایی میترسه!
سلام
نترس جوون، ترس نداره.
سلام! من داستانهای ترسناک و هیجانی رو به شدت میپسندم! اگر از این قبیل داستانها دارید حقیر رو از خوندنشون محروم نکنید! بی صبرانه منتظر فصلهای بعدی این داستان هستم! متشکرم!
سلام.
این داستان نوشته ی خودمه.
اگه بچه ها خوششون بیاد حتما ادامش میدم.
به نظر خودم خلاقانه عمل میکنم و یه داستان توپ میشه.
موفق باشید.
سلام هم شهری گرامی برای قضاوت در مورد داستان هنوز زودست اما مشخص نیست که شما به عنوان یک فرد نابینا این سرگذشت را بیان میکنید یا به عنوان یک فرد بینا موفق باشید..
سلام.
به عنوان یه فرد بینا، این نیست که تو آرزو دیدن موندم.
این است که گفتم یه داستان بذارم شاید بچه ها خوششون بیاد.
موفق باشید
سلام علیرضا! خیلی خوبه! من به شدت تشویقت میکنم…
این ژانری که مینویسی این روزا خیلی محبوبه و طرفدارای زیادی داره.
همراه پستهات هستم و برات کلی آرزوی موفقیت دارم.
سلام عجی.
خیلی تشکر.
همچنین.
نمیدونم چه جوری تشکر کنم، لطف دارید.
موفق باشید.
سلام! به نظر جالب میاد! فقط یه ذره طولانیتر بذار خیلی خوبه! ای ول!
بَه بَه!
ببین کی اومد، دمت گرم مهدی.
اتفاقا، قراره یه نقشم به تو بدم!
به زودی، تو هم میای تو داستان!
باشه، یه کم طولانی ترش میکنم.
درود بر علیرضای قصه گو. آفرین پسر. ادامه بده برایت آرزوی موفقیت دارم.
درود بر عموی محله!
باشه، تشکر که نظر دادی عمو.
موفق باشی.
سلام. خیلی عالی میشه داداش گلم فقط خیلی کوتاه و واقعا کوتاه مینویسی و این اصلاً بیشتر به ضد حال شبیهه.
سلام، باشه بیشترش میکنم.
مرسی از کامنت داداش.
سلام
ممنون من داستان دوست دارم ولی اگر ناراحت نمیشید زیاد از داستان های خیالی خوشم نمیاد
اما معلومه که با استعداد هستید
ممنون
سلام، نظر شخصی شماست، و قطعا محترمه!
تشکر از کامنت.
موفق باشید.