خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

ایستگاه پایانی. دانلود یه نوار قصه با دو داستان ماهیگیر و دخترش و داستان گمشده

درود بر شما دوستان عزیز.
امیدوارم حالتون خوب باشه.
خب دیگه رسیدیم به ایستگاه آخر.
مسافرین محترم ایستگاه پایانی میباشد.
لطفاً پس از دانلود کامل فایل، پولشو بدید، چیز یعنی هیچی برید بقیه ی پستها رو بخونید.
قبل از این که بریم سراغ نوار قصه ی آخر، جا داره از همه ی کسانی که در این ده ماه به من کمک کردن تشکر کنم.
همه ی کسایی که نوار قصه به دستم رسوندن که برای شما بذارم یا کسایی که پستهای مشابه زدن و نوار قصه هایی که من نداشتم رو براتون گذاشتن. تک تک اسم نمیارم که یه وقت اسم کسی رو از قلم نندازم که بیمعرفتی بشه.
از کسانی هم که در سالهای قبل نوار قصه اینجا گذاشتن هم تشکر میکنم که به کامل شدن آرشیو محله کمک کردن.
من سعی کردم کاملترین آرشیو رو اینجا جمعآوری کنم.
قطعاً کم و کسری داریم ولی نوارهایی که احیاناً میبینید نتونستم پیدا کنم، یا از بین رفتن و دیجیتال نشدن، یا اگر هم شدن توی اینترنت منتشر نشدن، یا این که به هر حال من نتونستم پیداشون کنم.
از کسانی هم که این پستها براشون به نوعی تکراری و خسته کننده شد عذرخواهی میکنم.
اگر هم در آینده نوار قصه ی جدیدی به دستم برسه منتشر میکنم ولی دیگه به طور منظم این اتفاق نخواهد افتاد.
اما بریم سراغ نوار قصه ی آخر.
این نوار قصه محصول سازمان فرهنگی هنری سحر هست که اتفاقاً نوار اون رو دیروز خودم تبدیل به دیجیتال کردم و توی تنها سایتی که میشه پیداش کرد الآن اینجاست.
اسمش هست ماهیگیر و دخترش.
در لبه ی دوم نوار هم داستان گمشده رو خواهید شنید.
این نوار قصه داستان دوتا شخصیته که با هم دوست هستن. اسم یکیشون که قدش خیلی بلنده فرازه و اون یکی که قد خیلی کوتاهی داره اسمش ایاز هست.
این دوتا در طول این نوار اتفاقاتی براشون میفته که جالب هست.
این دو شخصیت یه نوار قصه ی دیگه هم داشتن که من نتونستم اون یکی رو پیدا کنم.
شما میتونید این نوار قصه رو با حجم حدوداً بیست و شش مگابایت از
اینجا
دانلود کنید.
تو این پست آخری یه شعر هم بذاریم که به قول بانو رستگار شویم.
این شعر به طور اعم برای همه و به طور اخص برای کسیه که خودش میدونه.
چیه خب!
دوسش دارم میخوام براش شعر بذارم مگه جرمه خخخ.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یه توپ دارم قلقلیه،
سرخو سفیدو آبیه.
میزنم زمین هوا میره،
نمیدونی تا کجا میره.
من این توپو نداشتم،
مشقامو خوب نوشتم.
بابام بهم عیدی داد،
یه توپ قلقلی داد.
.
.
.

.

.
واقعاً که.
چه ذهنهای منحرفی پیدا میشه.
خدا همتونو به راه راست هدایت کنه خخخ.
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
بدرود و الفراااااااار.

۷۴ دیدگاه دربارهٔ «ایستگاه پایانی. دانلود یه نوار قصه با دو داستان ماهیگیر و دخترش و داستان گمشده»

سلام.
ای بابا تموم شد؟ جدی هیچ از پایان ها خوشم نمیاد. ببین من پایان مایان سرم نمیشه نوار دزد بی حیا رو بده بیاد. پیداش نکردی که نکردی بده فقط بده.
شکلک نمی دونم چه شکلیه. کلمه واسه توصیف شکلک مورد نظر ندارم الان.
شهروز جدی من همیشه منتظر قصه های جدید بودم و کلی بهم خوش می گذشت. کاش باز قصه پیدا کنی بذاری! ما هم ممنونیم به خاطر تمام قصه هایی که ببهمون دادی و لحظه های قشنگی که همراه این قصه ها مثل نسیمی از جنس بچگی هامون پاشید و پیچید توی خونه دل های کدر از بزرگ شدن هامون.
چی گفتم الان؟
بیخیال.
باز هم اگر قصه به دستت رسید بیار اینجا بذار که من یکی حسابی خواهانشم و می دونم خیلی های دیگه هم همین طور.
آرشیو من حسابی بزرگ شد و بابتش حسابی ممنونتم.
شاد باشی.

درود من اولین نفرم که پستت رو می کامنتم! پس مدالش مال خودمه ها! رو دستم کسی کامنت منتشر کنه. میدم سرخ پوستای آدم خوار آمریکایی بخورنش.
ممنون شهروز بزرگوار خسته نباشی.
نوارات برای من پرکاربرد بود. چون چند تا دانشآموز کوچولو داشتم که ازشون برای یاد دادن زبان فارسی استفاده کردم.
مرسی

درود. این ایستگا, ایستگاه پایانی میباشد. خواهشمندست, پس از توقف, قطار را ترک نمایید.
جمله ای که هر روز میشنوم. تکراری ولی جالب. خسته کننده ولی خوب.
امیدوارم روزی برسه که تو همه ی موارد یه آرشیو کامل داشته باشیم.
موفق باشید.

اووووو…مای گاد…یه توپ دارم قلقلیه…اوووو…مای گادتر…
خب داداش…میخوای من برات مادری کنم و آستین بالا بزنم؟ آخه این شعر خیییلی عاشقانه بود جیگر میگرم کباب شد واسه ت…میخوای برای اون خانم محترم خواهری کنم و آستین بالا بزنم براش؟ کلاً من الان آستینم بالاس…بگو چیکار کنم براتون؟ هان؟ بهش گفتی که دوسش داری؟ خب بگو…زود باش…
برای بار دوم میپرسم…آقای شهروز حسینی آیا به بنده وکالت میدهید دوشیزه خانمِ بووووق را به عقد دایم شما در آورم؟ آیا وکیلم؟!!!
شهروز رفته گل بیچینه…
برای بار سوم میپرسم…آقای حسینی…آیا به بنده وکالت میدهید دوشیزه بووووق را با مهریه یک توپ قلقلی سرخ و سفید به عقد شما در آورم؟…
حسینی رفته قصه بیاره…
حسینی ول کون این گوشکنا…برو به زندگیت بچسب…برو دست بووووقا بگیر بیار خونه ت…
بووووق الان حرف دلش اینه:
همی وعده دهی امروز و فردا
نزونُم مو که فردای تو کی بی….

خخخخ رهگذر خدا بگم چکارت نکنه بابا چیکار داری بنده خدا رو خخخ من فکر کردم که واقعای شعری هست که من نمیبینم داشتم برنامه میریختم برم دکتر خخخ . اما نگو واقعا توپ دارمه ههه راستی چقدر خوب میشه که یه روزی تو همین نزدیکی نام بوق به نام واقعی زیبای عروس خانم بدل بشه. و شما هم از هر دو طرف وکالتو داشته باشه لی لی لی لی خدافسی

سلام رهگذر.
میگم نگران نباش من بله رو هم گرفتم، فقط مونده بره گل بچینه و گلاب بیاره خخخ.
فقط میگم تو که آستینت بالاست دستت درد نکنه، دست کن تو کیفت یه سی چهل ملیون بده ما دست همدیگه رو بگیریم بریم وسط خونه زندگیمون.
دیگه هرچی کرمته.

درود بر شهروز و طرفداران پروپا قرص این قصه ها. بهتون خسته نباشی میگم. امید که موارد بیشتری پیدا بشه و به تقویت آرشیو محله کمک کنه. حالا شهروز بررسی کن ببین آیا صلاح هست که نمایشنامه های رادیویی را هم اینجا بیاری و بذاری تا آرشیوی از نمایشهای رادیویی هم داشته باشیم. البته اینو به این دلیل میگم که در جای دیگری میشه به نمایشهای رادیویی دست رسی داشت آیا با وجود این لازم هست که ما هم چنین آرشیوی از نمایشها داشته باشیم یا نه. به هر حال از تلاشهای بی وقفه ی این چند ماههت تشکر میکنم و منتظر ابتکارات و پستهای بعدیت هستیم. پیروز و موفق باشی مهربون پسرررر.

سلام به عمو حسین عزیز.
من هدف اصلیم از نوار قصه ها تقویت آرشیو کودکان و نونهالان سایت بود.
نمایشهای رادیویی در این گروه نیستن یا حد اقل همشون نیستن.
نکته ی دیگه این که این نمایشها خیلی زیادن.
ولی مهمترین دلیلش اینه که من مدتی احتیاج دارم که مرخصی به پستهای سریالیم بدم.
البته بعد از سریال سفرنامه.
نکته ی بعدی اینه که احترام به نمایشهای رادیویی باید متقابل باشه.
وقتی اونا بدون هیچ منطقی ما رو نادیده گرفتن و رادیو فیلمها رو حذف کردن از چارت برنامه هاشون، پس نمایشهای آب دوغ خیاریشون هم مال خودشون.
ولی اگر کسی از دوستان مایل باشه این کار رو انجام بده من مخالفش نیستم.
ممنون از حضور شما.
موفق باشید.

سلام چِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِراااااااااااااااا تموم شد؟ من خدا کنه بازم به دستتون برسه. ای خدا چقدر خوب میشه یه روز بیام به اینجا سر بزنم بعد ببینم یه نوار اومده. به امید اون روز. همه نواراتون خوب بود. اینم زدم دان بشه فکر کنم شده باشه. بذار برم نگاه کنم. خوب فعلنه بای.

حیف شد. رفتی و کسی قدر تو رو ندونست رفیق! آخ که چه حیف شد. باید برای جلوگیری از عدم انتشار نوار قصه ها هم که شده، خودمون هم‌محلی ها ی قصه ضبط کنیم بدیم بهت بذاری توی محله تا ی نوار دیگه، آره. حد اقل ی نوار دیگه واسه دانلود و گوشیدن داشته باشیم.
واقعا کار پر‌زحمت و خسته‌کننده ای هست که بشینی تک تک نوار قصه جمع کنی و رو بزنی به این و به اون و ایمیل بزنی و هی مدام حواست به هر قصه ای که توی هر سایتی بوده باشه تا ی همچین چیزی درست کنی. من که به شخصه نمیتونستم از پس این کار منظم بر بیام چون اصول نظم با گروه خونیم که منفی هست جورش جور نیست. کلا اتاقم هم شلخته‌دونی هست و نماد ی پسر مجرد. اینه که من واقعا لذت بردم که ما ایرانی جماعت بالاخره توی محله ی خودمون یکی رو پیدا کردیم که ی کار رو از سر تا تهش درست و اصولی انجام داد!

سلام بابا مگه این رهگذر و مجتبی مدیر گذاشتن که بیام کامنت خودمو بنویسمش، حالا تازه تو کامنت پریسا هم حرفی داشتم که موندش. آقای حسینی با دیدن نام پست که فهمیدم از طرف شما منتشر شده کلی ناراحت شدم شکلک اشک نِهی نِهی نِهی، با خودم گفتم حعیف شدآهه که. اما وقتی فهمیدم که نواراتون تهیده گفتم که شکر اراده و شوق و ذوقش نتهیده که. چی گفتم خودمم نمیدونم. راستی شعر خیییلی باحال بود که. خخخخ

سلاااام شهروز عاشق
خوبی آیا؟
خوش گذشت آیا؟
سفرنامه ازت ندیدم چرا؟
خب حیف شد که تموم شد ولی خداییش اگه بازم نواری داشتی بیار استفاده کنیم
این یه کار فرهنگی بزرگ بود که خدا رو شکر به خوبی و خوشی تموم شد و الآن ما بزرگترین و کاملترین آرشیو قصه ها رو داریم
بازم ممنون
موفق باشی

خب شهروز حسینی…من سی چهل میلیون ندارم…ولی یه عالم تجربه دارم…
دو سه تا نصیحت جدی بهت میکنم…
۱- دخترا توی این مرحله بسیار حساسند و دو دل…مبادا کوتاهی کنی توی ابراز علاقه که یه هو میبینی میزنه زیر همه چیزا…روزی ده تا ایمیل و پیام بش بده و حرفی ام نداشتی هی بگو دوسِت دارم…هرگز در گفتن این جمله به بووووق خساست نکن که خییییلی راهگشاست…
۲- مبادا خنگ بازی در بیاری بداخلاقی کنی!!! که بد اخلاقی میترسونه بوووق رو…دو دل تر میشه ها…
۳- تمام تلاشت رو بکن که خییییلی سریع قضیه رو جدیش کنی که مبادا دست و دل طرفت بلرزه و امیدش رو بهت از دست بده…
۴- هواشو داشته باش…حتی اگر شده با حرف خشک و خالی…بذار خاطر جمع شه که تو کسی هستی که میتونه بهت تکیه کنه…
۵- اگر بهت گفت دوسِت داره، پررو نشو و همچنان در جایگاه یک عاشق باقی بمون…این خیلی نکته مهمیه…
خب…اینهم از نصیحتهای امروز من…ایشالله هر روزت از دیروزت بیشتر احساس خوشبختی کنی…هم تو…هم بووووقت…

حالا چهارتای اولش قبول.
ولی جاااااان؟
من بهش بگم دوسش دارم اشکال نداره، بعد اون بگه من نباید پررو بشم؟
اتفاقاً بلانسبت جمع و بوووق مورد نظر، خیلی از دخترا دقیقاً وقتی بفهمن یه نفر دوسشون داره، پدر طرفو در میارن.
این اتفاق هم توی گذشته ی خودم برام افتاده هم برای کسایی که میشناسمشون.

سلااااام بر شاهروز پاشای استانبولی خخخ.
تو هم اولین ایستگاه پول میگیری، هم آخرین ایستگاه؟
عجب دو دره بازی هستی تو والا.
آخی، تموم شد؟ این همه قصه.
حالا دیگه ما شهروز قصه گو از کجا بیاریم؟
من فکر کنم تو یه سفر به یونان و قبرس بری دیگه کل محله رو هم میذاری کنار ههه.
اون شعر عاشقانهت هم خیلی زیبا و با مسما بود، هر معشوقه ای رو که بخوای میکشه طرفت شیطون بلا.
خب مثل اینکه ما دیگه باید پیاده شیم، وایستا شهروز، وایستا شهروز، من میخوام پیااااده شم.
باااای.

سلام عمو.
بابا من کی اولش پول گرفتم آخه!
دیگه از این به بعد میخوام سریال سفرم به ترکیه رو شروع کنم که ۹ قسمت داره.
ولی سیاستو حال کردی! توی پست بعد هم شعر عروسک قشنگ من قرمز پوشیده رو میذارم دیگه میترکونه خخخ.
مرسی که هستی.
شااااد باشی.

سلااام بر شهروزه از ترکستان برگشته
میگماا اون شعرت پر معنا بود هاا ذهن خودت منحرفه
مثلا یه توپ دارم قلقلیه
اینجا اشاره میکنی به مخاطب خواست که تپله خخخ

سرخ و سفیدو آبیه
اینجا حالت های صورطش رو شرح میدی
که از خجالت سرخ میشه .سفیدم برای تعریف از چهره اش آوردی و آبی هم وقتیه که از دستت ععصبانی میشه سرت جیق آبی میکشه
پاورقی اینجا به جای آبی باید از بنفش استفاده میکردی. پایان پاورقی

میزنم زمین هوا میره
وقتی میزنیش یا اذیتش میکنی جیقش یا کفگیرش هوا میره.
نمیدونی تا کجا میره
بله وقتی اذیتش میکنی میره خونه باباش و قهر میکنه/.
من این توپ رو نداشتم
خوب معلومه نداشتی و بیکارو الاف بودی خخخ
مشقامو خوب نوشتم بابام بهم عیدی داد ی توپ قلقلی داد
خوب در این بقش بچه ی سر به راهی شدی و کار هایت رو خوب انجام دادی
بابات هم میخواسته خوشحالت کنه در یک شب عید به اتفاق خانواده برات آستین بالا زدن رفتن خاستگاری و بهت یه توپ قلقلی نه اه ببخشید یه خانوم هدیه داد
تفسیر شعرت این بود نگو منهرفی خخخ
شاااد باشی

سلام آریا.
خخخ،خخخ،خخخ،خخخ،خخخ.
دو دقیقه هست دارم رو زمین غلت میزنم از خنده خخخ.
ولی این بوووق بدبخت ما اتفاقاً یه پوست و استخونه خخخ.
تنها چیزی که نیست قلقلیه خخخ.
ولی خیلی باحال بود کلی خندیدم.
دمت گرم.
باحال باشی خخخ.

درود داستان شهروز ۹ سِزُن season هستش که هر season دارای چندصد قسمت میشه. season 1: حریم شهروز. ۲. شهروز و گوشکن گل. ۳. عمر گل شهروز ۴. شمیم شهروز. ۵. شهروز دایی. ۶. شهروز دادگستر.
خودشم به نسل ما قطع نمیده که.
ولی اگه حریم شهروزت مثل حریم سلطان شد تو ریشت مصنوعی باشه. راستش یه بار تو یکی از کانالای ترکیه نشون می داد که بازی گر سلطان سلیمان خونشو به یکی فروخته و خریدار به خاطر موهای بازی گر ازش شکایت کرده. چون همه جا پر مو بوده.
آخه ریش اون مصنوعی نبود مال خودش بود.
مرسی

کار خوبی می کنی. راستی تو استامبول لب دریا ماهی خوردی؟
اونجارو بهش میگن بوغاز اونجا جای قشنگی هستش راستی از روی پولی که آسیا رو به اروپا وصل می کنه رد شدی؟
از آکسارای خرید کردی؟
جای قشنگی هستش آهان راستی تو سواحل آنتالیا لب دریا حموم آفتاب گرفتی؟

هوم،هوم،هوم،شلالالااااا،م،ی،که،خوبی شهروز،میگم میشی اژ این نوال قشه ها که واشمون اینجا گژاشتی که،اوووم،اوووم،اووومی،اگه باژم نوال قشه ای دشتت لشید واشمون اینجا بژال که،،،در هر صورت خستت نباشه که این همه واسه کوچکولو های بزرگ اینجا قصه میذاشتی،دستت درد نکنه زیااااادتا،هولالالالاااااااییییی،خدافسی

سلام ملیسا.
بابا ما رفتیم به دیار نیمه کفر، ولی غیبت تو بیشتر شده بود که!
فکر کنم کل ایرانو گشتی خخخ.
نوار قصه هم گیرم بیاد میذارم.
چون این همه کودک و نوه ی درون گناه دارن خخخ.
میسی از حضورت.
خدافسی.

بوق. بوق. بوبوق بوق. بوق. بوق. بوبوق بوق. خخخخ
سلام شهروز. استخون چطوره؟ خخخخ
حالا سوغاتی واسش چی آوردی؟
بذار حدس بزنم.
یا یه پارچه واسش خریدی، یا یه عروسک لباس قرمزی یا یه اُدکُلن.
حالا بگو حدسم درسته یا نه؟
امیر میگه زودتر این قهوه ما رو رد کن بیاد خخخخ

سلام تبسم.
خخخ.
خب در مورد سوقاتی که امیر بهت تقلب رسونده قبول نیست.
امییییییر میکشمت.
آهان قهوه ی امیرم از طرف من بهش بگو نترس بهت میدم نخورده ی قهوه ندیده خخخ.
هیچی دیگه فعلاً همینا.
راستی خوب شد این بووووق ما اهل سایت و اینترنت نیست.
وگرنه اگر میدید دربارش چیا گفتید مثل توپ و استخوان و این چیزها فکر کنم سه طلاقم میکرد خخخ.
لذت ببر با حضرت آقاتون از زندگی خخخ.

نمیری تبسم نمیای نمیای وقتی هم میای با کلمات هم وزن میایی خخخ من که اگه جای آقای حسینی بودم از دادن قهوه منصرف میشدم. خخخ
حالا بلا لو بده ببینم خودت کادوی اقدام چی گرفتی. خب بذار حدس بزنم خخخ خب عروسک که یکبار قبلا گرفتی دیگه کافیته. پارچه هم که فایده نداره چون کلاه میره سرت. ادکلن هم همینطور. خب یکم بیشتر فکر کنم ببینم شکلک سیتا شدیدا در فکر است. انگاری داره سوالهای هوش آزمون دکتری جواب میده.
اح حالم گرفته شد آخه یاد آزمون دکتری و سوالات هوش افتادم که آدم وقتی مقابلشون قرار میگیره شدیدا احساس خنگولی بهش دست میده ههه، ولش بابا از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است. آهااااااااا یادم افتاد هدیه ات حتما حتما لپتاپ باید باشه یعنی چیزه من دوست دارم که لپتاپ باشه که همش تو سایت باشی. خخخ ببین مدیر مجتبی همش فکر محله هستم و فکر این که چطوری کاربران رو بیارم سایت ههه لطفا این کامنت را خانواده آقای داماد هم بخواند. با سپاس.

میگم شهروز اگه اهل نت و از این حرفا هم که باشه بیاد بخونه که نباید بخاطر چندتا حرف حالا ناراحتش بشه که بعد بخواد سه یا شش تلاقت کنه که خخخخی،از کجا معلوم شایدم میاد اینجا رو میخونه تو نمیفهمی،خخخخخ،،هوم هوم هوم،آخه لطف بعضی از بر بچ زیاده یعنی که کلا اعظم و بزرگوارن که بخاطر لطف زیاد در حق تو میرن بهش میگن که خخخخ،خخخخ،خخخ،خخخ

درود! این همه کتاب و این همه پست و این همه خواننده،‏ من حدود دو سال است که در کامنت هاو پست های مختلف بارها و بارها درخواست کتاب لیلی و مجنون اثر نظامی گنجوی به گویندگی مهران دوستی با آن صدای خوش که من شیفته اش شدم را کردم ولی درخواستم بیجواب ماند،‏ روزی از رهگذر درخواست خواندنش را کردم که زیر بار نرفت و فرار کرد،‏ روزی چشمه برایم ایمیلش کرد اما خواننده با آن احساسی که من دوست دارم نخوانده بود،‏ من از چشمه تشکر میکنم که برایم فرستاد،‏ اما بی شهروز انتقاد میکنم که چرا به احاسات من اهمیت نمیدهد،‏ آهای شهروز سوسول زود باش برو مهران دوستی را برایم از آرشیب شبکه جوان پیدا کن و بیاور،‏ !‏

دیدگاهتان را بنویسید