خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بچهها شب نشینی مون امشب از کامنت 1813 شروع میشه

شلا،لا،لا،لا،لا،لا،لا،لا،لا،لا،می،که، خوبید بچه ها، چه طور مطورید؟
میگم برای این که دیگه ما نریم هی توی پستهای قدیم و جدید محله اونا رو منفجرشون نکنیم خخخ، گفتیم که بیاییم یه شب نشینی تو محله راه بندازیم که هر شب هر کس میخواد بیاد اینجا هر چه قدر دوست داره چت کنه که، اینطوری دیگه مجتبی هم نمیاد دعوامون کنه خخخ، ما هم با هم کلی حرف میزنیم و میگیم و میخندیم،کلاً خوش خوشانمون میشه که، هولالالالالاییییی. راستی بچه ها اگه یادتون باشه مجتبی قبلاً گفته بود که توی پستهای معمولی با هم چت نکنید و کامنتهای غیر مرتبط با پست نفرستید. پس اینجااااست که باید  حواستون چیز یعنی حواسمون  باشه که این مدیر ما یه کم اعصابش درست و حسابی نیست و یه دفه میاد میخوردمون، چیز یعنی میاد دعوامون میکنه که،خخخخی، پس قرار شد از این به بعد توی پستهای دیگه چت نباشه و کامنت غیر مرتبط با پست نذاریم،چون واسه سایت جنبه خوبی نداره که،یعنی که کلا محتوای سایت رو میاره پایین، و فقط اینجا با هم چت میکنیم.
بچه ها، این پست رو هر شب رأس ساعت ده بالای محله سنجاقش میکنیم تا کسی واسه پیدا کردنش مشکلی نداشته باشه،و کامنتاشو هم باز میکنیم و سر ساعت مشخصی هم در همون شب میبندیم و مجدداً فردا شب رأس ساعت ده شب کامنتهاش باز میشه و همینطوری هی یعنی هیییی ادامه پیدا میکنه.
فقط ساعت بسته شدن کامنتاش رو ما فعلاً دوازده پیشنهاد میکنیم. ولی اگر ساعت دیگه ای مد نظرتون هست توی کامنتا بگید تا اگر ساعت دیگه ای بیشتر رأی آورد ساعت بسته شدن پست رو تغیر بدیم.
خلاصه قراره هر شب ساعت ده با هم باشیم و بگیم و بخندیم و یه شب نشینی تووووپ و باحال داشته باشیم،یعنی که کلا جیغان جیغااااٱاااان،بچا فقط یه خواهشی که ازتون دارم اینه که زیر کامنت هم دیگه کامنت نذارید یعنی از لینک پاسخ دادن استفاده نکنید،برید و از پایین هدینگ پاسخ دهید کامنتتون رو بنویسید،چون اینطوری نظم کامنتدونی به هم میخوره و بچهها نمیتونن جواب کامنت شون رو تو اون شلم شولوا پیدا کنن از اون وسط مسطا خب الاهی گناهی هستن که،اذیتشون میشه، خخخخ،
خب دیگه، من میرم تو کامنتا که حسااااابی با هم خوش بگذرونیم،
لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی لی، هوهوهووووووو وووو ووو ووو ووو ووو ووو،شکلک بپر بپر،شکلک جیغان جیغااان، میسی میسی، خدافسی.

۱,۹۸۲ دیدگاه دربارهٔ «بچهها شب نشینی مون امشب از کامنت 1813 شروع میشه»

جدی چقدر حیف دیر رسیدم شکلک گریه ….. خب سوتی کی برنده شب نشینی امشب شده تا حالا ….؟
رهگذر خانمی جونم چقدر اصلا رهگذر بهت میاد فقط از مدل موندنیش ……
خب الآن هم حال نوشتن سوتی اون پسر مو بلنده توی تاکسی که من فکر کردم موهاش زلمزیمبوی تاکسی هست و هی بهش ور می رفتم و بعدی که پسره پیاده شد وااای دوزاریم افتاد رو ندارم خخخخ

وااای راست میگه رهگذر
دیروز بهش زنگ زدم گفتم معصوم من شماره ی فلانی رو میخوام گوشیم خاموشه
برگشته میگه باشه به گوشیت اس میکنم
بهش گفتم خوبه برم تو گوش کن بنویسم این سوتی رو خخخ
ولی خب خودش نوشت دیگه

بچه ها بذارید همین دوزار آبروی نداشته ام رو هم به باد بدم یه شب تویه بچگی نصف شبی از گرسنگی زد به سرم برم تخم مرغ آب پز درست کنم رفتم توی آشپز خونه برای پیدا کردن نمک در هر شیشه رو باز میکردم و حسابی بو میکشیدم خیلی هم یواش یواش این کار رو میکردم تا کسی از خواب بیدار نشه یه دفعه چشمتون روز بد نبینه یه شیشه که پر از فلفل قرمز بود رو بو کردم خوب حالا اتِسِه امونم رو بریده بود تمام اهل خونه که هیچ همسایه ها هم بیدار شدن باور میکنید الان هم اتسم گرفته

اوه ..یه بارم همینجا یه کامنت تایید کردم ..که اگه شمشیرک نبود الان ….پریسیما نداشتیییییییییییین خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ…..
خب دیگه من برم شب خوش …
گفتی بیام .اومدم. برای تچکر ویجه از زحماتی ک این مدت کشیدی برام دیگه …..تا معلوم نیس کی ..
بای بای ……..اونم خودش میدونه کیعه …

خخخخ خانم بانو، خعععععلی جالب بود، و خخخخ آقای سعد الله خانی، مال شما هم جالب بود. این سر و صداهایی که نصف شب آدم هرچی سعی میکنه در نیان و آخرش هم در میان رو اعصاب آدم رژه میرن.

صدای من و مامانم و سه تا خواهرام هم تقریبا شبیه هم هست … شباهت صدای من با صدای یکی از خواهرام تا حدی هست که گاهی وقتی فایل ضبط شده از یکیمون رو پخش می کنیم دوتاییمون می مونیم که این صدای کدوممون هست … بر اساس محتوا تشخیص داده می شود …

سلام به آقای سعد الله خانی و آقای ایزدی و بانو! بیاین سوتیهاتونو به اشتراک بذارید که یه ملتی رو شاد کنید.
میخواستم یه چیز دیگه بگم ترسیدم شهروز بزنتم. خخخخخ
من یه حدیث دارم همیشه آویزه گوشتون کنید.
(با هم به هم بخندیم)
آسونه، حفظش کنید به کارِتون میاد.

حدوداً هشت نُه سال پیش بود ما برای اولین بار خلاصه صاحب بوووق شده بودیم.
برای اولین بار زنگ زدم خونشون که با هم حرف بزنیم.
کسی که پشت خط بود گفت الو و من هم کلی مهربون و با محبت زیااااد باهاش سلام علیک کردم.
یه دقیقه ای گذشت و طرف گفت که شما با کی کار داری؟
گفتم فلانی اذیت نکن دیگه عزیزم!
در همین لحظه طرف گفت فکر کنم شما با خواهرم کار دارید. رفته بیرون ده دقیقه میاد خخخ.
خدایا زودتر ساعت دوازده رو برسوووووون خخخ.

بچه ها این عتسه های نصفه شب آی حال میده آی حال میده! به جان خودم اصلا روح و روان آدم سبک میشه هرچی بیشتر اطراف رو بلرزونه بیشتر ملت بیدار بشن کیفش بیشتره. میگید نه برید مثل داداش علی نصفه شب فلفل بو کنید ببینید من درست میگم.

شکلک گریه بزرگ بودش پسره شکلک بانو کماکان شطرنجیه …. تازه خود پسره که به جهنم آقایونی که کنارم نشسته بودند و فکراشون رو بگو خخخخ ولی ما بانوییم اصلا چه معنی داره پسرا مو بلند کنند آیاااا

آره خانم پریسا، شانس آوردم، ولی الان دو تا آرزو دارم، یکی اینکه اون آقا من رو نشناسن، دو اینکه اگر شناختن اصلا یادشون بره. وگرنه که دیگر چشمشان به جمال بنده روشن نشه.
خخخ آقای حسینی، درک میکنم، چون تقریبا شبیه سوتی دوم من بود. فقط اون دو تا خواهر بودن و مال من پدر و پسر.
آقای یگانه تا اونجایی که یادم بیاد تعریف میکنم.

بااااانوووو تصورشم وحشتناکه خره… تو چیکار به زلم زیمبو های ماشین داری آخه….وای وای وای…پسره چی چی فک کرده با خودش آیا….خخخخخخخخخخخخخ

حیف و صد حیف که دیگه دست از سر قراین و امارات برداشتم خدااایا چی کار کنم این نظریه جناب اردیبهشتی رو کاش اعلام پذیرش نکرده بودم شکلک عجب گرفتاری شدیم ها …..
آقای یکی از ما من که نیومده سوتیهام رو ریختم وسط خخخ بخندید که دنیا بهتون بخنده یعنی کلا شاد باشید و شاد

وای خدا شاهده از شدت خنده چشم هام شدن آبشار رحم کنید! بانو خدا حفظت کنه دارم خفه میشم. به جان خودم نفسم بالا نمیاد از تصور اون لحظه. شکلک مجسم کردم بانو نشسته دستش به اون مو هاست اون آقا ها هم تماشا می کنن صاحب مو هم مونده ول معطل.

بچه ها اگر موافقید فردا در مورد تفریحات حرف بزنیم.
این که تفریحاتی که ما نابیناها میتونیم داشته باشیم چیا میتونه باشه و چه قدر بین تفریحات ما با بیناها میتونه تفاوت و شباهت وجود داشته باشه.

و اینکه بچه ها اون روزها که تلفنچی بودم توی منطقه یه روز یکی زنگ زد با یه صدای نکره و بدجور مردونه گفت جناب سرهنگ فلانی رو وصل کنید گفتم همین الان آقا یه مرطبه یارو مثل بمب ترکید گفت آقا پدرته آقا مادرته آقا جدو آبادته منم مونده بودم چهجوری با سرهنگ روبرو بشم خدا نصیب گرگ بیابون نکنه خداییش صدای سرهنگ خیلی هم مردونه نبودهاآاآاآاآ

سوتیَکی هم تعریف کنم که کوچولوه تا بعدیش یادم بیاد. یه زمانی از عبارت دستتون درد نکنه زیاد استفاده میکردم، یه بار رفتن خونه یکی از دوستام، پدر و مادرش هم نشسته بودن، به جای اینکه بگم سلام گفتم دستتون درد نکنه.

یه بار هم رفته بودیم مشهد بعد شب بود بعد با بر و بچه ها بودیم بعد یه گدایی اومد از ما گدایی کنه بعد دوستم دستشو دراز کرد از گداهه گدایی کنه خخخ یعنی فکر کرد که یه کاغذی تبلیغی چیزی می خواد بهمون بده بگیره وااای که وسط پیاده رو پنج شش تایی پکیده بودیم از خنده …..

خوب بچه ها من اگر بخوام بنویسم دیگه ارسال نمیشه تازه از دیشب تا حالا فکر کردم اینا یادم اومد میگم این سوتی خیلی با حاله توی هر شب در کنار هر موضوع اینم داشته باشیم خیلی روحمون شاد میشه

بچه ها یه بار تو باشگاه بودیم نرمش میکردیم مربی به جای اینکه بگه دستا رو رون گفت پاها رو رون زانوها رو خم کنید جلو خخخ
ما هم که آماده ی شنیدن این جور سوتیها همیشه هستیم زدیم زیر خنده

و اما سوتی بعدی !یه بار سر کلاس سرمو گذاشته بودم و با ته صدایی که داشتم می خوندم که حواسم نبود و جو خوانندگی ما رو گرفت و اما استادی محترم با هم کلاسیان نیشخند بر لب دم در ایستاده منتظر بودن کی من به خوانندگیم خاتمه می دم !این استاده البت با حال بود خیلی نمره مون همیشه بیست می داد دمش خیلی گرم

پریسیما بانو سرش بره قولش نمیره هوم از این سوالا از ما نپرس …. بعدشم رهگذر بیا داستان نرگس و استاد و نهار رو تعریف کن من خودم برنده اعامت می کنم وااای تصورش هم وحشت ناک ترسناک و نمی دونم حالا وسطش یه جا هم پیدا کنم بخندم خخخخ

وا ! چه زود تموم شد منو بذارین سوتیامو واسه خودم تعریف کنم و تا صبح بخندم !ههه باور کنین خوب از عهده اش بر میام!

پریسااااااا!
من غلط کردم. اصلا دیگه هیچی به تو نمیگم. خودت فکر کن که چرا میگم دوگانه. این شوخیها و شیطنتها و اون شخصیتی که تو وبلاگت دیدم. حالا میگه چه شخصیتی تو وبلاگم دیدی؟ خخخخخخخخخ
نه شهروز! به نظر من همینو ادامه بدیم. هنوز مونده. تازه من که سوتیامو هنوز نگفتم. برم فکر کنم فردا بگم.
خوب بچهها خدافِظ

یه بار هم یکی از دوستای من توی باشگاه ملافه شو رو که سفید بوده انداخته رو یه خانمه ای خخخ شکلک مثل وقتی که روی مرده ها ملافه می کشند البته اون گمان کرده اون دستگاه خالیه

یه بارم داشتم پشت تلفن با خواننده ی آوای انتظار یه آقایی میخوندم نگو تلفن رو جواب داده و من همینجوری دارم میخونم یه دفعه گفت صداتون چقدر قشنگه
یعنی اون لحظه آب شدم رفتم به اعماق زمین خخخ

سلام به همگی.
خب بچه ها امشب موضوعمون همونطور که دیشب گفتم و اگر موافق باشید تفریحه.
این که تفریحات ما با بیناها چه فرقایی میتونه داشته باشه یا اصلاً فرقی هم داره آیا؟
شما چه تفریحاتی رو ترجیح میدید.
اگر هم موافق نیستید موضوعی که دوست دارید رو بگید که صحبت کنیم.

تابع جمع هستیم. درمورد هر چی دوست دارید صحبت می کنیم.
راستی شام خوردید دوستان؟
کسی نیمرو نمی خواهد واسش بپزم؟

سلام بر شبوشور نعمت آریا نوه ی ادب دوست و سلام بر علی کوچیکه خخخ دیگه کی هست نمیدونم . سلام بر چراغ خاموشای ساکت و سلام بر مهربان سایت که میدونم بعدا میخونه .
واااای خاک به سرشون داشت از زیر چشمم در میرفت سلام به پری سیرت

سلام به همه دوستان!
اگه نظر منو میخوایید میگم همون بحث دیشبو ادامه بدیم! خخخخ. تا صبح هم داشتم میخندیدم! میگم میخوایید از نمره های درخشانی که در دوران مدرسه کسب نمودیم بگیم! خخخ.
بحث تفریح هم خوبه! تا ببینیم دوستان با کدوم موضوع موافقترند.

بهبه پدر و پسر همه جمعند . سلام پروازی آوااای محزون و خسته خخخ
خوبی پسرم. شکلک رعععد بزرگ میره دندون مصنوعیاشو بذاره توی دهنش تا مثل آدمیزاد بتونه بحرفه .
ما ببین ها تفریحاتی نداریم شبو شور . باور کن . همش داریم مثل تراکتور کار میکنیم .

سلاااااااااااام….بر خواهران و برادران خودم…
موضوع چیه؟
الف- عشق افلاطونی؟
ب- شام شب
ج-تفریحات سالم
د-ساکت میشی یا خفه شم؟خخخخخخ

علی کوچیکه یا همون علی اصغر خوبی پسر سر به زیرم. چرا من تورو هیچ نمیشناسم.
فک کنم همش سرت توی کانفیوتره و نه من میام توی پستت نه تو توی پستم آره ؟ تو هم نبین مطلقی آیا ؟؟

هانی خواهش میکنم ..عشق افلاطونیو توضیح بدین …هانیباااال
قلبم درد میکنه ///..هععععی توضیح بده ..خوااهشششش میکنم

میگم از تفریحات من اذیت کردن اهل محله. یعنی همین محله. و پخ کردن آریا. و انداختن تمااام تقصیر های کاینات به گردن شهروز. ۱سری تفریحات نکبت دیگه هم دارم که اینجا نمیگم باشه در فصل های بعد با ذکر مثال های عملی توضیح میدم براتون.

رهاااای هنری ساکت شو بیا پیش خودم.
خوش ندارم کسی نیگات کنه . هاهاها میدونی که خاطرت برام عجیبه نه غریبه ای وای اصلا برو نخواستیم خخخ

کی با تفریحات ناسالم۲تا شماره کامنت ها رو چپ کرده الان شماره های بالای کامنت ها۲تا با عدد کامنت ها اختلاف داره از دیشب تا حالا هر۳دفعه۱بار من سر کارم.

برای من تفریح با نابینا و بینا فرقی نداره. ولی بعضی از تفریحات است که ممکن است اگر یک نابینا با یک بینا برود چندان برایش جالب نباشد و آن طور که باید بهش خوش نگذرد. مثل رفتن به سینما

عشق افلاطونی رو میخوای چیکار؟ عاشق شدی؟ خو برو خاسگاریش بیارش وسط زندگیت بعد از چار سال شیش تا بچه بدنیا بیارید و هر روز مث تام و جری بزنید تو سر هم… طلاقشم نتونی بدی، میری معتاد میشی؟ نه…میری عاشق میشی…عاشق کی؟ همون که رنگارنگه دست گل قشنگه… بعد چون زن داری نمیتونی بهش دسرسی داشته باشی…هی از دور مجبوری دوسش داشته باشی…اونم خر نیس که عاشق مردی بشه که شیش تا بچه داره…تازه دو تام تو راه داره…هعععیییی اینجوریا میشه که تو عشقت به اون دسته گل تبدیل به عشق افلاطونی میشه…هععععییییی…..

سلااام بررر پدر پرواز پرواز ندیییدم معلومه کجا رفتیییی نمیگی فرزندت تو ی شهر قربت با این همه گرگ چیکار کنههه هاااان رفتی لا اقل برام خرجیمو میفرستااادییی

پریسیما ..عشق افلاطونی میدونی ینی چی ؟؟؟
ینی همین عشقی ک من نسبت ب درس خوندن و دکترا دارم ..
هععععی عشقی است که عاشق هر چی پیش میره ب معشوقش نمیرسهه
..خب اگه منو عاشق درس تصور کنین و معشوقمو دکتراااااااااااا
من میشم عاشق افلاطونی خخخخخخخخخخخخخخخخ…
اینا هم توضیحات من …

پرواز من از اولین روز مدرسه تا آخرین لحظه دانشگاه حتی۱لحظه هم عاشق درس نبودم همش ازش بدم می اومد. الان هم به همین خاطر نمی تونم درکت کنم.

واااای هانی بال ..مرسییی
میگم جنازه منازه نداری بیااری وسط نوش جون کنیم ؟؟؟
واااای آر آر ..چطوری
هنوز نبردت مار …
وای خرجی میخوای ؟؟؟
هعی اون پدر بزرگت خرجی بت نمیده مگه ؟؟

یه بار با داداشم سوار اتوبوس شدیم.
وقتی پیاده شدیم خیلی شلوغ بود.
یه پنجاه متری که رفتیم یه دفه دیدم کسی که دستشو گرفتم میگه مسیرتون کجاست که راهنماییتون کنم.
خخخ.

من یکبار زنگ زدم ۱۱۸ و شماره فرهنگسرای ابن سینا را می خواستم که اشتباهی گفتم آقا ببخشید شماره فرهنگسرای هنر را دارید و سپس گفتم معذرت می خوام شماره فرهنگسرای ابن سینا را دارید؟
یارو هم زد زیر خنده و حالا نخند تا کی بخند.
بعد بهم گفت فرهنگسرای هنر توی فرهنگسرای ابن سیناست؟ خخخ خخخ

قربونت پری سیما جان ولی جدی این روز ها بهم گفته میشه که بد رفتارم. به خصوص با افرادی که می خوان من بفهمم بهم محبت دارن. اولی و دومی که این ها رو بهم گفتن زدم زیر خنده و گفتم بیخیال. سومیش که گفت موندم چی بگم. به نظرم باید۲دقیقه زمان صرف کنم واسه مکاشفه جدی خودم. سخته البته می دونی که. جدی بودنم رو میگم.

به روح آخرین جنازه ک خودم تیکه تیکش کردم همینه پریسیما ..خخخخخ
معنیش همینههه
پریسااااااااااااااااااااااااااااااا
پریسااااااااااااااااااا
منم عاشق درس نبودم ییهوو از اواخر دوره کارشناسی ارشد متحول شدم …
سرم خورد به سنگ روزگاااااااااار
کاش میرفتم تو کما ..هعععی

رهاااایی نگفتمت بیا پیش خودم. تو خوبی ولی این شیطونا برات دست گرفتن هاهاها
رهااای هنری حیف تو به خدا خخخ

اره داریم ..عهعی دوقلوهای افسانه ای ..ببین دو سال اول یه جفت دوقلو ک میشن ۴ تا ..دو سال بعدیم سالی یکی ..میشن شیش تا…
به قول شاعر »»نه یککککی …نه دو تا
کلید بزن چارده تا ..خخخخخ

من که متوجه چیزی نشدم پریسا جان
اتفاقا حس میکنم بهتر هم شدی
میدونی جدیدا زیاد میای تو جمع بچه ها و اصلا حس میکنم چون مدرسه نمیری راحتتر هستی

پریسیما جان بذار درست بگم برات…عشق افلاطونی یعنی اینکه تو از ظواهر بگذری و روحیه ی زیبا را دوست داشته باشی…نیکیها و خود عشق را دوست داشته باشی…یعنی عاشق زیباییهای معنوی بشی…به این میگن عشق افلاطونی…عشق پرواز به درس هم میتونه عشق افلاطونی باشه…عشق به علم و زیباییهای علم…

هعی راس میگی پریسا
..کلا در بلاتکلیفی و یاس فلسفی به سر میبرم …هععععی دوس دارم برم به دنیای عرفان .و این حرفا

پرواز پسرم دست آریا رو بگیر ببر ، این حرفای سخیف چیه تو جمع میزنی ؟؟ عه عه عه
خوش ندارم فرزندم چشماشو ببنده و حرف بزنه و نیگاه نکنه چی میگه . آریا میشنوه زشته

میگم حالا همینطوری که دارید سوتی تعریف میکنید به این سؤال من جواب بدید.
به نظر شما به خاطر مناسبتی که فردا شب در پیش رو داریم، شب نشینی نداشته باشیم یا یه موضوع جدی بذاریم در بارش حرف بزنیم؟
نظرتونو بگید.

هععییی پرواز این پدر بزرگ که نای راه رفتن نداره که بخاد پول در بیاره چه برسه به منم بده من بدبختو میفرسته سره کااار خودش از بس میخوره میخوابه مسل سد شده از در رد نمیشه ححح

این رهااای هنری خیلی پاستوریزس . اونور که نوه ی کوچولوم آریا وایساده ۸ گوشی به حرفاتون میگوشه . مراعات کنید جانم هاهاهاها

پری سیماااا شکلک گریه. واسه چی یادم انداختی که۱۰روز دیگه باید برم مدرسه پیش اون بچه آشنای معروف که اون مدلی تزیینم کرد؟ شوخی کردم. یادم باشه وقتی دیدمش به تلافی این حرفم ببوسمش. بوس دوست داره و اگر از من باشه حتما اصرار می کنه که پسم بده و ببوسدم. ممنونم پری سیما که دلداریم میدی ولی به نظرم اون ها درست میگن. یادم باشه بکشمشون.

یه سوتی ام من بگم…چن وقت پیش با خانوم کاظمیان و اعظم قرار داشتیم سر میدون بزرگمهر…من با اینهمه چش و چار شیش ساعت گشتم نجستمشون…آخرش خانوم کاظمیان و اعظم دو تا نابینای مطلق اومدن منا جستن…خخخخخخخخخ…شکلک گیجی و خنگی…خخخخخخخخ…

بچه ها یه بار دوستم به من زنگ زد گفت: دلم برای دوست پسرم تنگ شده خبری ازش نیست زنگ بزن ما رو آشتی بده خخخ
من زنگ زدم گفتم سلام خوبین میگم چی شده با فلانی دعوا کردین؟
بابا نکنید این کارارو کلی نصیحتش کردم یه دفعه گفت شما با حسین کار دارید؟ گفتم ببخشید مگه خودتون نیستید؟ گفت نه من داداششم گفتم پس ببخشید اشتباه شده گفت نه اشتباه نشده بهش میگم دوست دوست دخترت تماس گرفته بود خخخ
حسابی ضایع شدم اون موقع خخخ

واااااااااااای ..راس میگه ..این حرفای سخیف چیه من زدم …عه پریسیماااااااااااااااااا ..خجالت نمیکشییییی ..همش تقصیر توئه …عه عه عه ..خخخخ
بابا ببین تقصیر این پریسیرت جونته خب گف چطو میشه ک بشه منم بش توضیح دادم دیگههههههه
…هعععی آر آر ..برو جای من دست پدر بزرگتو ببوس و از محضرشون معذرت خواهی کن ب خاطر حرفی ک من زدم ..هععی

آهای آریا نیگا نکن ۵۵۰ گیگا گالونم ولی خوب میتونم زبونتو از حلقومت بکشم بیرون هاهاهاها
نه خودت ادب شدی نه بابا پرواز ول چرخت . آآآآی نفس کش میخوام پسرامو ادب کنم

شهروز جان با توجه به اینکه در این سایت بحث مذهبی ممنوع است من موضوع زیر را می گویم:
چقدر از اتفاقات و حوادثی که در زندگی برایمان پیش آمده درس گرفته ایم و سعی کردیم خودمان را با شرایط وفق دهیم و یا اینکه خودمان را تغییر دهیم.
بازم تصمیم با خودت و دوستان عزیز

بابا رعععد ..آریا دستتون رو میبوسه …هعی شما ببخشینش …کوچولوئه …هععععی چن وخ بالا سرش نبودم بی ادبی میکنه…
هعی میخوام سرب داغ بریزم تو حلقش …خودم انجام میدم

پری سیما می بوسمش بغلش می کنم توی بغلم می نشونمش خلاصه حسابی بهشون گره می خورم. چیکار می تونم کنم؟ اون بچه با اون خنده بلند و اون دل بیخیالش گیر میده بیاد بغلم و با اون زبون بی حسش به زور هی میگه بوس بوس مگه میشه من واسه خاطر تمیز نبودن جسمش دلش رو بشکنم؟ یا خدا حتی۱لحظه هم فکرش به سرم نمیاد. به خدا راست میگم واقعا این کار رو نمی کنم. می ترسم از قهر خدا که گرفتگی دل اون بچه ها رو روی دل خودم تلافی کنه.

آن پریسیما ک نداند ک نداند و نداند ک بداند ک نداند
در جهل مرکب تا ابد باقی خواهد ماند ..هعی ببخشید بیانم خستس یکم/.
مضمون حرفم ینی پریسیما تو باعث شدی من سخیف باشم

پری سیما من خوب نیستم. فقط سعی می کنم در هر لحظه ای که زورم برسه یادم بمونه که انسان باشم نه آدم. کاش خدا یاری کنه کمتر فراموش کنم و بیشتر موفق بشم.

اوه اوه اوه
پریسیما میگه ..پریسا تو خیلی خوبی عزیزش ..عه عه عه ..حالم بد رف
چی رمانتیک …
بیشینین بینیم بابا ..جای این رمانتیک بازیا یه جنازه بیارین واسه من ..

برو بچ ی سؤال جدی بپرسم و مرخص شم.
چرا از مشتبه خان چند روزی خبری نیست ؟ آیا زندس ؟ آیا رفته سرکار ؟ آیا زن بگرفته ؟
این مشتبه کجااااس ؟ این که نمیشود رعد بزرگ بی خبر از نبینها باشد خخخ
مشتبه اعظم کجاااایی ؟ از خونه به در آ و ندایی سر ده .
زنده ای یا مرده ای ؟
چی نشنیدم. مردی ههههه
خب سلام ما را به حوری های اطرافت برسان. هاهاها راستی اونجا ببینی یا نبین

میدونی دوست داشتم خودتو بکشم تقدیم روحت بکنماااا اما چون بهم اطلاعات خوبی دادی نمیکشمت پس از جنازه منازه خبری نیست

سلام دوستان برو بچ شب بخیر انگار هنوز بازار سوتی داغه اون سوتیهای دیشبم انگار بی مزه بودن پس بگیرین که اومد توی کامنت بعدی میگم اول به پریسا و پریسیما بگم که دارم روی پروژه ی گویا کردن سطل آشغال و دمپایی کار میکنم که اگر دفعه ی بعد ازشون عذر خواهی کردید اقلا بهتون جواب بدن یعنی اگر من کاره ای بودم میدادم یه چندتا خیابون و شهر رو به نام شماها نام گذاری کنند

یکبار یکی از دوستانم بهم یک کتابی را داد تا من آنرا به دست یه خانمی برسونم. شماره آن خانم را بهم داد و من هم باهاش قرار گذاشتم. من برای اینکه راحت تر آن خانم را بشناسم و زودتر پیدایش کنم بهش گفتم ببخشید خانم قیافه شما چطوری است؟
اونم بهم گفت من دو تا چشم دارم، یه دماغ دارم، یک دهان و دو تا گوش دارم.
منم گفتم پس بگذارید یادداشت کنم تا یادم نرود.

آریا اسم آب زرشک هام رو ببری میدم پرواز نوش جانت کنه. بابا یکی به داد برسه این توی شب تاریک به عشقش به آب زرشک های من معترفه الان من با چی بکشمش که هرچی ازش باقی موند به کار پرواز بیاد؟

هعععععععععی …ولی هانیبال //شاید عشق من به چشمام !!!و حس بینایی عشق افلاطونی باشه …واقعا .میشه اسم عشق گذاشت روی آرزوی بینا شدن ؟؟؟؟هعی

پریسا با همون آب زرشکها بکشش
میدونی چطوری آب زرشکها رو آلوده به سم بکن بده پرواز به خوردش بده خخخ
اون وقت هم پرواز به عشق افلاطونیش میرسه هم آقا آریا خخخ خخخ خخخ
شکلک پریسیمای پلید

پریسا و پریسیما …
ببینید فرزندانم …خخخخ.
مدتیه ک جنازه ای نبوده دم دستم …کلا اگه تا ۱۲ شب کسی رو جنازه نکنین ..به صورت داوطلبانه خودم یکیتونو جنازه میکنماااااااااااااااااا
/…الان یکی هست اینجا ک فلسفه شرق میخونده ..
میتونه آپشن مناسبی بااشه واسه جنازه شدن

نه عشق تو به چشمات عشق افلاطونی نیس پرواز…تو باید یاد بگیری که حقیقت رو بپذیری… و باید بدونی که همین طوری خالی خالی هم میتونی موفق باشی تو زندگیت…نابینای مطلقی پرواز؟ بینا بودی قبلاً؟

سلام بر جناب سعد الله خانی! سوتی دمپایی سوتی من بود! منم تو کامنت بعدی یه سوتی یادم اومد میگم! پس بریم تا کامنت بعدی! راستی با نظر شهروز در مورد بحث فردا شب که یه بحث جدی باشه هم موافقم! آقا وحید هم موضوع خوبیو انتخاب کردند و پیشنهاد دادند! تو کامنت بعدی دوباره مزاحم میشم!

نه ..نه …آریا نعععععععععع/.این اگه نباشه کی براتون رمان بذاره اینجااااااااااااااااااااااااااا >؟؟؟؟هععععی این خدای احساسه ..روحش لطیفه …نباس به این زودی جنازه شه …نهههه

کلا بحث از دست رفت! ۱بار۲نفر از دوستان در حضور۱دسته از دوستان دیگه خیلی جدی داشتن بحث و دعوا می کردن طرف که حسابی عصبانی بود خطاب به طرف مقابل که اون هم حسابی کفری بود هوار زد تو آدمیزادی مثلا پس چرا نمی فهمی خوب مثل اسم و رسمت آدم باش دیگه. طرف هم نه گذاشت نه برداشت با همون خشم وحشتناکش هوار زد آدمیزاد خودتی بی شعور دهنت رو باز می کنی هر چرتی لایق خودته بهم میگی خیال کردی من بلد نیستم بهت پسش بدم؟ ما که شاهد های ماجرا بودیم مونده بودیم چه جوری وسط خنده هامون نفس بکشیم که نفس آخرمون نباشه.

ممنونم فراااووون پریسیما خانم راحت باشییید راه حل دیگه ایی نبود خخخخ
میخایین مرگی همرااه با لذت داشته باشم خخخ نههه من ت ا آب زرشک های پریسا رو نخشکونم نمیییمیییرم

هعععی ..فک کنم همینطوری خالی خالی هم تو یه زمینه هایی موفق هستم هانیبال …اره متاسفانه ….مطلق هست ..نععع .از همون اول ایطوری بود تقدییییییییییر

خوب یه بار عموم با خانواده میخواستن برن مسافرت راه افتادن به سمت راه آهن اهواز وقتی رسیدن توی ایستگاه و ساک و چمدونها رو هم اوردن یه مرتبه پسر عموم دید که عموم یه لنگه کفش پوشیده یه لنگه دمپایی یه لنگه جوراب مشکی و یه لنگه جوراب سفید ملت داشتند قشو ریسه میرفتن و پسر عموم داشت از عصبانیت میمرد چون هنوز نیم ساعتی به حرکت باقی بود خودش رفت خونه و لنگه ها رو اورد تا فیلم کمدی تموم بشه

شهروز جدی مدیر سر کار میره؟ خدایا چه خوشحال شدم. خیلی جدی دارم ذوق می کنم. هر کسی می بیندش یا باهاش صحبت می کنه از طرف ما بهش بلند و ممتد و حسااابی تبریک بگه. خیلی خوشحال شدم خیلی. امیدوارم مژدگانی این خوش خبریت خبر سر کار رفتن خودت باشه شهروز و بعد از تو هم تمام بیکار های محله که می خوان برن سر کار. آمین!

سوتی نداریم ظاهراً امشب…سوتیهای منم که مناسب سن و سال شماها نیس…خخخخخخخخ….
آهان یه بار دوستم بهم پیام داد نمره فلان درست چن شده؟ من خیر و بهره ندیده ام ورداشتم نوشتم: بهم داده ۱۶…چی خیال کرده؟ که من اعتراض میزنم و منتشا میکشم…عمراً…
بعد بجای اینکه بفرستم واسه دوستم فرستادمش برای خود استاد…هعععیییی….بعد یه ربع دیدم دوستم جواب نمیده گوشی رو برداشتم ببینم رفته پیام یانه…دیدم رفته…ولی کجا؟ یا امامی زمون…به استاد اسمس دادم و گفتم: استاد هیچی نگید…هیچی نگید…خدانگهدارتون…خخخخخخخ

فردا شب پوست دو نفر از اعضاای محله…
ش .ح ..و پریسیما پر از کاه خواهد شد .و از سردر همینجا آویزان خواهند شد تا درس عبرتی باشن واس سایرین ..
عه

خب پریسا جان شما از یواش زدن اینتر گفتید! یادمه اوایل که تازه کامپیوتر خریده بودیم، به ما گفته بودند برای وصل شدن به اینترنت باید کارت اینترنت بخرید! یه جا مراحل وصل شدن به اینترنت رو نوشته بود، بعدش نوشته بود حالا کارت اینترنت را وارد نمایید! منظورش این بود که username password و شماره اتصال را وارد کنید، ما هم فکر کردیم کارت اینترنت هم مثل کارت تلفنه! تو سوراخ سمبه های case دنبال یه جا برای وارد کردن کارت اینترنت میگشتیم! خخخ.

رعععد بزرگ تکیه بر سریر خویش به شبو شور میگوید پسرم بهتر است شب نشینی باشد . از سلام و علیک بکاهیم و به کامنت بیفزاییم .
االبته شاید رعد نباشد . شایدم باشد . خدا داند .
رهای هنری به کجا رفته ای ؟ چرا چشمانم هر لحظه تو را میخواند خررره هاهاهاها

پرواااز چی شد تا دوازده باید یه فکری به حالت بکنیم
منو میکشی یا خودت به عشق افلاطونیت نمیرسی؟
انتخاب با خودته

نازنین تازه سیستم گرفته بودی من خیر سرم همین امسال بعد از سال ها پشت سیستم نشستن و۳سال اینترنت گردی این سوتی رو دادم. اصلا به من چه تقصیر وردپرس بود هر مدلی می زدم می گفت تند می نویسید تند می زنید و از این چیز ها. تقصیر شهروزه. به جان خودم این هم تقصیر شهروزه.

میگما پریساااااااا نکن این کارا رو یعنی نگو من بدم بد
اح سیتا ناراخت میشه ازت
عسیسم دلمو نرنجونیاااااا

رهگذر این پرواز رو بگیر نذار بپره که تو ی جاهایی خوب پایه شوخیمون کامل میشه گروه تروریستی تکثیری خُلان محله خخخخخ
بهبه یکمی مذهبی نوشتین پس به سیاهچال محله منتقل میشین تا حکم اعدامتون رو امضاش رو از مشدی مندلی بگیرم خخخخ

بابا برداشته به خود استاد پیام داده که بهم داده ۱۶ فکر کرده میرم منت کشی عمرا این کارو بکنم خخخ
بعدشم نوشته چیزی نگید

اینجام بابایی…کنارتم…نمیذارن این قبیل مجنون صدام بهت برسه…رعد…اینا رو بفرستشون پی نخود سیاه بشینیم با هم تو خلوت حرف بزنیم یه خورده…خیلی شیطون و پر سر و صدان…شکلک گیج شدم….خخخخخ

بچه ها من که فردا شب نیستم ولی شما ها باشید چون احتمالا شب آرامی خواهید داشت بدون شلوغ کاری های کمی کنترل شده من که امشب از دستم کمی تا قسمتی در رفته و رعایت فاصله بین کامنت دادن هام رو یادم میره. شهروز به حسابم ننویس به خدا از دستم در رفت.

سیتای نازنین. خدا نکنه دلت برنجه. عاملش هم من باشم. من این روز ها در به در دارم می گردم لکه های سیاه روی پروندهم رو پیدا و پاک کنم اینقدر که در جهان حقیقی گاهی سوژه مسخره میشم. خدا نخواد دلی ازم بگیره حتی به شوخی. شکلک بوس بوووس بوس واسه سیتا جان.

نه بابا آریا…تو رهگذرا دست کم گرفتی…سه ترم بعد از اون باز با خودش گرفتم…رفیق شدیم حسابی…من خیییییلی پر روام…خیییییلی…

سیتا پری سیما بوس هات رو کش رفت بپر ازش بگیر. بچه ها شهروز و آریا در همدستی واسه کش رفتن آب زرشک های من شب بوده به جاش قیر داغ خوردن الان ذوب شدن.

آب را گل نکنید
در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب.

یا که در بیشه دور، سیره‌یی پر می‌شوید.

یا در آبادی، کوزه‌یی پر می‌گردد.

آب را گل نکنیم:

شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.

دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.

زن زیبایی آمد لب رود،

آب را گل نکنیم:

روی زیبا دو برابر شده است.

چه گوارا این آب!

چه زلال این رود!

مردم بالادست، چه صفایی دارند!

چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!

من ندیدم دهشان،

بی‌گمان پای چپرهاشان جا پای خداست.

ماهتاب آن‌جا، می‌کند روشن پهنای کلام.

بی‌گمان در ده بالادست، چینه‌ها کوتاه است.

مردمش می‌دانند، که شقایق چه گلی است.

بی‌گمان آن‌جا آبی، آبی است.

غنچه‌یی می‌شکفد، اهل ده باخبرند.

چه دهی باید باشد!

کوچه باغش پر موسیقی باد!

مردمان سر رود، آب را می‌فهمند.

گل نکردندش، ما نیز

آب را گل نکنیم.

۱بار من اشتباهی به جای شکر توی۱قابلمه لرزونک فلفل ریختم چه قدر هم ریختم۱جایی هم توی همین محله تعریفش کردم اتفاقا اون پست هم مال سوتی ها بود یادم نیست از کی بود و حال و هواش چه مدلی بود ولی من گفتم و با تفضیل هم گفتم الان اگر توضیحش بدم تکراریه ولی همین قدر بدونید که لرزونکه قیافش عالی شده بود و تا نمی خوردی مشخص نمی شد چه فاجعه ایه که از بخت بد مهمون بدبخت طرف برداشت و خورد و… آخ طفلک! تا آخر عمرم اون شب رو بهش بدهکارم. افتضاح اونجایی۲برابر می شد که طرف همون جناب محترم پشت تلفن بود که دیشب وصف مکالمه مصیبتبارم باهاش رو واستون گفتم.

بچه ها یه بار تو قطار وایستاده بودیم تو راهروش بعد با دوتا از دوستام بیرون رو با چشمهای نداشتمون تماشا میکردیم و آروم میخوندیم
چه خوبه آدم همیشه یارش کنارش باشه به هرجا چشم میندازه دلدارش اونجا باشه
نگو یه آقایی وهم برش داشته که میتونه یار من باشه مثلا
اومده بود خودشو چسبونده بود به من خب منم فکر میکردم اون یکی دوستمه یه دفعه دیدم صداش از داخل کوپه میاد همچین رفتم توی کوپه که خودمم نفهمیدم چی شد خخخ

پری سیما چرا بدون اینکه بزنیش رفتی؟ همیشه۱قلم یا۱سنجاق تیز با خودت داشته باش این طور زمان ها واسه تلافی عجیییب به درد می خوره. باور کن من خودم بار ها این کار رو کردم عجیییب جواب داده و دلم هم حسااابی خنک شده.

شمال پلاجهای ساحلیش طوریه که همشون توی یه راهروی روباز کنار همن.
ساعت یک نصفه شب از ساحل اومدم برم به اتاقمون.
هیچی. ما رفتیم درو باز کردیم، رفتیم تو، هی دارم دنبال لباسام میگردم، رفتم سمت تخت، یه دفه دستم خورد به یه آدمیزاااااد، چون میدونستم بقیه همه بیرونن متوجه وخامت اوضاع شده و در چشم بر هم زدنی الفرااااااااااار.
فقط شانس آوردم بیدار نشدن.

خخخخ نوش جونت پریسیما گلهای پریساااا
پریسااااا این پریسیما امشب کنار دست من نشسته هی هم میگه بیاییم تو رو اذیت کنیم که سوتیش رو سیتا بنویسه خخخخ
اما سیتا سوتی نگه که خنده بازاری میشه برای خودش خخخخ
رهگذر منم یکی چند باری پیام شامل قیبت از اساتید گرام رو جای دوستام فرستادم به خود استادام خخخخ خصوصا موقع پایان نامه نوشتنم خخخخ
پریسیما جونم سوتی بعدیتو بگو بیاد خخخخ
پریسااا جونم خیلی ماهی سطل امشب بهت پیام داد که بخشیدمت خخخخ

هی…یه خاطره ام تعریف کنم نمیدونم سوتی میشه یا نه…
رفتم نمایشگاه یکی از دوستان…خسته شدم نشستم روی یه صندلی…یه آقای عکاسی ام اومده بود بازدید…آقا این اومد سمت ما و هیییی تعریف کرد…چقدر ژست نشستنتون هنریه…به به…خلاصه مث آقا روباهه هی گف: چه سری چه شکلی چه دمی عجب … آخر سر گف: اجازه میدین ازتون عکس بگیرم؟…من ساده ام حرفاش باورم شد فک کردم الیزابت تایلورم…گفتم خواهش میکنم…هی ژست گرفتیم هی عکس گرفت…البته تو پرانتز عرض کنم که یارو رو تا حدی میشناختمشا…از عکاسای حرفه ای اصفهانه…خلاصه گذشت و یه هفته بعد رفتم موزه باز…دیدم دس همه عکس هست…گفتم اینا چیه؟ گفتن استاد آدمی ازمون عکس هنری گرفته و دونه ای پنش تومن فروخته بهمون…از شمام عکس داش…گف برید ازش بگیرید، عکسای شما بیشتر بود…خلاصه این یارو از دربون و مستخدم و آبدارچی و نگهبان…همه رو خر کرده بود عکس گرفته بود…ما رو هم… خخخخخخخخخخ….

سیتا به حساب پری سیما بعدا می رسم بذار شب نشینی تموم بشه پشت صحنه گیرش میارم تا خود صبح قلقلک میدمش تا دیگه واسه اذیت کردن من رویا نبینه. پری سیمااا باش اومدم.

نخواب ای آسمون امشب ..
که من/بیدارِ بیدارم/
یه امشب. دل به من بسپار/.
که من جایِ تو میبارم !!!!!
نخواب .ای آسمون امشب !!!!!
که من .دربندِ تقدیرم !!!!!
ببین !!!دلتنگِ دلتنگم …
دارم .از غصه میمیرم !!!
تو که تنها نمیمونی ….
تو قلبت .ماهو خورشیدِ .
ولی من ..بی کس و تنهام !!!
یکی ماهم رو دزدیدِ… .
ذلم با اون یه دریا بود
ولی آتیش به دریا زد
یکی رفت پیش عشق من …
خودش رو جای من جا زد …
حالا از چشم بارونیم !!!
شبا هی غصه میباره …
تو خوش باش آسمون هر شب
که ماه تنهات نمیذاره …..
!!!نخواب ای آسمون امشب..
کمی با من .مدارا کن …
همه دنیامُ گم کردم ..
بگرد ماهم رو پیدا کن !!!

ویییییی بانو جان کجایی که شکلک قراین و اماراتت داره خوش خوش میچرخه واسه خودش؛
پریسا جان دیشبی رو چراغ خاموشی ندیده گرفتم امممما امشبی رو بگو بینیم که اون کیه که یک سر داره صد دل سودا تازه برده دل دخمل ما رااااااا خخخخ

خب فردا شب تصویب شد که شب نشینی نباشه.
شاید پسفردا شب پست جدید بزنیم و این پست رو ببندیم.
بستگی داره که از صفحه ی اصلی بره بیرون یا نه.
اگر نرفت که همینو ادامه میدیم.
ولی اگر از صفحه خارج شد یه پست شب نشینی جدید میزنیم.

وای ممنون پریسیما //…خخخخخخخخخخخ ..مگه من مثل شمشیر بی سلیقم هر اراجیفی رو بتون تحویل بدم به عنوان شعر ..
عه عه عه .
مواظب خودتون و خوبیهاتون باشین
ایش ..خخخ
عههه ..مواظب باشین ..

بچه ها مواظب خوبیهاتون باشیین سوزن نره تو پاشون
راسی ما خوبیامونم مث خودمون نابینان …
آی خوبی …ببین بدون عصا نری بیرونااااا ..

یه بارم کلاسمو تو دانشگاه اشتباهی رفتم تا یه ربع هم نشستم.
بعد فهمیدم اشتباه اومدم دیدم اوضاع خیته استاده پرسید که شما شاگرد من هستید، گفتم ضایع نکنم به طرف گفتم نه استاد اگر اجازه بدید مستمع آزاد اومدم.
اونم با عزت و احترام قبول کرد و شروع کرد تعریف کردن که ما دلمون پاکه و این حرفا و با وجود مشکلاتم بازم میام از کلاسها استفاده میکنم.
من بدبخت یه کلاسو کامل نشستم، چون مال یه رشته دیگه بود فکر کنم کتابداری بود هیچی ازش نفهمیدم، یه غیبتم توی کلاس خودم خوردم خخخ.

راستی فردا چه خبره حسینی؟ قسمت هشتم سریال سفرهای مارکوپولوئه؟
پروااااز…خدا هدایتت کنه…….تو که میدونی ما ناراحت میشیم ننویس خو…میام براتا…

رهگذر جان لرزونک رو با نشاسته درست می کنیم. نشاسته می ریزیم توی آب حل بشه بعد آب در حال جوش رو پشت سر هم به هم می زنیم توش شکر و اگر دلت بخواد گلاب و وانیل و از این چیز ها هم میشه بریزی. ۱جایی دیده بودم طرف کاکائو هم ریخته بود ولی من امتحان نکردم.

هعیی یه سوتی عجیب یادم اومد
چند سال پیش برای تیممون با یک مربی قرارداد بسته بودن
بازیکن هارو خیلی اذیت میکرد بار علمی ای که داشت جالب نبود و همش از خودش تعریف میکرد بر خودش یپا خود شیفته بود
یروز سر تمرین گل بال داشتم با مسعول حیعت ورزشی هرف میزدم با تلفن بعد شرو کردم از مربی گفتن که این چپون کهه که آوردی این بچه هارو داره اذیت میکنه و کلیی از بچها آسیب دیدن داشتم با اسبانیت تعریف میکردم که دیدم همه بچها دارن ادا اتفار در میارن و الکی سرفه میکنن بعد اصبی شدم چشبندم رو در آوردم که بچه هارو دعوا کنم که ساکت بشن چشمتون روز بد نبینه که دیدم مربی ی خوش اخلاقمون با ی صورت در حال انفجار داره نگاهم میکنه ی لبخند زدم که ای کااش نمیزدم از اسبانیت ترکید و اون روزو هیچ وقت فراموش نمیکنم

خوب بچه ها اینجا جن داره دو ساعت یه کامنت سوتی از سریال عمو اینا نوشتم ولی نیست اجنه خوردنش دیگه هم حال ندارم بنویسم بمونه برای بعد فعلا خدا نگهدار

سلام شهروز و آریا
یه امانتی پریسا به من سپرده بدم به شما و پرواز! لابد میپرسید امانتی چیه؟!
لرزونک! بش گفتم بذار بچشم ببینم یه وخ دست گل به آب نداده باشی! گف نه خیالت راحت باشه! اینا را فقط به دست این سه نفر برسون خب منم مأمورم و معذور!
خلاصه که این امانتی “لرزونک” تهیه شده توسط پریسا تقدیم شما! راستی برا پروازم بذارید!

شهرووووووز بیا یه لیوان لوغ بهت بدم بخور
ببین خودم درستش کردم
از نظر بهداشتی و امنیت کاملا سالم و امنه
بخور آفرین پسر خوب
شکلک مسموم کردن شهروز توسط لوغ خخخ خخخ خخخ

سلام خواهران و برادران…
سیتی…اینجایی؟ من نتونستم اون جا جوابتا بدم ترسیدم مدیریت دعوا کنه گفتم بیام تو شبنشینی جواب بدم…سیتی جان شماره منو میتونی از تبسم بگیری…کاش بخونی این کامنتا…

نازنین بندازش دور یه دفه تو دستت منفجر میشه.
بچه ها با بحث در مورد شایعه پراکنی بین نابیناها موافقید؟
چرا انقدر نابیناها شایعه درست میکنن برای هم.
چرا از نظر نابیناها همه دارن با هم ازدواج میکنن خخخ.

شکلک بوس واسه نازنین. شکلک کیییف کردن از تماشای این۳تا که مثل از اون توپ رنگی قشنگ ها بالا پایین می پرن. شکلک تماشای آریا و قهقهه آنچنانی. حالا دیگه از من حالگیری می کنی؟ آخجان دلم خنک شد! نازنین مررررسی!

مشکل میکروفونم خنده دار شد…درست نشد…فیشیه رو که وصل میکنم یو اس بیه شروع میکنه به ضبط کردن…فیشیه رو که جدا میکنم خفه میشه… فعلا دارم همینطوری پیش میرم… اون راههایی رو که فرامرز گفتا رفتم…نمیدونم کجا اشتباه میکنم که نمیشه…فعلاً اینطوری دارم ضبط میکنم…باید یه دونه یو اس بی بگیرم باز…

خب اگر کسی پیشنهاد بهتری داره بگه.
من فکر میکنم بچه های نابینا دلایل مختلفی برای شایعه پراکنی دارن. مهمترینش هم میتونه محدودیت دنیای اطرافشون باشه.
این که موضوع برای گفتگو با هم چندان به طور متنوع ندارن و وقتی با هم هستن در مورد چیز خاصی نمیتونن با هم بحث کنن به جز این که مثلاً بشینن در مورد فلانی صحبت کنن.
حالا چه قدر راست باشه حرفای بینشون و چه قدر دروغ دیگه معلوم نیست.

یعنی بین شماها هم هست رهگذر این شایعه پراکنی؟
خب راست میگه شهروز یه کم بین نابیناها به خاطر جمعیت کم بیشتره
تا یکی یه کم با یکی دیگه صمیمی صحبت میکنه میگردن دنبال یه چیزی تا درباره اون فرد بگن بعدشم که یک کلاغ چهل کلاغ طرفین بدبخت از همه جا بیخبر رو ور میندازن

والا من پیش بعضی از دوستان نابینا که می نشینم اکثرا در مورد رایانه، موبایل، خط بریل ، کتاب های صوتی و از این حرفا و یا درس صحبت کرده بودند. زیاد ندیدم که کسی شایعه بسازه

نه حسینی…اینطوریام نیس…مال طرز فکر آدماس…بعضیا شرقی فکر میکنند بعضیا غربی…مثل فیلم ایرانیا دیگه…دیدی همش با عقد و عروسی تمام میشه؟ خب این تو ناخوداگاه ما شرقیاس که دوس داریم ملت با هم ازدواج کنن دیگه…حالا اونیکه طرز فکرش یه کم اون طرفی شده آخر فیلم رو باز میذاره…یعنی منتظر ازدواج آدما نیس…خو دوستن دیگه…قرار نیس همه دوستیا به ازدواج ختم شه که…

سلام سلااااااام به همگی داشتم از چشمه سرای عمو چشمه آب میآوردم گفتم خسته شدم بیام به خونه نو عروس محله مهدیه شاید انگشتریش دستم کنم بختم وا شه این انگشتری تبسم که کاری نکرد که خخخخخ یعنی شکلک خنده تا بینهایت
سلاااام رهگذر یهو صدای خودت و پریسیما عزیزم رو شنیدم خخخخ
خوندم کامنتت رو عزیزم
ولی خودمونیماااا میخوای با تبسم جنگمون بشه که آیا خخخخ اون که اینجا رو نمیخونه که خب پس شاید …. سه نقطه رو دریاب گلم
بچا کاش میشد که کل این کامنتا رو بفرستم جفنگ و زباله دانی پیش باقی کامنتا شکلک بدجنسی خخخخخخ
پریسیما جان برات کامنت نوشته بودم اما فرستادنش خخخخخ شکلک لوغ لیوانی خخخخ .

ولی با حرفهای شهروز هم موافقم. مثلا بعضی از آنها یواشکی پیش هم نشسته اند و راجع به کسی صحبت می کنند. اما من زیاد بهشون توجه نکرده ام.

درسته شهروز جان . من چون حدود ۶ یا ۷ ساله که این جور شده ام زیاد با نابینا ها در ارتباط نبوده ام. یعنی بیشتر اینایی که من باهاشون در ارتباط بوده ام در حد ارتباط ساده بوده.

آره پریسیما…تو نابیناها یه کم بیشتره…با یکی از دوستای نابینا بودم بعد یکی از همکارا رو دیدم باهاش وایسادم به صحبت…کلی گفتیم و خندیدیم..بعد که اون همکار رفت…اون دوست نابینا گفت: شماها چقدر جلفید…این چه طرز صحبت با یه مرده؟ و کلی منو دعوا کرد در حالیکه خودشم آدم مذهبی یی نیس…هر چی براش توضیح دادم که ماها باهم صمیمی هستیم زیر بار نرفت…میگف این صمیمیت نیست…

شایعه! والا نمیدونم! چون گوش شیطون کر من سعی کردم سرم به کار خودم باشه! ولی به طور کلی شایعه درست کردن میتونه به خاطر یکی از این دلایل باشه! حسادت، بیکاری و مهمتر از همه نداشتن تقوی! اینکه متأسفانه خیلی از ما که ممکنه منم جزءشون باشم یادمون میره که در مورد حرفایی که میزنیم و مانند اینها مسئولیم!

خب من زیاد وارد شایعه ها نمیشم خدا رو شکر
ولی اگه بدونم دو نفر واقعا همدیگه رو میخوان کمکشون میکنم و بهشون میگم که شایعه ها رو ول کنید به هدفتون بپردازید که مهمتره
به نظر من علت شایعه میتونه بیکار بودن طرفین باشه یا موفق بودن طرف شایعه شونده

آفرین. حسادت درسته نازنین.
خیلیها فقط از روی حسادت این کارها رو میکنن.
مثلاً فرض کن یه نفر یه جا یه شغل خوب به دست آورده.
از نظر جامعه ی نابینایان ایشون یه فرد پاچه خار و خیلی چاپلوسه.
شایدم اینطور باشه ها. ولی شایدم اون بدبخت با هزار بدبختی به اون موقعیت رسیده باشه.

رهگذر من از این جور آدما هم دیده ام. من یه معلم کامپیوتر در یکی از مراکز بهزیستی داشتم که اگه به بعضی از بچه های نابینای خودمانی می رسید خیلی باهاشون راحت حرف می زد و حتی حرفهای زشت هم می زد اما وقتی جلوی ماها می رسید خیلی کلاس می گذاشت و از این حرفا. مثلا خیلی جدی برخورد می کرد و خودش را آدم فهمیده ای نشان می داد.

رهگذر جان به نظر من زندگی هر کس به خودش مربوطه به من چه مربوطه یه نفر با فلان کس چطور خندید
به من چه مربوطه فلان کس چطور رفت سر فلان کار
من اگه خیلی زرنگ باشم گلیم خودمو از آب میکشم بیرون و زندگی خودمو میگردونم
کسایی که منو میشناسن میدونن من اهل شایعه سازی و شایعه پراکنی نیستم و با کسایی که پیش من این کارو بکنن بد جور برخورد میکنم

متأسفانه چه میکنه این حسادت! حتی ممکنه زندگی یه زوج هم دچار مشکل بشه! حد اقل یه مورد سراغ دارم که البته بگم نه اون زوج نابینا بودند و نه اونهایی که شایعه درست کردند! پس در نتیجه فقط مربوط به افراد نابینا یا کلا معلولین نمیشه!

نه رهگذر همه حسود نیستن بعضیها اینطوری هستن ولی چون تعداد ما کمه همیشه کار یکیمون به حساب همه نوشته میشه
به اصطلاح تر و خشک باهم میسوزن

آفرین نازنین
درسته این جور چیزا بین همه هست ولی خب ما بیشتر دیده میشیم یا خودمون چون نابیناییم فکر میکنیم بین ما بیشتره

همین امیر سرمدی. این از ورزشکارای نابینا پول میگیره براشون تو ایران سپید مطلب میزنه ازشون تعریف میکنه. به همین پریسیما و آریا گفته بود نفری صد بهش بدن که کلی تعریفشونو تو ایران سپید بکنه.
دیگه نمیدونم اینا قبول کردن یا نه خخخ.

حسادت….عجیب نیس چون تو اصفهان این قضیه بین بیناها داره بیداد میکنه…فقط هم پشت سر هم حرف نمیزنند بلکه بشدت زیرآب هم رو هم میزنند… خب این مال ناخودآگاه تاریخی اصفهانیاس…برمیگرده به حمله تیمور و محود افغان به اصفهان…ولی بین نابیناها به چی برمیگرده؟

سلام بر همگی.
سلام بر خانم پریسا که دیشب سلام کرده بودن و وقت نشد جواب بدم.
سلام بر آقای حسینی، جناب آریا، آقای یگانه، خانم رهگزر، خانم پریسیما، خانم سیتا و خانم نازنین. امیدوارم کسی رو از قلم ننداخته باشم.

رهگذر به خاطر مشکلاتی که نابیناها دارن، مثل بیکاری و محدودیتهای دیگه، خلاصه وقتی با توجه به این شرایط یه نفر از اونها به یه شرایط بهتری میرسه یا حتی تلاش برای رسیدن به این موقعیت میکنه، اونها اینطور فکر میکنن که لابد یه کاسه ای زیر نیم کاسه هست که طرف شده تافته ی جدا بافته.
وگرنه اون که نابیناست منم نابینام.
اون درس خونده منم درس خوندم.
اون فلانه منم فلانم.
پس چرا تونسته ازدواج کنه من نتونستم، چرا تونسته کار پیدا کنه من نتونستم، چرا همه تحویلش میگیرن ولی منو تحویل نمیگیرن.
چرا فلانی هرجا میره دخترا دورش میکنن ولی کسی به من توجهی نداره. چرا فلانی چهارتا خواستگار داره ولی هیچ کس حتی به من فکر هم نمیکنه.
این میشه معضل جامعه ی نابینایی.

بابا چه کار امیر بیچاره دارید زندگی خرج داره هااا مثل اینکه امیر تازه داماده چیه حسودیتون میشه زن گرفته شما هنوز مجردید؟ خخخ خخخ خخخ

نمیدونم شهروز چرا گرفتنم دوستام داشتن بعس سیاسی میکردن منو هم جو گرفت حرفاشون رو تند تند لایک میزدن گوش باز کردم شنیدم که تو زندان اوینم خخخ

البته من از یه زاویه دیگه هم نگا میکنم! خب به نظر من گاهی ممکنه خودمون هم در این که برامون شایعه درست بشه نقش داشته باشیم! سؤال من اینه که چرا من یک خانم جوان با یک آقای هم سن و سال خودم اونقدر صمیمی برخورد کنم که باعث به وجود اومدن سوء ظن و بعدشم بادا بادا مبارک بادا بشه آیا؟

خخخخ پریسیما جان بهت شکلک ارادت گذاشته بودم شکلک لوغ لیوانی خخخخ
سلااااااام پریسا جون خوبی
شایعه شایعه بذار خوب فکر کنم هاااااان
دوستان سیتا ازدواج کرده پست عروسی زده اما مدیر و ویراستارا فرستادتش جفنگ خخخخ چرا آیا هان
منم پریسیما بذار در گوشی ی چیزی بهت بگم که منم قراره با پارتی و رشوه برم سر کار خخخخ
راستی پری منم یکی رو دوس دارم بدو بیا وساطت کن خخخ به من چه خودت گفتی کمک میکنی پس بدو شکلک آژیل خطر

نه نازنین جان
جامعه عوض شده نمیشه مثل قدیم بود
زن توی اجتماع هست پس حرف زدن با همکار و این جور چیزا هم خواهد بود
صمیمیت اگه از حدش فراتر نره اصلا اشکالی نداره
تو این سایت من با شهروز و امیر و طاها صمیمی هستم ولی کسی چیزی نگفته
چون با رعایت شئونات این کارو میکنم
بعضیها عادت دارن از کاه کوه بسازن
طرف تو اداره یه برگه به همکارش میده امضا بکنه میگن نامه ی عاشقونه بود خخخ

شهروز جان این حرفهایی که گفتی تنها مخصوص اصفهانی هاست.
وااآااآااآی
الان هر اصفهانی کامنت منو بخونه ، به جرم تخریب اذهان عمومی منو می گیرند.
الفرااااااار

نازنیییییین….بزنم نصف شی؟ بزنم؟ بزنم؟ داری شرقی فکر میکنیا…وقتی با مخاطبت ارتباط برقرار کنی بدون اینکه به مرد بودن یا زن بودنش توجه داشته باشی دیگه هیچ بحثی پیش نمیاد…آدم دارای شأنهای مختلفیه…فقط که جنسیت نیس… فکر و روح آدم ارزش بسیار بالایی داره…

نازنین اتفاقاً اینطور هم نیست.
خب مثلاً ما الآن خیلی راحت داریم با هم میگیم میخندیم.
هممون هم با هم شوخی میکنیم.
حالا فرض کن اگر پسفردا به خاطر این پست برامون حرف در بیاد که فلانی و فلانی یه چیزی بینشون هست، مقصر ماییم آیا؟

آریا به امیر گفتم میگه باید سوسکو با پاچه ی مارمولک بریزی تو مخلوط کن بعد دماغ موش هم قاطیش کنی بخوری بختت باز شه.
خب من ترجیح میدم بمیرم تا این شکلی باز شه خخخ.
راستی وحید و رهگذر. ممکنه بچه های اصفهان دلخور شن. من میدونم دارید شوخی میکنید. ولی اگر بحث در مورد اصفهانیها رو ادامه ندید ممنون میشم.
مرسی.

سلاااام آقای ایزدی سیتا چند نظر خخخخخ
آقای یکی از ما امروز زود آمدین از ترس رهگذر که نیست گفته بود بزنیدش که سیاه شود هاهاها
یا هم از خاطر ریش در گروی سیتا میباشد خخخخ
برین ساعت ۲۳و۵۸ دقیقه منتظر شما هستیم که بیایید و بگویید موضوع امروز چیه هاهاها

نه انصافا مقصر ما نیستیم شهروز
مقصر ذهنهای مریض کسانیه که چشم دیدن دوستی ما رو ندارن یا اینارو عیب میدونن
ببینید همه چیز پیش خدا ذهنی سنجیده میشه
ذهن من اگه به سمتی بره که مثلا یکی بدونه من زیاد نماز بخونم میشه ریا
ذهن من اگه حسادت بکنه نتیجه ی اون حسادت میشه غیبت و شایعه
ذهن من به خودش اجازه میده تا چیزی رو مطمئن نیست و میگه میشه تهمت
گناههای ما ذهنی هستن
پس من میتونم با یه پسر حرف بزنم مثل همین الآن که دارم حرف میزنم ولی گناه نکنم

من فکر می کنم خانم و آقا تا حدی که رفتارشان خارج از عرف معمول نباشد اشکالی ندارد. مثلا خود من با خانمهای زیادی شوخی کرده ام و حتی آنها نیز با من شوخی کرده اند ولی رفتارمان در حد معمول بوده و این جور نبوده که پایمان را فراتر از حد دراز کنیم.

پریسیما جان منظورم این نبود که با کسی صحبت هم نکنیم! ولی متأسفانه بعضی از ما به اسم تجدد و مانند اینها شعونات و اینها را هم کنار میذاریم! نمیدونم چه طور توضیح بدم!
من با این اعتقاد بزرگ شدم که سعی کنیم خودمون رو در معرض اتهام نذاریم!
در مورد از کاه کوه درست کردن بعضیها هم کاملا موافقم!

پخ آریا. من اینجام کامنت به کامنت همراهتونم. مطالعتون می کنم. شکلک حیرت درموندگی۱شب هم من دست برداشتم از به هم ریختن بحث جدی این آریا می خواد بره توی جلدم.

نازنین جان اتفاقا داریم از همون کسایی حرف میزنیم که خودشونو پاک و معصوم میدونن ولی دیگرونو ناپاک
داریم اینو میگیم که همه بنده ی خدا هستن اگه تو برای یه نفر شر درست نکنی مطمئن باش خدا خودش حواسش به بنده ای که آفریده هست

پریسیمااااااااا
بیا گوشتو بیار جلو بگم کیه بریم خواستگاری هاهاهاها…
به سیتااااااااااا گفتنت دلم از ترس منجمد شد که پری خخخخ

و اینکه تو که فکر میکنی از همه بهتری بدون که این کارت باعث میشه فکر چند نفر دیگه به سمت گناهی که تو مسببش هستی بره
پس ببین این کار تو به مراتب گناهتر از حرف زدن یه آدم دیگه با نامحرمه
حرف زدنی که توش هیچ مرضی نیست که اگه باشه مطمئن باش به حرف زدن ختم نمیشه و پشت درهای بسته خواهد بود
مطمئن باش کسی که پیش تو داره با یکی حرف میزنه یا میخنده قصد بدی نداره که اگه داشت نگهش میداشت توی تماسهای خصوصیش انجامش میداد

آقا شهروز بابت تذکرتون ممنون! البته من که تقریبا میشه گفت اصفهانیم متوجه شوخیهای دوستان شدم، ولی میدونید چیه متأسفانه بعضی افراد این حرفا رو کاملا جدی میگن و کاملا به این جور حرفا معتقدند و کاملا از رفتارشون معلومه! البته دوستان هممحله ای منظورم نبود! هیچی فقط خواستم یه کم درد دل کرده باشم!

خخخخخ خب من دیشب نبودم
دیشب حالا بحث چی بود آیا
ببینین پریسا امشب پیش من نشسته و کمال همنشین بر او اثر کرده و آرام نشسته مثه من سیتاااااااا

نازنین نمیدونم چرا همیشه فکر میکردم تو و رهگذر ترکزبون باشید رهگذر درست از آب در اومد ولی تو فکر نکنم
کجای اصفهان میشینید؟

نازنین خانم بخدا من شوخی می کردم راجع به اصفهانی ها. من خودم پدر و مادرم اهل آنجا هستند. بهر حال اگه ناراحت شدید معذرت می خوام. من خودم اکثرا لطیفه های اصفهانی را لایک می کنم.

وا پریسا کسی که جانه خودش رو الکی قسم نمیخوره آماده میکنی چرا دوست نداری دوستات بفهمن میترسی ریا بشه نه نمیشه پریسا
من دوست ندارم همه زحمت و سختیاشو تو بکشی بعد به اسم من تموم بشه ممنونم از لطف و محبت فراوونت
خخخخ پریسا بیا برات فال عشقی بگیرم

به اسم تجدد نیس نازنین جان…رشد فرهنگیه… اسدآبادی میگه من دنیا را گشتم و در فرنگ اسلام دیدم مسلمان ندیدم…و در کشورهای اسلامی مسلمان دیدم و اسلام ندیدم…
من به عنوان یک مسلمان فرهنگ غربی را تا حدودی که به روحم آسیبی وارد نکنه میپذیرم…نه تنها فرهنگ غربی، بلکه آفریقایی و ژاپنی و ایتالیایی رو…چرا خودم را محدود کنم؟ باید پذیرفت که تو خیلی از مسائل عقبیم… از جمله تو مسائل ارتباط صحیح داشتن با جنس مخالف…یا در برخورد با سنتها…
ممکنه فکر کنی که وااااای این رهگذر عجب غربزده ایه…ولی کسانیکه منو دیدن خصوصاً آقایون میدونند که من بشدت صمیمی و بشدت اهل رعایت حدودها هستم…
میشه صمیمی بود…و میشه حدودها را هم رعایت کرد…تمرین هم نمیخواد…مطالعه فراوان میخواد…خییییلی زیاد…بچه های اهل کتاب میفهمن چی میگم…

سلام. خوب بچهها من اومدم.
گفتم یه خرده زودتر بیام که اگه کسی حرفی زد که باید جواب میدادم جواب بدم.
تنها دلیلی که به نظر میرسه همینه که از روی بیکاری این کارو بکنن و خودکمبینی. البته غیبت و شایعه پراکنی لذت خاصی داره که من درکش نکردم. نفرت دارم از این که بخوام با دوستام بشینم پشت سر این و اون حرف بزنم. مأمولا اگه چنین اتفاقی بیفته از جمع دور میشم.
ولی خوب اینم یه نوع سرطانه.

خخخخ پریسیماااای عزیزم میدونم شوخی بود جدی نگیر
راستی پری کجا اردو رفتین آیاااااا
منم اردو میخوام
پریسا من امشب خیلی چیزا رو گرفتم خخخخ من جمله لوغ لیوانی رو خخخ
اما کدومش منظورت بود که ولش نکنم و محکم نگهش دارم هااااااان

آقا وحید گفتم که از شوخیهای شما ناراحت نشدم! پریسیما جان اینکه گفتم تقریبا اصفهانیم منظورم اینه که از توابع استان اصفهان هستم و نه خود شهر اصفهان! من از شهرستان برخوار!
اردو! اتفاقا بانو بهم گفت بیام ولی خب من تنبلیم شد!

به هر حال من تنها راهی که به نظرم میرسه بی اعتناییه.
به نظرم از نظر جامعه ی نابینایان اگر من پستترین آدم دنیا باشم ولی خودم واقعاً آدم درستی باشم مهم خودمم نه جامعه ی نابینایان.
اگر پشت سر من و فلان دختر حرف در اومد، مهم اینه که من و اون میدونیم خبری نیست و بس نه بقیه.
اگر من به جایگاهی رسیدم و بهم برچسب زدن، مهم کار و زندگی و معیشت خودمه نه حرف دیگران.
امیرو دیدید، با این که پکتوس بین نابیناها خوشنام نبود، ولی رفت اونجا و مشغول شد و به هیچ کدوم از جبهه گیریها توجه نکرد و اتفاقاً مقبولیت پکتوس بیشتر از قبل شده.

بابا آریا عجب!!! پری سیما این دروغ میگه من کتاب دوست دارم آریا بهم کتاب می رسونه چون تا بیکار میشم تمام وبلاگم رو از شدت نق نق می ذارم روی سرم. این بنده خدا هم کار و زندگیش رو چپ و راست می کنه واسم کتاب جور می کنه میده دستم. کتاب ها رو به محله هم می رسونه. دیگه چی بگم تموم شد دیگه.

شبتون بخیر دوستانم
من کم کم برم دم در تا در را ببندم خخخخ
پریسیما دستتو بکش لای در نمونه خخخخ
پریسا این چه وضعشه دماغتو بکش جا نمونه خخخخ
مدیر پاتو بردار پشت در نمونه
آریا چون رمان آوردی برام هم دست هم پا هم دماغتو بیخیال خخخخخ حواسم هستش

دوستان در این واپسین لحظات غزلی از فاضل نظری تقدیم به شما.

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق

هم دعا کن گره تازه نیافزاید عشق

قایقی در طلب موج به دریا پیوست

باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق

عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم

شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق

شمع افروخت و پروانه در آتش گل کرد

می­توان سوخت، اگر امر بفرماید عشق

پیله عشق من ابریشم تنهایی شد

شمع حق داشت، به پروانه نمی­ آید عشق

(فاضل نظری)

راستی پریسا! رفتم تو وبلاگت و اون پستی که توش گفته بودی میخوای از گوشکن بیای بیرون و خودت یه سایت بزنی و بچهها رو ببری تو سایت خودت. نکن این کارا رو پریسا. این بچهها زحمت کشیدن.

شب خوش دوستان
پریسا جان امیدوارم از دستم دل خور نباشی
یه خورده امروز زده بود به سرم سر به سرت گذاشتم امیدوارم دلخورت نکرده باشم
شب خوش دوستان عزیز